1 00:00:44,950 --> 00:00:52,950 subscene: Mosy-Beygi 2 00:00:52,974 --> 00:01:01,974 انتقاد،پيشنهاد،سفارش زيرنويس Mostafabeygi1994@gmail.com 3 00:01:02,196 --> 00:01:03,663 صحیح 4 00:01:03,697 --> 00:01:05,665 مضطرب 5 00:01:05,699 --> 00:01:09,396 بطور بسیار وحشتناکی مضطرب بودم و هستم 6 00:01:09,436 --> 00:01:12,599 ولی چرا میگید که من دیوانه ام؟ 7 00:01:12,639 --> 00:01:15,608 این مرض حواسم رو تحریک کرد 8 00:01:15,642 --> 00:01:17,769 نابودشون نکرد ضعیفشون نکرد 9 00:01:17,811 --> 00:01:22,771 بیشتر از همه حس شنوایی شدید شد 10 00:01:22,816 --> 00:01:26,183 من همه چیز تو زمین و آسمان رو میشنیدم 11 00:01:26,220 --> 00:01:29,246 چیزهای زیادی در جهنم میشنیدم 12 00:01:29,289 --> 00:01:32,349 چطور پس،من دیوانه ام؟ 13 00:01:32,392 --> 00:01:35,020 گوش کنید و ببینید با چه سلامتی 14 00:01:35,062 --> 00:01:39,021 با چه خونسردی ای میتونم کل داستان رو براتون تعریف کنم 15 00:01:39,066 --> 00:01:41,034 غیرممکنه که بگین 16 00:01:41,068 --> 00:01:43,696 چطور فکرش به مغزم خطور کرد 17 00:01:43,737 --> 00:01:48,037 ولی وقتی که وارد مغزم شد دیگه شب و روز درگیرش بودم 18 00:01:48,075 --> 00:01:51,044 هیچ هدف و قصدی وجود نداشت هیچ انگیزه و میل نفسانی ای وجود نداشت 19 00:01:51,078 --> 00:01:53,706 من پیرمرد رو دوست داشتم اون هیچ بدی ای در حق من نکرده بود 20 00:01:53,747 --> 00:01:58,081 هرگز بهم ناسزایی نگفته بود هیچ میلی به ثروتش نداشتم 21 00:01:58,118 --> 00:02:03,146 فکر کنم که چشمش بود 22 00:02:03,190 --> 00:02:05,522 آره.همین بود 23 00:02:05,559 --> 00:02:08,790 یکی از چشم هاش شبیه چشم کرکس بود 24 00:02:08,829 --> 00:02:12,765 یه چشم آبی کم رنگ و یه لکه که بالاش بود 25 00:02:12,800 --> 00:02:16,463 وقتی که نگاهش میفتاد روی من رعشه به اندامم میفتاد 26 00:02:16,503 --> 00:02:19,097 و بنابراین،کم کم خیلی تدریجی 27 00:02:19,139 --> 00:02:24,167 تصمیم گرفتم که زندگی پیرمرد رو ازش بگیرم 28 00:02:24,211 --> 00:02:28,477 تا اینجوری خودم رو برای همیشه از شر اون چشم خلاص کنم 29 00:02:28,515 --> 00:02:32,747 اینجا جاییه که خیال میکنید من دیوانه ام 30 00:02:32,786 --> 00:02:36,745 خب دیوانه ها هیچی نمیدونن ولی باید منو میدیدین 31 00:02:36,790 --> 00:02:39,350 باید میدیدین که چقدر عاقلانه پیش رفتم 32 00:02:39,393 --> 00:02:41,657 با چه احتیاطی با چه دوراندیشی ای 33 00:02:41,695 --> 00:02:43,663 هیچوقت به اندازه هفته قبل از اینکه پیرمرد رو بکشم 34 00:02:43,697 --> 00:02:47,827 باهاش مهربون نبودم 35 00:02:47,868 --> 00:02:51,360 و هرشب تقریبا نیمه شب 36 00:02:51,405 --> 00:02:54,533 دستگیره در اتاقش رو میچرخوندم 37 00:02:54,575 --> 00:02:58,875 و بازش میکردم خیلی با ملایمت 38 00:02:58,912 --> 00:03:01,039 و بعد،وقتیکه در رو به اندازه کافی باز میکردم 39 00:03:01,081 --> 00:03:02,708 که سرم از میانش رد بشه 40 00:03:02,749 --> 00:03:05,217 یه فانوس تیره و پوشیده شده رو وارد میکردم 41 00:03:05,252 --> 00:03:09,211 کاملا پوشیده، پوشیده که نوری نداشته باشه 42 00:03:09,256 --> 00:03:11,986 و بعد سرم رو به زور وارد میکردم 43 00:03:12,025 --> 00:03:14,493 خندتون میگرفت اگه میدیدین 44 00:03:14,528 --> 00:03:16,996 چقدر زیرکانه از در ردش میکردم 45 00:03:17,030 --> 00:03:22,161 خیلی آروم حرکتش میدادم خیلی خیلی آروم 46 00:03:22,202 --> 00:03:26,161 که یوقت مزاحم خواب پیرمرد نشم 47 00:03:26,206 --> 00:03:28,674 حدود یه ساعت طول میکشید 48 00:03:28,709 --> 00:03:31,303 که کل سرم رو وارد اتاق کنم 49 00:03:31,345 --> 00:03:35,782 تا وقتی که میتونستم ببینمش که روی تختش خوابیده بود 50 00:03:35,816 --> 00:03:39,183 حالا،یه آدم دیوانه میتونه انقدر عاقلانه عمل کنه؟ 51 00:03:39,219 --> 00:03:42,848 و بعد وقتی سرم به خوبی وارد اتاق میشد 52 00:03:42,890 --> 00:03:49,523 با احتیاط مسیر نور فانوس رو باز میکردم خیلی با احتیاط 53 00:03:49,563 --> 00:03:52,031 مسیر نور رو اونقدری باز میکردم 54 00:03:52,065 --> 00:03:56,229 که یه باریکه نازک نور بیفته روی چشم کرکس 55 00:03:56,270 --> 00:04:01,071 به مدت 7 شب اینکار رو کردم هر دفعه در نیمه شب 56 00:04:01,108 --> 00:04:06,239 ولی همیشه چشم بسته بود 57 00:04:06,280 --> 00:04:08,680 واسه همین غیرممکنه بود که کار رو انجام بدم 58 00:04:08,715 --> 00:04:12,310 چون این پیرمرد نبود که منو آزار میداد 59 00:04:12,352 --> 00:04:14,047 بلکه چشم شیطانیش بود 60 00:04:14,087 --> 00:04:16,954 و هر روز صبح موقع طلوع آفتاب 61 00:04:16,990 --> 00:04:19,458 جسورانه وارد اتاق میشدم 62 00:04:19,493 --> 00:04:21,518 و با شهامت باهاش صحبت میکردم 63 00:04:21,561 --> 00:04:24,291 با اسم کوچیک صداش میکردم با لحنی صمیمانه 64 00:04:24,331 --> 00:04:26,925 و میپرسیدم که شب رو چطور گذرونده 65 00:04:26,967 --> 00:04:28,434 میبینید که اون 66 00:04:28,468 --> 00:04:30,936 پیرمرد خوب تر از اینی بود 67 00:04:30,971 --> 00:04:34,372 که بخواد شک کنه که هر شب درست راس ساعت 12 68 00:04:34,408 --> 00:04:37,309 وقتی خوابه من نگاهش میکنم 69 00:04:37,344 --> 00:04:40,177 شب هشتم 70 00:04:40,213 --> 00:04:45,674 بیش از حد معمول محتاط بودم تو باز کردن در 71 00:04:45,719 --> 00:04:50,679 عقربه دقیقه شمار یه ساعت خیلی سریعتر از من حرکت میکرد 72 00:04:50,724 --> 00:04:52,191 قبل از اون شب 73 00:04:52,225 --> 00:04:54,193 هرگز به وسعت قدرت های خودم پی نبرده بودم 74 00:04:54,227 --> 00:04:57,628 میتونستم حتی احساس پیروزیم رو داشته باشم 75 00:04:57,664 --> 00:04:59,359 سرم داخل اتاق بود 76 00:04:59,399 --> 00:05:01,890 و میخواستم فانوس رو وارد کنم 77 00:05:01,935 --> 00:05:05,371 وقتی که انگشت شستم روی فانوس سر خورد 78 00:05:05,405 --> 00:05:07,202 و پیرمرد روی تخت از جاش پرید 79 00:05:07,240 --> 00:05:09,731 فریاد زد "کی اونجاست؟" 80 00:05:12,512 --> 00:05:15,606 من همچنان آروم موندم و چیزی نگفتم 81 00:05:15,649 --> 00:05:20,677 یه ساعت تمام حتی یک عضله ام رو تکون ندادم 82 00:05:20,721 --> 00:05:24,122 و در ضمن صدای خوابیدنش رو تخت رو نشنیدم 83 00:05:24,157 --> 00:05:27,524 هنوز روی تخت در حال گوش دادن نشسته بود 84 00:05:27,561 --> 00:05:29,722 بلافاصله یه صدای ناله خیلی آروم شنیدم 85 00:05:29,763 --> 00:05:36,396 و میدونستم که این صدای طولانیِ مرگبارِ وحشته 86 00:05:36,436 --> 00:05:40,099 این ناله ی درد یا ناراحتی نبود نه 87 00:05:40,140 --> 00:05:43,109 نه.این صدای آروم و خاموشی بود 88 00:05:43,143 --> 00:05:47,671 که از اعماق روح بلند میشد وقتی با وحشت به وجد میومد 89 00:05:47,714 --> 00:05:50,649 من صدا رو خوب میشناختم 90 00:05:50,684 --> 00:05:53,448 چندین بار در نیمه شب وقتی تمام دنیا خواب بود 91 00:05:53,487 --> 00:05:55,512 این صدا از سینه خودم به جریان میفتاد 92 00:05:55,555 --> 00:05:57,182 طنین وحشنتاکش باعث میشد شدیدتر بشه 93 00:05:57,224 --> 00:06:01,718 وحشتی که منو که منو گیج میکرد 94 00:06:01,762 --> 00:06:04,356 گفتم که خوب میشناسمش 95 00:06:04,398 --> 00:06:07,026 میدونستم پیرمرد چه حسی داره 96 00:06:07,067 --> 00:06:11,128 و دلم براش میسوخت گرچه تو قلبم داشتم نیشخند میزدم 97 00:06:11,171 --> 00:06:13,469 میدونستم که دراز کشیده و بیداره 98 00:06:13,507 --> 00:06:15,475 از وقتی که اولین صدای آرومش اومد 99 00:06:15,509 --> 00:06:17,602 وقتی که برگشته بود به تخت 100 00:06:17,644 --> 00:06:19,839 و چون ترسش داشت بیشتر میشد 101 00:06:19,880 --> 00:06:22,348 سعی کرده بود که اون ترس رو بی دلیل بدونه 102 00:06:22,382 --> 00:06:23,679 ولی نمیتونست 103 00:06:23,717 --> 00:06:25,480 به خودش میگفت که 104 00:06:25,519 --> 00:06:27,987 "چیزی نیست جز صدای باد تو دودکش" 105 00:06:28,021 --> 00:06:30,649 "این فقط یه موشه که داره راه میره" 106 00:06:30,690 --> 00:06:34,649 "این فقط یه جیرجیرکه که سر و صدا کرده" 107 00:06:34,694 --> 00:06:36,161 بله 108 00:06:36,196 --> 00:06:38,664 بله.