1
00:00:00,001 --> 00:00:10,001
قویتر از همیشه باشید
به امید ایرانی آزاد
2
00:00:10,026 --> 00:00:25,026
ارائهشده توسط سینما دریمینگ
@CinemDreaming
3
00:00:25,051 --> 00:00:40,051
مترجم: «حامی مغیثی»
در تلگرام: Timelordsubs@
4
00:00:40,369 --> 00:00:42,648
خب، شروع میکنیم.
یه نفر که اسمش رو ایکس میذاریم،
5
00:00:42,929 --> 00:00:45,367
نیمههای شب به یکی از...
6
00:00:45,488 --> 00:00:49,127
انبارهای شهر میرسه.
ما میدونیم که به قصد...
7
00:00:49,408 --> 00:00:54,406
انجام کار کسلکنندهای اونجاست؛
کاری پیشپاافتاده و بوروکراتیک.
8
00:00:55,087 --> 00:00:58,046
یعنی این شخص خبرنگار و کارآگاه و...
9
00:00:58,167 --> 00:01:01,285
نویسنده و دانشمند نیست.
10
00:01:01,726 --> 00:01:04,045
حتی ذرهای آدم جالبی محسوب نمیشه.
11
00:01:04,966 --> 00:01:06,925
خیلیها فکر میکنن بازرس یا...
12
00:01:06,966 --> 00:01:10,124
نقشهبردار زمینیه که تصور رایج و اشتباهیه.
13
00:01:10,565 --> 00:01:12,244
ولی همچنان اونقدر مهم نیست.
14
00:01:12,605 --> 00:01:14,604
تنها چیزی که در مورد کارش مهمه اینه...
15
00:01:14,725 --> 00:01:16,804
که قراره ساعت هفت صبح...
16
00:01:17,043 --> 00:01:21,363
روز بعدش از نقطهای در شهر عبور کنه.
درست چند ساعت بعد.
17
00:01:23,964 --> 00:01:27,002
خلاصه زمان میگذره و ایکس ما
وسط جاده قرار میگیره.
18
00:01:28,083 --> 00:01:30,442
هیچ نشونهای از جایی
که قرار بود پیدا کنه، نمیبینه.
19
00:01:31,563 --> 00:01:33,400
ایکس با خودش میگه:
«شاید اشتباه کردم.»
20
00:01:34,322 --> 00:01:36,921
اطرافش کسی رو نمیبینه
که ازش آدرس بپرسه.
21
00:01:44,040 --> 00:01:46,080
تراکتوری از دوردست میبینه.
22
00:01:48,761 --> 00:01:52,879
داستان ما درست قبل از اینکه
تراکتور بهش برسه، شروع میشه.
23
00:01:52,960 --> 00:01:57,450
«بخش یکم: اتفاقی که نزدیکی تراکتور افتاد»
24
00:01:58,879 --> 00:01:59,998
اولش اتفاقی نمیفته.
25
00:02:04,919 --> 00:02:07,397
انگار راننده تراکتور...
26
00:02:07,678 --> 00:02:09,877
صبورانه منتظر اتفاقیه.
27
00:02:13,837 --> 00:02:17,017
متوقف میشه و یه چیزی رو...
28
00:02:17,037 --> 00:02:21,476
زیر دستهای کاه قایم میکنه.
29
00:02:24,676 --> 00:02:27,035
راننده تراکتور به نظر پریشان میاد،
30
00:02:28,076 --> 00:02:29,235
دوباره سمت تراکتورش میره،
31
00:02:29,476 --> 00:02:31,554
و کاری میکنه که ما نمیتونیم ببینیم.
32
00:02:40,674 --> 00:02:42,511
یه چیزی رو از...
33
00:02:42,794 --> 00:02:45,014
جیبش در میاره و همونجا قایم میکنه.
34
00:02:45,034 --> 00:02:47,872
شاید اسلحهای بوده.
بعدش دوباره منتظر میمونه.
35
00:02:48,673 --> 00:02:52,032
وانتی نزدیک میشه.
36
00:03:01,552 --> 00:03:03,190
دو نفر ازش پیاده میشن.
37
00:03:04,751 --> 00:03:07,470
از همدیگه استقبال صمیمی و گرمی میکنن،
38
00:03:07,671 --> 00:03:10,310
ولی رفتارشون حاکی از کمتر اعتمادیه.
39
00:03:13,110 --> 00:03:16,029
فرد چاق جهت استقبال سری تکون میده،
ولی رفتارش کمتر صمیمیه.
40
00:03:19,029 --> 00:03:23,908
این وسط مشکلی وجود داره.
یه چیزی آدم رو معذب میکنه.
41
00:03:26,029 --> 00:03:28,067
اون فرد چاق به نظر آدم خطرناکی میاد.
42
00:03:34,707 --> 00:03:36,306
بعد رویداد اصلی رخ میده.
43
00:03:36,947 --> 00:03:39,906
بنا به دلایلی قراره تنش بالا بگیره.
44
00:03:41,387 --> 00:03:43,187
بعدش فرد چاق قراره
سمت وانت بره،
45
00:03:43,306 --> 00:03:45,985
شاتگانی ازش خارج کنه
و راننده تراکتور رو باهاش بزنه.
46
00:03:58,057 --> 00:03:59,535
داره میره.
47
00:04:17,822 --> 00:04:19,381
اونیکی تعجب میکنه و...
48
00:04:19,582 --> 00:04:22,141
دوباره بهش نزدیک میشه.
با هم بحث میکنن.
49
00:04:28,061 --> 00:04:29,980
ظاهرا تراکتور خراب شده.
50
00:04:32,860 --> 00:04:35,179
اون دو نفر محل رو ترک میکن.
انگار اضطراب دارن.
51
00:04:35,460 --> 00:04:38,379
مثل اینکه قرار نبود کار به اینجا بکشه.
52
00:04:38,580 --> 00:04:41,178
قصدشون این نبود.
53
00:04:48,938 --> 00:04:50,177
محل رو ترک میکنن.
54
00:05:04,895 --> 00:05:08,095
ایکس به جنازه مرد نزدیک میشه.
55
00:05:09,096 --> 00:05:11,215
اطرافش رو بررسی میکنه.
56
00:05:11,895 --> 00:05:13,014
اول شاتگان رو برمیداره...
57
00:05:13,175 --> 00:05:17,174
ولی بعد به چیزی که بین
کاه مخفی شده، نگاه میکنه.
58
00:05:17,695 --> 00:05:19,814
چیزی که دو نفر دیگه متوجهش نشدن.
59
00:06:04,729 --> 00:06:06,168
اینجاست که اوضاع سخت میشه.
60
00:06:15,528 --> 00:06:17,127
ایکس بدون اینکه علتش رو بفهمه،
61
00:06:17,327 --> 00:06:19,846
کیف مرد رو برمیداره و از اونجا میره.
62
00:06:36,965 --> 00:06:39,564
دو نفری که سوار وانت بودن برمیگردن.
پریشان و مضطربن.
63
00:06:41,525 --> 00:06:44,563
هیچجوره نمیشه مطمئن بود
ایکس رو دیدن یا نه.
64
00:06:46,804 --> 00:06:49,163
ولی قطعا میفهمن
یه نفر دیگه اونجا بوده.
65
00:07:12,561 --> 00:07:14,959
وقتی این قسمت به پایان میرسه،
ایکس مرتکب قتل شده.
66
00:07:15,400 --> 00:07:18,319
خودش شاهد یک قتل دیگه بوده
و توسط دو قاتل تحت تعقیب قرار میگیره.
67
00:07:18,800 --> 00:07:20,199
پاکتی که دنبالش میگردن دستشه.
68
00:07:20,440 --> 00:07:22,518
حتی نمیدونه داخلش چیه.
69
00:07:22,679 --> 00:07:24,759
نمیدونه قاتلها کی هستن،
یا اینکه دیدنش یا نه.
70
00:07:25,879 --> 00:07:27,678
مطلقا هیچی نمیدونه.
71
00:10:18,938 --> 00:10:20,337
داستان دوم.
72
00:10:20,858 --> 00:10:23,256
جرقه: مردی که سر از شهری در میاره...
73
00:10:23,537 --> 00:10:25,416
تا کار یه نفر دیگه رو انجام بده.
74
00:10:25,937 --> 00:10:29,095
اسم اون آدم که شخصیت
اصلیمونه رو «زد» میذاریم.
75
00:10:29,656 --> 00:10:31,095
تنها چیزی که ازش میدونیم...
76
00:10:31,176 --> 00:10:33,895
اینه که اولین تجربه ریاستشه.
77
00:10:34,336 --> 00:10:37,214
یعنی اولین باره در مقام
ردهبالایی قرار میگیره.
78
00:10:42,255 --> 00:10:43,974
کسی که استخدامش کرده
بهش گفته بود:
79
00:10:44,295 --> 00:10:46,572
«حساس نباش. کار ساده و بیدردسریه.»
80
00:10:47,774 --> 00:10:49,453
«نه قراره تصمیم سختی بگیری،
نه کار جدیدی بکنی.»
81
00:10:50,174 --> 00:10:51,572
«هیچ مشکلی برات پیش نمیاد.»
82
00:10:52,448 --> 00:10:54,005
«فقط روزمرگیت فرق میکنه...»
83
00:10:54,127 --> 00:10:55,766
«که خیلی زود به اون عادت میکنی.»
84
00:10:56,087 --> 00:10:57,686
«تا وقتی موقعیت بهتری پیدا نکردی،»
85
00:10:57,847 --> 00:11:00,246
«باید چند ماهی اونجا کار کنی.»
86
00:11:00,847 --> 00:11:02,365
«ولی زیاد جا خوش نکن.»
87
00:11:02,606 --> 00:11:04,285
«کسی که تو جاش رو گرفتی...»
88
00:11:04,326 --> 00:11:06,645
«بیست سال اونجا مشغول بود.
حواست باشه.»
89
00:11:13,365 --> 00:11:16,324
زد تو دلش میگه:
«ولی من که اینطوری نیستم.»
90
00:11:17,165 --> 00:11:18,243
«من اینطوری نیستم.»
91
00:11:18,564 --> 00:11:20,963
«بخش دوم: مرد نامرئی»
92
00:11:29,603 --> 00:11:30,962
این مکان کاملا معمولیه.
93
00:11:32,283 --> 00:11:33,842
یه دفتر شهری عادیه.
94
00:11:34,043 --> 00:11:36,241
سابقا ازش برای فعالیتهای
کشاورزی استفاده میشده.
95
00:11:36,602 --> 00:11:38,481
پرندگان مزرعه و موارد از این قبیل.
96
00:11:41,644 --> 00:11:43,760
همه اینجا رو «فدراسیون» صدا میکنن.
97
00:11:44,841 --> 00:11:49,800
حتی زد که مدیر جدید دفتره،
دقیق نمیدونه کارمندانش چیکار میکنن؛
98
00:11:50,760 --> 00:11:52,399
چه مشکلاتی رو حل میکنن،
99
00:11:52,640 --> 00:11:54,609
هر کارمند چه وظیفهای داره،
100
00:11:55,175 --> 00:11:56,679
یا حتی اینکه خودش باید چیکار کنه.
101
00:11:57,280 --> 00:11:59,278
از اینکه مقام مدیریتی بهش داده شده...
102
00:11:59,303 --> 00:12:00,662
حسابی جا خورده.
103
00:12:00,959 --> 00:12:02,919
کارمندان طوری بهش نگاه میکنن
انگار باید دستور بده.
104
00:12:03,279 --> 00:12:09,557
با خودش میگه: «سخت نگیر،
همهاش دو ماهه. فوقش سه ماه.»
105
00:12:13,758 --> 00:12:16,716
در میان این سردرگمی،
چند خبر خوب بهش میرسه.
106
00:12:17,219 --> 00:12:19,692
به عنوان مدیر اجازه داره
هر ماه به قول کارکنان اونجا...
107
00:12:19,717 --> 00:12:21,476
«بازرسی ماهانه منطقهای» انجام بده.
108
00:12:23,443 --> 00:12:28,220
یعنی فرصت میکنه به مدت
سه یا چهار روز به اطراف بره،
109
00:12:28,294 --> 00:12:30,235
از زمینهای مختلف دیدن کنه
و مدارکشون رو مهر و امضا کنه.
110
00:12:31,795 --> 00:12:33,714
نگرانیهای زد با تصور این مسافرت رفع میشن.
111
00:12:34,915 --> 00:12:36,834
حتی میشه گفت
با فکر کردن بهش به وجد میاد.
112
00:12:43,594 --> 00:12:47,169
زد بعد از چند ساعتی که میرسه،
در مورد کوواس...
113
00:12:47,194 --> 00:12:49,512
رئیس قبلی که بیست سال
اونجا کار میکرد میپرسه.
114
00:12:50,193 --> 00:12:51,912
ولی هیچکس چیز خاصی
براش تعریف نمیکنه.
115
00:12:52,593 --> 00:12:55,791
کوواس خجالتی، گوشهگیر و خلاق بود.
116
00:12:56,152 --> 00:12:59,151
به طرز ویرانکنندهای به کارش اعتیاد داشت
که از خصوصیات ناجالبش بود.
117
00:13:00,312 --> 00:13:04,710
مجرد بود، هیچ دوستی نداشت،
آخرش هم دو ماه پیش...
118
00:13:04,951 --> 00:13:08,070
وقتی توی پمپ بنزین
داشت باک ماشینش رو پر میکرد...
119
00:13:08,311 --> 00:13:10,510
یهو افتاد مرد.
120
00:13:11,231 --> 00:13:15,029
هیچکس نرفت جنازهاش رو
از سردخونه تحویل بگیره.
121
00:13:16,430 --> 00:13:21,228
انگار تو زندگی هیچکس وجود نداشت.
122
00:13:21,309 --> 00:13:23,188
حتی منزلی نداشت.
123
00:13:24,829 --> 00:13:28,307
تمام مدت که رئیس اونجا بود،
محل اقامت کوچیکی...
124
00:13:28,908 --> 00:13:32,027
بالای دفتر فدراسیون داشت.
125
00:13:33,188 --> 00:13:34,827
همونجا که زد تا اقامتگاهش رو پیدا کنه،
126
00:13:35,348 --> 00:13:37,266
قراره اونجا بمونه.
127
00:13:57,745 --> 00:14:02,303
زد با کنجکاوی وسایلی که هنوز
از کوواس مونده بودن رو بررسی میکنه.
128
00:14:03,384 --> 00:14:05,204
کتابهای دامپزشکی.
129
00:14:05,224 --> 00:14:07,143
رمانهای کارآگاهی زبان اصلی.
130
00:14:07,224 --> 00:14:09,502
سوغاتیها و اشیاء عجیب و غریب.
131
00:14:09,903 --> 00:14:12,462
انگار کوواس مدت زیادی
خارج از کشور زندگی میکرد.
132
00:14:20,798 --> 00:14:23,437
بعد تابلویی نظرش رو جلب میکنه که کوواس...
133
00:14:23,462 --> 00:14:25,060
مثل یه دختر نوجوان...
134
00:14:25,085 --> 00:14:27,484
عکسهای خاطراتش رو برداشته
و همه رو کنار هم قرار داده.
135
00:15:10,056 --> 00:15:13,255
زد در انتهای اون روز
از خودش میپرسه:
136
00:15:16,895 --> 00:15:18,655
«یعنی این کوواس چطور آدمی بود؟»
137
00:15:28,374 --> 00:15:30,292
حالا سراغ سومین و آخرین داستان میریم.
138
00:15:31,773 --> 00:15:34,892
شما رودخونهای رو تصور کنید.
139
00:15:36,253 --> 00:15:38,251
رودخونهای که قرار نیست نامگذاری بشه،
140
00:15:38,412 --> 00:15:40,051
ولی همون رود سالادوئه.
141
00:15:40,252 --> 00:15:42,331
همون که سراسر استان رو در بر میگیره.
142
00:15:43,092 --> 00:15:44,611
مثل هر رودخانه منطقه دشتی،
143
00:15:44,852 --> 00:15:46,810
گسترده و آرومه.
144
00:15:49,651 --> 00:15:51,770
مردی در وسط اون رودخانه است...
145
00:15:52,251 --> 00:15:53,970
که بنا بر زنجیرهای
از رویدادهای پیچیده...
146
00:15:54,250 --> 00:15:56,489
باید از وسط رودخانه رد بشه.
147
00:15:59,090 --> 00:16:02,209
اولین رویداد این زنجیرهای که گفتم،
چند روز پیش در شهری...
148
00:16:03,849 --> 00:16:06,288
با فاصله پنجاه کیلومتری از اینجا،
149
00:16:06,649 --> 00:16:09,088
در جلسه پایان سال...
150
00:16:09,329 --> 00:16:11,327
انجمن «سول دومایو» رخ داده بود.
151
00:16:11,408 --> 00:16:13,807
«بخش سوم: شرط»
152
00:16:15,968 --> 00:16:19,086
میتونیم طرح لایروبی رو
بر اساس این امکانسنجی بنا کنیم.
153
00:16:19,607 --> 00:16:22,366
از اون موتور استفاده میکنیم...
154
00:16:22,647 --> 00:16:25,646
که بین هزار و چهارصد
تا دو هزار اسب بخار قدرت داره.
155
00:16:26,199 --> 00:16:30,517
این نقشه علامتگذاری هم شده.
156
00:16:32,726 --> 00:16:36,844
آره، از تالار شهر اومده،
ولی خودم روش کار کردم.
157
00:16:37,765 --> 00:16:41,484
اولین مرحلهاش سه ماه زمان میبره،
158
00:16:41,509 --> 00:16:43,588
بعدش نه ماه طول میکشه.
159
00:16:43,969 --> 00:16:46,248
انجمن سول دومایو متشکل از دوازده عضو بود.
160
00:16:46,576 --> 00:16:50,979
یانیز، فاوا، فاکتوروویچ،
بانیاکو، گاردلینی، رائولینی،
161
00:16:51,004 --> 00:16:53,762
زاواتارلی، مازوکلی، لائورینو، ساموآ،
162
00:16:54,083 --> 00:16:55,922
سورنتو و سیری.
163
00:16:56,203 --> 00:16:59,521
که این جمع حاوی چند برزشناس،
مهندس عمران، دامپزشک،
164
00:16:59,962 --> 00:17:02,281
مدیر و فروشنده ماشینآلات بود.
165
00:17:02,922 --> 00:17:05,321
ولی اینکه انجمن چیکار میکنه رو
هیچکس ازش اطلاع نداره.
166
00:17:05,842 --> 00:17:07,840
بخشی ازش انجمن روستاست،
167
00:17:08,521 --> 00:17:10,120
بخش دیگهاش دوستانی هستن...
168
00:17:10,321 --> 00:17:12,200
که اهل فناوری و اختراعات هستن...
169
00:17:12,721 --> 00:17:14,920
و یک بار در ماه به صرف غذا و نوشیدنی...
170
00:17:15,321 --> 00:17:17,799
همدیگه رو میبینن تا ساعتها بحث میکنن.
171
00:17:18,480 --> 00:17:20,199
همگی طرحهای خودشون رو...
172
00:17:20,520 --> 00:17:24,238
برای توسعه شهر یا مناطق
به همدیگه ارائه میدن.
173
00:17:25,239 --> 00:17:28,318
طرحها باید دو عامل نوآوری
و امکانپذیری رو شامل باشن.
174
00:17:29,439 --> 00:17:32,357
پسر، خواهشا بیخیال شو.
حرفش هم نزن!
175
00:17:32,637 --> 00:17:34,837
نه، دارم میگم در طول
سه ماه خشکسالی...
176
00:17:35,078 --> 00:17:38,357
بذارید مسئلهای رو بگم:
یانیز تازه به این شهر اومده.
177
00:17:38,678 --> 00:17:40,316
این چهارمین جلسهایه
که توش شرکت میکنه،
178
00:17:40,517 --> 00:17:42,756
و اولین باریه که طرحی رو ثبت میکنه.
179
00:17:43,309 --> 00:17:45,188
پیشنهادش اینه که آب رو کانالکشی کنیم،
180
00:17:45,437 --> 00:17:47,196
تا امکان نقل و انتقال کالاهای سایز متوسط...
181
00:17:47,317 --> 00:17:49,397
به وسیله قایقهای باربری متوسط...
182
00:17:49,676 --> 00:17:51,835
از رودهای میسیسیپی و دانوب فراهم بشه.
183
00:17:52,596 --> 00:17:56,994
بانیاکو، فردی متکبر، تحقیرگر و تمسخرگر...
184
00:17:57,315 --> 00:17:59,754
از تخریب یانیز جلوی جمع لذت میبره.
185
00:18:00,315 --> 00:18:02,314
سه سال پیش یکی از
اختراعهای بانیاکو...
186
00:18:02,475 --> 00:18:06,273
تو جشنوارهای استرالیایی،
جایزه بهترین اختراع سال رو برد.
187
00:18:06,874 --> 00:18:12,193
واسه همین به خودش اجازه میده
هر کسی که میخواد رو مسخره کنه.
188
00:18:12,553 --> 00:18:13,992
به نظرم باید این موضوع رو...
189
00:18:14,193 --> 00:18:15,274
کمی جدیتر بگیریم.
190
00:18:15,473 --> 00:18:17,672
آره، داریم مست میکنیم و غذا میخوریم،
191
00:18:17,833 --> 00:18:19,432
چند نفرمون هم دارن سیگار میکشن،
192
00:18:19,673 --> 00:18:22,071
ولی مسئله اینه تو حتی
نمیتونی با پروژکتور کار کنی.
193
00:18:22,352 --> 00:18:24,390
چطور میخوای رودخونه رو لایروبی کنی؟
194
00:18:27,152 --> 00:18:29,310
یک، دو، سه ساعت میگذره.
195
00:18:29,630 --> 00:18:33,270
اوضاع به دلیل الکل و خستگی
بالا میگیره و پرتنش میشه.
196
00:18:33,591 --> 00:18:36,949
کار بانیاکو از تمسخر در جمع
به حمله شخصی میرسه.
197
00:18:37,270 --> 00:18:39,749
فاوا که شبیه رهبر گروه رفتار میکنه،
198
00:18:39,990 --> 00:18:42,749
سعی میکنه اعضا رو
به میانهروی دعوت کنه.
199
00:18:42,990 --> 00:18:45,508
ولی امشب هیچ چیزی
جلودار تکبر بانیاکو نیست.
200
00:18:46,109 --> 00:18:49,148
بسه دیگه، نخند. جدی باشیم.
201
00:18:49,909 --> 00:18:53,947
با این گروه هیچی شدنی نیست.
202
00:18:54,348 --> 00:18:57,147
با این گروه حتی نمیشه
استخر خونه ما رو لایروبی کرد.
203
00:18:58,028 --> 00:19:00,626
حتی استخر هم نمیشه لایروبی کرد.
حالا تو که مقیاس چهل و پنج هشتاد رو میگی.
204
00:19:00,828 --> 00:19:03,266
اصلا این رقم رو از کجا آوردی؟
انقدر عجول نباش پسر.
205
00:19:05,593 --> 00:19:10,044
فاکتوروویچ که تمام شب
ساکت بود و حرفی نمیزد،
206
00:19:10,139 --> 00:19:12,417
با آستانه تحمل پایینش شناخته میشد،
207
00:19:12,833 --> 00:19:16,105
و از بچگی از بانیاکو بدش میاومد.
208
00:19:17,865 --> 00:19:20,464
لحظات از این قبیل رو
به دفعات دیده بود.
209
00:19:21,785 --> 00:19:24,304
اینکه بانیاکو چندین ساعت خودش رو
با قربانی جدید سرگرم میکنه.
210
00:19:25,225 --> 00:19:27,743
انگار خودش رو فرمانروای...
211
00:19:27,944 --> 00:19:29,863
امپراتوری رم فرض کرده
که توی کولوسئوم نشسته.
212
00:19:30,224 --> 00:19:34,862
کمیسیون لاوا کوبو...
213
00:19:37,703 --> 00:19:40,302
اسم کمیسیون لاوا کوبو رو نشنیده بودی؟
214
00:19:41,463 --> 00:19:42,581
ادامه حرفت رو بزن.
215
00:19:42,862 --> 00:19:46,181
پسر جون، باید کمیسیونی که به مدت...
216
00:19:47,182 --> 00:19:50,180
پنج ساله داره فعالیت میکنه رو بشناسی.
217
00:19:51,261 --> 00:19:53,180
فاکتوروویچ در تلاشه
تا خونسردیش رو حفظ کنه.
218
00:19:54,181 --> 00:19:55,740
خودش میدونه در عصبانیت
چقدر تندروی میکنه.
219
00:19:56,141 --> 00:19:58,099
کار اشتباهیه بخواد
تو روی بانیاکو در بیاد.
220
00:19:58,420 --> 00:20:00,259
این خشم هیچ ربطی به پسره نداره.
221
00:20:00,980 --> 00:20:06,338
حداقل چهار هزار و پونصد میشه.
شاید چهل و پنج شونزده یا بیست و شیش.
222
00:20:06,739 --> 00:20:09,979
واسه انجام چنین کاری
در کمترین حالت به موتوری...
223
00:20:10,179 --> 00:20:11,578
با بیش از هزار اسب بخار لازمه.
224
00:20:11,819 --> 00:20:13,617
ولی با هزار و پونصد هم شدنیه.
225
00:20:14,178 --> 00:20:15,577
چی؟
226
00:20:18,258 --> 00:20:22,136
فاکتوروویچ با خودش میگه:
«آروم باش. از کوره در نرو.»
227
00:20:23,097 --> 00:20:25,416
«دیگه خودت رو واسه این آدم خراب نکن.»
228
00:20:26,577 --> 00:20:28,375
لاوال و کوبو کمیسیونی دارن...
229
00:20:28,616 --> 00:20:34,295
که مسئول اصلاح زهکشی رودخونه است.
230
00:20:34,976 --> 00:20:39,094
پنج ساله مسئولیتشون اینه.
پنج سال!
231
00:20:39,575 --> 00:20:41,094
«داره اشتباه میگه.»
232
00:20:41,335 --> 00:20:42,814
«منظورش دستگاههای قدیمیه.»
233
00:20:43,055 --> 00:20:44,894
«با این مدل ۳۲۷ چنین کاری
مثل آب خوردنه.»
234
00:20:45,175 --> 00:20:46,813
«خودش هم میدونه.»
235
00:20:47,174 --> 00:20:49,333
«داره پسره رو گول میزنه.
کار همیشگیشه.»
236
00:20:50,734 --> 00:20:52,693
حتی دو هزار اسب بخار کافی نیست.
237
00:20:52,854 --> 00:20:54,573
حداقل دو هزار و ششصد باید باشه.
238
00:20:54,893 --> 00:20:56,692
هیچ دستگاهی نداریم
که از پس این کار بر بیاد.
239
00:20:56,893 --> 00:20:58,852
نیمساعت یا کمی بیشتر میگذره.
240
00:20:59,693 --> 00:21:01,212
تا اینکه بالاخره بحث مکالمه...
241
00:21:01,253 --> 00:21:03,370
به جنبه تکنیکال برمیگرده.
242
00:21:04,052 --> 00:21:07,491
یانیز وسط بحث استدلال
اصلیش رو مطرح میکنه.
243
00:21:08,052 --> 00:21:11,231
بعد تنش بالا میگیره
و یه نفر شرطی میبنده.
244
00:21:11,251 --> 00:21:13,690
فکر کنم بانیاکو بود،
یا یه نفر دیگه بود.
245
00:21:13,891 --> 00:21:16,770
وایستا ببینم. من وقتی شرط میبندم...
پای حرفم میمونم.
246
00:21:18,251 --> 00:21:20,209
اصلا سر چی داری شرط میبندی؟
247
00:21:22,850 --> 00:21:25,489
بخش شیش، قطعه دو رو بلدی؟
248
00:21:25,730 --> 00:21:28,367
همونجا که زمین رو فروختم.
249
00:21:28,889 --> 00:21:30,168
این شرط خیلی زود...
250
00:21:30,409 --> 00:21:31,888
تبدیل به موضوع اصلی بحث میشه.
251
00:21:32,049 --> 00:21:34,008
یانیز داشت از بحث لذت میبرد،
252
00:21:34,183 --> 00:21:38,181
ولی الان فقط میخواد ناپدید بشه.
بانیاکو، مصر و جسورانه ادامه میده.
253
00:21:38,488 --> 00:21:40,167
کل حرفم اینه...
254
00:21:40,288 --> 00:21:43,759
اگه بتونی این طرح رو اجرا کنی،
خودم روش پول میذارم.
255
00:21:43,807 --> 00:21:48,926
درست در همون لحظه اشتباهی
از فاکتوروویچ سر میزنه.
256
00:21:49,167 --> 00:21:50,766
شرطت رو نشونم بده.
257
00:21:52,446 --> 00:21:54,325
ببین کی وسط بحث پریده.
258
00:21:54,526 --> 00:21:58,165
آره، من هم هستم.
میخوام شرط ببندم، داری؟
259
00:21:58,605 --> 00:22:03,124
شرط میبندم. در عرض یک ماه.
بیا دیگه، شرط میبندیم.
260
00:22:03,445 --> 00:22:05,084
آروم باش.
261
00:22:05,445 --> 00:22:07,404
به من نگو آروم باش، فهمیدی؟
262
00:22:08,164 --> 00:22:10,203
این یارو تنها کسیه که آروم نیست!
263
00:22:11,444 --> 00:22:12,315
ولم کن!
264
00:22:15,843 --> 00:22:18,042
از دست این خسته شدم!
265
00:22:18,803 --> 00:22:22,202
گفتم ولم کن! ولم کن!
266
00:22:55,231 --> 00:22:57,149
فاکتوروویچ صبح روز بعد...
267
00:22:58,038 --> 00:22:59,877
که از خواب بیدار میشه،
هیچی یادش نیست.
268
00:23:00,198 --> 00:23:02,277
حتی دقیق نمیدونه که کجاست.
269
00:23:04,557 --> 00:23:06,236
کمکم متوجه اوضاع میشه.
270
00:23:07,757 --> 00:23:09,316
بعد از اینکه دیشب حسابی مست کرد...
271
00:23:09,517 --> 00:23:11,316
خونه دوستش فاوا خوابید.
272
00:23:13,276 --> 00:23:16,315
بلافاصله شرط مسخرهای
که بسته بود به خاطرش میاد.
273
00:23:16,836 --> 00:23:18,795
حتی درست درکش نمیکنه،
274
00:23:20,595 --> 00:23:24,274
ولی فاوا میاد تا آرومش کنه.
275
00:23:25,235 --> 00:23:27,353
«نگران نباش. برات خبر خوش دارم.»
276
00:23:39,193 --> 00:23:41,008
شرکت توسعه لا پلاتا...
277
00:23:41,033 --> 00:23:42,672
با بیش از پونزده سال سابقه...
278
00:23:42,873 --> 00:23:45,711
در توسعه رودخانههای آرژانتین...
279
00:23:46,192 --> 00:23:48,511
پروژه جدیدی آغاز کرده
که آینده رو متحول میکنه.
280
00:23:48,792 --> 00:23:50,391
این طرح بینالمللی که تبدیل به...
281
00:23:50,632 --> 00:23:52,191
آینده نقل و انتقالات رودخانهای خواهد شد...
282
00:23:52,351 --> 00:23:54,291
کانال رودخانه پامپاس نام داره!
283
00:23:54,311 --> 00:23:56,330
پروژه هشتصد کیلومتری...
284
00:23:56,350 --> 00:23:58,270
از دل پامپای مرطوب شروع خواهد شد.
285
00:23:58,471 --> 00:24:00,230
رودخانههای امروز بیآنکه
به فکر آینده باشن...
286
00:24:00,471 --> 00:24:02,109
به سمت دریاها جاری هستن.
287
00:24:02,270 --> 00:24:03,750
اما رودخانهی ما قراره
جهت توسعه و پیشرفت...
288
00:24:03,775 --> 00:24:05,213
به سمت پلی حرکت کنه.
289
00:24:05,238 --> 00:24:06,818
که این امر به لطف
پروژه نسبتهای ناگفته،
290
00:24:06,843 --> 00:24:09,205
با استفاده از آبیاری و ساخت کانال،
291
00:24:09,230 --> 00:24:11,148
و توسعه داخلی، امکانپذیر شده.
292
00:24:12,189 --> 00:24:14,364
خلاصه مطلب اینکه
حدود سی سال پیش...
293
00:24:14,389 --> 00:24:18,307
کارخونهای میاد و دقیقا
همین طرح یانیز رو کلید میزنه.
294
00:24:19,268 --> 00:24:21,588
یعنی اندازهگیریها انجام شده،
امکانسنجیها صورت گرفته،
295
00:24:21,628 --> 00:24:25,627
مسیرش برنامهریزی شده و خلاصه...
فاز اول این طرح از قبل انجام شده.
296
00:24:26,667 --> 00:24:30,426
طولی نکشید تا اینکه فاوا متوجه شد
این کارخونه ورشکست شده.
297
00:24:30,827 --> 00:24:32,345
یکی از مالکها خودکشی کرد و...
298
00:24:32,747 --> 00:24:34,505
باقی مالکهای کارخانه
از کشور خارج شده بودن.
299
00:24:35,856 --> 00:24:37,415
این طرح از اونموقع ناتمام موند و...
300
00:24:37,440 --> 00:24:39,441
هیچکسی هم نبود که سراغش بره.
301
00:24:40,660 --> 00:24:44,858
فقط هم خرابههای
نقشهبرداران قبلی باقی مونده بود.
302
00:24:46,098 --> 00:24:48,937
ولی همین به تنهایی برای
اثبات حرف یانیز کافی بود.
303
00:24:53,424 --> 00:24:55,783
فاوا به فاکتوروویچ میگه:
«با این میتونی خرابش کنی.»
304
00:24:56,184 --> 00:24:59,822
«حدس میزدم یه جایی باشه.
تو پادگان بود.»
305
00:25:00,223 --> 00:25:01,862
«به نووآ گفتم و برام فرستادش.»
306
00:25:02,023 --> 00:25:03,462
«با این میتونی از بین ببریش.»
307
00:25:04,592 --> 00:25:07,790
فاکتوروویچ با خودش میگه:
«اما کافی نیست.»
308
00:25:08,394 --> 00:25:12,267
«خوب میشناسمش.
قطعا مدارک بیشتری میخواد.»
309
00:25:12,559 --> 00:25:16,040
«مدارکی که مال همین اخیر باشن.
این کافی نیست.»
310
00:25:16,381 --> 00:25:17,940
بدین ترتیب حاصلخیزترین مناطق...
311
00:25:18,061 --> 00:25:20,220
آمریکای جنوبی رو به نقاط دنیا متصل میکنه.
312
00:25:20,621 --> 00:25:24,866
کانال رودخانه پامپاس،
خط مستقیمی به سوی توسعه است.
313
00:25:27,353 --> 00:25:30,679
راستی، تافته دست تو بود؟
314
00:25:32,375 --> 00:25:33,733
حالا یه نگاه بنداز!
315
00:25:37,998 --> 00:25:41,636
یک هفته که میگذره،
فرد عجیبی با «اچ» تماس میگیره.
316
00:25:41,661 --> 00:25:44,480
ظاهرا میخواست برای کار
عجیبی هم استخدامش کنه.
317
00:25:46,170 --> 00:25:50,348
ازش خواسته بود توی رودخانه به دنبال
تکسنگ فراموششدهای بگرده،
318
00:25:50,373 --> 00:25:52,973
وضعیتش رو بررسی
و ازش عکسبرداری کنه.
319
00:25:56,736 --> 00:26:00,504
ولی تکسنگ؟
اچ متوجه هدف این ماموریت نبود.
320
00:26:01,296 --> 00:26:04,134
مرد آزردهخاطری که استخدامش کرده بود میگه:
321
00:26:05,107 --> 00:26:09,623
«من هم هدفش رو نمیفهمم،
فقط من رو سینجیم نکن،»
322
00:26:10,389 --> 00:26:15,093
«ضمنا دردسر هم درست نکن.»
323
00:26:15,614 --> 00:26:18,133
در عرض یک ساعت خودش رو
به رودخانه میرسونه.
324
00:26:19,254 --> 00:26:21,732
سفرش تازه شروع شده.
325
00:26:31,132 --> 00:26:32,411
«بخش چهارم: فدراسیون»
326
00:26:32,812 --> 00:26:34,731
داستان دوم: زد مشغول کاره.
327
00:26:34,756 --> 00:26:40,412
نسبت ۰-۸ معمولا به ترکیب
لگهورن و رود جواب میده.
328
00:26:44,305 --> 00:26:47,076
اول ۷-۵ تعلیق شد،
بعدش ۱۲-۰-۳ جایگزینش شد.
329
00:26:47,434 --> 00:26:50,201
تو بخشنامه ۲۴-۳۲ بود.
این رو یادت باشه.
330
00:26:50,266 --> 00:26:54,567
نه، آخه بعدش با ۱۲-۰۳ عوض شد.
331
00:26:54,769 --> 00:26:56,768
ولی یادت باشه که اون
ترکیبی از این اشکاله.
332
00:26:56,969 --> 00:26:59,088
واسه لگهورن و کریول با هم استفاده میشه.
333
00:26:59,249 --> 00:27:02,167
اولین روز زد تو فدراسیون طاقتفرسا بود.
334
00:27:03,128 --> 00:27:05,727
چون از همون اول غرق کلی اسم...
335
00:27:06,088 --> 00:27:07,767
فرم، ترازنامه...
336
00:27:07,968 --> 00:27:11,227
مجوز، اوراق مالی و حسابداری شد.
337
00:27:11,247 --> 00:27:13,565
همه اسامی به نظر یکی میان.
نمیشه از هم تشخیصشون داد.
338
00:27:13,767 --> 00:27:15,286
حتی نمیشه فرآیند صدور...
339
00:27:15,687 --> 00:27:17,805
یک گواهی رو با باقی گواهیها تشخیص داد.
340
00:27:18,006 --> 00:27:20,324
مقرراتش غیرقابل درک و...
341
00:27:20,478 --> 00:27:22,877
کاملا خارج از فهم هستن.
342
00:27:23,325 --> 00:27:24,964
توضیحات بقیه رو میشنوه،
343
00:27:25,156 --> 00:27:26,314
همه رو تکرار و یادداشت میکنه،
344
00:27:26,445 --> 00:27:28,604
تا بتونه فرق بین
گواهیها رو درک کنه.
345
00:27:29,205 --> 00:27:30,644
ولی مدام تو ذهنش میگه:
346
00:27:30,845 --> 00:27:32,843
«پشیمون شدم. این کار رو نمیخوام.»
347
00:27:33,524 --> 00:27:35,504
مگه از همین فرمها واسه
کریول استفاده نمیکردیم؟
348
00:27:35,524 --> 00:27:40,059
ولی با گذر چند روز،
فرایند کار سادهتر میشد.
349
00:27:40,084 --> 00:27:41,882
کمکم از رمز و راز انبوه قوانین...
350
00:27:42,243 --> 00:27:45,602
غیرقابل فهم که جلوش بود، کاسته میشه.
351
00:27:46,123 --> 00:27:49,241
فقط باید جایی که بهش
میگن رو امضا کنه،
352
00:27:49,722 --> 00:27:51,641
چیزی که بهش میگن رو بررسی کنه،
353
00:27:51,962 --> 00:27:54,201
و زیردستان خودش رو
تحت کنترل داشته باشه.
354
00:27:55,442 --> 00:27:57,880
درک عجیب و بیگانهای
که تو روز اول بهش نیاز داشت...
355
00:27:58,081 --> 00:28:00,160
دیگه برای ادامه کارش ضروری نبود.
356
00:28:01,560 --> 00:28:04,240
فدراسیون مثل دستگاهی میمونه...
357
00:28:04,521 --> 00:28:07,079
که هر روز به صورت خودکار
وظایفش رو انجام میده.
358
00:28:07,400 --> 00:28:09,318
زد هم چیزی جز قطعهای کوچیک...
359
00:28:09,520 --> 00:28:11,159
از این دستگاه نیست.
360
00:28:11,280 --> 00:28:15,038
کسی ازش انتظار تصمیمگیری،
لیاقت نشون دادن و خردمندی نداره.
361
00:28:15,159 --> 00:28:16,518
هفته اول کارش که تموم میشه،
362
00:28:16,719 --> 00:28:18,398
به وضوح متوجه میشه،
363
00:28:18,639 --> 00:28:21,997
که به جز جواب تماس دادن
و امضا کردن اوراقهای مختلف،
364
00:28:22,518 --> 00:28:24,757
عملا هیچ کاری واسه انجام دادن نداره.
365
00:28:28,478 --> 00:28:31,516
با گذر چند روز که زد سر کارش میمونه،
366
00:28:32,157 --> 00:28:35,076
کمکم با همکارانش آشنا میشه.