اون سعی میکرد که خودش رو آروم بکنه 109 00:06:38,698 --> 00:06:40,666 با این فرضیات 110 00:06:40,700 --> 00:06:43,396 ولی همه اینا رو بیهوده میدید 111 00:06:43,437 --> 00:06:46,668 چون مرگ در حال نزدیک شدن بهش بود 112 00:06:46,706 --> 00:06:51,507 با سایه سیاهش جلوی اون کمین کرده بود 113 00:06:51,545 --> 00:06:53,979 و قربانی رو احاطه کرده بود 114 00:06:54,014 --> 00:06:58,383 اون وجود سر من داخل اتاق رو حس میکرد 115 00:06:58,418 --> 00:07:01,148 وقتی که مدت زیادی رو منتظر موندم بسیار صبورانه 116 00:07:01,188 --> 00:07:05,921 بدون اینکه صدای خوابیدنش رو بشنوم تصمیم گرفتم که 117 00:07:05,959 --> 00:07:09,986 یه شکاف خیلی خیلی کوچیک روی فانوس باز کنم 118 00:07:10,030 --> 00:07:11,224 پس باز کردم 119 00:07:11,264 --> 00:07:13,732 نمیتونید تصور کنید چقدر مخفیانه 120 00:07:13,767 --> 00:07:17,066 تا اینکه یه نور ضعیف 121 00:07:17,104 --> 00:07:18,696 مثل یک تار عنکبوت 122 00:07:18,738 --> 00:07:22,196 از شکاف خارج شد و افتاد روی چشم کرکس 123 00:07:22,242 --> 00:07:23,937 باز بود 124 00:07:23,977 --> 00:07:25,877 کاملا کاملا باز 125 00:07:25,912 --> 00:07:28,779 و من خشمگین شدم و بهش خیره شدم 126 00:07:28,815 --> 00:07:32,649 با دقت بی نظیری دیدمش تمام اون چشم آبی گرفته رو 127 00:07:32,686 --> 00:07:34,483 با اون نقاب وحشتناک بالاش 128 00:07:34,521 --> 00:07:37,251 باعث شد تا مغز استخونم یخ بزنه 129 00:07:37,290 --> 00:07:39,758 ولی هیچ چیز دیگه ای 130 00:07:39,793 --> 00:07:41,761 از چهره پیرمرد نمیتونستم ببینم یا بدنش 131 00:07:41,795 --> 00:07:45,253 منی که نور رو مستقیم انداخته بودم بطور غریزی 132 00:07:45,298 --> 00:07:48,597 درست روی اون نقطه لعنتی 133 00:07:48,635 --> 00:07:52,833 بهتون نگفتم که 134 00:07:52,873 --> 00:07:54,568 چیزی که به اشتباه دیوانگی میپندارید 135 00:07:54,608 --> 00:07:57,839 حساسیت بیش از حد حواسه؟ 136 00:07:57,878 --> 00:08:00,506 بعد باید بگم که یه صدای آروم و ضعیف و سریع 137 00:08:00,547 --> 00:08:04,176 به گوشم رسید 138 00:08:04,217 --> 00:08:09,348 مثل صدایی که ساعت میده وقتی با پارچه پوشیده شده باشه 139 00:08:09,389 --> 00:08:11,755 اون صدا رو هم خوب میشناختم 140 00:08:11,791 --> 00:08:16,421 صدای ضربان قلب پیرمرد بود 141 00:08:16,463 --> 00:08:19,489 این خشمم رو بیشتر کرد درست مثل ضربان طبلی که 142 00:08:19,533 --> 00:08:22,195 سرباز رو تحریک به شجاعت میکنه 143 00:08:22,235 --> 00:08:25,762 ولی حتی باز هم خودداری کردم و آروم موندم 144 00:08:25,805 --> 00:08:27,932 به سختی نفس میکشیدم 145 00:08:27,974 --> 00:08:32,035 در همون آن ضربان قلب لعنتی بالاتر رفت 146 00:08:32,078 --> 00:08:34,410 سریعتر و سریعتر و سریعتر شد 147 00:08:34,447 --> 00:08:37,211 و بلندتر و بلندتر هر لحظه 148 00:08:37,250 --> 00:08:39,718 وحشت پیرمرد باید خیلی زیاد بوده باشه 149 00:08:39,753 --> 00:08:42,620 بلندتر شد.هرلحظه بلندتر 150 00:08:42,656 --> 00:08:45,124 متوجه منظورم میشید؟ 151 00:08:45,158 --> 00:08:48,594 بهتون گفتم که مضطربم.همینطورم هستم 152 00:08:48,628 --> 00:08:50,619 و در آخرین ساعات شب 153 00:08:50,664 --> 00:08:53,155 در سکوت وحشتناک این خونه قدیمی 154 00:08:53,200 --> 00:08:55,327 همچین صدای عجیبی تحریکم کرد 155 00:08:55,368 --> 00:08:57,029 به وحشتی غیرقابل کنترل 156 00:08:57,070 --> 00:09:01,734 باز هم برای چند دقیقه خودداری کردم و آروم موندم 157 00:09:01,775 --> 00:09:05,074 ولی ضربان بلندتر و بلندتر شد 158 00:09:05,111 --> 00:09:07,375 فکر کردم قلبش داره منفجر میشه 159 00:09:07,414 --> 00:09:10,474 و حالا،دچار یه اضطراب جدید شدم 160 00:09:10,517 --> 00:09:12,985 ممکنه یکی از همسایه ها این صدا رو بشنوه 161 00:09:13,019 --> 00:09:15,283 لحظه موعود پیرمرد فرارسیده بود 162 00:09:15,322 --> 00:09:16,619 با یه فریاد بلند 163 00:09:16,656 --> 00:09:19,318 فانوس رو پرت کردم و وارد اتاق شدم 164 00:09:19,359 --> 00:09:23,159 اون فریاد زد. . .یه بار.فقط یه بار 165 00:09:23,196 --> 00:09:24,993 بلافاصله کشیدمش روی زمین 166 00:09:25,031 --> 00:09:27,932 و رختخواب سنگین رو انداختم روش 167 00:09:27,968 --> 00:09:33,804 بعد با خوشحالی لبخند زدم وقتی که دیدم کار انجام شده 168 00:09:33,840 --> 00:09:39,301 برای چند دقیقه صدای خفه شده ضربان قلب میومد 169 00:09:39,346 --> 00:09:41,507 بازم این آزارم نمیداد 170 00:09:41,548 --> 00:09:44,244 این صدا شنیده نمیشد اون سمت دیوار 171 00:09:44,284 --> 00:09:47,651 و بعد،سرانجام 172 00:09:47,687 --> 00:09:50,053 متوقف شد 173 00:09:50,090 --> 00:09:53,719 پیرمرد مرده بود 174 00:09:53,760 --> 00:09:57,890 رختخواب رو برداشتم و جسد رو بررسی کردم 175 00:09:57,931 --> 00:10:03,164 بله.بله.اون مرده بود کاملا مرده 176 00:10:03,203 --> 00:10:05,831 دستم رو روی قلب گذاشتم 177 00:10:05,872 --> 00:10:07,965 و برای چند دقیقه همونجا نگهش داشتم 178 00:10:08,008 --> 00:10:10,875 هیچ ضربانی نداشت 179 00:10:10,910 --> 00:10:13,902 اون کاملا مرده بود 180 00:10:13,947 --> 00:10:17,110 چشمش دیگه منو اذیت نخواهد کرد 181 00:10:17,150 --> 00:10:22,349 حالا اگه هنوزم فکر میکنید من دیوانه ام 182 00:10:22,389 --> 00:10:24,357 به زودی دیگه این فکر رو نخواهید کرد 183 00:10:24,391 --> 00:10:27,690 وقتی براتون شرح بدم که چه اقدامات محتاطانه و عاقلانه ای کردم 184 00:10:27,727 --> 00:10:30,821 برای مخفی کردن جسد 185 00:10:30,864 --> 00:10:33,526 اول بدنش رو تکه تکه کردم 186 00:10:33,566 --> 00:10:37,297 سرش رو بریدم،و بعد دست ها و بعد پاها 187 00:10:37,337 --> 00:10:42,001 و بعد سه تا از تخته های کف اتاق رو برداشتم 188 00:10:42,042 --> 00:10:45,341 و همه اعضاش رو زیرزمین گذاشتم 189 00:10:45,378 --> 00:10:48,506 و بعد خیلی زیرکانه،خیلی ماهرانه تخته ها رو دوباره جا زدم 190 00:10:48,548 --> 00:10:51,847 که چشم هیچ انسانی نه حتی چشم اون 191 00:10:51,885 --> 00:10:54,410 بتونه متوجه چیزی بشه 192 00:10:54,454 --> 00:10:56,149 چیزی برای شستن نبود 193 00:10:56,189 --> 00:10:57,884 هیچ جور لکی نبود 194 00:10:57,924 --> 00:10:59,414 هیچ قطره خونی به هیچ وجه نبود 195 00:10:59,459 --> 00:11:01,689 بابت این مسئله خیلی هشیار بودم 196 00:11:01,728 --> 00:11:05,687 با یه شستشو همش تمیز شد 197 00:11:05,732 --> 00:11:09,930 و بعد وقتیکه همه این کارا رو تموم کردم 198 00:11:09,969 --> 00:11:13,564 ساعت 4 بود 199 00:11:13,606 --> 00:11:17,337 هنوز به تاریکی نیمه شب بود 200 00:11:17,377 --> 00:11:19,845 همین که صدای زنگ اومد 201 00:11:19,879 --> 00:11:23,508 صدای ضربه زدن به در خونه شنیده شد 202 00:11:23,550 --> 00:11:26,986 رفتم و درو باز کردم با خیال آسوده 203 00:11:27,020 --> 00:11:29,887 برای چی باید میترسیدم؟ 204 00:11:29,923 --> 00:11:34,758 سه نفر وارد شدن که خودشون رو 205 00:11:34,794 --> 00:11:38,195 کاملا مودب و با آرامش مامور پلیس معرفی کردن 206 00:11:38,231 --> 00:11:41,291 یکی از همسایه ها صدای فریاد شنیده بوده 207 00:11:41,334 --> 00:11:43,802 مظنون شدن که اتفاق نادرستی رخ داده باشه 208 00:11:43,837 --> 00:11:45,464 و اونا،مامورا 209 00:11:45,505 --> 00:11:48,303 اعزام شدن که ببینن قضیه چیه 210 00:11:48,341 --> 00:11:51,242 من خندیدم برای چی باید میترسیدم؟ 211 00:11:51,277 --> 00:11:52,801 به آقایون خوش آمد گفتم 212 00:11:52,846 --> 00:11:55,815 گفتم که فریاد صدای خودم بوده که خواب میدیدم 213 00:11:55,849 --> 00:11:59,546 و گفتم که پیرمرد نیست و رفته روستا 214 00:11:59,586 --> 00:12:02,714 تمام خونه رو به مهمان هام نشون دادم 215 00:12:02,756 --> 00:12:05,554 و اجازه دادم که بگردن و خوب هم بگردن 216 00:12:05,592 --> 00:12:10,962 و آوردمشون به اتاقش 217 00:12:10,997 --> 00:12:16,902 گنجینه اش رو بهشون نشون دادم دست نخورده و امن 218 00:12:16,936 --> 00:12:19,097 با اطمینان و اشتیاق 219 00:12:19,139 --> 00:12:21,505 صندلی ها رو به اتاق آوردم 220 00:12:21,541 --> 00:12:24,669 و ازشون خواستم که اینجا استراحت کنن 221 00:12:24,711 --> 00:12:26,178 و خودم 222 00:12:26,212 --> 00:12:29,272 با جسارت تمام که از موفقیتم حاصل میشد 223 00:12:29,315 --> 00:12:33,308 پاهای خودم رو درست روی نقطه ای گذاشتم 224 00:12:33,353 --> 00:12:37,084 که زیرش جسد قربانی آرمیده بود 225 00:12:37,123 --> 00:12:40,991 مامورا راضی بودن رفتار من متقاعدشون کرده بود 226 00:12:41,027 --> 00:12:43,188 من کاملا راحت و آروم بودم 227 00:12:43,229 --> 00:12:46,357 اونا نشستن و من با نشاط جوابشون رو میدادم 228 00:12:46,399 --> 00:12:48,594 در مورد مسائل معمولی صحبت میکردن 229 00:12:48,635 --> 00:12:53,698 ولی بعدش حس کردم دارم خسته میشم 230 00:12:53,740 --> 00:12:55,708 و ای کاش که برن 231 00:12:55,742 --> 00:13:00,270 سرم درد گرفت و یه صدای زنگ تو گوشم میپیچید 232 00:13:00,313 --> 00:13:02,975 ولی هنوز نشسته بودن و داشتن صحبت میکردن 233 00:13:03,016 --> 00:13:05,883 صدای زنگ بیشتر شد 234 00:13:05,919 --> 00:13:08,353 من با آرامش بیشتر به صحبت کردن ادامه دادم تا از شر این احساس خلاص شم 235 00:13:08,388 --> 00:13:11,118 ولی ادامه داشت و بیشتر هم شد 236 00:13:11,157 --> 00:13:13,455 تا یه مدت که بعد فهمیدم که صدا 237 00:13:13,493 --> 00:13:15,825 داخل گوش من نبوده 238 00:13:15,862 --> 00:13:18,160 این یه صدای آروم و ضعیف و سریع بود 239 00:13:18,198 --> 00:13:22,157 مثل صدایی که ساعت میده 240 00:13:22,202 --> 00:13:24,693 وقتی با پارچه پوشیده شده باشه 241 00:13:26,372 --> 00:13:30,308 نفس نفس میزدم مامورا شنیدنش یا نه 242 00:13:30,343 --> 00:13:32,777 من سریعتر صحبت میکردم سریعتر و با حرارت بیشتری 243 00:13:32,812 --> 00:13:35,144 ولی صدا دائما داشت بیشتر میشد 244 00:13:35,181 --> 00:13:37,809 من پاشدم و باهاشون در مورد چیزای بی ارزشی بحث کردم 245 00:13:37,851 --> 00:13:40,115 ولی صدا دائما داشت بیشتر میشد 246 00:13:40,153 --> 00:13:42,178 چرا اونا نمیرفتن؟ 