367
00:28:35,757 --> 00:28:36,916
همهشون تا حدی...
368
00:28:36,941 --> 00:28:40,579
رابطه ناخواستهای با شغلشون دارن.
369
00:28:43,716 --> 00:28:47,210
هیچ چیزی در زندگی و علایقشون...
370
00:28:47,235 --> 00:28:49,234
ربطی به کاری که اونجا انجام میدن نداره.
371
00:28:49,275 --> 00:28:53,793
مثل دانشآموزانی که تکلیف دارن،
تمام حواسشون به انجام کارشونه.
372
00:28:54,474 --> 00:28:56,833
حتی نمیپرسن چرا
باید فلان کار رو انجام بدن،
373
00:28:57,154 --> 00:28:58,753
فقط انجامش میدن.
374
00:28:59,074 --> 00:29:00,554
مثل برخی از دانشآموزان،
به طرز عجیبی،
375
00:29:00,714 --> 00:29:03,872
از حضور تو اون محل لذت میبرن.
376
00:29:04,553 --> 00:29:06,152
چون ویژگیهای داره که...
377
00:29:06,313 --> 00:29:09,072
آدم رو یاد خانه و خانواده میندازه.
378
00:29:25,231 --> 00:29:29,029
خانم گاویلان آدمی کاری،
نرم و بیش از حد مهربانه.
379
00:29:29,270 --> 00:29:31,509
لحن صحبت کردنش اغماض خاصی داره،
380
00:29:31,750 --> 00:29:33,709
انگار که پرستار یا معلمه.
381
00:29:34,070 --> 00:29:36,908
از اون دسته خانمهاییه
که اسم همه...
382
00:29:37,189 --> 00:29:39,148
تاریخ تولدهاشون...
383
00:29:39,469 --> 00:29:41,668
اسم دوستپسر یا دوستدخترهاشون...
384
00:29:41,949 --> 00:29:43,987
و اسم نوههاشون رو یادش میمونه.
385
00:29:44,228 --> 00:29:46,347
ولی انگار خارج از فدراسیون
زندگی خاصی نداره.
386
00:29:46,748 --> 00:29:48,707
از جهتی به نظر نمیاد
بهش نیازی هم داشته باشه.
387
00:29:48,908 --> 00:29:50,267
هیچکس زیاد نمیشناسش،
388
00:29:50,428 --> 00:29:53,247
جز اینکه پنجشنبهها
تو گروه کر اجرا میکنه،
389
00:29:53,267 --> 00:29:55,626
و چند نوه داره که توی
شهر دیگهای زندگی میکنن.
390
00:29:55,827 --> 00:29:57,127
شوهرش مرده.
391
00:29:57,147 --> 00:29:59,025
هیچوقت تو کارش غیبت نداشته.
392
00:29:59,146 --> 00:30:01,665
هیچوقت هم دیر نرسیده
و مریض نشده که مرخصی بگیره.
393
00:30:03,386 --> 00:30:05,305
چند شخصیت کوچیک دیگه داریم.
394
00:30:05,586 --> 00:30:08,464
دختری که به ندرت حرف میزنه
و همیشه مردهای مسن...
395
00:30:08,705 --> 00:30:10,304
بهش تلفن میکنن.
396
00:30:10,625 --> 00:30:14,104
حسابداری که فقط دو بار
در هفته به فدراسیون میاد.
397
00:30:14,545 --> 00:30:17,263
زد هیچوقت اسمش رو یادش نمیموند.
398
00:30:18,144 --> 00:30:22,303
زوج همجنسگرایی به نام گریفا و کارلوس دورادو
که تقریبا همسن زد بودن،
399
00:30:22,784 --> 00:30:27,702
که به ندرت باهاشون حرف میزد
و نمیتونست زیاد باهاشون صمیمی بشه.
400
00:30:28,423 --> 00:30:30,782
اونها بیشتر دو تا شخصیت
کوچیک و خستهکننده هستن...
401
00:30:30,983 --> 00:30:33,261
که ذرهای تو داستان اهمیت ندارن.
402
00:30:36,302 --> 00:30:38,101
ولی داستان پالومک فرق داره.
403
00:30:38,822 --> 00:30:42,500
زد از همون اول متوجه میشه
پالومک خیلی خجالتیه،
404
00:30:43,061 --> 00:30:46,020
به ندرت حرف میزنه و خیلی محترمه.
دلش به حالش میسوزه.
405
00:30:46,221 --> 00:30:48,339
با خودش میگه شاید
آدم خجالتی و کسلکنندهایه،
406
00:30:48,700 --> 00:30:50,659
از اون آدمهایی که هیچ
حرف و علاقهای ندارن.
407
00:30:51,140 --> 00:30:53,539
بنا به دلایلی حس میکنه
که باید این آدم رو خوشحال کنه.
408
00:30:53,820 --> 00:30:56,898
سعی میکنه باهاش دوست بشه،
کنارش جوک میگه،
409
00:30:57,099 --> 00:31:00,451
و باهاش خوش و بش میکنه.
410
00:31:01,052 --> 00:31:04,676
به وضوح بهش نشون میده
که میخواد باهاش آشنا بشه.
411
00:31:05,538 --> 00:31:09,617
بعد از گذشت مدت کوتاهی،
زد متوجه میشه اشتباه بزرگی مرتکب شده.
412
00:31:09,642 --> 00:31:12,440
چون پالومک تبدیل به آدمی میشه
که همیشه بوده،
413
00:31:12,513 --> 00:31:17,112
یه موجود وراج که هیچچیزی
جلودار حرف زدنش نیست.
414
00:31:17,473 --> 00:31:20,231
بعد از سالها همزیستی،
415
00:31:20,256 --> 00:31:22,335
همکارانش یاد گرفته بودن
که چطور رامش کنن.
416
00:31:22,656 --> 00:31:25,975
به آدمی تبدیلش کرده بودن
که مثل یک الکلی نسبت به بطری الکل...
417
00:31:26,056 --> 00:31:28,254
از مکالمه برقرار کردن وحشت داشته باشه.
418
00:31:28,295 --> 00:31:30,614
زد هم مثل علاالدینیه که ناخواسته
جن تو بطری رو آزاد کرده،
419
00:31:30,855 --> 00:31:34,934
و باید خودش رو از بند
غلامی این آدم رها کنه.
420
00:31:35,455 --> 00:31:37,533
چند نوع یخ داریم؟
421
00:31:38,494 --> 00:31:43,173
نکته جالب در مورد یخ...
422
00:31:43,934 --> 00:31:50,652
اینه که باد باعث به وجود اومدن
انواع مختلف یخ میشه.
423
00:31:51,533 --> 00:31:53,691
انگار حافظه پالومک انتها نداره.
424
00:31:54,292 --> 00:31:57,091
از اون آدمهاییه که عاشق
سوالهای نامربوط در مورد...
425
00:31:57,732 --> 00:32:00,730
سرمایه جهانی، اسامی علمی
گیاهان و جانوران،
426
00:32:01,171 --> 00:32:03,610
تاریخ نبردها و چهرههای تاریخیه.
427
00:32:04,058 --> 00:32:05,977
به راحتی میتونه نام تمام...
428
00:32:06,051 --> 00:32:08,130
رودخانههای اروپا،
سلسلههای مصر باستان،
429
00:32:08,171 --> 00:32:11,409
صورتهای فلکی
و نژاد دایناسورها رو نام ببره.
430
00:32:12,210 --> 00:32:15,809
عاشق فهرست کردنه
و زد معمولا میشنوه که داره...
431
00:32:16,090 --> 00:32:18,848
مثل کسی که داره
شعری رو از حفظ میکنه...
432
00:32:19,049 --> 00:32:20,768
فهرستهای متفاوت رو قرائت میکنه.
433
00:32:20,929 --> 00:32:24,807
سرده نازَک، یولافک، پاروتیوپسیس.
434
00:32:47,086 --> 00:32:51,124
روزمرگی زد کمکم شکل میگیره.
435
00:32:51,805 --> 00:32:54,844
به محض اینکه میفهمه
توی شغل جدیدش میتونه...
436
00:32:55,045 --> 00:32:58,403
کلی وقت آزاد داشته باشه،
تصمیم میگیره تو شهر قدم بزنه...
437
00:32:58,684 --> 00:33:00,403
که همچنان براش جدید بود.
438
00:33:00,524 --> 00:33:03,083
توی ذهنش این سبک زندگی
با قدم زدن در...
439
00:33:03,124 --> 00:33:05,003
حومه شهر رو متصور میشه.
440
00:33:05,124 --> 00:33:06,882
دلش میخواد از ساختمانهای
با معماری عجیب...
441
00:33:07,123 --> 00:33:09,042
یا عتیقههای قرن پیشین دیدن کنه.
442
00:33:09,123 --> 00:33:11,162
ولی روز این گشتوگذارهای
باشکوه هیچوقت از راه نمیرسه.
443
00:33:11,443 --> 00:33:13,002
چون زد حتما باید...
444
00:33:13,203 --> 00:33:15,841
در نزدیکی ساختمان فدراسیون بمونه.
445
00:33:16,914 --> 00:33:19,593
اکثر روزش رو دور میدان بازار میگذرونه،
446
00:33:19,618 --> 00:33:21,377
روزنامه محلی رو میخونه،
447
00:33:21,402 --> 00:33:23,880
و مشغول به هر کاری که میتونه
در شبهای این شهر انجام بده، میشه.
448
00:33:24,921 --> 00:33:28,080
به ندرت سینما یا سیرک میره.
449
00:33:29,121 --> 00:33:31,599
هیچ دوستی نداره.
تنها دوستش همون پالومکه.
450
00:33:32,040 --> 00:33:33,999
هر روز موقع ناهار که میشه،
پالومک رو توی رستورانی...
451
00:33:34,080 --> 00:33:35,919
واقع در میدان همیشگی میبینه.
452
00:33:36,160 --> 00:33:39,038
همیشه هم درگیر
مکالمات طولانی میشن.
453
00:33:39,775 --> 00:33:41,614
زد به دفعات متوجه میشه...
454
00:33:41,639 --> 00:33:43,638
که این دیدارها تصادفی نیستن.
455
00:33:44,335 --> 00:33:46,533
اون هم تنها دوستیه که پالومک داره.
456
00:33:46,558 --> 00:33:49,597
زندگی منزوی اما آرومی داره.
457
00:33:50,374 --> 00:33:55,765
هر موقع که در مورد خستهکننده بودن
زندگی روستایی صحبت میکنه،
458
00:33:55,790 --> 00:33:58,036
زد متوجه میشه که داره دروغ میگه.
459
00:33:58,597 --> 00:34:00,796
چون ازش خسته نشده.
460
00:34:04,236 --> 00:34:05,435
در این مقطع از داستان...
461
00:34:06,036 --> 00:34:08,795
زد دیگه نگران کوواس نیست.
462
00:34:09,596 --> 00:34:11,954
کوواس از دید زد دیگه فردی تنها،
463
00:34:12,155 --> 00:34:13,873
غمگین و فراموششدهای بیش نیست...
464
00:34:14,035 --> 00:34:15,954
که هیچکس بهش توجهی نمیکنه.
465
00:34:16,995 --> 00:34:20,913
هیچکس حتی ازش حرفی نمیزنه.
466
00:34:21,634 --> 00:34:24,313
اون آدم نه دیگه معما
و نه دغدغهای تو ذهن زد نبود.
467
00:34:25,290 --> 00:34:28,568
اگه زد هنوز وسایل قدیمی
کوواس رو از اتاق بیرون ننداخته،
468
00:34:28,734 --> 00:34:30,973
به این خاطره که کوواس
به قدری نامرئیه...
469
00:34:31,033 --> 00:34:33,032
که این وسایل حتی مزاحم زد هم نمیشن.
470
00:34:33,488 --> 00:34:36,227
تو هفته سومی که زد
به کار جدیدش مشغول شده بود،
471
00:34:36,252 --> 00:34:38,251
سروکله روح کوواس پیدا میشه.
472
00:34:39,152 --> 00:34:40,492
بالاخره روز...
473
00:34:40,517 --> 00:34:43,094
بازرسی ماهانه منطقهای از راه میرسه.
474
00:34:43,271 --> 00:34:45,070
این همون روزیه که زد انتظارش رو میکشید.
475
00:34:45,111 --> 00:34:47,011
به مدت سه روز میتونه
با ماشین فدراسیون...
476
00:34:47,031 --> 00:34:49,171
به مناطق مختلف استان بره...
477
00:34:49,191 --> 00:34:51,010
و فرمهای کنترل و گواهی رو امضا کنه.
478
00:34:51,685 --> 00:34:56,078
همون مسافرتی که کوواس به مدت
پونزده سال، هر ماه انجام میداد.
479
00:35:00,868 --> 00:35:04,428
کوواس که فردی منظم و مرتب بود،
همیشه از یک سال قبل...
480
00:35:04,709 --> 00:35:07,627
برای سفرهاش برنامه میریخت.
481
00:35:08,588 --> 00:35:11,067
هزینه هتلها، وعدههای غذایی
و تعمیرات ماشین رو...
482
00:35:11,308 --> 00:35:12,787
از قبل پرداخت میکرد.
483
00:35:12,948 --> 00:35:15,147
این سفر با دقت و ظرافت برنامهریزی شده.
484
00:35:16,227 --> 00:35:18,906
فقط کافیه زد مطابق نقشه پیش بره.
485
00:35:19,787 --> 00:35:21,786
این وضعیت تا حدودی براش ترسناکه.
486
00:35:22,267 --> 00:35:24,384
چون برنامه سفرش رو یه آدم مرده ریخته بود.
487
00:35:40,544 --> 00:35:44,528
این برنامه کل سفره.
488
00:35:44,652 --> 00:35:48,398
نفر قبلی عین ماشین حساب بود،
پس نگران هیچی نباش.
489
00:35:48,423 --> 00:35:51,822
کل جایگاهها و توقفهای
توی راه با جزئیات نوشته شده.
490
00:35:54,103 --> 00:35:56,101
بذار کمکت کنم چمدونت رو
تو ماشین بذاری.
491
00:36:01,262 --> 00:36:03,101
زد کمکم احساس نارضایتی میکنه.
492
00:36:04,141 --> 00:36:05,900
چون سفری که انتظارش رو میکشید...
493
00:36:07,181 --> 00:36:09,260
و براش حکم آزادی و ماجراجویی...
494
00:36:09,421 --> 00:36:11,540
در بین یکنواختی فدرایسون داشت...
495
00:36:11,860 --> 00:36:15,059
کمکم تحت سایه کوواس قرار میگیره.
496
00:36:16,476 --> 00:36:17,515
برای اولین بار...
497
00:36:17,540 --> 00:36:19,539
حس میکنه داره
جای یک نفر دیگه زندگی میکنه.
498
00:36:20,100 --> 00:36:21,140
فکرش پیش مردیه که...
499
00:36:21,339 --> 00:36:23,738
پونزده سال آزگار توی اون
دفتر کار خستهکننده بود.
500
00:36:25,139 --> 00:36:27,138
فکرش پیش تمام اون کتابها و عکسهاست.
501
00:36:28,898 --> 00:36:31,697
اونجا برای اولین بار میفهمه که
«یه جای کار میلنگه.»
502
00:36:52,496 --> 00:36:54,774
ولی روز اول میگذره،
بعد روز دوم میگذره.
503
00:36:55,095 --> 00:36:57,494
اسم کوواس همهجا جلوی چشمشه.
504
00:36:57,935 --> 00:36:59,894
اما مشکلی براش ایجاد نمیکنه.
505
00:37:00,095 --> 00:37:03,053
حتی میشه گفت به سختی
تبدیل به دغدغهای برای زد میشه.
506
00:37:03,094 --> 00:37:05,613
شاید فقط کافیه که بگیم
«زندگی همینه دیگه» و بگذریم.
507
00:37:06,214 --> 00:37:08,093
کوواس برای هیچکس مهم نبود.
508
00:37:08,533 --> 00:37:10,291
زد با خودش میگه: «ولی آیا...»
509
00:37:10,493 --> 00:37:12,452
«تا این حد نامرئی بودن
آدم رو تبدیل به معما نمیکنه؟»
510
00:37:12,613 --> 00:37:14,052
ولی بعد جواب خودش رو میده:
511
00:37:14,372 --> 00:37:17,571
«من هم چه فکر و خیالهایی دارم.
لابد خیلی خستهام.»
512
00:37:20,132 --> 00:37:23,171
روز سوم سفر که میرسه،
داستان کاملا عوض میشه.
513
00:37:29,811 --> 00:37:32,490
ماشینتون به چه اسمی ثبت شده؟
514
00:37:36,090 --> 00:37:39,089
زد بعد از یک روز سفر تو جاده
به هتلی میرسه.
515
00:37:40,170 --> 00:37:42,048
یکی از هتلهایی که کوواس
قبلا نشون کرده بود.
516
00:37:43,305 --> 00:37:45,744
زد که به دنبال مدارک میگرده...
517
00:37:45,769 --> 00:37:49,488
نگاهی هم به متعلقات کوواس میندازه.
518
00:37:50,764 --> 00:37:56,697
اتفاقی دفتر یادداشتی پیدا میکنه.
دفتر یادداشت قرمز رنگی.
519
00:37:57,648 --> 00:37:59,646
دفتریه که کوواس داخلش
یادداشتهاشت رو مینوشت.
520
00:38:00,167 --> 00:38:03,086
از اون لحظه به بعد،
هیچی مثل قبل نشد.
521
00:38:41,698 --> 00:38:43,497
بسیارخب، ادامه داستان پیچیدگی خاصی داره.
522
00:38:43,522 --> 00:38:45,721
باید آروم و با حوصله بهش پرداخت
تا قابل هضم باشه.
523
00:39:17,278 --> 00:39:21,756
زد کل دفتر کوچیک رو میخونه.
بعد دوباره از اول میخوندش.
524
00:39:21,781 --> 00:39:23,420
اما چیزی ازش نمیفهمه.
525
00:39:24,237 --> 00:39:26,716
انگار زنجیرهای از تاریخ و اسامیه...
526
00:39:26,741 --> 00:39:29,060
که بدون هیچ منطقی به هم وصل شدن.
527
00:39:39,984 --> 00:39:41,863
به نظر میاد نوعی رمز باشه.
528
00:39:42,304 --> 00:39:44,022
بیست و پنجم رامونا:
529
00:39:44,223 --> 00:39:47,782
هفت ناپلئون، شش مونالیزا،
چهل فرعون، یک سامورائی.
530
00:39:49,143 --> 00:39:53,157
ششمین نوآ نوآ:
دوازده مارکو پولو، دوازده کلئوپاترا،
531
00:39:53,182 --> 00:39:55,701
سه مونالیزا. حواست باشه!
هیچ ناپلئونی نداره.
532
00:39:56,422 --> 00:40:00,340
این فهرست تا چندین ماه ادامه داره.
533
00:40:01,061 --> 00:40:02,939
خیلی زود جزئیاتش تکراری میشه.
534
00:40:03,221 --> 00:40:05,500
کلئوپاترا، نفرتیت، ناپلئون، مارکو پولو،
535
00:40:05,861 --> 00:40:07,938
مونالیزا، شارلمانی.
536
00:40:08,140 --> 00:40:10,379
بعضی وقتها اون وسط یه سامورائی...
537
00:40:10,404 --> 00:40:11,987
یا نبودکنصر پیدا میشه.
538
00:40:12,260 --> 00:40:14,339
این اسامی چه معنایی دارن؟
اولین موارد انگار...
539
00:40:14,500 --> 00:40:16,218
با اسم کشتیها مطابقت دارن.
540
00:40:16,886 --> 00:40:19,620
ولی بقیه چی؟
هیچجوره نمیشه فهمید.
541
00:40:21,768 --> 00:40:24,393
به جایی میرسه که قصه
حتی پیچیدهتر میشه.
542
00:40:25,480 --> 00:40:27,913
زد متوجه علامتی میشه...
543
00:40:27,938 --> 00:40:30,097
که بیشتر از بقیه تکرار شده.
544
00:40:30,609 --> 00:40:33,284
به طرز عجیبی براش آشناست.
545
00:40:35,697 --> 00:40:37,616
توی دفتر تکه کاغذی پیدا میکنه...
546
00:40:37,641 --> 00:40:40,199
که روش شماره تلفنی قدیمی
با همون علامت حک شده.
547
00:40:41,376 --> 00:40:43,255
زد خاطره مبهمی از علامت داره.
548
00:40:44,323 --> 00:40:45,962
انگار چند بار به چشم دیده بودش...
549
00:40:45,987 --> 00:40:47,586
اما بهش توجهی نکرده بود.
550
00:40:49,617 --> 00:40:51,457
تا اینکه حدسی میزنه.
551
00:40:52,410 --> 00:40:54,710
توی دفتر یه نقشه هم بود.
552
00:40:54,735 --> 00:40:56,693
نقشه قدیمی مسیری که کوواس ازش رد میشد.
553
00:40:57,694 --> 00:41:00,761
دوباره وسط جاده ناکجاآباد...
554
00:41:00,781 --> 00:41:03,333
همون امضا با حروف اول اسمش بود.
555
00:41:08,733 --> 00:41:10,132
ناگهان متوجه علامتهای...
556
00:41:10,173 --> 00:41:12,612
کوچیکتر با حروف اسمهای دیگه میشه.
557
00:41:12,852 --> 00:41:15,797
به دفتر نگاه میکنه
و اسامی یادداشت شده رو...
558
00:41:15,822 --> 00:41:18,148
با اسم کناریشون مشاهده میکنه.
اسم افراد واقعی بودن.
559
00:41:38,769 --> 00:41:40,008
جریان چیه؟
560
00:41:40,241 --> 00:41:41,481
معنی این نوشتهها چیه؟
561
00:41:41,529 --> 00:41:43,109
اصلا چه ربطی به کوواس دارن؟
562
00:41:43,129 --> 00:41:44,208
زد احساس میکنه...
563
00:41:44,233 --> 00:41:45,831
که وارد دنیای دیگهای شده.
564
00:41:46,168 --> 00:41:48,487
انگار پا به جهانی ماورائی و موازی گذاشته.
565
00:41:48,728 --> 00:41:50,687
گیج و در عین حال هیجانزده میشه.
566
00:41:50,888 --> 00:41:53,606
ساعت پنج صبح بالاخره دفتر رو میبنده.
567
00:41:54,247 --> 00:41:56,606
چراغ رو خاموش میکنه،
اما خواب به چشمهاش نمیاد.
568
00:43:01,159 --> 00:43:02,477
کروگر؟
569
00:43:05,239 --> 00:43:06,484
مرد مو طلایی؟
570
00:43:09,278 --> 00:43:11,277
خیلی وقته این اطراف نیومده.
571
00:43:15,357 --> 00:43:17,076
مثلا این رو میبینی؟ واسه کروگره.
572
00:43:19,077 --> 00:43:22,196
اینها خیلی قدیمی هستن.
نمیدونم اصلا...
573
00:43:24,476 --> 00:43:32,475
گمونم چون کسی دنبالشون نیومده بود،
یه گوشه گذاشتم که گم نشن.
574
00:43:33,035 --> 00:43:35,114
یه لحظه اجازه بدین.
575
00:43:35,315 --> 00:43:38,674
نتیجه ده الی دوازده مورد بود
که برای کروگر نامی ارسال شده بود.
576
00:43:40,154 --> 00:43:42,593
اکثرشون چیزهای معمولی بودن،
چند نامه، بخشنامه،
577
00:43:42,954 --> 00:43:45,633
کارشناسی املاکی که اکثرا
از پاراگوئه بودن،
578
00:43:45,874 --> 00:43:47,992
یا فرمهایی که بودن که زد
ازشون سر در نمیآورد.
579
00:43:51,369 --> 00:43:52,489
از بین تمام نامهها...
580
00:43:52,530 --> 00:43:54,488
فقط یکی بود که توجه زد رو جلب کرد.
581
00:43:56,032 --> 00:43:58,351
نامه به زبان انگلیسی بود
و از یک کشور آفریقایی اومده بود.
582
00:43:59,632 --> 00:44:02,991
تا جایی که زد متوجه شد،
از طرف کارمند بانکی بود...
583
00:44:03,192 --> 00:44:05,950
که در مورد نقل و انتقالات عادی...
584
00:44:06,151 --> 00:44:08,390
حساب بانکی کروگر نوشته بود.
585
00:44:09,871 --> 00:44:14,109
زد به موجودی حساب نگاه میکنه.
586
00:44:14,830 --> 00:44:16,869
یک میلیون و دویست هزار
پوند استرلینگ موجودی داره.
587
00:44:27,309 --> 00:44:29,123
وقتی به فدراسیون برمیگرده،
588
00:44:29,148 --> 00:44:31,547
زد کل اتاق رو میگرده تا اطلاعات بیشتری...
589
00:44:31,948 --> 00:44:34,147
در مورد این کروگر پیدا کنه.
590
00:44:34,508 --> 00:44:36,442
تا اینکه بالاخره پشت چند تا...
591
00:44:36,467 --> 00:44:38,905
از کاشیهای مستراح،
جعبهای پیدا میکنه.
592
00:44:40,664 --> 00:44:44,863
توی جعبه چند نامه،
چند یادگاری خانوادگی،
593
00:44:45,146 --> 00:44:47,305
چند دسته اسکانس صد دلاری،
594
00:44:48,066 --> 00:44:49,705
با چند گذرنامه پیدا میکنه.
595
00:44:52,395 --> 00:44:57,565
یکی از گذرنامهها مال پاراگوئه است.
کریستین آلبرتو کروگر.
596
00:44:58,424 --> 00:45:03,448
کریستین آلبرتو کروگر.
کروگر همون کوواس بود.
597
00:45:08,135 --> 00:45:09,374
برمیگردیم سراغ داستان اول.
598
00:45:10,175 --> 00:45:13,195
ایکس وسط جاده است،
تراکتور، وانت،
599
00:45:13,255 --> 00:45:18,164
کیف، قتل، دو غریبه، شلیک ایکس،
600
00:45:18,214 --> 00:45:20,333
فرار و مخفی شدن.
601
00:45:20,414 --> 00:45:22,972
«بخش پنجم: جایی برای مخفی شدن»
602
00:45:24,906 --> 00:45:26,133
از اینجا به بعد...
603
00:45:26,213 --> 00:45:29,140
داستان ما تو هتلی رخ میده.
منظورم همین هتله.
604
00:45:43,211 --> 00:45:44,731
این شب قبل از حادثه است.
605
00:45:46,851 --> 00:45:48,169
ایکس وارد هتل میشه.
606
00:45:48,450 --> 00:45:52,609
وارد پذیرش میشه و کلید اتاق ۳۰۱ رو
جهت اقامت پنج روزهاش میگیره.
607
00:45:54,330 --> 00:45:56,009
صبح روز بعد از خواب بیدار میشه.
608
00:45:56,569 --> 00:45:57,569
دوش میگیره.
609
00:45:57,889 --> 00:45:59,369
بعد از دربان راه رسیدن...
610
00:45:59,394 --> 00:46:00,832
به مقصد مورد نظرش رو میپرسه.
611
00:46:01,209 --> 00:46:02,869
به آدرس نگهبان گوش میده،
زیاد متوجه نمیشه،
612
00:46:02,889 --> 00:46:04,168
و بعد از اونجا میره.
613
00:46:08,967 --> 00:46:11,727
ایکس وقتی به هتل برمیگرده،
مرتکب قتل یک نفر شده...
614
00:46:12,607 --> 00:46:15,806
و توسط دو قاتل تحت تعقیبه.
615
00:46:18,807 --> 00:46:20,126
با گامهای بلند شبیه دویدن برمیگرده،
616
00:46:20,846 --> 00:46:22,685
تا مطمئن بشه کسی تعقیبش نمیکنه.
617
00:46:24,726 --> 00:46:26,325
وقتی به پذیرش میرسه،
بهونهای جور میکنه.
618
00:46:26,846 --> 00:46:28,565
میگه چند روز باید کار کنه...
619
00:46:29,165 --> 00:46:30,924
و نباید کسی مزاحمش بشه.
620
00:46:31,085 --> 00:46:33,284
از قبل اعلام میکنه که قصد داره
اقامتش رو طولانیتر کنه.
621
00:46:33,885 --> 00:46:36,804
جوری خودش رو تو اتاق ۳۰۱ حبس میکنه
که انگار پناهگاه بمبارانه.
622
00:46:38,444 --> 00:46:39,843
چیزی که ایکس در اون لحظه نمیدونه...
623
00:46:41,204 --> 00:46:43,603
اینه که تا مدت زیادی قراره...
624
00:46:43,884 --> 00:46:46,042
همین صحنه رو ببینه.
625
00:46:46,843 --> 00:46:49,722
ممکنه چندین هفته یا حتی ماه طول بکشه.
626
00:47:47,716 --> 00:47:49,555
چرا ایکس خودش رو حبس کرد؟
627
00:47:49,796 --> 00:47:53,114
اول با خودش میگه:
«پیش پلیس که نمیتونم برم.»
628
00:47:53,555 --> 00:47:55,154
«روایتم قابل قبول نیست.»
629
00:47:55,355 --> 00:47:57,175
«چون در واقع خودم
مرتکب قتل اون آدم شده بودم.»
630
00:47:57,195 --> 00:47:59,113
«اثر انگشتم روی تفنگه.»
631
00:47:59,194 --> 00:48:01,713
«اگه ایستگاههای قطار و اتوبوس رو
ایست گذاشته باشن، بیچاره میشم.»
632
00:48:02,514 --> 00:48:03,913
«من اقامت پنج روزه دارم.»
633
00:48:03,938 --> 00:48:05,617
«زودتر از موعد که نمیرم.»
634
00:48:05,673 --> 00:48:08,238
«اینطوری شاهد دارم. جام امنه...»
635
00:48:10,393 --> 00:48:14,133
ولی چرا بعد از گذشت
اون پنج روز همچنان میمونه؟
636
00:48:14,648 --> 00:48:17,167
با خودش میگه:
«اون دو تا قاتل هنوز آزادن،»
637
00:48:17,192 --> 00:48:19,351
«من رو دیده بودن؟
الان تحت نظرم دارن؟»
638
00:48:19,376 --> 00:48:21,853
«نکنه قضیه پیچیدهتره؟
نکنه من کامل جریان رو نفهمیدم؟»
639
00:48:23,111 --> 00:48:24,990
با گذر زمان دلیل اینکه چرا
خودش رو حبس کرده...
640
00:48:25,015 --> 00:48:26,454
تا حد زیادی مبهم میشه.
641
00:48:26,479 --> 00:48:27,727
گنگ میشه.
642
00:48:28,522 --> 00:48:31,681
خیلی زود برای آدم تکراری میشه.
643
00:48:33,030 --> 00:48:35,485
فعلا شخصیتی داریم
که تو اتاقش قایم شده...
644
00:48:35,510 --> 00:48:37,069
و قصد داره تا وقتی نفهمیده...
645
00:48:37,094 --> 00:48:40,981
که جریان از چه قرار بوده،
از مخفیگاهش خارج نشه.
646
00:48:45,821 --> 00:48:47,221
ایکس مثل دورافتادهای در جزیره...
647
00:48:47,508 --> 00:48:49,907
طولی نمیکشه که راههای
بقا رو پیدا میکنه.
648
00:48:51,467 --> 00:48:54,037
در حالی که اتاقش داره تمیز میشه،
توی بار هتل صبحانه میخوره.
649
00:48:55,427 --> 00:48:58,426
بعضی وقتها به صرف ناهار هم اونجا میره،
ولی اکثرا تو اتاقش غذا میخوره.
650
00:49:00,107 --> 00:49:01,906
هتل به لباس چرکها
و تمیزکاری رسیدگی میکنه.
651
00:49:02,624 --> 00:49:03,982
هیچکس به چیزی مشکوک نمیشه.
652
00:49:04,826 --> 00:49:06,305
کارکنان هتل شیفت عوض میکنن.
653
00:49:06,386 --> 00:49:08,265
هیچکس حتی نمیدونه
ایکس تو اتاقشه یا نه.
654
00:49:10,026 --> 00:49:11,845
شیفت صبح که شروع میشه،
بعدازظهر بیرون میره.
655
00:49:11,865 --> 00:49:14,184
شیفت بعدازظهر هم
فکر میکنه شب بیرون میره.
656
00:49:14,865 --> 00:49:18,264
شیفت شب هم اصلا نمیبیندش.
هیچکس بهش فکر نمیکنه.
657
00:49:18,665 --> 00:49:21,423
کسی نگرانش نمیشه.
خیلیها حتی نمیدونن وجود داره.
658
00:49:23,704 --> 00:49:25,942
به سادگی میشه گفت
عین اتاق ۳۰۱ میمونه.
659
00:49:27,224 --> 00:49:28,224
خیلی زود میفهمه...
660
00:49:28,249 --> 00:49:30,050
که مخفیگاهی بهتر از اینجا پیدا نمیشه.
661
00:49:30,383 --> 00:49:32,622
حتی اگه دلش بخواد میتونه تا ابد...
662
00:49:32,823 --> 00:49:35,262
بدون اینکه کسی بفهمه،
تو همین هتل بمونه.
663
00:49:48,238 --> 00:49:50,783
تو ذهنش چندین و چند بار
جزئیات صحنه جرم رو مرور میکنه.
664
00:49:50,808 --> 00:49:52,526
سعی میکنه اتفاقات رخ داده رو درک کنه.
665
00:49:55,292 --> 00:49:56,680
اول نتیجه میگیره...
666
00:49:56,705 --> 00:49:59,008
که راننده تراکتور انتظار داشت...
667
00:50:00,015 --> 00:50:01,614
که اتفاق خطرناکی بیفته.
668
00:50:02,933 --> 00:50:04,213
واسه همین کیفش رو قایم کرد.
669
00:50:04,537 --> 00:50:06,818
همچنین مدام با ترس و لرز
به اطرافش نگاه میکرد.
670
00:50:06,890 --> 00:50:08,337
اصلا به همین دلیل مسلح بود.
671
00:50:09,772 --> 00:50:11,973
از چیزی میترسید،
منتظر چیزی بود.
672
00:50:11,998 --> 00:50:13,878
ولی آیا انتظار اون دو نفری
که سوار وانت بودن رو داشت؟
673
00:50:14,252 --> 00:50:15,691
شاید نداشت.
674
00:50:25,359 --> 00:50:27,317
انگار این ملاقات هماهنگشده نبود.
675
00:50:29,108 --> 00:50:30,864
راننده تراکتور ترسیده بود،
676
00:50:30,889 --> 00:50:35,209
اون دو نفر آخرین کسایی بودن
که انتظار دیدنشون رو داشت.
677
00:50:35,809 --> 00:50:37,248
ولی همدیگه رو میشناختن.
678
00:50:37,489 --> 00:50:39,208
با اینکه راننده تراکتور
زیاد بهشون رو نمیداد،
679
00:50:39,249 --> 00:50:41,207
ولی مشخص بود غریبه نیستن.
680
00:50:51,927 --> 00:50:53,927
واسه چی اونجا رفته بودن؟
چیکار داشتن؟
681
00:50:57,606 --> 00:50:59,286
یعنی دنبال کیفی بودن
که راننده قایم کرده بود؟
682
00:51:00,246 --> 00:51:01,605
احتمالا.
683
00:51:01,846 --> 00:51:04,165
حداقل این نظریهایه که فعلا
توی سرش میپرورانه.
684
00:51:06,004 --> 00:51:10,204
خب؟ بعدش چی؟
اوضاع از کنترل خارج میشه.
685
00:51:10,925 --> 00:51:13,563
اضطراب داشتن. یه چیزی تو
کیف بود که اذیتشون میکرد.
686
00:51:15,444 --> 00:51:17,204
میترسیدن طرف تفنگ داشته باشه.
687
00:51:17,564 --> 00:51:19,083
که دست بر قضا داشت.
688
00:51:22,163 --> 00:51:23,922
یارو چاقه ترسید،
689
00:51:24,203 --> 00:51:26,202
کاسه صبرش لبریز شد و اشتباه کرد.
690
00:51:34,842 --> 00:51:36,641
واضح بود که به قصد
کشتن این آدم نیومده بودن.
691
00:51:37,441 --> 00:51:39,760
اتفاقا با کشتنش
نقشههاشون خراب شد.
692
00:51:40,721 --> 00:51:42,001
حتی فکرش هم نمیکردن...
693
00:51:42,026 --> 00:51:43,265
که کیف اونجا باشه.
694
00:51:43,721 --> 00:51:46,785
حتی دنبالش نگشتن.
میتونستن همهجا رو بگردن.
695
00:51:47,440 --> 00:51:50,332
میشه گفت کاملا دستهگل به آب دادن.
696
00:51:50,519 --> 00:51:52,439
تازهکار بودن.
697
00:51:52,600 --> 00:51:54,318
اشتباه پشت اشتباه مرتکب شدن.
698
00:51:54,959 --> 00:51:58,118
اگه ایکس پیداش نمیشد،
اگه صدای شلیک رو نمیشنیدن،
699
00:51:58,359 --> 00:52:01,238
اگه نمیفهمیدن یه نفر دیگه هم اونجا بوده،
700
00:52:02,038 --> 00:52:06,597
احتمالا پی کارشون میرفتن
و دیگه پیداشون نمیشد.
701
00:52:24,356 --> 00:52:27,474
طولی نمیکشه تا ایکس از اخباری
تو تلوزیون و روزنامهها مطلع میشه.
702
00:52:36,032 --> 00:52:37,887
اسم راننده تراکتور اورلاندو ری بود.
703
00:52:38,513 --> 00:52:40,294
همسرش فوت کرده بود،
هیچ فرزندی نداشت.
704
00:52:40,314 --> 00:52:42,294
کمتر از چهار سال بود
که تو اون روستا زندگی میکرد،
705
00:52:42,314 --> 00:52:45,312
و هیچ سابقه جنایی نداشت.
البته سالیان سال پیش...
706
00:52:45,337 --> 00:52:47,616
خودش زندانبان بوده.
707
00:52:48,347 --> 00:52:51,965
روزی که قتل رخ داد،
حداقل دو نفر با شکستن در خونه ری...
708
00:52:52,014 --> 00:52:54,934
به زور واردش شدن و...
709
00:52:55,052 --> 00:52:56,926
همهجاش رو زیر و رو کردن.
710
00:53:04,631 --> 00:53:06,131
چند روز بعد،
همسایه مزرعهداری که...
711
00:53:06,151 --> 00:53:08,805
ری تو زمینش مرده بود،
به پلیس میگه یه وانت قرمز مشکوک...
712
00:53:08,830 --> 00:53:10,789
توی اون منطقه پرسه میزده.
713
00:53:12,070 --> 00:53:14,709
روز بعدش وانت رو اونسر شهر،
در حالی که رها شده بود، پیدا میکنن.
714
00:53:15,549 --> 00:53:17,468
ثابت میشه که ماشین دزدی بوده.
715
00:53:17,949 --> 00:53:20,268
تا اینکه یه نفر به زور...
716
00:53:20,469 --> 00:53:23,147
وارد خونه همکار سابق ری میشه.
717
00:53:23,748 --> 00:53:26,227
سگهای نگهبان بهش حمله میکنن
و همونجا کشته میشه.
718
00:53:27,588 --> 00:53:29,227
فردی که میمیره سالوادور آرماسه.
719
00:53:29,428 --> 00:53:32,906
ایکس یادش میاد که این همون
مرد چاقیه که اول به ری شلیک کرد.
720
00:53:34,067 --> 00:53:35,266
پلیس حکم جلب...
721
00:53:35,347 --> 00:53:37,786
برادر سالوادور، یعنی کارلوس رو صادر میکنه.
722
00:53:38,267 --> 00:53:40,065
و بعد عکسش رو پخش میکنه.
723
00:53:40,386 --> 00:53:44,705
ایکس خیلی مبهم یادش میاد
که این فرد هم توی سانحه دخیل بوده،
724
00:53:45,466 --> 00:53:48,503
ولی به سختی یادش میاد،
چون کیفیت اون عکس افتضاح بوده.
725
00:54:40,325 --> 00:54:42,314
خلاصه شرایط الان اینطوریه:
726
00:54:43,112 --> 00:54:45,947
یه زندانبان سابق به نام
اورلاندو ری مرده.
727
00:54:46,707 --> 00:54:49,803
یه زندانبان دیگه به نام سالوادور آرماس،
728
00:54:49,977 --> 00:54:52,418
کسی که به ری شلیک کرده بود،
اون هم مرده.
729
00:54:56,057 --> 00:54:58,016
کارلوس آرماس که برادر سالوادور باشه،
730
00:54:58,337 --> 00:55:00,855
فردی خطرناک و فراریه
که دنبال یه چیزیه که دست ایکسه.
731
00:55:07,016 --> 00:55:08,934
فقط یه سرنخ وجود داره،
که اون هم کیفه.