247 00:13:42,222 --> 00:13:45,714 شروع کردم راه رفتن روی زمین با قدم های سنگین 248 00:13:45,758 --> 00:13:49,956 طوری که انگار عقیده اونا منو تحریک کرده باشه 249 00:13:49,996 --> 00:13:51,793 ولی صدا دائما داشت بیشتر میشد 250 00:13:51,831 --> 00:13:54,197 خدای من.چیکار میتونستم بکنم؟ 251 00:13:54,234 --> 00:13:57,863 به وجد اومدم.عصبی شدم.ناسزا گفتم 252 00:13:57,904 --> 00:14:01,567 صندلی که روش نشسته بودم رو بلند کردم 253 00:14:01,608 --> 00:14:03,803 کوبوندمش روی تخته ها 254 00:14:03,843 --> 00:14:05,936 ولی صدا بیشتر شد 255 00:14:05,979 --> 00:14:09,312 بلندتر و بلندتر شد 256 00:14:09,349 --> 00:14:12,944 و هنوز اونا با اشتیاق صحبت میکردن و میخندیدن 257 00:14:12,986 --> 00:14:15,216 ممکنه که هنوز نشنیده باشن ؟ 258 00:14:15,255 --> 00:14:19,692 خدای بزرگ.نه نه.اونا شنیدن 259 00:14:19,726 --> 00:14:21,387 اونا شک کردن 260 00:14:21,427 --> 00:14:23,156 اونا میدونستن 261 00:14:23,196 --> 00:14:25,892 داشتن به وحشت من میخندیدن 262 00:14:25,932 --> 00:14:29,333 دیگه نمیتونستم اون خنده های متظاهرانه رو تحمل کنم 263 00:14:29,369 --> 00:14:32,065 حس کردم باید فریاد بزنم یا بمیرم 264 00:14:32,105 --> 00:14:37,543 و حالا.دوباره.گوش کنید بلندتر.بلندتر.بلندتر.بلندتر. 265 00:14:37,577 --> 00:14:41,274 پست فطرت ها.دیگه تظاهر نکنید 266 00:14:41,314 --> 00:14:43,305 به کارم اقرار کردم 267 00:14:43,349 --> 00:14:45,408 تخته ها رو برداشتم.بیا 268 00:14:45,451 --> 00:14:51,720 این صدای ضربان این قلب وحشتناکه 269 00:15:18,351 --> 00:15:21,809 در دوران وحشتناکی که وبا نیویورک رو فراگرفته بود 270 00:15:21,854 --> 00:15:24,846 دعوت یکی از بستگانم برای گذروندن دو هفته در کنارش 271 00:15:24,891 --> 00:15:26,825 اینجا،در این کلبه دورافتاده 272 00:15:26,859 --> 00:15:30,761 در سواحل هادسن رو پذیرفتم 273 00:15:30,797 --> 00:15:33,493 لحظات خوب و خوشی و سپری میکردیم 274 00:15:33,533 --> 00:15:35,831 بجز خبرهای ناراحت کننده ای 275 00:15:35,868 --> 00:15:39,167 که هر روز صبح از شهر پرجمعیت بهمون میرسید 276 00:15:39,205 --> 00:15:42,663 حتی یک روز هم نشد که خبر 277 00:15:42,709 --> 00:15:45,234 مرگ یک آَشنا بهمون نرسه 278 00:15:45,278 --> 00:15:48,145 صدای نزدیک شدن هر پیک رعشه به اندام ما مینداخت 279 00:15:48,181 --> 00:15:50,172 هر چیزی از شهر 280 00:15:50,216 --> 00:15:53,185 برای ما حاکی از مرگ بود 281 00:15:53,219 --> 00:15:57,212 نه صحبت،نه فکر،نه حتی رویاپردازی در مورد چیز دیگه ای نمیتونستم بکنم 282 00:15:57,256 --> 00:16:00,521 میزبان من خلق و خوی سردتری نسبت به من داشت 283 00:16:00,560 --> 00:16:03,859 در مورد حقایق فاجعه به اندازه کافی حساس بود 284 00:16:03,896 --> 00:16:07,093 ولی از عواقب و پشت پرده اش هراسی نداشت 285 00:16:07,133 --> 00:16:08,725 من خیلی خوش اقبال نبودم 286 00:16:08,768 --> 00:16:11,168 و ترس بی حد و حصر از شرارت و مرگ 287 00:16:11,204 --> 00:16:13,900 به روح و روان من چیره شده بود 288 00:16:13,940 --> 00:16:16,909 افکار من درگیر حادثه وحشتناکی بود 289 00:16:16,943 --> 00:16:20,970 که بزودی رخ میداد 290 00:16:21,014 --> 00:16:24,916 تقریبا انتهای یک روز بسیار گرم بود 291 00:16:24,951 --> 00:16:27,419 من تنها،با کتابی در دست نشسته بودم 292 00:16:27,453 --> 00:16:29,921 زیر این پنجره با چشم انداز 293 00:16:29,956 --> 00:16:32,083 طولانی از کنار رودهای 294 00:16:32,125 --> 00:16:34,252 یک تپه دور دست 295 00:16:34,293 --> 00:16:36,420 سطح اونی که نزدیکترین رود به من بود 296 00:16:36,462 --> 00:16:38,930 با ریزش خاک تپه و درختانش 297 00:16:38,965 --> 00:16:41,934 به داخلش، از آب خالی شده بود 298 00:16:41,968 --> 00:16:44,436 افکارم کاملا سرگردان بود 299 00:16:44,470 --> 00:16:46,097 از کتابی که جلوم باز بود گرفته 300 00:16:46,139 --> 00:16:49,939 تا ویرانی و تیرگی شهر همسایه 301 00:16:49,976 --> 00:16:53,104 چشمام رو از صفحه کتاب بالا بردم 302 00:16:53,146 --> 00:16:58,448 به نمای برهنه تپه افتادن و یک شی 303 00:16:58,484 --> 00:17:03,444 چیزی شبیه به هیولایی مخوف 304 00:17:03,489 --> 00:17:05,957 که با سرعت زیاد در حال حرکت بود 305 00:17:05,992 --> 00:17:08,119 از قله به سمت پایین 306 00:17:08,161 --> 00:17:11,790 سرانجام در جنگل انبوه پایین ناپدید شد 307 00:17:11,831 --> 00:17:14,732 اولین لحظه که این جونور به چشمم افتاد 308 00:17:14,767 --> 00:17:17,736 به عقل خودم شک کردم و بعد از چند دقیقه 309 00:17:17,770 --> 00:17:20,238 که تونستم خودم رو متقاعد کنم 310 00:17:20,273 --> 00:17:22,707 که نه دیوانه ام نه خواب میبینم 311 00:17:22,742 --> 00:17:25,267 اندازه جونور رو ارزیابی کردم 312 00:17:25,311 --> 00:17:27,779 به این نتیجه رسیدم که خیلی بزرگتر 313 00:17:27,814 --> 00:17:30,544 از تمام کشتی های جنگی است 314 00:17:30,583 --> 00:17:32,414 از مثال کشتی جنگی استفاده کردم 315 00:17:32,452 --> 00:17:35,853 چون فرم ظاهری هیولا این ایده رو به ذهن میرسوند 316 00:17:35,888 --> 00:17:38,652 بدنه یکی از کشتی های جنگیمون ممکنه بتونه 317 00:17:38,691 --> 00:17:41,751 برای حمل تجهیزات عمومی بزرگ مناسب باشه 318 00:17:41,794 --> 00:17:44,820 دهن حیوون در انتهای مجرایی بود 319 00:17:44,864 --> 00:17:49,961 با طول حدود 60 یا 70 فوت 320 00:17:50,002 --> 00:17:53,233 و حدودا در ضخامتی به بزرگی یک فیل 321 00:17:53,272 --> 00:17:54,933 در نزدیکی این بدنه 322 00:17:54,974 --> 00:17:57,943 پر از موهای سیاه درهم بود 323 00:17:57,977 --> 00:17:59,945 بیشتر از مویی که بشه 324 00:17:59,979 --> 00:18:01,947 از پوست یه گله بوفالو تهیه کرد 325 00:18:01,981 --> 00:18:06,441 و در پشت این موها به سمت پایین و کناره ها 326 00:18:06,486 --> 00:18:08,954 دو دندون دراز و تیز قرار داشت 327 00:18:08,988 --> 00:18:12,389 نه شبیه به دندون گراز وحشی 328 00:18:12,425 --> 00:18:16,191 بلکه با اندازه ای بینهایت بزرگتر 329 00:18:16,229 --> 00:18:18,891 هیکلی شبیه به جسمی تیز و برنده 330 00:18:18,931 --> 00:18:20,796 که به سمت زمین نشونه رفته بود 331 00:18:20,833 --> 00:18:23,734 از این هیکل دو جفت بال خارج شده بود 332 00:18:23,770 --> 00:18:27,729 هر بال حدود 100 یارد طول داشت 333 00:18:27,774 --> 00:18:29,742 یک جفت بالاتر از دیگری بود 334 00:18:29,776 --> 00:18:33,109 و ضخامتی که تماما با فلز پوشیده شده بود 335 00:18:33,146 --> 00:18:38,379 هر کدوم در ظاهر حدود 10 یا 12 فوت ضخامت داشت 336 00:18:38,417 --> 00:18:42,945 اما عجیب ترین ویژگی این موجود ترسناک 337 00:18:42,989 --> 00:18:46,152 متعلق به سرش بود 338 00:18:46,192 --> 00:18:49,684 که تقریبا به کلی سینه اش رو احاطه کرده بود 339 00:18:49,729 --> 00:18:53,187 که بر روی هیکل تیره اش 340 00:18:53,232 --> 00:18:55,291 کاملا سفید و نمایان بود 341 00:18:55,334 --> 00:19:00,601 طوری که انگار با دقت تمام توسط یک هنرمند ایجاد شده 342 00:19:00,640 --> 00:19:02,801 وقتی در حال تماشای این جونور وحشتناک بودم 343 00:19:02,842 --> 00:19:05,572 و به خصوص سیمایی که روی سینه اش بود 344 00:19:05,611 --> 00:19:08,102 با احساس وحشت و هراس 345 00:19:08,147 --> 00:19:12,379 متوجه آرواره های غول آسا در انتهای تنه شدم 346 00:19:12,418 --> 00:19:15,285 که ناگهان باز شدن 347 00:19:15,321 --> 00:19:17,789 و ازشون صدایی تولید شد 348 00:19:17,824 --> 00:19:21,555 بسیار بلند و حاکی از پریشانی 349 00:19:21,594 --> 00:19:24,995 که همچون ناقوسی من رو لرزوند 350 00:19:25,031 --> 00:19:27,932 و همین که هیولا پایین تپه ناپدید شد 351 00:19:27,967 --> 00:19:31,596 غش کردم.افتادم روی زمین 352 00:19:35,274 --> 00:19:37,242 به محض به هوش اومدن 353 00:19:37,276 --> 00:19:39,904 اولین قصدم این بود که دوستم رو 354 00:19:39,946 --> 00:19:41,914 از چیزی که دیدم و شنیدم مطلع کنم 355 00:19:41,948 --> 00:19:43,745 به سختی میتونم بیان کنم که 356 00:19:43,783 --> 00:19:46,081 چه حس مخالفتی در آخر درونم بود 357 00:19:46,118 --> 00:19:48,450 که سعی میکرد مانعم بشه 358 00:19:48,487 --> 00:19:50,455 بعد،یک روز عصر 359 00:19:50,489 --> 00:19:53,583 حدود 3 یا 4 روز بعد از اون اتفاق 360 00:19:53,626 --> 00:19:55,924 تو این اتاق با هم نشسته بودیم 361 00:19:55,962 --> 00:19:58,430 جایی که من اون شبح رو دیدم 362 00:19:58,464 --> 00:20:01,592 من همونجا کنار همون پنجره نشسته بودم 363 00:20:01,634 --> 00:20:04,933 و اون اینجا روی همین صندلی استراحت میکرد 364 00:20:04,971 --> 00:20:07,940 تطابق زمان و مکان 365 00:20:07,974 --> 00:20:11,205 منو به سمتی سوق داد که اون اتفاق رو براش تعریف کنم 366 00:20:11,244 --> 00:20:13,212 تا آخر حرف هام رو شنید 367 00:20:13,246 --> 00:20:15,237 ابتدا با تمام وجود خندید 368 00:20:15,281 --> 00:20:19,445 و بعد قیافه ای بینهایت جدی به خودش گرفت 369 00:20:19,485 --> 00:20:22,943 طوری که انگار تردیدی در دیوانگی من وجود نداشت 370 00:20:22,989 --> 00:20:24,957 در این لحظه 371 00:20:24,991 --> 00:20:28,688 دوباره کاملا واضح هیولا رو دیدم 372 00:20:28,728 --> 00:20:31,561 که با فریادی برگرفته از وحشت مطلق 373 00:20:31,597 --> 00:20:33,394 توجهش رو جلب کردم 374 00:20:33,432 --> 00:20:34,922 نگاه کن نگاه کن 375 00:20:34,967 --> 00:20:39,700 مشتاقانه نگاه کرد ولی گفت که هیچی نمیبینه 376 00:20:39,739 --> 00:20:42,572 گرچه بعد از چند دقیقه مسیر اون هیولا رو مشخص کردم 377 00:20:42,608 --> 00:20:46,772 که راهش رو به سمت بخش عریان تپه پیش گرفته بود 378 00:20:46,812 --> 00:20:48,803 حالا من کاملا آگاه بودم از خطر 379 00:20:48,848 --> 00:20:51,476 من اون رو فرشته مرگ خودم میدیدم 380 00:20:51,517 --> 00:20:55,385 یا بدتر، به عنوان پیشرو یه حمله روانی 381 00:20:55,421 --> 00:20:59,187 خودم رو پرت کردم عقب روی جایگاه کنار پنجره 382 00:20:59,225 --> 00:21:03,423 و برای چند لحظه صورتم رو با دستام پوشوندم 383 00:21:03,462 --> 00:21:05,453 گرچه میزبانم 384 00:21:05,498 --> 00:21:09,127 به رفتار خونسرد و آرومش ادامه داد 385 00:21:09,168 --> 00:21:11,762 و با سرسختی و دقت زیاد 386 00:21:11,804 --> 00:21:16,332 در رابطه با ظاهر اون موجود ازم سوال کرد 387 00:21:16,375 --> 00:21:19,401 وقتی بطور کامل در این رابطه پاسخش رو دادم 388 00:21:19,445 --> 00:21:23,677 آه عمیقی کشید،طوری که انگار بار سنگینی از روی دوشش برداشته شد 389 00:21:23,716 --> 00:21:26,184 و بعد سمت کتابخونه رفت 390 00:21:26,218 --> 00:21:29,676 و یکی از کتابهای در رابطه با 391 00:21:29,722 --> 00:21:32,691 تاریخ طبیعی رو برداشت 392 00:21:32,725 --> 00:21:36,786 بعد ازم خواست که جام رو باهاش عوض کنم 393 00:21:36,829 --> 00:21:39,263 سرجای من کنار پنجره نشست و 394 00:21:39,298 --> 00:21:42,426 کتاب رو باز کرد صحبتش رو ادامه داد 395 00:21:42,468 --> 00:21:44,936 اون گفت "در رابطه با صحبت هایی که کردی" 396 00:21:44,971 --> 00:21:46,598 در وصف هیولا 397 00:21:46,639 --> 00:21:48,266 شاید هرگز نتونم بهت نشون بدم 398 00:21:48,307 --> 00:21:50,275 که چی بوده 399 00:21:50,309 --> 00:21:51,606 اول 400 00:21:51,644 --> 00:21:54,272 بذار گزارش یه پسر بچه مدرسه ای رو بخونم برات 401 00:21:54,313 --> 00:21:58,773 از این گونه عجیب خانواده کرسپوسکلاریا 402 00:21:58,818 --> 00:22:02,219 از دسته اینسکتا حشرات 403 00:22:02,254 --> 00:22:04,279 گزارش میگه که 404 00:22:04,323 --> 00:22:08,282 4بال غشایی پوشیده شده با پولک های کم رنگ 405 00:22:08,327 --> 00:22:10,295 از ظاهر فلزی 406 00:22:10,329 --> 00:22:12,354 دهان به فرم گرد و لوله ای 407 00:22:12,398 --> 00:22:15,231 بر اثر کشیدگی فک ها 408 00:22:15,267 --> 00:22:18,065 که در هر طرف 409 00:22:18,104 --> 00:22:21,733 آثار فک وجود داره و شکم پرکرک 410 00:22:23,776 --> 00:22:25,744 جمجمه سر 411 00:22:25,778 --> 00:22:29,236 جمجمه سر موجود عجیب از مواردیه که هنوز 412 00:22:29,281 --> 00:22:30,908 اطلاعات کاملی در موردش نیست 413 00:22:30,950 --> 00:22:35,250 نوعی گریه و فریاد مالیخولیایی که ظاهر میشه 414 00:22:35,287 --> 00:22:38,085 و علامت مرگ 415 00:22:38,124 --> 00:22:40,422 که با قرار گرفتن سر روی سینه نمایان میشه 416 00:22:40,459 --> 00:22:42,757 کتاب رو بست و تکیه داد عقب 417 00:22:42,795 --> 00:22:44,763 خودش رو درست تو موقعیتی قرار داد 418 00:22:44,797 --> 00:22:47,265 که من هنگام مشاهده هیولا 419 00:22:47,299 --> 00:22:49,233 قرار داشتم 420 00:22:49,268 --> 00:22:51,930 داد زد گفت "آها.اینجاست" 421 00:22:51,971 --> 00:22:54,940 داره دوباره از تپه بالا میره 422 00:22:54,974 --> 00:22:58,603 و باید بگم که خیلی موجود جالبیه 423 00:22:58,644 --> 00:23:01,943 به هیچ وجه اونقدر بزرگ 424 00:23:01,981 --> 00:23:05,280 یا دور نیست که تو تصور کرده بودی 425 00:23:05,317 --> 00:23:07,285 حقیقت اینه که 426 00:23:07,319 --> 00:23:11,221 همینطور که داره به سمت بالا میره روی این تار 427 00:23:11,257 --> 00:23:14,715 که یه عنکبوت روی قاب پنجره بوجود آورده 428 00:23:14,760 --> 00:23:18,218 فکر کنم که حدود یک شانزدهم اینچ 429 00:23:18,264 --> 00:23:20,391 طول داشته باشه نهایتا 430 00:23:20,433 --> 00:23:26,895 و همینطور یک شانزدهم اینچ فاصله داشته باشه 431 00:23:26,939 --> 00:23:30,431 از مردمک چشم من 432 00:23:53,966 --> 00:23:56,935 هزاران مشکل برام درست کرده فورچوناتو 433 00:23:56,969 --> 00:23:59,267 که تا جایی که میتونستم تحمل کردم 434 00:23:59,305 --> 00:24:02,433 ولی وقتی که جسارت پیدا کرد که بهم فحش بده 435 00:24:02,475 --> 00:24:04,636 با خودم عهد بستم که انتقام بگیرم 436 00:24:04,677 --> 00:24:07,339 شما،اونایی که خوب منو میشناسید 437 00:24:07,379 --> 00:24:08,937 اینطور فکر نمیکنید که 438 00:24:08,981 --> 00:24:12,109 که اینو برای تهدید گفتم 439 00:24:12,151 --> 00:24:15,052 من بالاخره تلافی خواهم کرد 440 00:24:15,087 --> 00:24:19,183 من تنها مجازات نمیکنم بلکه با بخشودگی مجازات میکنم 441 00:24:19,225 --> 00:24:22,251 بهتره اینو بیان کنم که نه با گفتارم و نه اعمالم 442 00:24:22,294 --> 00:24:26,993 باعث نشدم که فورچوناتو به نیت خیر من شکی بکنه 443 00:24:27,032 --> 00:24:29,865 ادامه دادم به خندیدن 444 00:24:29,902 --> 00:24:33,394 ولی اون متوجه نشد که خنده من الان 445 00:24:33,439 --> 00:24:37,136 به این فکر بود که اون قربانی شده 446 00:24:37,176 --> 00:24:39,770 اون یه نقطه ضعف داشت این فورچوناتو 447 00:24:39,812 --> 00:24:42,940 گرچه تو سایر مسائل مرد قابل احترامی بود 448 00:24:42,982 --> 00:24:44,643 و حتی ترسناک 449 00:24:44,683 --> 00:24:48,949 همیشه بابت خبرگیش تو شراب به خودش میبالید 450 00:24:48,988 --> 00:24:51,923 من خودم تو شراب های ایتالیایی خبره بودم 451 00:24:51,957 --> 00:24:54,289 و هروقت که میتونستم مقدار زیادی میخریدم 452 00:24:54,326 --> 00:24:57,261 یه روز عصر که هوا گرگ و میش بود 453 00:24:57,296 --> 00:25:00,857 در آخرین روز های جشن کارناوال 454 00:25:00,900 --> 00:25:02,800 با دوستم روبرو شدم 455 00:25:02,835 --> 00:25:05,599 با گرما و صمیمیت زیادی نزدیک من شد 456 00:25:05,638 --> 00:25:07,503 چون خیلی مشروب خورده بود 457 00:25:07,540 --> 00:25:10,600 لباس دلقکی پوشیده بود 458 00:25:10,643 --> 00:25:11,871 لباس تنگی بود 459 00:25:11,911 --> 00:25:15,779 و سرش با کلاه مخروطی شکل و زنگوله ها بالا گرفته شده بود 460 00:25:15,814 --> 00:25:18,783 از دیدنش خیلی خوشحال بودم طوری که با خودم گفتم 461 00:25:18,817 --> 00:25:21,786 نباید با یه دست دادن تمومش کنم 462 00:25:21,820 --> 00:25:23,788 بهش گفتم فورچوناتو عزیزم 463 00:25:23,822 --> 00:25:25,289 چه خوبه که دیدمت 464 00:25:25,324 --> 00:25:27,918 چقدر امروز خوب بنظر میرسی 465 00:25:27,960 --> 00:25:32,420 من امروز یه بشکه مشروب گرفتم که باید آمانتیادو باشه 466 00:25:32,464 --> 00:25:35,024 و یه مقداری شک دارم 467 00:25:35,067 --> 00:25:36,898 اون گفت چطور؟ 468 00:25:36,936 --> 00:25:40,235 آمانتیادو؟یه بشکه؟ غیرممکنه 469 00:25:40,272 --> 00:25:42,365 و در وسط جشن؟ 470 00:25:42,408 --> 00:25:44,399 خب منم شک دارم 471 00:25:44,443 --> 00:25:47,742 و منم ساده لوحانه عمل کردم و به قیمت آمانتیادو پول دادم 472 00:25:47,780 --> 00:25:49,907 بدون اینکه در موردش با تو مشورت کنم 473 00:25:49,949 --> 00:25:51,416 تو در دسترس نبودی 474 00:25:51,450 --> 00:25:53,645 و ترسیدم یه معامله خوب رو از دست بدم 475 00:25:53,686 --> 00:25:56,678 آمانتیادو؟ آمانتیادو؟ 476 00:25:56,722 --> 00:25:57,882 آره 477 00:25:57,923 --> 00:26:01,415 و چون تو مشغولی دارم میرم پیش لوچیسی 478 00:26:01,460 --> 00:26:04,429 اگه کسی بتونه نظری در اینباره بده اونه 479 00:26:04,463 --> 00:26:05,987 اون بهم میگه 480 00:26:06,031 --> 00:26:10,365 لوچیسی آمانتیادو رو از شری نمیتونه تشخیص بده 481 00:26:10,402 --> 00:26:13,371 و هنوز یسری ساده لوح فکر میکنن که 482 00:26:13,405 --> 00:26:15,839 اون در حد تو هست (در حس چشایی و شناسایی مشروب) 483 00:26:15,874 --> 00:26:19,173 بیا بریم به سردابت 484 00:26:19,211 --> 00:26:24,205 دوست من نه.