732
00:55:09,775 --> 00:55:11,374
وقتشه کیف رو باز کنه.
733
00:55:15,535 --> 00:55:17,453
ایکس با خودش میگه:
«وقتشه دل به کار بدم.»
734
00:55:24,893 --> 00:55:27,332
«بخش ششم: رودخانه»
735
00:55:45,651 --> 00:55:47,850
تقریبا سه بعد از ظهره.
736
00:55:50,890 --> 00:55:53,209
شیش ساعته که کنار رودخونه است.
737
00:55:54,570 --> 00:55:56,010
حس میکنه تمام دغدغههاش...
738
00:55:56,290 --> 00:55:57,848
از بین رفتن.
739
00:55:58,889 --> 00:56:00,848
فاکتوروویچ هر نوع توصیهای بهش کرده بود،
740
00:56:01,369 --> 00:56:03,568
از جریان آب گرفته،
تا در مورد حصارهای سیمی،
741
00:56:04,009 --> 00:56:05,807
تنه درختان و سطح آب.
742
00:56:08,768 --> 00:56:10,247
همهچی طبق برنامه پیش رفته.
743
00:56:10,288 --> 00:56:12,308
ناپدید شدن تکتکشون رو دیده.
744
00:56:12,328 --> 00:56:14,126
رودخانه مثل مسیر حرکتی...
745
00:56:14,151 --> 00:56:15,750
در وسط مزرعهای، آرام و ثابته.
746
00:56:16,607 --> 00:56:18,166
اچ با خودش میگه:
«اگه این وضع ادامه پیدا کنه،»
747
00:56:18,191 --> 00:56:20,309
«عملا انگار پول بادآورده
تو بغلم میفته.»
748
00:56:21,527 --> 00:56:23,685
بعد اضافه میکنه:
«که خیلی مسخره است و...»
749
00:56:24,286 --> 00:56:25,605
«عملا لطفی نداره.»
750
00:56:30,759 --> 00:56:32,079
قبل از اینکه بره یه نفر بهش گفت:
751
00:56:33,799 --> 00:56:35,119
«انتظارت از رودخانه بالا نباشه،»
752
00:56:35,725 --> 00:56:37,324
«اونطور که تصور میکنی نیست.»
753
00:56:37,405 --> 00:56:39,645
«اصلا مثل اون رودخانهای سریع
که تو جنوب دیدی نیست.»
754
00:56:39,804 --> 00:56:41,924
«حتی مثل رودهای شمال،
مرموز و عمیق نیست.»
755
00:56:42,644 --> 00:56:45,323
«انتظار ماجراجویی نداشته باش.
این رودخانه دشت و جلگههاست.»
756
00:56:45,962 --> 00:56:47,602
«صرفا پر از آب گرم و قهوهای رنگه...»
757
00:56:47,883 --> 00:56:49,562
«که آروم آروم به دریا جاری میشه.»
758
00:56:49,962 --> 00:56:52,842
«تازه خیلی خشکیده،
روی نقشه مثل خط باریک شده.»
759
00:56:53,323 --> 00:56:57,161
«شاید هر از گاهی چند گاو
بیان و ازش آب بخورن.»
760
00:56:58,322 --> 00:57:03,240
«انتظار غافلگیری نداشته باش.
فوقش نخلستان یا آسیابی ببینی.»
761
00:57:03,521 --> 00:57:07,160
«یا شاید گذر قطار از روی
پل قدیمی رو ببینی. همین و بس.»
762
00:57:08,281 --> 00:57:09,760
«حس میکنی خوابی...»
763
00:57:09,785 --> 00:57:12,854
«یا که انگار داری تو خواب راه میری.»
764
00:57:13,560 --> 00:57:15,479
«کمکم دیگه مثل گاو و گوسفند فکر نمیکنی.»
765
00:57:16,240 --> 00:57:18,998
«مثل مسیری متروکه است
که کسی دیگه ازش رد نمیشه.»
766
00:57:20,799 --> 00:57:24,478
«کسی از این رودخونه استفاده نمیکنه.
چرا باید بکنه؟ یادت نره...»
767
00:57:25,519 --> 00:57:28,197
«انتظارت رو بالا نبر،
هیچی تو این رودخانه نیست...»
768
00:57:43,283 --> 00:57:45,322
این چیزیه که اچ قراره
باهاش مواجه بشه.
769
00:57:46,276 --> 00:57:49,195
یک رودخانه ساکت، بیحرکت مثل بقیه رودها.
770
00:57:53,955 --> 00:57:56,994
حوالی ساعت پنج نخستین روز،
اچ به جایی با نام...
771
00:57:57,195 --> 00:57:59,073
«خم رودخانه» میرسه.
772
00:57:59,514 --> 00:58:03,233
جایی که رودخانه باریک و عمیق میشه
و تحت محاصره درهها قرار میگیره.
773
00:58:14,913 --> 00:58:16,151
فاکتوروویچ بهش گفته بود:
774
00:58:16,272 --> 00:58:17,991
«صد متر قبل از اولین پل...»
775
00:58:18,176 --> 00:58:20,135
«اولین تکسنگ رو میبینی.»
776
00:58:20,392 --> 00:58:23,231
«تکسنگ سیمانیه،
تقریبا یک و نیم متر قد داره،»
777
00:58:23,511 --> 00:58:26,790
«در فاصله ده متری خشکیه.
حتما میبینیش.»
778
00:59:05,626 --> 00:59:07,145
اچ همچنان حواسجمع میمونه.
779
00:59:07,186 --> 00:59:09,225
با خودش میگه: «حتما اشتباهی شده،»
780
00:59:09,266 --> 00:59:12,224
«لابد پل اشتباهی رو نشون کردم.
ولی در هر صورت ازش دور نیستم.»
781
00:59:13,505 --> 00:59:16,544
دو ساعت میگذره.
خم رودخانه به پایان میرسه.
782
00:59:17,145 --> 00:59:19,624
درهها تموم میشن.
هیچ پل دیگهای هم دیده نمیشه.
783
00:59:21,424 --> 00:59:22,863
روز بعد با این امید که قراره...
784
00:59:23,064 --> 00:59:25,223
جایی که بهش گفتن رو پیدا کنه،
به مسیرش ادامه میده.
785
00:59:25,464 --> 00:59:27,183
از این میترسه که نکنه ردش کرده باشه.
786
00:59:27,424 --> 00:59:29,403
بالاخره به محل علامت خورده
توی دفتر میرسه که اسمش...
787
00:59:29,423 --> 00:59:31,822
«کنج باگوال» نوشته شده بود.
788
00:59:33,663 --> 00:59:35,462
توصیفاتش کاملا مطابقت داهر.
789
00:59:35,943 --> 00:59:37,461
زیر چند درخت اونجا...
790
00:59:37,862 --> 00:59:40,181
قرار بود دومین تکسنگ رو پیدا کنه.
791
01:00:40,175 --> 01:00:43,373
همچنان اچ به جز چند بقایا،
چیز دیگهای پیدا نمیکنه.
792
01:00:44,134 --> 01:00:46,693
بقایای حضور انسان،
قطعات تخریبشده سیمان.
793
01:00:48,174 --> 01:00:50,492
تکسنگ.
794
01:01:14,410 --> 01:01:15,809
چی شد؟
795
01:01:16,130 --> 01:01:19,249
کمکم اچ دلتنگ لحظات
چند ساعت قبلش میشه...
796
01:01:19,490 --> 01:01:23,448
که همهچیز به نظرش آسان
و حتی یکنواخت میاومد.
797
01:01:27,441 --> 01:01:32,314
«بخش هفتم: کشتار آسیاب سن مارتین»
798
01:01:49,633 --> 01:01:52,422
نخستین داستان: پرونده.
799
01:02:10,507 --> 01:02:12,265
کیف حاوی یک پرونده است.
800
01:02:12,483 --> 01:02:14,962
که تحقیقات داخلی سازمان زندانهاست.
801
01:02:15,083 --> 01:02:18,002
این تحقیقات به دستور قاضی محلی
با نام ساوریو صورت گرفته.
802
01:02:18,803 --> 01:02:20,361
گزارش دو بخش داره.
803
01:02:20,842 --> 01:02:23,121
اولین بخشش خلاصه سانحهایه...
804
01:02:23,322 --> 01:02:25,201
که سه سال پیش رخ داده بود.
805
01:02:25,682 --> 01:02:28,280
ساوریو در موردش تحقیقات صورت داده بود.
806
01:02:30,281 --> 01:02:32,920
با توجه به ارجاعهای روزنامهای...
807
01:02:33,241 --> 01:02:35,879
که در گزارش ذکر شده،
میشه گفت خبرش پخش و...
808
01:02:36,240 --> 01:02:38,639
تا مدتی نظر همه رو
به خودش جلب کرده بود.
809
01:02:39,160 --> 01:02:40,439
روزنامهها این پرونده رو...
810
01:02:40,720 --> 01:02:42,679
«کشتار آسیاب سن مارتین» نامگذاری کردن.
811
01:02:43,239 --> 01:02:45,198
ظاهرا رویدادها و جزئیات پرونده،
812
01:02:45,319 --> 01:02:48,678
به این طریق رخ داده بودن:
813
01:02:49,119 --> 01:02:50,558
شخصیت اصلی شیلیایی بود.
814
01:02:50,879 --> 01:02:53,237
ویکتور هوگو اویارزون،
با نام مستعار نستور اویارزو،
815
01:02:53,518 --> 01:02:57,237
ملقب به والنتین سوپولدا،
ملقب به مونسینیور، ملقب به پنکیک،
816
01:02:57,398 --> 01:02:59,237
ملقب به جرقهساز.
817
01:02:59,278 --> 01:03:01,156
اویارزون تو سازمان زندانها...
818
01:03:01,317 --> 01:03:03,196
واسه خودش اسم و رسم داشت.
819
01:03:03,509 --> 01:03:05,644
ساکن دیرینه اون منطقه بود،
820
01:03:05,677 --> 01:03:07,715
در حال گذراندن محکومیت ده ساله بود.
821
01:03:07,740 --> 01:03:09,361
از پنج شعبه مزرعه گاو...
822
01:03:09,386 --> 01:03:11,579
اپکوئن سرقت کرده بود.
823
01:03:11,756 --> 01:03:13,235
این جنایت ترکیبی از...
824
01:03:13,476 --> 01:03:15,155
جسارت و زیرکی این آدم بود.
825
01:03:25,674 --> 01:03:27,273
این بار نقشه از این قرار بود:
826
01:03:27,674 --> 01:03:30,913
اویارزون به طریقی از معامله بزرگی
که قرار بود رخ بده، مطلع میشه،
827
01:03:31,074 --> 01:03:36,192
که بین آسیاب سن مارتین،
چند تن از واردکنندگان غلات،
828
01:03:36,353 --> 01:03:39,952
و یک شرکت تحتالحمایه عربی
در لندن طرفین این معامله بودن.
829
01:03:40,232 --> 01:03:41,511
این قرارداد برای...
830
01:03:41,832 --> 01:03:44,311
عرضه انحصاری غلات
به مدت پونزده سال بود.
831
01:03:44,952 --> 01:03:47,271
چند صد هزار دلار میارزید.
832
01:03:48,032 --> 01:03:50,550
قرار بود نمایندهای از شرکت به همراه...
833
01:03:50,791 --> 01:03:52,990
دو محافظ اسکاتلندیاردش،
با کیفی که حاوی هشت کیلوگرم...
834
01:03:53,111 --> 01:03:56,749
طلای خالص جهت سپرده دائمیه،
سر جلسه حضور پیدا کنه.
835
01:04:07,061 --> 01:04:09,380
ولی اویارزون چند داده اضافه داشت.
836
01:04:09,829 --> 01:04:11,988
مردی از شرکت بیمه میبایست...
837
01:04:12,389 --> 01:04:16,267
شاهد عمل تراکنش میبود.
838
01:04:17,308 --> 01:04:19,427
این مرد که قرار بود به آسیاب سفر کنه...
839
01:04:20,068 --> 01:04:22,746
تا شاهد معامله طلا باشه، شیلیایی بود.
840
01:04:23,947 --> 01:04:25,226
نقشه اویارزون این بود...
841
01:04:25,347 --> 01:04:27,466
که چند ساعتی از زندان خارج بشه،
842
01:04:27,707 --> 01:04:29,585
چند تا از نگهبانان رو
همراه خودش میبره.
843
01:04:29,826 --> 01:04:31,786
قرار بود رد فرد شیلیایی رو بزنه
و جاش رو بگیره.
844
01:04:35,386 --> 01:04:36,984
بعد خودش رو به آسیاب برسونه،
845
01:04:37,185 --> 01:04:38,824
و در تراکنش نقشی داشته باشه.
846
01:04:39,145 --> 01:04:42,064
چه با استفاده و بیاستفاده از خشونت،
میخواست طلا رو بدزده.
847
01:04:44,425 --> 01:04:45,783
بعدش قرار بود فرار کنه...
848
01:04:45,984 --> 01:04:47,863
و با طلاهای دزدی به زندان برگرده.
849
01:04:48,264 --> 01:04:50,303
جایی که بهترین مخفیگاه
برای طلاها و خودش بود.
850
01:04:51,144 --> 01:04:52,244
هیچکس تو دنیا واسه...
851
01:04:52,264 --> 01:04:53,624
پیدا کردن طلا نمیره زندان رو بگرده.
852
01:04:55,263 --> 01:04:56,822
ولی همهچی اشتباه پیش میره.
853
01:05:07,062 --> 01:05:09,261
اویارزون رد فرد شیلیایی رو میزنه.
854
01:05:09,981 --> 01:05:11,461
ولی متوجه میشه که همراه...
855
01:05:11,581 --> 01:05:13,460
همسر و مادرش بوده.
856
01:05:14,181 --> 01:05:17,220
اویارزون که قصد نداشت مرتکب قتل بشه،
857
01:05:17,620 --> 01:05:19,259
حالا باید سه نفر رو بکشه.
858
01:05:33,539 --> 01:05:36,137
بالاخره به آسیاب میرسه
و متوجه موضوع عجیبی میشه.
859
01:05:37,098 --> 01:05:38,697
عملیات به طور عادی پیش میره.
860
01:05:39,178 --> 01:05:42,016
ولی رفتار عجیبی از حضار سر میزنه.
861
01:05:43,617 --> 01:05:44,856
درست چند دقیقه بعد...
862
01:05:45,217 --> 01:05:47,736
پلیسهای کلانتری اون محل
در صحنه حاضر میشن...
863
01:05:58,335 --> 01:05:59,614
اویارزون فورا واکنش نشون میده...
864
01:06:00,455 --> 01:06:02,254
و ماموران اسکاتلندیارد رو میکشه.
865
01:06:02,695 --> 01:06:04,974
بقیه رو به عنوان گروگان میگیره.
از جمله فرد عرب.
866
01:06:05,095 --> 01:06:07,093
همگی تو انبار مخفی میشن.
867
01:06:37,251 --> 01:06:40,849
اویارزون تو انبار گرفتار شده.
از همهطرف به مدت چهل دقیقه...
868
01:06:41,050 --> 01:06:43,289
صدای شلیک میاد.
869
01:06:43,970 --> 01:06:47,008
وقتی تیراندازی تموم میشه،
اویارزون میفهمه...
870
01:06:47,209 --> 01:06:50,368
که حواسش به گروگانها نبوده.
871
01:06:51,409 --> 01:06:53,168
میفهمه که باخته.
872
01:06:53,689 --> 01:06:55,607
وقتی پلیس میاد وارد بشه...
873
01:06:56,088 --> 01:06:59,887
اویارزون به تانکر بنزین شلیک میکنه.
874
01:07:10,167 --> 01:07:12,685
انبار شعلهور در عرض چند دقیقه...
875
01:07:13,126 --> 01:07:15,205
تبدیل به دام مرگباری میشه.
876
01:07:20,965 --> 01:07:22,844
در نتیجه بیست و سه تن میمیرن،
877
01:07:23,125 --> 01:07:24,564
که پونزده نفرشون پلیس بودن.
878
01:07:24,765 --> 01:07:26,444
از جمله اشرافزاده سعودی،
879
01:07:26,725 --> 01:07:28,603
برادرزادهاش، مسئول امنیتی،
880
01:07:29,164 --> 01:07:32,883
دو مامور حفاظتی بریتانیایی،
صاحب آسیاب...
881
01:07:33,204 --> 01:07:35,762
همسرش، خواهرش و خود اویارزون.
882
01:07:37,243 --> 01:07:38,322
روزنامهها در توصیفش نوشتن:
883
01:07:38,523 --> 01:07:40,562
«هولناکترین کشتار تاریخ منطقه...»
884
01:07:40,803 --> 01:07:42,602
«و یکی از بدترین جنایات کل استان.»
885
01:07:43,243 --> 01:07:46,081
اما به طرز مرموزی،
طلاها هیچوقت پیدا نشد.
886
01:07:46,721 --> 01:07:49,520
دومین بخش پرونده حاوی
مدارک از زندانه.
887
01:07:50,578 --> 01:07:52,177
اویارزون چطور فرار کرد؟
888
01:07:52,202 --> 01:07:55,520
آیا همدستی داشت؟
زندانبانان نقشی داشتن؟
889
01:07:57,246 --> 01:07:59,565
مدیر زندان برکنار شد،
890
01:07:59,590 --> 01:08:02,068
و تمام زندانبانان اخراج شدن.
891
01:08:03,126 --> 01:08:05,125
ولی هیچکس تحت پیگرد قضایی قرار نگرفت،
892
01:08:06,111 --> 01:08:08,272
تنها کسی که بازداشت شد
یک آردیلس نامی بود...
893
01:08:08,591 --> 01:08:09,670
که از قضا شیلیایی بود.
894
01:08:09,695 --> 01:08:11,374
آردیلس فامیل همسر اویارزون بود،
895
01:08:11,399 --> 01:08:14,158
که لب مرز دستگیرش کردن.
896
01:08:15,039 --> 01:08:18,997
این گزارش آردیلس رو بیگناه خونده،
897
01:08:19,278 --> 01:08:21,157
درخواست آزادیش رو داده،
898
01:08:22,195 --> 01:08:24,157
و توصیه کرده تحقیقاتی در رابطه با...
899
01:08:24,277 --> 01:08:26,316
دو نگهبان زندانی که مظنون...
900
01:08:26,596 --> 01:08:29,996
به همدستی با اویارزون هستن، صورت بگیره.
901
01:08:30,077 --> 01:08:32,116
کسانی که ضامن لجستیک عملیات بودن،
902
01:08:32,516 --> 01:08:34,395
و احتمالا جهت مرگ بیمهگر شیلیایی...
903
01:08:34,676 --> 01:08:36,995
به همراه خانوادهاش، دسیسه کرده بودن.
904
01:08:37,076 --> 01:08:40,355
این نگهبانان دو برادر به نامهای
کارلوس و سالوادور آرماس بودن.
905
01:08:45,955 --> 01:08:47,635
تکههای پازل تو ذهن ایکس
کمکم کنار هم قرار میگیرن.
906
01:08:48,115 --> 01:08:51,233
واضحه که این گزارشها
هرگز فاش نشده بودن.
907
01:08:52,314 --> 01:08:54,833
شاید فردی که مسئول افشای
این گزارشها بود، جانش رو از دست داد.
908
01:08:55,074 --> 01:08:57,272
شاید با گزارش دیگهای جایگزین شد.
909
01:08:57,753 --> 01:09:00,872
ولی به ضرس قاطع میشه گفت
ساوریو این پرونده رو ندیده.
910
01:09:02,193 --> 01:09:06,590
این پرونده در نهایت به دست
اورلاندو ری افتاد.
911
01:09:08,712 --> 01:09:10,352
برادران آرماس از وجود
این پرونده خبر داشتن،
912
01:09:10,591 --> 01:09:12,630
میدونستن ممکنه با گزارشهاش زندانی بشن،
913
01:09:13,111 --> 01:09:14,990
فقط نمیدونستن دست کی بود.
914
01:09:16,511 --> 01:09:18,629
ری پرونده رو یه جا مخفی کرده بود...
915
01:09:18,654 --> 01:09:20,938
و منتظر بود تا هیاهو فروکش کنه.
916
01:09:21,950 --> 01:09:23,829
ولی در نهایت از اونجا
که نیاز فوری به پول داشت،
917
01:09:24,030 --> 01:09:26,749
و خیلی وقت بود خبری
از برادران آرماس نشده بود،
918
01:09:26,774 --> 01:09:28,834
تصمیم میگیره گزارشها رو بفروشه.