نمیخوام مزاحمت بشم 485 00:26:24,250 --> 00:26:28,118 متوجه شدم که کار داری و مشغولی لوچیسی 486 00:26:28,153 --> 00:26:30,849 من هیچ کاری ندارم بیا 487 00:26:30,889 --> 00:26:32,379 دوست من نه 488 00:26:32,424 --> 00:26:34,051 فقط مسئله این نیست 489 00:26:34,093 --> 00:26:38,393 ولی میدونم که سرما خوردی 490 00:26:38,430 --> 00:26:40,398 سرداب خیلی سرد و نمناکه 491 00:26:40,432 --> 00:26:42,127 پر از کپکه 492 00:26:42,167 --> 00:26:44,397 به هرحال بیا بریم 493 00:26:44,436 --> 00:26:46,404 این سرماخوردگی چیز مهمی نیست 494 00:26:46,438 --> 00:26:49,407 آمانتیادو؟ که بخاطرش پول دادی 495 00:26:49,441 --> 00:26:51,409 لوچیسی 496 00:26:51,443 --> 00:26:55,402 نمیتونه شری رو از آمانتیادو تشخیص بده 497 00:26:55,447 --> 00:26:59,406 به این شکل فورچوناتو دست منو گرفت 498 00:26:59,451 --> 00:27:01,919 من یه ماسک پارچه ای مشکلی داشتم 499 00:27:01,954 --> 00:27:04,923 و یه شنل هم تنم بود 500 00:27:04,957 --> 00:27:07,425 کشیدمش تا بریم سمت پالاتزو من (پالاتزو:نوعی خانه مجلل ) 501 00:27:07,459 --> 00:27:08,926 کسی خونه نبود 502 00:27:08,961 --> 00:27:10,861 اونا رفته بودن که 503 00:27:10,896 --> 00:27:12,693 از جشن لذت ببرن 504 00:27:12,731 --> 00:27:15,859 دو تا مشعل برداشتم 505 00:27:15,901 --> 00:27:17,869 و یکیش رو به فورچوناتو دادم 506 00:27:17,903 --> 00:27:20,201 از چندتا اتاق تو در تو عبورش دادم 507 00:27:20,239 --> 00:27:23,208 به گذرگاهی که به سرداب منتهی میشد 508 00:27:23,242 --> 00:27:26,370 از یه راه پله بلند و پر پیچ و خم گذشتم 509 00:27:26,412 --> 00:27:29,381 و ازش خواستم که مراقب باشه پشت سرم که میاد 510 00:27:29,415 --> 00:27:32,384 بعد رسیدیم پایین 511 00:27:32,418 --> 00:27:34,386 روی زمین نمناک 512 00:27:34,420 --> 00:27:39,221 دخمه آرامگاه خانوادگی مانترسور(من) ایستادیم 513 00:27:39,258 --> 00:27:41,726 قدم های دوستم لرزان بود 514 00:27:41,760 --> 00:27:45,355 و با قدم هایی که برمیداشت زنگوله روی کلاه دلقکیش 515 00:27:45,397 --> 00:27:46,864 جیرینگ جیرینگ میکرد 516 00:27:46,899 --> 00:27:48,867 بشکه کجاست؟ 517 00:27:48,901 --> 00:27:53,395 جلوتره ولی این زنجیره ها رو ببین 518 00:27:53,439 --> 00:27:56,636 که چه سوسویی میزنن از دیوارهای این غار 519 00:27:56,675 --> 00:27:57,835 کپک؟ 520 00:27:58,977 --> 00:28:00,945 کپک،کپک آره 521 00:28:00,979 --> 00:28:02,970 چند وقته سرفه میکنی؟ 522 00:28:04,516 --> 00:28:06,984 دوستم نتونست پاسخ بده 523 00:28:07,019 --> 00:28:08,486 تا چند دقیقه 524 00:28:08,520 --> 00:28:10,215 چیزی نیست چیزی نیست 525 00:28:10,255 --> 00:28:13,850 بیا برگردیم.سلامتت خیلی مهمتره 526 00:28:13,892 --> 00:28:16,861 تو ثروتمند،قابل احترام،تحسین برانگیز و محبوب هستی 527 00:28:16,895 --> 00:28:20,023 تو آدم با ارزشی هستی و جای خالیت به شدت حس میشه در مورد من اینطور نیست 528 00:28:20,065 --> 00:28:21,362 برمیگردیم 529 00:28:21,400 --> 00:28:24,198 حالت بد میشه و من نمیخوام باعث و بانیش باشم 530 00:28:24,236 --> 00:28:26,568 گذشته از این لوچیسی هست 531 00:28:26,605 --> 00:28:30,063 کافیه کافیه.این سرفه ها چیز مهمی نیست 532 00:28:30,109 --> 00:28:35,513 منو نمیکشه بخاطر یه سرفه نمیمیرم 533 00:28:35,547 --> 00:28:38,015 درسته درسته 534 00:28:38,050 --> 00:28:40,018 و البته که 535 00:28:40,052 --> 00:28:43,886 من قصد نداشتم هشدار بی موردی بدم 536 00:28:43,922 --> 00:28:47,380 ولی بهتره که همه جوانب احتیاط رو رعایت کنی 537 00:28:47,426 --> 00:28:51,726 یه مقدار از این میداک برای مقابله با سرما و رطوبت اینجا مناسبه (میداک:نوعی شراب قرمز) 538 00:28:51,764 --> 00:28:54,062 در یه بطری که از یه ردیف طولانی 539 00:28:54,099 --> 00:28:56,397 برداشتم رو باز کردم 540 00:28:56,435 --> 00:28:57,902 که داخل کپک بود 541 00:28:57,936 --> 00:29:01,736 "گفتم :"بخور شراب رو دادم بهش 542 00:29:01,774 --> 00:29:05,904 با یه نیشخند اونو به لبهاش نزدیک کرد 543 00:29:05,944 --> 00:29:08,742 صبر کرد و سرش رو به سمت من تکون داد 544 00:29:08,781 --> 00:29:11,909 و باز زنگوله هاش صدا داد 545 00:29:11,950 --> 00:29:17,946 من میخورم به سلامتی بدن هایی که کنارمون دفن شده 546 00:29:17,990 --> 00:29:21,221 و من به سلامتی عمر طولانی تو 547 00:29:21,260 --> 00:29:26,357 آره.دوباره دستم رو گرفت و شروع کردیم به حرکت 548 00:29:26,398 --> 00:29:30,858 شراب تو چشم هاش برق میزد و زنگوله اش صدا میداد 549 00:29:30,903 --> 00:29:33,701 حال خودم هم با میداک بهتر شد 550 00:29:33,739 --> 00:29:37,368 از دیوار های پر از استخون رد شدیم 551 00:29:37,409 --> 00:29:40,708 با بشکه های آمیخته شده بود 552 00:29:40,746 --> 00:29:43,874 در عقب رفتگی محل قبور 553 00:29:43,916 --> 00:29:46,384 دوباره وایستادم و این بار جسورانه 554 00:29:46,418 --> 00:29:48,750 فورچوناتو رو با یه دست گرفتم 555 00:29:48,787 --> 00:29:51,381 کپک ها رو میبینی؟ بیشتر میشه 556 00:29:51,423 --> 00:29:54,881 مثل خزه سرداب رو پوشانده 557 00:29:54,927 --> 00:29:56,895 زیر بستر رودخانه ایم 558 00:29:56,929 --> 00:30:01,389 قطره های نمناک در حال چکیدن بین استخون ها 559 00:30:01,433 --> 00:30:04,061 بیا.بهتره برگردیم قبل از اینکه دیر بشه 560 00:30:04,102 --> 00:30:05,399 سرفه هات 561 00:30:05,437 --> 00:30:08,406 چیزی نیست بیا بریم 562 00:30:08,440 --> 00:30:12,672 بیا بریم به آمانتیادو برسیم 563 00:30:12,711 --> 00:30:15,145 باشه 564 00:30:15,180 --> 00:30:17,080 محکم به دست من تکیه داد 565 00:30:17,115 --> 00:30:20,414 مسیرمون رو ادامه دادیم در جستجوی آمانتیادو 566 00:30:20,452 --> 00:30:22,920 از یسری اتاق با سقف کوتاه عبور کردیم 567 00:30:22,955 --> 00:30:24,582 پایین رفتیم.عبور کردیم 568 00:30:24,623 --> 00:30:28,218 و باز پایین رفتیم به دخمه عمیقی رسیدیم 569 00:30:28,260 --> 00:30:30,751 جایی که جریان هوا 570 00:30:30,796 --> 00:30:35,256 باعث شد مشعل هامون بیشتر از اینکه شعله ور باشن،بدرخشن 571 00:30:35,300 --> 00:30:37,928 تو دورترین نقطه سرداب 572 00:30:37,970 --> 00:30:41,428 یه اتاق دیگه بود کوچیک تر 573 00:30:41,473 --> 00:30:43,941 دیوارهاش با جسد انسان پر شده بود 574 00:30:43,976 --> 00:30:46,444 به مدل قبرستان بزرگ پاریس 575 00:30:46,478 --> 00:30:49,276 پر شده بود تو سرداب 576 00:30:49,314 --> 00:30:51,441 3جناح این دخمه درونی 577 00:30:51,483 --> 00:30:53,951 به این سبک بود 578 00:30:53,986 --> 00:30:57,945 از چهارمی دیگه استخون ها ریخته شده بود زمین 579 00:30:57,990 --> 00:31:00,788 و کپه ای روی زمین بود 580 00:31:00,826 --> 00:31:02,794 داخل دیوارها به این شکل بود 581 00:31:02,828 --> 00:31:05,126 با جابجایی استخون ها 582 00:31:05,163 --> 00:31:08,963 یه عقب رفتگی داخلی دیگه رو پیدا کردیم 583 00:31:09,001 --> 00:31:11,902 با عمقی حدود 4 فوت در عرض 3 584 00:31:11,937 --> 00:31:13,905 و ارتقاع 6 یا 7 585 00:31:13,939 --> 00:31:18,000 که باسنگ گرانیت جدا میشد 586 00:31:18,043 --> 00:31:21,911 بیا.آمانتیادو اینجاست 587 00:31:21,947 --> 00:31:23,881 همینطور برای لوچیسی 588 00:31:23,916 --> 00:31:26,316 اون یه احمقه 589 00:31:26,351 --> 00:31:28,911 با قدم های لرزان رفت جلو 590 00:31:28,954 --> 00:31:31,422 منم قدم به قدم دنبالش میرفتم 591 00:31:31,456 --> 00:31:35,085 یه لحظه به انتهای تو رفتگی دیوار رسید 592 00:31:35,127 --> 00:31:39,257 و متوجه شد که سنگ مانع پیشرویش شده 593 00:31:39,298 --> 00:31:42,096 سردرگم و احمقانه همونجا ایستاد 594 00:31:42,134 --> 00:31:44,602 روی سطح گرانیتی 595 00:31:44,636 --> 00:31:48,436 دو تا میخ آهنی اونجا بود 596 00:31:48,473 --> 00:31:53,775 به یکیش یه زنجیر کوتاه وصل بود به اون یکی یه قفل 597 00:31:53,812 --> 00:31:56,781 کار چند ثانیه بود که 598 00:31:56,815 --> 00:32:01,275 اونو دور کمرش بندازم و قفلش کنم 599 00:32:01,320 --> 00:32:04,949 اونقدر گیج بود که نمیتونست مقاومت کنه 600 00:32:04,990 --> 00:32:09,051 کلید رو خارج کردم از گودی خارج شدم 601 00:32:09,094 --> 00:32:12,894 دستت رو بذار روی دیوار فورچوناتو 602 00:32:12,931 --> 00:32:15,900 کاری جز حس کردن کپک نمیتونی بکنی 603 00:32:15,934 --> 00:32:19,062 البته که خیلی نمناکه 604 00:32:19,104 --> 00:32:22,904 یبار دیگه بذار ازت درخواست کنم که برگردیم 605 00:32:22,941 --> 00:32:27,571 نه؟خب پس من باید ترکت کنم 606 00:32:27,613 --> 00:32:29,581 ولی اول باید توجهت رو 607 00:32:29,615 --> 00:32:32,584 جلب به قدرتم بکنم 608 00:32:32,618 --> 00:32:34,483 آمانتیادو 609 00:32:34,519 --> 00:32:38,114 درسته.