919
01:09:28,859 --> 01:09:30,257
به کی؟ خدا میدونه.
920
01:09:30,749 --> 01:09:32,108
به دشمنان برادران آرماس؟
921
01:09:32,309 --> 01:09:34,068
یا رفقای آردیلس شیلیایی...
922
01:09:34,137 --> 01:09:36,856
که بیگناه زندانی شده بود؟
معلوم نیست. نکته اینه که...
923
01:09:36,881 --> 01:09:38,959
میشه قاطعانه گفت
که قصد فروشش رو داشته.
924
01:09:39,668 --> 01:09:41,626
واسه همین اون روز
پرونده همراهش بود،
925
01:09:41,735 --> 01:09:43,574
تفنگش رو آورده بود
و حواسش جمع بود.
926
01:09:44,148 --> 01:09:46,706
لابد برادران آرماس جریان
فروش گزارشها رو شنیده بودن.
927
01:09:47,467 --> 01:09:50,266
اومدن با ری روبهرو شدن
و ازش در مورد پرونده پرسیدن.
928
01:09:50,707 --> 01:09:53,226
ری از اونطرف انکار میکنه
و اونجاست که همهچی خراب میشه.
929
01:09:53,307 --> 01:09:55,185
انقدر که در نهایت مرتکب قتلش میشن.
930
01:09:55,266 --> 01:09:56,945
چون تنها راهی که میشد باهاش...
931
01:09:56,970 --> 01:09:59,169
پرونده رو پیدا کرد،
به روشون بسته شده بود.
932
01:10:02,745 --> 01:10:05,984
ولی خطاهاشون بدتر و بدتر شد.
933
01:10:06,905 --> 01:10:08,345
همچنان جاهایی که ری میرفت...
934
01:10:08,425 --> 01:10:09,983
دنبال پرونده گشتن.
935
01:10:10,024 --> 01:10:12,063
تا اینکه کاشف به عمل اومد
یکیشون به شکل مسخرهای میمیره،
936
01:10:12,344 --> 01:10:14,224
و اونیکی هم توسط تمام
نیروهای استانی...
937
01:10:14,384 --> 01:10:17,503
تحت تعقیب قرار میگیره.
ایکس هم این وسط گرفتار میشه.
938
01:10:29,718 --> 01:10:30,997
وقتی ایکس پرونده رو میبنده،
939
01:10:31,022 --> 01:10:34,780
حس میکنه یه رمان جنایی طولانی خونده.
940
01:10:36,530 --> 01:10:40,787
انگار تب وحشتناکش رفع شده،
941
01:10:40,812 --> 01:10:42,899
یا تازه از کابوسی هولناک بیدار شده.
942
01:12:06,890 --> 01:12:08,568
همچنان یه چیزی با عقل جور در نمیاد.
943
01:12:16,056 --> 01:12:18,566
چرا آرماس همچنان دنبال پرونده است؟
944
01:12:19,009 --> 01:12:20,807
چرا وقتی میدونست قتل ری...
945
01:12:21,088 --> 01:12:23,207
جرم سنگینتری از فراری دادن اویارزونه،
946
01:12:23,488 --> 01:12:25,287
چنین تصمیم اشتباهی گرفت؟
947
01:12:25,528 --> 01:12:26,967
حالا که به اتهام قتل تحت تعقیبه،
948
01:12:27,008 --> 01:12:28,926
این پرونده به چه دردی میخوره؟
949
01:12:29,647 --> 01:12:31,286
فقط یه جواب براش وجود داره.
950
01:12:32,167 --> 01:12:34,006
آرماس دیگه دنبال پرونده نبود.
951
01:12:34,687 --> 01:12:36,725
دنبال خریدار پرونده میگرده.
952
01:12:37,726 --> 01:12:39,965
نه دنبال اطلاعات، بلکه دنبال شخصه.
953
01:12:41,046 --> 01:12:44,958
چرا؟ تا تلافی کنه؟
چون طلاها دستشه؟
954
01:12:45,005 --> 01:12:49,524
یا دلیل دیگهای داشته؟
اصلا خریدار کی بوده؟ مرد بوده یا زن؟
955
01:13:03,443 --> 01:13:05,995
ایکس با خودش میگه:
«بیشتر از این نمیتونم بفهمم.»
956
01:13:07,932 --> 01:13:09,331
میدونه که تا وقتی روزنامه...
957
01:13:09,356 --> 01:13:12,189
یا رادیو خبر جدیدی بهش نرسونه...
958
01:13:12,214 --> 01:13:15,012
هیچ کاری از دستش بر نمیاد.
959
01:13:49,038 --> 01:13:51,116
«بخش هشتم: مرد در رودخانه»
960
01:14:07,075 --> 01:14:08,234
داستان سوم.
961
01:14:08,475 --> 01:14:10,593
اچ چند روزه تو رودخانه است.
962
01:14:10,755 --> 01:14:12,475
هنوز هم اثری از تکسنگی...
963
01:14:12,554 --> 01:14:14,193
که قرار بود پیدا کنه، ندیده.
964
01:14:15,714 --> 01:14:17,073
فقط چیزهای تکراری میبینه:
965
01:14:18,777 --> 01:14:20,945
مشتی خرابهای که اخیرا به بار اومده،
966
01:14:20,994 --> 01:14:23,112
برگ چای پاراگوئه، توتون.
967
01:14:26,513 --> 01:14:27,752
تصمیمی میگیره.
968
01:14:31,672 --> 01:14:33,672
میگه اگه تا چند ساعت آتی
تکسنگی پیدا نکنه،
969
01:14:34,032 --> 01:14:35,172
از مسیرش برمیگرده،
970
01:14:35,192 --> 01:14:37,151
و به کسی که استخدامش کرده میگه.
971
01:14:43,671 --> 01:14:45,870
اچ مشکوک میشه که نکنه یه نفر دیگه...
972
01:14:45,895 --> 01:14:47,974
زودتر این نقشه رو اجرایی کرده؟
973
01:14:48,830 --> 01:14:50,845
ناگهان دیگه هدف این کارش...
974
01:14:50,870 --> 01:14:52,309
برای خودش هم نامفهوم میشه.
975
01:14:52,589 --> 01:14:54,388
اگه الان کسی ازش بپرسه
چرا داره سفر میکنه،
976
01:14:54,629 --> 01:14:57,392
تکسنگها چی هستن،
فاکتوروویچ کیه،
977
01:14:57,869 --> 01:15:00,068
کاری که میکنه به کسی
صدمه میزنه یا نه،
978
01:15:00,548 --> 01:15:03,627
یا اصلا کار درستیه یا نه،
جوابی براشون نداره.
979
01:15:21,706 --> 01:15:25,295
حدود ساعت شیش به مکانی
ملقب به «ال گاتیادو» میرسه.
980
01:15:25,545 --> 01:15:27,344
رودخانه اونجا از مسیر خارج میشه.
981
01:15:28,025 --> 01:15:29,304
این مسیر تا دو سه کیلومتر...
982
01:15:29,465 --> 01:15:33,024
تبدیل به هزارتویی از نی و کاه میشه.
983
01:22:00,297 --> 01:22:03,936
اچ دست میکشه و با خودش میگه:
«خب، حالا قصه عوض میشه.»
984
01:22:57,461 --> 01:22:59,380
«بخش نهم: زندگی کوواس»
985
01:23:04,382 --> 01:23:07,101
داستان دوم: زندگی کوواس.
986
01:23:14,115 --> 01:23:15,849
تقریبا دو ماه گذشته.
987
01:23:15,874 --> 01:23:19,570
تو این زمان زد فقط
مشغول یک کار بوده و بس:
988
01:23:19,595 --> 01:23:23,409
که اون هم پیدا کردن قطعات
پازل زندگی کوواسه. کدوم قطعات چی هستن؟
989
01:23:23,613 --> 01:23:27,570
یه دفتر یادداشت، یه نقشه،
چند گذرنامه جعلی،
990
01:23:27,595 --> 01:23:31,234
چند نامه، عکس، چک بانکی،
991
01:23:31,259 --> 01:23:34,090
یک حساب بانکی آفریقایی،
992
01:23:34,115 --> 01:23:35,755
که یک میلیون و پونصد هزار
پوند استرلینگ توش داره،
993
01:23:35,956 --> 01:23:39,361
و چند نماد که زد هنوز
نتونسته معنیشون رو پیدا کنه.
994
01:23:43,915 --> 01:23:49,715
همین، دیگه چیزی نداره.
این نقشه گنج کوواسه.
995
01:24:18,637 --> 01:24:21,076
اول زد به سراغ سیستمی میره...
996
01:24:21,101 --> 01:24:23,590
که کوواس ساخته بود
تا پشتش مخفی بشه.
997
01:24:24,317 --> 01:24:26,893
سه ماه تمام تو جادههای استان میچرخه و...
998
01:24:26,918 --> 01:24:29,716
با دقت نمودارهایی که کوواس
کشیده بود رو مرور میکنه.
999
01:24:30,613 --> 01:24:32,212
به انبارها، هتلها،
1000
01:24:32,237 --> 01:24:34,276
پمپ بنزینها، غذاخوریها، مدرسههایی...
1001
01:24:34,357 --> 01:24:36,717
که تو نقشه کوواس
علامتگذاری شده بودن میره.
1002
01:24:40,513 --> 01:24:42,833
تو هر جا یه اسم پیدا میکنه.
تو هر انبار یه اسم دیگه.
1003
01:24:43,198 --> 01:24:44,875
تو هر پمپبنزین یه اسم دیگه.
1004
01:24:45,397 --> 01:24:48,037
هیچ مشکلی جلو راهش سبز نمیشه.
هیچکس بهش بیاعتماد نیست.
1005
01:24:48,318 --> 01:24:50,037
کسی هم سوالی نمیپرسه.
1006
01:24:51,118 --> 01:24:52,338
مکانیسمی که کوواس خلق کرده...
1007
01:24:52,358 --> 01:24:55,397
بهقدری دقیقه که براش جواب میده.
1008
01:24:56,398 --> 01:24:57,998
چی پیدا میکنه؟ نامه.
1009
01:24:58,279 --> 01:25:02,477
نامههایی از هلند، بلژیک،
آفریقای جنوبی، سنگال، هند،
1010
01:25:02,558 --> 01:25:04,357
استرالیا و سنگاپور.
1011
01:25:05,558 --> 01:25:08,718
نامههایی که به نام افراد مسخرهای بودن:
نلسون پاتریک، نلسون رابرتز،
1012
01:25:09,119 --> 01:25:11,238
روبرتو نلسون،
بنیتو آلوارز گارسیا،
1013
01:25:11,422 --> 01:25:12,918
آلوارو گارسیا بانیتز،
1014
01:25:13,199 --> 01:25:15,358
خوآن جووانی، سانتیاگو ژاک.
1015
01:25:19,399 --> 01:25:22,238
مثل بازیای میمونه که زد
حس میکنه الان...
1016
01:25:22,399 --> 01:25:24,438
کمکم داره قوانینش رو یاد میگیره.
1017
01:25:34,390 --> 01:25:36,485
این نامهها و سفرها...
1018
01:25:36,517 --> 01:25:39,037
به آرومی جزئیات زندگی
کوواس رو افشا میکنن.
1019
01:25:41,839 --> 01:25:45,814
به نظر نمیاد کوواس کودکی
و نوجوانی خاصی داشته باشه.
1020
01:25:45,839 --> 01:25:49,639
صرفا پسربچهای تو دهه پنجاه بوده
که تو حومه شهر بزرگ میشه.
1021
01:25:50,480 --> 01:25:52,559
همین و بس.
1022
01:25:55,069 --> 01:25:57,228
تا اینکه در مقطعی از زندگیش
شروع به سفر میکنه،
1023
01:25:57,737 --> 01:26:01,737
و از سی سالگی به بعد،
اکثر اوقات خارج از کشور زندگی میکنه.
1024
01:26:03,041 --> 01:26:04,639
دنیا رو سفر میکنه.
با کلی آدم آشنا میشه.
1025
01:26:04,839 --> 01:26:07,999
دیگه شباهتی به اون بچهای
که تو دوران بلوغ بود نداره.
1026
01:26:09,294 --> 01:26:11,694
زندگی خانهبهدوشی
و ماجراجویانهای پیدا میکنه.
1027
01:26:12,942 --> 01:26:16,901
تو میانسالی میره توی
یه کشور آفریقایی زندگی کنه.
1028
01:26:18,080 --> 01:26:20,799
شغلی مرتبط با حیوانات وحشی پیدا میکنه.
1029
01:26:21,949 --> 01:26:23,731
ولی مشخص نیست شغلش چی بوده.
1030
01:26:24,019 --> 01:26:25,642
به نظر میاد مدیر یک...
1031
01:26:25,667 --> 01:26:29,187
یک دفتر مشاوره یا بنیادی بوده.
1032
01:26:29,660 --> 01:26:32,980
تا سن چهل و پنج
یا پنجاه سالگی اونجا میمونه.
1033
01:26:34,454 --> 01:26:36,613
این مهمترین بخش زندگیشه.
1034
01:26:42,493 --> 01:26:44,757
تو سن بیست و پنج سالگی،
1035
01:26:44,782 --> 01:26:47,901
کوواس با جوانی آلمانی یا سوئیسی
به نام اریک آشنا میشه.
1036
01:26:48,498 --> 01:26:50,257
این آدم یک زمینشناس، مهندس نفتی...
1037
01:26:50,282 --> 01:26:51,840
یا چیزی شبیه همین موارده.
1038
01:26:53,138 --> 01:26:55,273
سی سال با همدیگه زندگی میکنن.
1039
01:26:55,298 --> 01:26:56,577
احتمال زیاد به خاطر اون بوده...
1040
01:26:56,602 --> 01:26:58,361
که کوواس میره آفریقا زندگی کنه.
1041
01:26:58,858 --> 01:27:01,663
اریک که کوواس تو اکثر نامههاش با نام...
1042
01:27:01,688 --> 01:27:06,194
انریکو یا پیروت صداش میکنه،
به حلقه دوستانش متصلش میکنه.
1043
01:27:06,219 --> 01:27:09,351
اکثرشون افراد حرفهای
و دیپلماتهای اروپایی بودن.
1044
01:27:10,122 --> 01:27:13,452
این نسخه آفریقای کوواس
تا حد زیادی با...
1045
01:27:13,483 --> 01:27:16,804
نسخه فدراسونی که زد
از کوواس میشناسه، فرق داره.
1046
01:27:17,844 --> 01:27:21,476
دوستان زیادی داره و فرد به شدت
فهمیده و تحصیلکردهایه.
1047
01:27:22,045 --> 01:27:24,325
از ظاهر قضیه میشه گفت
که مردی خوشبخته.
1048
01:27:28,328 --> 01:27:31,110
اریک اواسط دهه هشتاد مریض میشه.
1049
01:27:32,554 --> 01:27:34,983
حدودا در طول یک سال
نامههاش کمتر میشه.
1050
01:27:35,780 --> 01:27:38,099
زد به طور دقیق نمیتونه
بفهمه که کی اریک میمیره،
1051
01:27:38,124 --> 01:27:40,419
ولی از مقطعی به بعد
تمام نامههای دوستانهشون...
1052
01:27:40,444 --> 01:27:45,403
پر از غم و اندوه نسبت به تراژدی
غیرقابل جبران و...
1053
01:27:45,428 --> 01:27:47,483
مسائلی از این قبیل میشه.
1054
01:27:53,615 --> 01:27:56,488
تا اینکه بعد از مدتی،
کوواس برمیگرده و...
1055
01:27:56,513 --> 01:27:58,392
برای همیشه آفریقا رو ترک میکنه.
1056
01:28:00,044 --> 01:28:03,323
اولش همچنان با دوستان
آفریقایی در ارتباط میمونه.
1057
01:28:04,404 --> 01:28:07,444
تا اینکه کوواس دیگه باهاشون
نامهنگاری نمیکنه و...
1058
01:28:07,725 --> 01:28:09,964
در نهایت خودش تک و تنها میمونه.
1059
01:28:13,805 --> 01:28:15,284
سلام عزیز دلم،
1060
01:28:15,565 --> 01:28:18,404
این نوار رو برات درست کردیم
تا بهت بگم که تمام مدت...
1061
01:28:18,851 --> 01:28:22,411
به فکرتیم. انگار که از پیشمون نرفتی.
1062
01:28:23,125 --> 01:28:25,002
همه یه آهنگ برات انتخاب کردیم...
1063
01:28:25,034 --> 01:28:27,213
که بر اساس شخصیت تکتکمونه.
1064
01:28:27,238 --> 01:28:31,658
اولیش مال خودمه عزیز دلم.
پس آماده شو که باید برقصی.
1065
01:28:39,742 --> 01:28:42,701
کوواس برمیگرده با مادرش زندگی میکنه،
1066
01:28:42,726 --> 01:28:45,325
و تو یه نهاد تنظیمکننده
واردات حیوانات وحشی فدرال...
1067
01:28:45,406 --> 01:28:47,844
کار پیدا میکنه و مشغول میشه.
1068
01:28:48,582 --> 01:28:51,341
یه چیزی مثل سازمان مهاجرت حیوانات.
1069
01:28:51,366 --> 01:28:53,567
احتمالا این کار هم مشابه
شغلی که تو آفریقا داشت، باشه.
1070
01:28:55,544 --> 01:28:57,264
چند سرنخ از این مقطع وجود داره:
1071
01:28:57,679 --> 01:29:02,078
نامههای رسمی، سربرگ،
کارتهای قدیمی و چند نوار ضبطشده.
1072
01:29:05,021 --> 01:29:07,968
تقریبا هیچ عکس و تصویری
تو این دوره ثبت نشده.
1073
01:29:10,372 --> 01:29:14,898
تا اینکه بعد تمام بالا و پایینها،
کوواس درگیر...
1074
01:29:14,923 --> 01:29:18,078
قاچاق غیرقانونی حیوانات وحشی میشه.
1075
01:29:18,929 --> 01:29:19,843
به این شکله.
1076
01:29:20,856 --> 01:29:23,115
مونالیزا و مارکو پولوهایی...
1077
01:29:23,157 --> 01:29:25,046
که تو دفتر نوشته بود...
1078
01:29:25,071 --> 01:29:26,552
همه به حیوانی وحشی اشاره دارن.
1079
01:29:27,247 --> 01:29:29,207
ظاهرا کوواس لازم نیست
کاری انجام بده.
1080
01:29:30,203 --> 01:29:33,849
صرفا چند تا معرفی انجام میدن
و با چند نفر تماس میگیره،
1081
01:29:33,874 --> 01:29:36,912
بعد کمیسیون خودش رو
از هزاران دلار دریافت میکنه.
1082
01:29:37,878 --> 01:29:40,918
با هیچکدوم از مشتریهاش
ملاقات نمیکنه و نمیشناسشون،
1083
01:29:40,951 --> 01:29:42,950
بیشتر در حد یه رابط و کفیل میمونه.
1084
01:29:43,608 --> 01:29:44,787
درست همون سال...
1085
01:29:44,812 --> 01:29:46,532
درخواست میکنه تا
به فدراسیون منتقل بشه.
1086
01:29:48,288 --> 01:29:50,887
این معما کمکم واسه زد حل میشه.
1087
01:29:51,265 --> 01:29:52,703
کوواس باهوشه.
1088
01:29:52,728 --> 01:29:56,013
شغلش تو فدراسیون حالت
پوششی و مخفیکردن داره.
1089
01:29:56,332 --> 01:29:59,532
چون تو موقعیت شغل قبلیش،
راحت مورد شک و ظن قرار میگرفت.
1090
01:30:00,175 --> 01:30:04,496
تو فدراسیون، اون دفتر گمشده
واقع در شهری گمشده...
1091
01:30:04,521 --> 01:30:07,408
ناشناس و مثل روح میمونه.
1092
01:30:08,384 --> 01:30:09,948
دیگه برای ادامه کسب و کارش...
1093
01:30:09,973 --> 01:30:11,613
نیازی به شغلهای دیگه نداره.
1094
01:30:11,638 --> 01:30:12,360
دیگه تموم شد.
1095
01:30:12,634 --> 01:30:16,433
اینطوری سالیان سال به کارش ادامه میده
و کسی حتی متوجه نمیشه.
1096
01:30:17,191 --> 01:30:20,911
به طوری وسواسی، سیستماتیک و ترسناک،
موفق میشه خودش رو نامرئی کنه.
1097
01:30:21,181 --> 01:30:23,580
برای خودش کلی هویت
با اسمهای جعلی میسازه.
1098
01:30:23,605 --> 01:30:25,304
مدرک جعل میکنه.
1099
01:30:25,735 --> 01:30:27,734
هیچکس نمیدونه کجا زندگی میکنه
یا کجا اقامت داره.
1100
01:30:28,024 --> 01:30:29,904
از مکانهای دورافتاده که اغلب
روی نقشه نمایان نشدن...
1101
01:30:29,929 --> 01:30:31,689
به عنوان آدرس پست استفاده میکنه.
1102
01:30:32,227 --> 01:30:34,514
جاهایی که توش ناشناخته است.
1103
01:30:34,726 --> 01:30:39,586
برای کسایی که میخوان پیداش کنن،
هزارتوی ویژهای میکشه.
1104
01:30:40,166 --> 01:30:43,181
همون هزارتویی که زد
الان خودش رو توش گم کرده.
1105
01:30:55,665 --> 01:30:56,786
وقتی تحقیقات به پایان میرسه،
1106
01:30:56,811 --> 01:31:01,372
زد سوالات باقی مانده
خودش رو یادداشت میکنه.
1107
01:31:01,709 --> 01:31:02,568
اولیش اینه:
1108
01:31:02,747 --> 01:31:05,232
آیا میشه به ثروت کوواس رسید؟
1109
01:31:06,374 --> 01:31:09,306
آیا تا ابد از دست رفته؟
1110
01:31:09,667 --> 01:31:12,867
فعلا که پیدا کردنش غیرممکنه.
خیلی خطرناکه.
1111
01:31:13,279 --> 01:31:14,097
سوال دوم:
1112
01:31:14,122 --> 01:31:15,764
کوواس واسه چه کاری
داشت پسانداز میکرد؟
1113
01:31:17,098 --> 01:31:19,097
اصلا این عملیات واسه چی بود؟
1114
01:31:19,587 --> 01:31:21,386
نکنه بدون اینکه بدونه چطور میشه...
1115
01:31:21,411 --> 01:31:23,833
اونهمه پول رو خرج کرد،
ذخیرهشون کرده باشه؟
1116
01:31:23,858 --> 01:31:27,467
آیا خسیس بود؟
برده سیستم خودش شده بود؟
1117
01:31:27,998 --> 01:31:28,832
یه سوال دیگه:
1118
01:31:28,857 --> 01:31:30,906
آیا کسب و کار کوواس
همچنان در حال تداوم بود؟
1119
01:31:31,067 --> 01:31:32,946
آیا کسی هنوز داره
براش پول میفرسته؟
1120
01:31:32,971 --> 01:31:34,611
اصلا کسی میدونه که مرده؟
1121
01:31:37,971 --> 01:31:41,067
همچنان هم یک معمای دیگه مونده.
1122
01:31:41,092 --> 01:31:43,492
اون نماد و سه حروف.
1123
01:33:06,457 --> 01:33:10,296
«مزرعه اسب پیرنه»؟
این دیگه چیه؟
1124
01:33:10,321 --> 01:33:12,640
زد دیگه تحمل هیجان و اضطراب رو نداره.
1125
01:33:12,665 --> 01:33:15,743
با خودش میگه:
«یا مرتبط با دفتره یا کوواس دیگه.»
1126
01:33:15,768 --> 01:33:17,671
«اگه مربوط به دفتر باشه که هیچی،»
1127
01:33:17,696 --> 01:33:19,615
«ولی اگه مربوط به کوواس باشه یعنی مهمه.»
1128
01:33:19,860 --> 01:33:23,195
بعد میگه: «پالومک...
باید برم از پالومک بپرسم.»
1129
01:33:23,220 --> 01:33:25,486
«صبح اول وقت ازش میپرسم.»
1130
01:33:28,775 --> 01:33:31,075
قبل از اینکه چراغها رو خاموش کنه...
1131
01:33:31,100 --> 01:33:33,819
تو دلش میگه: «فقط هشت ساعت مونده.»
1132
01:33:52,377 --> 01:33:54,216
با فدراسیون تماس گرفتین.
1133
01:33:54,726 --> 01:33:56,484
بله، خودم هستم.
1134
01:33:56,895 --> 01:33:59,536
سلام، حال شما چطوره؟
1135
01:33:59,896 --> 01:34:00,896
چی؟
1136
01:34:01,177 --> 01:34:03,057
ولی پالومک فردا سر کار نمیاد.
1137
01:34:03,217 --> 01:34:05,397
دخترش زنگ میزنه و توضیح میده...
1138
01:34:05,417 --> 01:34:06,936
که پدرش با درد زیادی تو سینهاش...
1139
01:34:06,961 --> 01:34:09,182
از خواب بیدار میشه و پیش دکتر میره...
1140
01:34:09,299 --> 01:34:11,820
و مشخص میشه که دچار حمله قلبی شده.
1141
01:34:12,593 --> 01:34:16,352
ولی قبلا هم اینطوری شده بود؟
1142
01:34:16,377 --> 01:34:18,936
حال پالومک خوبه.
جونش در خطر نیست.
1143
01:34:19,177 --> 01:34:22,497
فقط باید یک هفته استراحت کنه...
1144
01:34:23,274 --> 01:34:25,433
و دیگه تا آخر عمرش سیگار نکشه.
1145
01:34:25,458 --> 01:34:27,097
نه، اصلا و ابدا نباید سر کار بیاد.
1146
01:34:27,966 --> 01:34:30,872
بیشتر ببرش راست.
اونجا بذار. ببینم.
1147
01:34:31,072 --> 01:34:32,832
نه، کتابش که بزرگتره.
1148
01:34:32,864 --> 01:34:37,296
کتاب مهمیه که صحافیش...
1149
01:34:37,378 --> 01:34:39,856
چه خوب. میبینم یکی رو پیدا کردی
که برات کار کنه.
1150
01:34:41,477 --> 01:34:42,914
هنوز تو فکر کتابهای بابا؟
1151
01:34:42,939 --> 01:34:44,358
تموم شد دیگه!
1152
01:34:44,378 --> 01:34:45,937
کتابه اینجاست!
1153
01:34:46,138 --> 01:34:48,097
یه سال و نیمه که گم شده.
1154
01:34:48,338 --> 01:34:52,460
حالا یه هفته میشه که بهش گیر داده
و اصرار داره که مثلا...
1155
01:34:53,155 --> 01:34:56,194
عزیزم، کتابه اینجاست!
میگم همیشه کنارم بوده...
1156
01:34:56,219 --> 01:34:58,298
زد بعدازظهر به خونه پالومک میره.
1157
01:34:59,467 --> 01:35:01,746
به ندرت حرفی از تاریخ و جغرافیا زده میشه.
1158
01:35:03,251 --> 01:35:04,730
پالومک همچنان زیاد حرف میزنه،
1159
01:35:04,755 --> 01:35:07,594
ولی انگار اختیار موضوعات حرفش
تا حد بیشتری دست خودشه.
1160
01:35:07,821 --> 01:35:10,500
این موضوعات کمتر جدی
و اغلب معمولی هستن.
1161
01:35:10,525 --> 01:35:12,325
انگار که خارج از فدراسیون،
1162
01:35:12,460 --> 01:35:14,320
پالومک یه آدم دیگه میشه.
1163
01:35:14,340 --> 01:35:16,419
برای تو که شکر نمیریزم!
واسه ایشون میریزم!
1164
01:35:24,742 --> 01:35:27,999
زد به طرز عجیبی متوجه میشه
که داره بهش خوش میگذره.
1165
01:35:30,054 --> 01:35:32,335
یه جا پالومک میگه که سردرد گرفته...
1166
01:35:32,360 --> 01:35:33,635
واسه همین زد همراه دخترش...
1167
01:35:33,660 --> 01:35:35,379
تا داروخونه میرن که براش قرص بگیرن.
1168
01:35:36,492 --> 01:35:38,611
وقتی برمیگردن میبینن
پالومک رو تخت خوابش برده.
1169
01:35:38,636 --> 01:35:39,675
همونطور که خوابه...
1170
01:35:39,700 --> 01:35:41,702
اون دو نفر چند ساعتی
با همدیگه صحبت میکنن.
1171
01:35:42,000 --> 01:35:44,165
آروم بگو بخند میکنن
که یه وقت از خواب نپره.
1172
01:35:44,190 --> 01:35:45,670
وقتی از هم جدا میشن،
1173
01:35:45,695 --> 01:35:48,960
زد متوجه میشه در طول
چند ماه اخیر زندگیش...
1174
01:35:48,985 --> 01:35:51,445
اصلا به اندازه این بعدازظهر
بهش خوش نگذشته بود.
1175
01:36:00,083 --> 01:36:03,973
اون شب که برمیگرده
تو اتاق تنگ و کوچیک کوواس بخوابه...
1176
01:36:04,302 --> 01:36:07,577
پیش خودش میگه از بس
خودش رو از همه جدا کرده و...
1177
01:36:07,702 --> 01:36:08,951
انقدر به اون آدم مرده فکر کرده...
1178
01:36:08,976 --> 01:36:10,615
یا سعی کرده جاش زندگی کنه...
1179
01:36:10,640 --> 01:36:12,515
و انقدر خودش رو درگیر
این ماجرای عجیب کرده...
1180
01:36:13,156 --> 01:36:15,230
که حالش داره بهم میخوره
و از کوواس خسته شده.
1181
01:36:15,255 --> 01:36:16,922
دیگه نمیخواد بهش فکر کنه.
1182
01:36:22,821 --> 01:36:25,701
یک. یک. دو تا اینجا... بفرما.
1183
01:36:39,884 --> 01:36:45,603
از ماه پیشه. آره، درسته.
1184
01:36:47,523 --> 01:36:52,952
چهارصد و سی و دو،
به همراه پنجاه و سه سنت.
1185
01:36:52,977 --> 01:36:55,171
به علاوه مالیات.
1186
01:36:55,422 --> 01:36:57,901
اولش فکر نکردن به کوواس
اونقدر سخت نبود.
1187
01:36:58,358 --> 01:37:00,078
محل کارش تو فدراسیون
بدون حضور پالومک...
1188
01:37:00,103 --> 01:37:01,462
مثل قبل نبود.
1189
01:37:01,759 --> 01:37:03,358
زد دو سه برابر قبل...
1190
01:37:03,383 --> 01:37:05,182
مثل بردهای کار میکنه.
1191
01:37:06,384 --> 01:37:11,351
کمکم حس تازهای بهش دست میده
و از کارش لذت میبره.
1192
01:37:11,759 --> 01:37:13,318
تصمیم میگیره بیشتر بیرون بره،
1193
01:37:13,343 --> 01:37:15,462
دوست پیدا کنه و با بقیه آشنا بشه.
1194
01:37:16,840 --> 01:37:18,079
یک روز صبح تصمیم میگیره...
1195
01:37:18,104 --> 01:37:20,583
که دیگه نمیخواد
تو اون خرابه زندگی کنه.
1196
01:37:21,144 --> 01:37:22,324
از خانم گاویلان میخواد...
1197
01:37:22,344 --> 01:37:24,503
کمکش کنه تا خونهای اجازه کنه.
1198
01:37:24,535 --> 01:37:26,469
ترجیحا خونه بزرگ و نورگیری باشه...
1199
01:37:26,503 --> 01:37:28,183
که تا حد امکان از فدراسیون دوره.
1200
01:37:28,760 --> 01:37:30,399
بعد هفتهای چند بار میره و...
1201
01:37:30,424 --> 01:37:31,862
بعدازظهرها به پالومک سر میزنه.
1202
01:37:32,440 --> 01:37:33,639
چند روز پیش دوباره...
1203
01:37:33,664 --> 01:37:35,862
یاد اون معماهایی افتاد
که ذهنش رو درگیر کرده بود...
1204
01:37:36,306 --> 01:37:39,025
ولی بعد حس احمق بودن بهش دست داد.
1205
01:37:39,441 --> 01:37:40,640
انگار تموم اون مدت...
1206
01:37:40,665 --> 01:37:42,424
مشغول بازی بچهگانهای بوده.
1207
01:37:55,514 --> 01:37:57,073
آها... ولی...
1208
01:37:59,025 --> 01:38:00,184
ولی...
1209
01:38:02,425 --> 01:38:05,591
مجوزها؟ کدوم؟
1210
01:38:07,346 --> 01:38:09,826
مال ماه پیش. اجازه بدین.
1211
01:38:17,161 --> 01:38:20,961
بله، ارسال شده بودن.
بله، دارمشون...
1212
01:38:22,638 --> 01:38:25,721
نه، تاریخها رو یادداشت نمیکنیم.
1213
01:38:25,746 --> 01:38:30,722
همون روز فردی به نام کاسرس
یا کاسارس تماس میگیره.
1214
01:38:30,883 --> 01:38:32,241
درخواست مجوزی رو داره...
1215
01:38:32,266 --> 01:38:34,065
که باید یک هفته پیش آماده میشد.
1216
01:38:35,606 --> 01:38:37,880
پالومک موظف بود آمادهشون کنه،
1217
01:38:38,201 --> 01:38:39,641
ولی کس دیگهای ازش خبر نداشت.
1218
01:38:39,842 --> 01:38:41,522
خالا این مسئله فوریت پیدا کرده بود...
1219
01:38:41,547 --> 01:38:43,466
و امکان نداشت از تو دفتر
بشه حلش کرد.
1220
01:38:44,082 --> 01:38:45,362
کاری جز حضورا رفتن...
1221
01:38:45,387 --> 01:38:49,265
و امضای مدارک نمیشد انجام داد.
1222
01:38:49,386 --> 01:38:51,146
ببینید، بیاید یه کاری کنیم...
1223
01:38:51,467 --> 01:38:54,546
به محض اینکه تایید بشه
مدارک شما گم شده...
1224
01:38:55,170 --> 01:38:57,089
یک نفر از طرف خودمون
براتون مدارک جدید رو میاره.
1225
01:38:59,442 --> 01:39:00,442
قبل از اینکه راه بیفته...
1226
01:39:00,467 --> 01:39:02,547
جاهایی که باید بره رو
روی نقشه پیدا میکنه.
1227
01:39:03,826 --> 01:39:05,464
با خودش میگه:
«سرنوشت مقدر کرده.»
1228
01:39:05,924 --> 01:39:08,122
اونجا کمتر از سی کیلومتر با...
1229
01:39:08,147 --> 01:39:09,666
علامت کوواس فاصله داره.
1230
01:39:09,787 --> 01:39:11,787
یعنی سی کیلومتر
با پیرنه فاصله داره...
1231
01:39:12,144 --> 01:39:16,022
زد لبخندی میزنه و میگه:
«برگشتم که پیدات کنم.»
1232
01:39:54,042 --> 01:39:55,282
داستان سوم.
1233
01:39:55,309 --> 01:39:57,644
اچ تصمیم میگیره
فرد غریبه رو تعقیب کنه.
1234
01:39:57,844 --> 01:39:59,404
روز بعدش میره اوضاع رو به اطلاع...
1235
01:39:59,429 --> 01:40:00,589
کسی که استخدامش کرده بود، میرسونه.
1236
01:40:01,084 --> 01:40:02,684
اون یارو فاکتوروویچ...
1237
01:40:02,709 --> 01:40:05,069
تو ذهن اچ بیشتر
حالتی انتزاعی پیدا کرده بود.
1238
01:40:06,045 --> 01:40:08,016
مثل یک سایه دورافتاده و پراکنده شده.
1239
01:40:08,216 --> 01:40:10,459
شرایط به قدری غیرمنطقیه...
1240
01:40:10,484 --> 01:40:12,843
که به سختی میتونه دنبال دلیل...
1241
01:40:12,868 --> 01:40:14,429
عاقلانهای واسه حضورش پیدا کنه.
1242
01:40:14,670 --> 01:40:16,709
فکر میکنه بهش پول دادن
که فقط اونجا باشه.
1243
01:40:24,104 --> 01:40:27,462
مرد غریبه با سنگ انداختن توی آب
سعی میکنه وقتکشی کنه.
1244
01:40:28,330 --> 01:40:31,009
حتی یه قوطی کنسرو تو آب میندازه...
1245
01:40:31,034 --> 01:40:32,593
که به عنوان هدف ازش استفاده کنه.
1246
01:40:32,950 --> 01:40:34,950
اچ تصمیم میگیره حتی اگه لازم بود...
1247
01:40:35,560 --> 01:40:38,989
تا صبح بیدار بمونه و بفهمه این مرد کیه
و اینجا چیکار میکنه.
1248
01:40:40,000 --> 01:40:41,720
در عرض کمتر از نیم ساعت
به خواب عمیقی میره...
1249
01:40:41,745 --> 01:40:44,076
که امکان نداره تا صبح بیدار بشه.
1250
01:40:44,101 --> 01:40:45,670
تا اینکه با فاصله چند متری
از جایی که خوابیده،
1251
01:40:45,831 --> 01:40:47,830
انفجار دیگهای رخ میده.
1252
01:40:51,658 --> 01:40:54,216
«بخش دهم: سزار»
1253
01:41:06,352 --> 01:41:08,711
خیلیخب، دوباره برگشتیم.
1254
01:41:11,752 --> 01:41:13,511
جا خوردی!
1255
01:41:15,644 --> 01:41:17,004
از کجا اومدی؟
1256
01:41:17,672 --> 01:41:19,292
انگار حقه زامویدیو...
1257
01:41:19,312 --> 01:41:21,111
چندان موفقیتآمیز نبوده!
1258
01:41:22,451 --> 01:41:24,330
تو و زامودیو دام پهن کرده بودین.
1259
01:41:27,953 --> 01:41:29,432
میدونم زامودیو فرستادت.
1260
01:41:32,392 --> 01:41:33,951
هیچی گیرش نمیاد.
1261
01:41:35,072 --> 01:41:36,551
متوجه شدی؟
1262
01:41:38,313 --> 01:41:39,952
به نظر میاد من بازی رو بردم،
1263
01:41:43,431 --> 01:41:48,780
ضمنا دفعه بعد که زامودیو رو
با بقایای قایق دیدی،
1264
01:41:49,008 --> 01:41:50,490
سلامم رو بهش برسون.
1265
01:41:50,872 --> 01:41:52,472
هیچی قرار نیست گیرش بیاد.
1266
01:41:56,393 --> 01:41:57,413
اچ برای غریبه توضیح میده...
1267
01:41:57,433 --> 01:41:59,593
که هیچ نمیدونه زامودیو کیه.
1268
01:42:01,194 --> 01:42:03,114
توضیح میده خودش کیه
و اونجا چیکار میکنه.
1269
01:42:03,233 --> 01:42:05,352
تا حدی که بتونه در مورد
تکسنگها توضیح میده.
1270
01:42:05,433 --> 01:42:07,072
مرد غریبه همچنان از زامودیو حرف میزنه.
1271
01:42:07,233 --> 01:42:08,374
ولی وقتی در مورد تکسنگها میشنوه،
1272
01:42:08,394 --> 01:42:09,953
ناگهان ساکت میشه.
1273
01:42:18,395 --> 01:42:20,033
مرد غریبه چند لحظهای فکر میکنه.
1274
01:42:20,474 --> 01:42:21,993
به نظر میاد گیج شده باشه.
1275
01:42:23,370 --> 01:42:24,609
در نهایت اعتراف میکنه که...
1276
01:42:24,634 --> 01:42:27,153
به خودش هم همون
دستورالعمل رو داده بودن.
1277
01:42:27,624 --> 01:42:31,336
سالها پیش واسه شرکت
توسعه لا پلاتا کار میکرد.
1278
01:42:31,770 --> 01:42:32,770
چند روز پیش،
1279
01:42:32,795 --> 01:42:34,355
یک نفر تلفنی ازش خواسته بود،
1280
01:42:34,555 --> 01:42:38,393
تا تمام مدارکی که از پروژه
شرکت مونده رو از بین ببره.
1281
01:42:41,075 --> 01:42:43,434
مرد غریبه اعتراف میکنه
که هیچ توضیح دیگهای بهش ندادن.
1282
01:42:43,635 --> 01:42:46,034
حتی نمیدونه علت این کاری
که داره انجام میده چیه.
1283
01:42:46,195 --> 01:42:47,755
صرفا بهش پول زیادی پیشنهاد کردن.
1284
01:42:47,914 --> 01:42:51,170
مرد غریبه شخصی که
استخدامش کرده بود هم توصیف میکنه.
1285
01:42:51,491 --> 01:42:53,410
با اینکه جفتشون خبر ندارن،
1286
01:42:53,687 --> 01:42:57,306
ولی مشخصه که توصیفاتش
با بانیاکو مطابقت داره.