آمانتیادو 610 00:32:38,156 --> 00:32:40,124 همین که این جمله رو گفتم خودم رو با کپه های استخون 611 00:32:40,158 --> 00:32:43,127 که در موردش براتون صحبت کردم سرگرم کردم 612 00:32:43,161 --> 00:32:45,129 پرتشون کردم کنار 613 00:32:45,163 --> 00:32:50,123 بعد یه مقدار آجر و سیمان که اونجا داشتم رو برداشتم 614 00:32:50,168 --> 00:32:52,932 با این مصالح و به یاری ماله 615 00:32:52,971 --> 00:32:59,467 شروع کردم به ساختن دیوار جلوی ورودی تو رفتگی 616 00:32:59,511 --> 00:33:02,947 آروم آروم ردیف اول دیوار رو تموم کردم 617 00:33:02,981 --> 00:33:07,782 وقتی متوجه شدم که مستی فورچوناتو 618 00:33:07,819 --> 00:33:10,287 کاملا پریده 619 00:33:10,322 --> 00:33:12,722 اولین گواهم بر این قضیه 620 00:33:12,758 --> 00:33:16,888 ناله های آروم از اعماق تو رفتگی بود 621 00:33:16,928 --> 00:33:20,386 این ناله ی یه آدم مست نبود 622 00:33:20,432 --> 00:33:23,731 بعد یه سکوت طولانی و مطلق ایجاد شد 623 00:33:23,769 --> 00:33:26,567 دومین لایه رو چیدم و سومی و چهارمی 624 00:33:26,605 --> 00:33:31,235 و بعد صدای لرزش های خشمگینانه زنجیر 625 00:33:31,276 --> 00:33:33,904 صداها چند دقیقه ادامه داشت 626 00:33:33,945 --> 00:33:38,405 و من با رضایت بیشتری داشتم بهش گوش میدادم 627 00:33:38,450 --> 00:33:43,911 کارم رو متوقف کردم و روی استخون ها نشستم 628 00:33:43,955 --> 00:33:46,082 وقتی که سرانجام صدای زنجیر قطع شد 629 00:33:46,124 --> 00:33:47,591 به ماله کشی ادامه دادم 630 00:33:47,626 --> 00:33:49,594 و بدون توقف تمومش کردم 631 00:33:49,628 --> 00:33:53,428 پنجمی،ششمی و لایه هفتم 632 00:33:53,465 --> 00:33:57,925 دیوار حالا تا نزدیکیای سینه من میومد 633 00:33:57,969 --> 00:34:02,770 دوباره کارو متوقف کردم و مشعل رو بالای دیوار گرفتم 634 00:34:02,808 --> 00:34:07,006 مقداری نور اونجا فرستادم 635 00:34:07,045 --> 00:34:11,880 یه فریاد بی وقفه و شدید 636 00:34:11,917 --> 00:34:14,545 از حنجره مرد زنجیر شده خارج شد 637 00:34:14,586 --> 00:34:17,384 انگار با خشم به من اشاره میکرد 638 00:34:17,422 --> 00:34:20,880 چند لحظه صبر کردم لرزیدم 639 00:34:20,926 --> 00:34:24,384 بعد دستم رو روی دیوار سخت 640 00:34:24,429 --> 00:34:28,229 قبرها گذاشتم و احساس رضایت کردم 641 00:34:28,266 --> 00:34:30,063 دوباره نزدیک شدم به دیوار 642 00:34:30,102 --> 00:34:33,071 پاسخ فریادهای اون رو دادم 643 00:34:33,105 --> 00:34:35,733 صداش رو برگردوندم کمکش کردم 644 00:34:35,774 --> 00:34:39,073 با قدرت و وسعت بیشتری اونا رو تکرار کردم 645 00:34:39,111 --> 00:34:43,445 اینکارو کردم و سرو صدا خوابید 646 00:34:43,482 --> 00:34:45,746 حالا نیمه شب شده بود 647 00:34:45,784 --> 00:34:48,252 و داشتم به پایان کارم نزدیک میشدم 648 00:34:48,286 --> 00:34:51,744 هشتمی،نهمی و دهمین ردیف رو تموم کردم 649 00:34:51,790 --> 00:34:55,419 بخشی از ردیف 11 رو هم تموم کرده بودم 650 00:34:55,460 --> 00:34:58,258 فقط یه آجر مونده بود 651 00:34:58,296 --> 00:35:00,764 که گذاشته بشه و پر کنه دیوارو 652 00:35:00,799 --> 00:35:03,427 با وزنش کلنجار رفتم 653 00:35:03,468 --> 00:35:07,404 تا حدودی اون رو به جاش نزدیک کردم 654 00:35:07,439 --> 00:35:11,705 ولی حالا از گودال یه صدای 655 00:35:11,743 --> 00:35:14,712 خنده آروم که مو رو به تن سیخ میکرد، اومد 656 00:35:14,746 --> 00:35:16,771 از پشت گردنم 657 00:35:19,785 --> 00:35:23,881 شوخی عالی ای بود یه شوخی فوق العاده 658 00:35:23,922 --> 00:35:27,881 تو پالاتزو خیلی به این خواهیم خندید 659 00:35:27,926 --> 00:35:29,621 بعد شرابمون 660 00:35:31,096 --> 00:35:32,825 آمانتیادو؟ 661 00:35:34,633 --> 00:35:37,568 آره.آمانتیادو 662 00:35:37,602 --> 00:35:39,900 ولی دیر نشده؟ 663 00:35:39,938 --> 00:35:42,907 اونا تو پالاتزو منتظر ما نمیمونن 664 00:35:42,941 --> 00:35:45,409 خانم فورچوناتو و بقیه؟ 665 00:35:45,443 --> 00:35:47,308 بذار بریم 666 00:35:47,345 --> 00:35:50,644 آره.بیا بریم 667 00:35:50,682 --> 00:35:55,312 بخاطر رضای خدا مانترسور 668 00:35:55,353 --> 00:36:00,154 آره.بخاطر رضای خدا فورچوناتو 669 00:36:00,192 --> 00:36:04,754 ولی با این حرفایی که بیهوده برای پاسخ زده میشد 670 00:36:04,796 --> 00:36:06,423 عصبانی شدم 671 00:36:06,464 --> 00:36:11,458 بلند گفتم فورچوناتو؟فورچوناتو؟ 672 00:36:11,503 --> 00:36:12,868 جوابی نیومد 673 00:36:12,904 --> 00:36:16,032 از روزنه ای که مونده بود روی دیوار مشعل رو انداختم داخل 674 00:36:18,410 --> 00:36:22,870 فقط از اونجا صدای زنگوله اومد 675 00:36:22,914 --> 00:36:26,042 قلبم گرفت 676 00:36:26,084 --> 00:36:29,542 بخاطر نمناکی قبرها 677 00:36:29,588 --> 00:36:31,715 سریع کارم رو تموم کردم 678 00:36:31,756 --> 00:36:35,886 آخرین آجر رو گذاشتم سرجاش 679 00:36:35,927 --> 00:36:37,895 ماله کشی کردم 680 00:36:37,929 --> 00:36:39,726 روی دیوار جدید 681 00:36:39,764 --> 00:36:43,530 استخون های قدیمی رو روی هم ریختم 682 00:36:43,568 --> 00:36:49,234 حدود نیم قرنه که هیچ انسانی مزاحم اونا نشده 683 00:36:49,274 --> 00:36:52,266 در آرامش خوابیده ان (ایتالیایی) 684 00:37:34,419 --> 00:37:40,380 ناخوش بودم.ناخوش در حال مرگ با اون عذاب طولانی 685 00:37:40,425 --> 00:37:43,724 داشتم حواسم رو از دست میدادم 686 00:37:43,762 --> 00:37:46,230 کلمه وحشتناک مرگ 687 00:37:46,264 --> 00:37:50,223 آخرین عبارت واضحی بود که به گوش هام رسید 688 00:37:50,268 --> 00:37:54,398 بعد از اون صدای استنطاق قاضی ها 689 00:37:54,439 --> 00:37:59,399 با صدای همهمه رویاگونه نامشخضی ادغام میشد 690 00:37:59,444 --> 00:38:03,403 لب های قاضی هایی که ردای مشکی به تن داشتن رو میدیدم 691 00:38:03,448 --> 00:38:06,417 سفید و نازک به طرز عجیبی صاف 692 00:38:06,451 --> 00:38:09,420 که با کلام مرگبارشون باز و پیچ در پیچ میشد 693 00:38:09,454 --> 00:38:12,184 طوری که انگار اسم من رو هجی میکردن 694 00:38:12,223 --> 00:38:16,353 و حکم مرگ با عذاب 695 00:38:16,394 --> 00:38:20,353 و بعد سیاهی پراکنده شد نزدیک شد به من 696 00:38:20,398 --> 00:38:23,856 حتی اون سفیدی شرارت بار اون لب های لعنتی 697 00:38:23,902 --> 00:38:25,870 رو خاموش میکرد 698 00:38:25,904 --> 00:38:28,372 تمام حواس و هشیاری رو از بین میبرد 699 00:38:28,406 --> 00:38:33,708 با حمله ای دیوانه وار روح رو به جهنم میبرد 700 00:38:33,745 --> 00:38:40,878 و بعد سکوت و خاموشی و شب عالم رو فرا میگرفت 701 00:38:40,919 --> 00:38:43,387 من غش کردم 702 00:38:43,421 --> 00:38:46,879 هنوز آثار این خاطره تاثیر ضعیفش رو 703 00:38:46,925 --> 00:38:49,393 به دیواره های داخلی ذهنم میذاره 704 00:38:49,427 --> 00:38:51,395 در ظاهری بلند 705 00:38:51,429 --> 00:38:54,887 که من رو برمیداشت و پرتم میکرد پایین 706 00:38:54,933 --> 00:38:59,893 پایین به جایی صاف و نمناک و خاموش 707 00:38:59,938 --> 00:39:04,898 خاموش و همه اش دیوانگیه 708 00:39:04,943 --> 00:39:07,571 من چشمام رو باز نمیکنم 709 00:39:07,612 --> 00:39:10,581 حس میکنم رها شده و آزاد به پشت خوابیدم 710 00:39:10,615 --> 00:39:12,515 دستم رو دراز میکنم 711 00:39:12,550 --> 00:39:16,850 و روی چیزی سخت و نمناک میفته 712 00:39:16,888 --> 00:39:20,346 ادامه دادم،هنوز جرئت نمیکنم که از چشمام استفاده کنم 713 00:39:20,392 --> 00:39:23,361 بخاطر این نبود که از نگاه به چیزهای وحشتناک بترسم 714 00:39:23,395 --> 00:39:25,863 بلکه به این خاطر بود که مات و مبهوت بودم 715 00:39:25,897 --> 00:39:28,695 که شاید چیزی برای دیدن نباشه اونجا 716 00:39:28,733 --> 00:39:32,191 بعد با قلبی مایوس 717 00:39:32,237 --> 00:39:34,467 سریعا چشمام رو باز کردم 718 00:39:34,506 --> 00:39:37,703 بدترین فکرهام واقع شد 719 00:39:37,742 --> 00:39:41,701 سیاهی شب ابدی من رو احاطه کرد 720 00:39:41,746 --> 00:39:43,714 برای نفس کشیدن تقلا میکردم 721 00:39:43,748 --> 00:39:47,206 گویا نیروی تاریکی منو قل و زنجیر کرده بود 722 00:39:47,252 --> 00:39:49,220 در حد انفجار از هر منفذی در حال تعرق بودم 723 00:39:49,254 --> 00:39:54,214 و مثل قطراتی سرد و بزرگ روی پیشانیم می ایستاد 724 00:39:54,259 --> 00:39:57,228 دستم رو وحشیانه انداختم بالا و دور خودم 725 00:39:57,262 --> 00:39:59,230 میخراشیدم،چنگ میزدم 726 00:39:59,264 --> 00:40:02,722 دنبال چیزی برای نجات 727 00:40:02,767 --> 00:40:05,395 ولی چیزی 728 00:40:05,437 --> 00:40:07,735 هیچی 729 00:40:07,772 --> 00:40:13,142 عذاب معلق بودن غیرقابل تحمل شد و من از جا برخاستم 730 00:40:13,178 --> 00:40:16,147 با احتیاط به جلو قدم برداشتم 731 00:40:16,181 --> 00:40:18,649 چشم هام داشت از حدقه درمیومد 732 00:40:18,683 --> 00:40:21,914 به امید اینکه یه پرتو ضعیف نور بهش بخوره 733 00:40:21,953 --> 00:40:25,912 ولی سیاهی همچنان چیره بود 734 00:40:25,957 --> 00:40:28,926 تا اینکه سرانجام یه دیوار 735 00:40:28,960 --> 00:40:33,420 نرم،لیز،سرد یه دیوار 736 00:40:33,465 --> 00:40:35,433 دنبال کردمش 737 00:40:35,467 --> 00:40:37,935 محتاطانه با بدگمانی 738 00:40:37,969 --> 00:40:41,097 که از شایعات مبهم وحشت تولدو 739 00:40:41,139 --> 00:40:43,937 نشئت گرفته بود 740 00:40:43,975 --> 00:40:46,273 سرانجام شهامتش رو پیدا کردم 741 00:40:46,311 --> 00:40:48,279 تصمیم گرفتم ازش خارج شم 742 00:40:48,313 --> 00:40:50,440 و از حصارش عبور کنم 743 00:40:50,482 --> 00:40:53,940 تا جای ممکن در مسیری مستقیم 744 00:40:53,985 --> 00:40:56,783 زمین پر از گل و لجن بود 745 00:40:56,821 --> 00:40:58,288 با احتیاط پیش رفتم 746 00:40:58,323 --> 00:41:00,951 حدود 10 یا 12 قدم به همین شکل 747 00:41:00,992 --> 00:41:02,960 و بعد ناگهان سر خوردم 748 00:41:02,994 --> 00:41:05,792 و محکم با صورت خوردم زمین 749 00:41:07,298 --> 00:41:10,267 در حال گیجی زمین خوردنم اتفاق افتاد 750 00:41:10,301 --> 00:41:12,701 فورا متوجهش نشدم 751 00:41:12,737 --> 00:41:15,205 که چه وضع وحشتناکی بود 752 00:41:15,240 --> 00:41:16,707 به این شکل بود که 753 00:41:16,741 --> 00:41:19,904 چونه ام آروم روی زمین محبس بود 754 00:41:19,944 --> 00:41:22,913 ولی لب هام و قسمت بالای سرم 755 00:41:22,947 --> 00:41:25,916 چیزی رو لمس نمیکرد 756 00:41:25,950 --> 00:41:29,408 همون لحظه پیشونیم انگار با بخاری سرد 757 00:41:29,454 --> 00:41:31,422 تر شده بود 758 00:41:31,456 --> 00:41:33,924 و بوی بخصوص قارچ فاسد 759 00:41:33,958 --> 00:41:35,755 به مشامم رسید 760 00:41:35,793 --> 00:41:42,255 به قسمت انتهایی یه گودال دایره ای شکل افتاده بودم 761 00:41:42,300 --> 00:41:45,269 اطراف دیوار کورمال کورمال میرفتم درست زیر لبه اش 762 00:41:45,303 --> 00:41:47,931 موفق شدم یه بخش کوچک دیوار رو از جاش بردارم 763 00:41:47,972 --> 00:41:50,440 و بندازمش پایین به گودال عمیق 764 00:41:50,475 --> 00:41:52,272 چندین ثانیه صبر کردم 765 00:41:52,310 --> 00:41:54,778 و به طنینش گوش دادم 766 00:41:54,812 --> 00:41:57,940 همین که به سرعت به سمت پایین گودال حرکت میکرد 767 00:41:57,982 --> 00:42:00,951 و بعد صدای تند سقوطش به آب 768 00:42:00,985 --> 00:42:03,453 و به دنبالش صدای بلند انعکاسش 769 00:42:03,488 --> 00:42:06,457 در همون لحظه صدایی اومد 770 00:42:06,491 --> 00:42:09,949 شبیه به صدای باز شدن سریع دری بالای سر 771 00:42:09,994 --> 00:42:12,224 هنگامیکه باریکه ضعیفی از نور 772 00:42:12,263 --> 00:42:14,731 از تاریکی عبور میکنه 773 00:42:14,766 --> 00:42:17,860 و بلافاصله ناپدید میشه 774 00:42:17,902 --> 00:42:19,802 در حالیکه همه ی اندامم میلرزید 775 00:42:19,837 --> 00:42:22,465 کورمال کورمال به سمت دیوار برگشتم 776 00:42:22,507 --> 00:42:24,975 تصمیم گرفتم نابود بشم 777 00:42:25,009 --> 00:42:29,810 تا اینکه ریسک وحشت گودال رو به جون بخرم 778 00:42:29,847 --> 00:42:33,305 اضطراب روحی باعث شد تا چندین ساعت هشیار بمونم 779 00:42:33,351 --> 00:42:36,479 ولی بعد به خواب سنگینی فرو رفتم 780 00:42:36,521 --> 00:42:41,481 وقتی بیدار شدم دیدم که همه چیز قابل رویت شده 781 00:42:41,526 --> 00:42:44,825 یه لوستر مشتعل خشن 782 00:42:44,862 --> 00:42:46,830 که باهاش میتونستم 783 00:42:46,864 --> 00:42:48,991 ظاهر و وسعت محبس رو ببینم 784 00:42:49,033 --> 00:42:51,661 چیزی که تصور میکردم دیوار آجری باشه 785 00:42:51,703 --> 00:42:55,833 حالا صفحات بزرگ آهنی بنظر میرسید 786 00:42:55,873 --> 00:43:00,503 اشکال شیطانی ترسناک در ظاهری تهدید آمیز 787 00:43:00,545 --> 00:43:02,012 به شکل اسکلت بدن 788 00:43:02,046 --> 00:43:04,674 روی دیوار قرار گرفته بود 789 00:43:04,716 --> 00:43:06,843 در وسط کف 790 00:43:06,884 --> 00:43:12,618 گودال مدور خمیازه میکشید گودالی که من از آرواره هاش فرار کرده بودم 791 00:43:12,657 --> 00:43:14,454 بعد متوجه شدم که 792 00:43:14,492 --> 00:43:19,452 خیلی محکم به یه بدنه چوبی کم ارتفاع بسته شدم 793 00:43:19,497 --> 00:43:22,955 و تعداد زیادی لایه که دور بدنم پیچیده شده بود 794 00:43:23,001 --> 00:43:26,129 که فقط سرم و دست چپم رو آزاد میذاشت 795 00:43:26,170 --> 00:43:29,139 که فقط با تلاش و تقلای زیاد 796 00:43:29,173 --> 00:43:32,472 میتونستم باهاش غذا بخورم از یه ظرف سفالی 797 00:43:32,510 --> 00:43:34,478 که کنارم روی زمین گذاشته شده بود 798 00:43:34,512 --> 00:43:38,949 غذای داخل ظرف گوشت بود پر از ادویه 799 00:43:38,983 --> 00:43:40,974 به سمت بالا نگاه کردم 800 00:43:41,019 --> 00:43:44,477 سقف محبسم رو بررسی کردم 801 00:43:44,522 --> 00:43:48,481 حدود 30 یا 40 فوت ارتفاع داشت 802 00:43:48,526 --> 00:43:49,993 و ازش چیزی آویزون شده بود 803 00:43:50,028 --> 00:43:52,997 چیزی که یه پاندول بزرگ بنظر میرسید 804 00:43:53,031 --> 00:43:56,489 چیزی که ممکنه رو ساعت های آنتیک ببینید 805 00:43:56,534 --> 00:43:58,161 زمانیکه بهش خیره شده بودم 806 00:43:58,202 --> 00:44:02,662 خیال کردم که داره خیلی آروم حرکت میکنه 807 00:44:02,707 --> 00:44:06,165 برای چندین،برای چندین دقیقه تماشا کردمش 808 00:44:06,210 --> 00:44:10,510 تا حدودی با ترس ولی بیشتر با تعجب 809 00:44:10,548 --> 00:44:12,948 بعد یه صدا توجهم رو جلب کرد 810 00:44:12,984 --> 00:44:19,287 و به زمین نگاه کردم چندتا موش بزرگ دیدم 811 00:44:19,324 --> 00:44:23,124 با چشمانی گرسنه از گودال بیرون اومده بودن 812 00:44:23,161 --> 00:44:25,322 بوی گوشت به طمع انداخته بودشون 813 00:44:25,363 --> 00:44:27,331 تلاش و توجه زیادی نیاز بود 814 00:44:27,365 --> 00:44:29,799 تا اونا رو از غذا دور کنی و فراری بدی 815 00:44:29,834 --> 00:44:32,302 وقتی دوباره چشم به بالا دوختم 816 00:44:32,337 --> 00:44:34,805 چیزی که دیدم گیج و حیرت زده ام کرد 817 00:44:34,839 --> 00:44:37,307 طول حرکت پاندول بیشتر شده بود 818 00:44:37,342 --> 00:44:39,310 حدود یک یارد 819 00:44:39,344 --> 00:44:42,472 ولی چیزی که بیشتر اذیت کننده بود 820 00:44:42,513 --> 00:44:46,472 این بود که میشد به طور واضح دید که پایین اومده بود 821 00:44:46,517 --> 00:44:48,485 حالا متوجه شدم 822 00:44:48,519 --> 00:44:51,647 با چه ترسی که نیازی به گفتنش نیست 823 00:44:51,689 --> 00:44:57,992 که انتهای پایینیش تیغ براق هلالی شکل بود 824 00:44:58,029 --> 00:45:00,998 با طولی حدود یک متر بین نوک هاش 825 00:45:01,032 --> 00:45:02,499 نوک های بالایی 826 00:45:02,533 --> 00:45:08,335 و لبه پایینی به وضوح به تیزی تیغ اصلاح بود 827 00:45:08,373 --> 00:45:11,604 و زوزه کشان روی هوا تاب میخورد 828 00:45:11,642 --> 00:45:13,007 اینچ به اینچ 829 00:45:13,044 --> 00:45:17,276 با پایین اومدنش که فقط در طول زمان نمایان بود 830 00:45:17,315 --> 00:45:19,783 انگار که عمرت داره با سرعت کم و کمتر میشه 831 00:45:19,817 --> 00:45:22,445 روز ها گذشت قبل از اینکه این بالای سر من با فاصله خیلی نزدیک حرکت کنه 832 00:45:22,487 --> 00:45:24,955 طوری که انگار نسیمی سوزان به سمت من میوزید 833 00:45:24,989 --> 00:45:27,287 دعا میکردم همینکه سرعت پایین اومدنش بیشتر میشد 834 00:45:27,325 --> 00:45:28,952 پریشان و عصبی شدم 835 00:45:28,993 --> 00:45:31,291 و تقلا میکردم که خودم رو بالا بکشم 836 00:45:31,329 --> 00:45:35,288 مقابل حرکت شمشیر هلالی خوفناک 837 00:45:35,333 --> 00:45:38,962 و بعد ناگهان کاملا آروم شدم 838 00:45:39,003 --> 00:45:42,803 و با لخند به مرگ درخشان نگاه کردم 839 00:45:42,840 --> 00:45:47,300 مثل یه بچه مقابل یه اسباب بازی کمیاب و دوست داشتنی 840 00:45:47,345 --> 00:45:52,305 دیدم که اون هلال طوری طراحی شده که 841 00:45:52,350 --> 00:45:55,649 از قلب من عبور کنه 842 00:45:55,686 --> 00:45:57,813 به لباسم کشیده میشد 843 00:45:57,855 --> 00:45:59,823 برمیگشت و دوباره تکرار میکرد اینکار رو 844 00:45:59,857 --> 00:46:00,983 دوباره و دوباره 845 00:46:01,025 --> 00:46:03,653 تا چندین دقیقه به همین شکل بود 846 00:46:03,694 --> 00:46:06,060 به همین شکل میرفت 847 00:46:06,097 --> 00:46:08,657 به راست،به چپ 848 00:46:08,699 --> 00:46:10,496 پایین،بی وقفه پایین میخزید 849 00:46:10,535 --> 00:46:12,935 با فریاد یک روح ملعون 850 00:46:12,970 --> 00:46:16,929 به سمت قلبم با سرعتی زیرکانه مثل ببر 851 00:46:16,974 --> 00:46:19,272 متناوبا لبخند میزدم و فریاد ترس 852 00:46:19,310 --> 00:46:23,804 همین که بوی اون شمشیر تیز خودش رو به بینی من تحمیل میکرد 853 00:46:23,848 --> 00:46:26,146 پایین،بیرحمانه پایین تر 854 00:46:26,184 --> 00:46:30,484 در اخر با فاصله 3 اینچ از سینه من به نوسان ادامه داد 855 00:46:30,521 --> 00:46:33,183 با 10 یا 12 نوسان دیگه اون تیغه 856 00:46:33,224 --> 00:46:36,625 به طور کامل با لباس من درگیر میشد 857 00:46:36,661 --> 00:46:38,629 و بعد با ملاحضه این 858 00:46:38,663 --> 00:46:40,961 روحم تحت تاثیر قرار گرفت 859 00:46:40,998 --> 00:46:46,459 همه اون تیزی باعث آرامش اون ناامیدی من شد 860 00:46:46,504 --> 00:46:51,464 برای اولین بار در چندین ساعت یا شاید چندین روز 861 00:46:51,509 --> 00:46:55,468 به موش ها به موش ها فکر کردم 862 00:46:55,513 --> 00:46:58,311 اونا پر بودن در اطراف 863 00:46:58,349 --> 00:47:00,647 بدنه چوبی که روش بودم 864 00:47:00,685 --> 00:47:02,653 اونا وحشی،جسور و خیلی گرسنه بودن 865 00:47:02,687 --> 00:47:04,314 چشم های قرمزشون به سمت من بود 866 00:47:04,355 --> 00:47:07,324 طوری که انگار منتظر بودن من بی حرکت بشم 867 00:47:07,358 --> 00:47:08,950 تا منو طعمه خودشون بکنن 868 00:47:08,993 --> 00:47:10,358 با خودم گفتم "عجب غذایی" 869 00:47:10,394 --> 00:47:12,589 "اونا به گودال خو گرفته بودن" 870 00:47:12,630 --> 00:47:13,927 اونا بلعیدن 871 00:47:13,965 --> 00:47:15,523 با وجود تمام تلاش هام برای اینکه جلوشون رو بگیرم 872 00:47:15,566 --> 00:47:18,330 بجز یه مقدار ناچیز همه محتویات ظرف خورده شد 873 00:47:18,369 --> 00:47:21,930 گرچه طرحم خیلی معقول نبود 874 00:47:21,973 --> 00:47:24,771 یکبار امتحانش کردم 875 00:47:24,809 --> 00:47:27,437 با ذرات چرب و خوش مزه گوشتی 876 00:47:27,478 --> 00:47:28,604 که باقی مونده بود 877 00:47:28,646 --> 00:47:30,773 و کامل مالیدمش به اون لایه ای که باهاش بسته شده بودم 878 00:47:30,815 --> 00:47:32,840 تا هرجا که دستم میرسید 879 00:47:32,884 --> 00:47:36,945 بعد آروم و بی حرکت خوابیدم 880 00:47:36,988 --> 00:47:39,456 در ابتدا اونا وحشتزده شدن 881 00:47:39,490 --> 00:47:41,458 و این تغییر اونا رو ترسوند 882 00:47:41,492 --> 00:47:44,620 ولی مشاهده این که من بی حرکت باقی موندم 883 00:47:44,662 --> 00:47:47,290 یکی یا دو تا از جسور هاشون پریدن روی بدنه چوبی 884 00:47:47,331 --> 00:47:49,299 و لایه ها رو بو کردن 885 00:47:49,333 --> 00:47:52,302 این علامتی برای یه یورش همگانی بنظر میرسید 886 00:47:52,336 --> 00:47:54,861 صدها موش روی بدن من اومدن 887 00:47:54,906 --> 00:47:57,136 حرکت شمرده پاندول 888 00:47:57,174 --> 00:47:58,869 اصلا نگرانشون نمیکرد 889 00:47:58,910 --> 00:48:00,309 با کنار رفتن از ضرباتش 890 00:48:00,344 --> 00:48:03,973 خودشون رو با جویدن لایه ای که منو بسته بود مشغول کردن 891 00:48:04,015 --> 00:48:05,312 فشار دادن 892 00:48:05,349 --> 00:48:08,477 هجوم آوردن به من با تعداد زیاد و و گروه گروه 893 00:48:08,519 --> 00:48:12,922 روی گلوم پیچ میخوردن لبهای سردشون من رو هم میجوید 894 00:48:12,957 --> 00:48:16,916 تقریبا بی حرکت بودم با فشار دسته ای اونا 895 00:48:16,961 --> 00:48:21,762 متنفر از چیز ناشناسی که روی سینه ام انباشته شده 896 00:48:21,799 --> 00:48:26,429 و با سرما و رطوبتی سنگین قلبم رو بی حرارت میکنه 897 00:48:26,470 --> 00:48:30,429 حدود یک دقیقه شد و حس کردم که این کشمکش تموم میشه 898 00:48:30,474 --> 00:48:33,443 به وضوح متوجه شل شدن بند ها شدم 899 00:48:33,477 --> 00:48:35,775 میدونستم که تا الان 900 00:48:35,813 --> 00:48:37,610 بیش از یکیش باز شده باشه 901 00:48:37,648 --> 00:48:41,106 با تصمیمی فرابشری 902 00:48:41,152 --> 00:48:45,282 همچنان درازکشیده موندم 903 00:48:45,323 --> 00:48:48,292 نه در محاسباتم اشتباه کرده بودم 904 00:48:48,326 --> 00:48:50,954 نه صبر بیهوده ای کرده بودم 905 00:48:50,995 --> 00:48:55,455 سرانجام حس کردم که آزادم 906 00:48:55,499 --> 00:48:59,458 ولی ضربه پاندول دیگه تقریبا به سینه ام فشار میاورد 907 00:48:59,503 --> 00:49:01,971 قسمت جلویی لباسم رو جدا کرده بود 908 00:49:02,006 --> 00:49:03,974 دوبار دیگه تاب خورد 909 00:49:04,008 --> 00:49:08,809 و حس درد شدیدی از همه وجودم گذشت 910 00:49:08,846 --> 00:49:11,076 ولی لحظه فرار رسیده بود 911 00:49:11,115 --> 00:49:12,742 با تکون دادن دستم 912 00:49:12,783 --> 00:49:15,581 ناجی هام به سرعت دور شدن 913 00:49:15,620 --> 00:49:17,247 با یه حرکت محکم 914 00:49:17,288 --> 00:49:20,746 از شر بندها خلاص شدم 915 00:49:20,791 --> 00:49:23,225 و قبل از رسیدن شمشیر هلالی 916 00:49:23,260 --> 00:49:26,627 من آزاد بودم 917 00:49:29,133 --> 00:49:33,433 ولی همچنان در چنگ بازجویی 918 00:49:33,471 --> 00:49:36,599 از ترس نتونستم از تخت چوبیم تکون بخورم 919 00:49:36,641 --> 00:49:39,269 وقتی که ماشین لعنتی از حرکت ایستاد 920 00:49:39,310 --> 00:49:41,778 و من متحیر بهش نگاه میکردم 921 00:49:41,812 --> 00:49:44,781 تنها حرکت من نظاره کردن بود 922 00:49:44,815 --> 00:49:46,442 آزاد 923 00:49:46,484 --> 00:49:50,443 به شکلی دردناک از مرگ فرار کردم 924 00:49:50,488 --> 00:49:54,948 و به چیزی بدتر از مرگ رسیدم 925 00:49:54,992 --> 00:49:57,961 با این فکر چشم هام رو با اضطراب 926 00:49:57,995 --> 00:50:00,964 به حصار های آهنی که منو احاطه کرده بود،دوختم 927 00:50:00,998 --> 00:50:04,297 اشکل شیطانی ای رو روی دیوار دیدم 928 00:50:04,335 --> 00:50:08,465 که انگار حالا وحشتزده و کاملا درخشنده بودن 929 00:50:08,506 --> 00:50:11,475 چشم های شیطانی بی قرار و ترسناکی 930 00:50:11,509 --> 00:50:14,774 که از هزاران جهت به سمت من میدرخشید 931 00:50:14,812 --> 00:50:17,474 واقعی نبود 932 00:50:17,515 --> 00:50:20,484 وقتی نفس میکشیدم بوی آهن داغ شده 933 00:50:20,518 --> 00:50:24,477 رو تنفس میکردم 934 00:50:24,522 --> 00:50:26,990 یه بوی خفه کننده در محبس پخش شده بود 935 00:50:27,024 --> 00:50:29,492 به نفس نفس افتادم تقلا میکردم برای نفس کشیدن 936 00:50:29,527 --> 00:50:33,486 از اونجا فاصله گرفتم و به مرکز سلول رفتم 937 00:50:33,531 --> 00:50:36,500 در میان فکر نابودی از گرمایی که در حال وقوع بود 938 00:50:36,534 --> 00:50:39,002 تصور خنک شدن گودال 939 00:50:39,036 --> 00:50:42,494 مثل مرهمی روحم رو آروم کرد 940 00:50:42,540 --> 00:50:44,337 به لبه کناری یورش بردم 941 00:50:44,375 --> 00:50:47,242 چشم های خسته ام رو پایین انداختم 942 00:50:47,278 --> 00:50:49,838 درخشش سقف 943 00:50:49,880 --> 00:50:52,007 باطن درونیش رو نمایان کرد 944 00:50:52,049 --> 00:50:54,517 هنوز هم یه لحظه روحم نتونست 945 00:50:54,552 --> 00:50:57,521 چیزی که میدید رو درک کنه 946 00:50:57,555 --> 00:51:01,514 و بعد بهش تحمیل شد راهش رو به درون روحم در نوردید 947 00:51:01,559 --> 00:51:03,186 برای صدایی که صحبت میکرد 948 00:51:03,227 --> 00:51:06,492 وحشتناک از همه چی وحشتناک تر 949 00:51:06,530 --> 00:51:10,796 گرما بشدت افزایش یافت و یبار دیگه بالا رو نگاه کردم 950 00:51:10,835 --> 00:51:13,303 یه تغییر دیگه تو سلول رخ داد 951 00:51:13,337 --> 00:51:16,465 و حالا بطور واضح تغییر در شکلش بود 952 00:51:16,507 --> 00:51:18,134 اتاق چهارگوش بود 953 00:51:18,175 --> 00:51:20,473 تغییر وحشتناک به سرعت زیاد شد 954 00:51:20,511 --> 00:51:22,979 با یه صدای آروم و شاکی 955 00:51:23,013 --> 00:51:25,481 آپارتمان داشت شکلش رو تغییر میداد 956 00:51:25,516 --> 00:51:27,746 و به شکل مستطیل میکرد 957 00:51:27,785 --> 00:51:29,980 مرگ،فریاد زدم 958 00:51:30,020 --> 00:51:32,921 هر مرگی بجز این گودال 959 00:51:32,957 --> 00:51:34,822 احمق 960 00:51:34,859 --> 00:51:37,327 شاید من نمیدونستم که که داخل گودال 961 00:51:37,361 --> 00:51:40,762 اون آهن سوزان بود که کار منو زودتر تموم کنه؟ 962 00:51:40,798 --> 00:51:43,995 و حالا دیوار ها نزدیک و نزدیک تر میشدن 963 00:51:44,034 --> 00:51:45,331 برگشتم عقب 964 00:51:45,369 --> 00:51:48,668 ولی دیوارها داشت منو تحت فشار قرار میداد بی وقفه در حال نزدیک شدن بود 965 00:51:48,706 --> 00:51:51,504 تا جایی که برای بدن داغ شده و از حال رفته من 966 00:51:51,542 --> 00:51:53,840 روی زمین محبس 967 00:51:53,878 --> 00:51:56,039 جایی برای تکون خوردن نبود 968 00:51:56,080 --> 00:51:58,014 دیگه تقلا نکردم 969 00:51:58,048 --> 00:52:00,016 ولی عذاب و رنج از روحم خارج شد 970 00:52:00,050 --> 00:52:06,512 با فریادی بلند و طولانی و پایانی از روی ناامیدی 971 00:52:06,557 --> 00:52:08,650 حس کردم که دارم روی لبه گودال تلو تلو میخورم 972 00:52:08,692 --> 00:52:09,852 بعد ناگهان 973 00:52:09,894 --> 00:52:13,159 زمزمه هایی متراکم از صدای انسان اومد 974 00:52:13,197 --> 00:52:16,132 جریانی با صدای بلند مثل صدای ترومپت 975 00:52:16,167 --> 00:52:18,465 دیوارهای سوزان برگشتن به سمت عقب 976 00:52:18,502 --> 00:52:20,800 یه دست خارج شده و کشیده شده دستم رو گرفت 977 00:52:20,838 --> 00:52:23,807 و بعد احساس ضعف کردم 978 00:52:23,841 --> 00:52:26,139 اون دست ژنرال لاسال بود 979 00:52:26,177 --> 00:52:29,635 ارتش فرانسه وارد تولدو شده بود 980 00:52:29,680 --> 00:52:36,813 استنطاق کار دشمنانشه 981 00:52:36,837 --> 00:52:49,837 انتقاد،پيشنهاد،سفارش زيرنويس Mostafabeygi1994@gmail.com