1287
01:42:58,475 --> 01:43:01,235
یک بار دیگه بانیاکو
داشت پیروز میدان میشد.
1288
01:43:04,601 --> 01:43:05,790
همین بود.
1289
01:43:05,815 --> 01:43:10,460
به همین علت بود که مرد غریبه
داشت تکسنگها رو نابود میکرد.
1290
01:43:11,516 --> 01:43:12,798
اینکه زامودیو کی بوده...
1291
01:43:13,919 --> 01:43:15,889
رابطهاش با مرد غریبه چی بوده...
1292
01:43:16,349 --> 01:43:18,467
با اینکه چه قصهای
بین این دو نفر بوده رو...
1293
01:43:19,541 --> 01:43:22,032
نه ما و نه اچ هیچوقت
قرار نیست بفهمیم.
1294
01:43:25,372 --> 01:43:28,879
فقط میدونیم با وجود این زامودیو...
1295
01:43:28,904 --> 01:43:31,864
فقط اچ میمونه و یه قایق.
1296
01:43:40,956 --> 01:43:43,741
حالا ناراحت نشو. اسمم سزاره.
1297
01:43:52,078 --> 01:43:54,495
سزار و اچ با هم میرن.
1298
01:43:54,947 --> 01:43:57,025
اگرچه وظیفه جفتشون
با مال همدیگه در تضاده و...
1299
01:43:57,605 --> 01:43:59,724
پیروزی یکیشون به معنای
شکست شخص دیگه است...
1300
01:44:00,484 --> 01:44:03,204
سزار براش توضیح میده:
«من حکم دینامیت رو دارم.»
1301
01:44:03,229 --> 01:44:05,388
«مثل دینامیت میمونم.
اگه کسی بخواد...»
1302
01:44:05,518 --> 01:44:07,317
«قبل از انفجار عکس بگیره،
بهش اجازه میدم.»
1303
01:44:07,838 --> 01:44:10,437
قبل از اینکه اچ جوابی بده،
سزار قایق رو روشن میکنه.
1304
01:44:10,598 --> 01:44:13,964
تکخندهای میزنه و بعد میگه: «قبوله.»
1305
01:44:38,986 --> 01:44:41,105
سزار تو جزایر لیوارد آتلانتیک...
1306
01:44:41,399 --> 01:44:43,038
به دنیا اومده بود.
1307
01:44:43,723 --> 01:44:46,922
به ظاهرش فردی هفتاد ساله میخورد،
اما ممکن بود بیشتر هم باشه.
1308
01:44:47,614 --> 01:44:48,690
خیلی بیشتر از هفتاد.
1309
01:44:49,940 --> 01:44:51,420
پدرش یک تاجر آلمانی و مادرش...
1310
01:44:51,445 --> 01:44:53,924
یک زن فرانسوی بود
که وقتی سزار بچه بود از دنیا رفت.
1311
01:44:54,680 --> 01:44:56,460
تقریبا تمام دوران جوانیش رو...
1312
01:44:56,480 --> 01:44:58,039
به همراه پدرش از ونزوئلا...
1313
01:44:58,400 --> 01:45:00,079
تا گویان سفر میکرد.
1314
01:45:00,440 --> 01:45:01,440
با افتخار میگفت...
1315
01:45:01,559 --> 01:45:04,038
که تا حالا پاش رو
تو مدرسه یا کلیسا نذاشته.
1316
01:45:04,079 --> 01:45:05,999
تو هجده سالگیش با دختری
اهل ونزوئلا ازدواج کرد...
1317
01:45:06,200 --> 01:45:07,999
و با هم صاحب پسری شدن.
1318
01:45:08,495 --> 01:45:10,894
کمی بعد سوار بر نفتکشی انگلیسی
از ونزوئلا رفت و...
1319
01:45:10,919 --> 01:45:12,599
دیگه خانوادهاش رو ندید.
1320
01:45:14,280 --> 01:45:17,216
یه مدت تو دلتای اوریونکو،
توی کارخونه نفتی کار میکرد.
1321
01:45:17,617 --> 01:45:19,575
مدتی هم سرپرست نظارتی
کانال پاناما بود.
1322
01:45:19,696 --> 01:45:22,455
با اینکه مهندسی نخونده بود،
یه مدت هم مهندس سرپرست...
1323
01:45:22,480 --> 01:45:24,839
پروژه لولهکشی در برزیل بود.
1324
01:45:25,400 --> 01:45:26,720
حدودا یک سال تو عربستان زندگی کرد...
1325
01:45:26,801 --> 01:45:28,360
که اونجا صاحب پسر دیگهای شد.
1326
01:45:28,979 --> 01:45:32,138
در چهل سالگی که تو پروژه
لایروبی رودخانهای در گویان بود،
1327
01:45:32,321 --> 01:45:36,506
با مردی آرژانتینی آشنا میشه
که اسمش پهافلور یا پنافورت بود،
1328
01:45:36,897 --> 01:45:41,081
که سزار رو با خودش به جنوب میبره
تا تو شرکت لا پلاتا مشغول بشه.
1329
01:45:41,617 --> 01:45:44,296
اونجا کار و کاسبی خوبی
برای خودش دست و پا کرد.
1330
01:45:44,321 --> 01:45:45,501
مدیر و رئیس بود و...
1331
01:45:45,521 --> 01:45:47,281
حتی دفتر شخصی خودش رو داشت.
1332
01:45:48,451 --> 01:45:50,529
اگرچه به قصد خودش...
1333
01:45:50,561 --> 01:45:53,590
تصمیم گرفت برگرده و دوباره
توی رودخونه کار کنه.
1334
01:45:56,530 --> 01:45:59,530
تو آرژانتین دوباره ازدواج کرد،
اما صاحب فرزندی نشد.
1335
01:46:00,629 --> 01:46:02,708
به گفته خودش حتی
اسم همسرش هم یادش نیست.
1336
01:46:03,826 --> 01:46:05,585
سوزانا یا شاید زولما بود.
1337
01:46:06,494 --> 01:46:08,691
دقیقا آخرین پروژهای که روش...
1338
01:46:08,716 --> 01:46:13,281
کار کرده بود همون
کانال رودخانه پامپاس بود.
1339
01:46:14,137 --> 01:46:16,097
به قول خودش، از اونموقع خودش رو...
1340
01:46:16,122 --> 01:46:18,322
وقف «سرمایهگذاری
و پروژههای شخصی» کرده.
1341
01:46:18,939 --> 01:46:20,498
اچ با خودش میگه:
1342
01:46:20,523 --> 01:46:22,601
«ولی همچنان بهش نمیاد
آدم ثروتمندی باشه.»
1343
01:46:26,762 --> 01:46:29,463
وقتی روز به پایان میرسه،
اچ احساس میکنه...
1344
01:46:29,483 --> 01:46:31,383
شرایط حتی بیشتر از قبل...
1345
01:46:31,403 --> 01:46:33,202
غیرمنطقی و غیرقابل درک شده.
1346
01:46:33,573 --> 01:46:36,317
با خودش میگه: «حالا ادامه بدیم
تا ببینیم خدا چی میخواد.»
1347
01:47:07,615 --> 01:47:10,855
بر خلاف شرایط،
اوضاع روز بعد بهتر میشه...
1348
01:47:11,968 --> 01:47:14,607
و اچ بالاخره کاری که قرار بود
انجام بده رو به پایان میرسونه.
1349
01:47:19,473 --> 01:47:22,033
سزار موقعیت دقیق
تمام تکسنگها رو میدونه.
1350
01:47:22,445 --> 01:47:24,724
اگه باهاش بره سفرش
آسونتر و سریعتر تموم میشه.
1351
01:47:30,287 --> 01:47:32,287
انگار این دیدار اتفاقی
چندان بد تموم نشد.
1352
01:47:34,828 --> 01:47:38,386
ولی همچنان اچ نمیدونه
که آیا باید...
1353
01:47:38,411 --> 01:47:40,250
چنین کاری میکردن یا نه.
1354
01:47:57,446 --> 01:47:59,125
زد دوباره تو جاده است.
1355
01:47:59,884 --> 01:48:01,404
این بار خیلی از مسیری...
1356
01:48:01,485 --> 01:48:03,405
که باهاش آشنا بود، دورتر شده.
1357
01:48:03,550 --> 01:48:05,509
این جادههای با مسیرهای خودش فرق دارن.
1358
01:48:05,942 --> 01:48:07,301
بزرگترن.
1359
01:48:07,326 --> 01:48:09,365
شهرهای بیشتر، ترافیک بیشتر
و فعالیت بیشتر دارن.
1360
01:48:10,579 --> 01:48:12,619
زد متوجه میشه
که دنیای جادهها براش...
1361
01:48:12,727 --> 01:48:15,006
مثل نوعی پناهگاه میمونه.
1362
01:48:15,327 --> 01:48:17,924
مثل منظرهای که بارها و بارها
باید بهش برگرده.
1363
01:48:19,140 --> 01:48:21,299
بعضی وقتها از روی شوخی
یا با جدیت تمام...
1364
01:48:21,486 --> 01:48:23,446
از خودش میپرسه که نکنه
این معمای کوواس...
1365
01:48:23,647 --> 01:48:27,766
صرفا بهونهایه که باهاش
به دل جاده بزنه؟
1366
01:48:30,461 --> 01:48:32,141
زد بعد از رسیدگی
به مشکلات بوروکراتیک...
1367
01:48:32,166 --> 01:48:34,901
که بابتش تا اونجا رفته بود،
نقشه رو بررسی میکنه.
1368
01:48:35,142 --> 01:48:36,422
برای رسیدن به مزرعه،
1369
01:48:36,447 --> 01:48:37,966
باید چند کیلومتر مسیر رو...
1370
01:48:37,991 --> 01:48:39,122
از جاده داخلی طی کنه.
1371
01:48:39,155 --> 01:48:42,502
بعدش باید به جاده استانی بره و...
1372
01:48:42,527 --> 01:48:46,743
سی الی چهل کیلومتر
تو جاده خاکی رانندگی کنه.
1373
01:48:47,002 --> 01:48:50,382
بعد کافیه همون مسیر رو بره
تا به مزرعه برسه.
1374
01:48:50,858 --> 01:48:52,577
توضیح دیگهای هم نداره.
1375
01:50:07,604 --> 01:50:08,843
زد از خودش میپرسه: «حالا چی؟»
1376
01:50:10,920 --> 01:50:12,719
تا حالا به اینجاش فکر نکرده بود.
1377
01:50:13,143 --> 01:50:17,061
«حالا که رسیدم. چیکار کنم؟
نمیتونم برگردم یا برم داخل.»
1378
01:50:17,371 --> 01:50:19,730
«اصلا با چه اجازهای برم داخل؟
اگه توش آدم باشه چی؟»
1379
01:50:21,494 --> 01:50:23,493
تصمیم میگیره یه گوشه بمونه
تا ببینه چی میشه.
1380
01:51:13,089 --> 01:51:15,887
سه ساعت که میگذره، با خودش میگه:
«پس کسی اینجا نیست.»
1381
01:51:17,452 --> 01:51:18,971
«میرم داخل.»
1382
01:51:39,143 --> 01:51:42,718
خب، قضیه از این قراره:
1383
01:51:42,774 --> 01:51:46,755
زد داره وسط ناکجاآباد،
وارد ملک شخصی کس دیگهای میشه،
1384
01:51:46,780 --> 01:51:49,739
که حتی نمیدونه اون داخل
دنبال چی میگرده.
1385
01:51:50,949 --> 01:51:53,789
گمونم وقتشه به وقایع عجیبی بپردازیم...
1386
01:51:53,814 --> 01:51:55,354
که باعث شد سر اونجا در بیاره.
1387
01:51:55,374 --> 01:51:56,733
مجموعهای زنجیروار از اتفاقات...
1388
01:51:56,758 --> 01:51:58,518
که شرایط رو به این سمت سوق داد.
1389
01:52:00,104 --> 01:52:02,464
ملکی که داره واردش میشه سرنخه.
1390
01:52:02,950 --> 01:52:04,689
آخرین محل اتصال نقشه بود.
1391
01:52:05,453 --> 01:52:08,543
نقشهای پر از اسم و اطلاعات.
1392
01:52:08,734 --> 01:52:12,961
که در کنار هم نوعی رمز
یا سیستمی مخفی رو شکل میدن...
1393
01:52:13,473 --> 01:52:15,946
که توسط مردهای طراحی شده.
1394
01:52:16,015 --> 01:52:19,908
کسی که انگار زندگی زد
درگیرش شده و نمیتونه ازش فرار کنه.
1395
01:52:20,109 --> 01:52:23,590
زندگیای که توش امیدواره
به ثروت مرموز...
1396
01:52:23,615 --> 01:52:28,500
اما کلانی برسه که هیچکس
در موردش چیزی نمیدونه.
1397
01:52:28,752 --> 01:52:30,830
البته هیچکس به جز زد.
1398
01:52:37,736 --> 01:52:40,895
حالا اونجا چیکار میکنه؟
دنبال پول میگرده؟
1399
01:52:41,432 --> 01:52:43,071
فکر میکنه اونجا قایم شده؟
1400
01:52:43,273 --> 01:52:45,071
به نظرش میتونه
این ثروت رو پیدا کنه؟
1401
01:52:45,096 --> 01:52:46,396
یا نکنه بدون هیچ دلیلی...
1402
01:52:46,416 --> 01:52:47,975
داره به این ماجراجویی ادامه میده؟
1403
01:52:48,816 --> 01:52:50,455
مشخص نیست.
1404
01:52:59,099 --> 01:53:00,738
ولی خوبه سری اتفاقاتی...
1405
01:53:00,858 --> 01:53:02,697
که به اینجا منجر شد رو بدونیم.
1406
01:53:02,833 --> 01:53:07,711
چون اتفاقی که قراره بیفته
به قدری عجیب و دیوانهواره...
1407
01:53:08,085 --> 01:53:10,261
که راحت میتونه ما رو گیج کنه و...
1408
01:53:10,286 --> 01:53:14,565
فکر کنیم تصادفی یا مسخره بوده.
1409
01:53:16,704 --> 01:53:18,983
بعد از اینکه بیست دقیقه پیاده میره،
1410
01:53:19,193 --> 01:53:21,192
زد ردیفی از کلبه پیدا میکنه،
1411
01:53:21,364 --> 01:53:23,723
که دورش رو درختهای
سرو و کاج احاطه کرده بودن.
1412
01:53:25,219 --> 01:53:28,407
سرانجام مزرعه گل میخ پیرنه رو پیدا میکنه.
1413
01:55:29,413 --> 01:55:32,413
ظاهرا کسی اخیرا اونجا نبوده.
1414
01:55:34,153 --> 01:55:37,191
به نظر با عجله اونجا رو تخلیه کردن،
انگار که کارکنانش...
1415
01:55:37,853 --> 01:55:40,773
بنا به دلایلی مجبور به فرار شدن.
1416
01:55:41,062 --> 01:55:42,701
ولی تو یکی از اتاقها...
1417
01:55:42,942 --> 01:55:45,341
میبینه که یک نفر اخیرا توش بوده.
1418
01:55:46,186 --> 01:55:49,065
سرنگ، محصولات شیمیایی،
وسایل دامپزشکی.
1419
01:55:50,035 --> 01:55:53,314
با جعبهای که روش
اسم «سرهنگ» نوشته شده.
1420
01:55:54,373 --> 01:55:56,492
زد از خودش میپرسه:
«یعنی این سرهنگ کیه؟»
1421
01:55:57,836 --> 01:56:00,205
«یعنی شخصیتی از این داستان مونده
که هنوز نشناخته باشم؟»
1422
01:56:07,964 --> 01:56:13,164
زد دودل میشه. با خودش فکر میکنه
حتما صدای باد بوده.
1423
01:56:21,032 --> 01:56:22,672
چند لحظه هیچ صدایی نمیاد،
1424
01:56:23,831 --> 01:56:26,150
بعد نالهها دوباره ادامه پیدا میکنن.
1425
01:56:27,071 --> 01:56:29,990
چند بار تکرار و صداش بیشتر میشه،
1426
01:56:30,423 --> 01:56:32,463
انگار که کمک میخواد.
1427
01:56:33,344 --> 01:56:36,943
زد با خودش میگه: «سرهنگه!»
1428
01:59:06,468 --> 01:59:09,828
«سرهنگ» داستان... یک شیر بوده.
1429
01:59:28,230 --> 01:59:29,830
«بخش یازدهم: داستان شیر»
1430
01:59:54,653 --> 01:59:56,131
اول خشکش میزنه.
1431
01:59:56,807 --> 02:00:00,366
بعد متوجه میشه که اون شیر
هیچ خطری براش نداره.
1432
02:00:01,086 --> 02:00:03,205
چون پیر و مریضه...
و به زودی قراره بمیره.
1433
02:00:03,486 --> 02:00:07,366
مشخصه که کارکنان اونجا
تمام حیوانات دیگه رو...
1434
02:00:07,568 --> 02:00:10,606
به جز این شیر با خودشون بردن.
1435
02:00:10,927 --> 02:00:12,446
حتما انقدر مریض بوده...
1436
02:00:12,471 --> 02:00:15,046
که شرایط این نقل مکان
فوری و خطرناک رو نداشته.
1437
02:00:15,652 --> 02:00:17,531
میخواستن حداقل مرگش با عزت باشه.
1438
02:00:18,116 --> 02:00:20,595
زد چند ساعت کنار شیر میشینه.
1439
02:00:22,744 --> 02:00:24,383
به طرز عجیبی از وقتی
وارد اونجا شد...
1440
02:00:24,408 --> 02:00:26,327
شیره هم دیگه ناله نکرد.
1441
02:00:26,600 --> 02:00:28,838
صرفا حضورش تا حد زیادی
برای شیر آرامشبخش بود.
1442
02:00:29,867 --> 02:00:31,266
زد فراموش میره که کنار...
1443
02:00:31,291 --> 02:00:33,691
یک جانور وحشی قدرتمنده
و کنارش استراحت میکنه.
1444
02:00:36,439 --> 02:00:37,918
به زندگی خودش و...
1445
02:00:38,224 --> 02:00:40,063
اتفاقات عجیب و مسخره
چند ماه اخیر فکر میکنه.
1446
02:00:40,088 --> 02:00:41,839
به خاطراتش اجازه میده
ذهنش رو در بر بگیرن.
1447
02:00:41,864 --> 02:00:44,154
به کودکیش فکر میکنه...
1448
02:00:45,870 --> 02:00:48,069
چیزهایی که مدتها بود
بهشون فکر نکرده بود.
1449
02:00:49,021 --> 02:00:53,600
اگه کسی از کنارشون رد میشد،
فکر میکرد دو دوست قدیمیان...
1450
02:00:53,784 --> 02:00:55,510
که میتونن بدون کلمات
با هم ارتباط بگیرن.
1451
02:00:59,087 --> 02:01:03,805
زد به قدری آرامش داره
و احساس صمیمیت میکنه...
1452
02:01:04,118 --> 02:01:07,088
که مدام شیر رو مثل سگی وفادار...
1453
02:01:07,510 --> 02:01:09,749
یا حتی آدم تصور میکنه.
1454
02:01:14,498 --> 02:01:17,176
تا اینکه این لحظات به پایان میرسه.
1455
02:01:23,719 --> 02:01:26,479
صدای موتوری از دوردست میشنوه.
1456
02:01:27,131 --> 02:01:29,130
داره نزدیک و نزدیکتر میشه.
1457
02:02:20,681 --> 02:02:21,919
سلام رفیق!
1458
02:02:29,755 --> 02:02:32,075
حالت چطوره؟
1459
02:02:34,876 --> 02:02:36,355
بد نیستی؟
1460
02:02:46,076 --> 02:02:47,316
سردهها.
1461
02:02:54,436 --> 02:02:56,635
چی شده؟ تب داری؟
1462
02:02:57,317 --> 02:02:58,836
ببینمت.
1463
02:03:01,357 --> 02:03:02,636
ای بابا!
1464
02:03:04,239 --> 02:03:08,047
خب، میخوای چیکار کنی رفیق؟
1465
02:03:19,998 --> 02:03:22,877
میخوای چیکار کنی رفیق؟
1466
02:03:24,438 --> 02:03:26,017
همهچی تموم میشه دیگه.
1467
02:03:34,118 --> 02:03:35,557
غیر از اینه؟
1468
02:03:39,959 --> 02:03:41,238
نگران نباش پیرمرد.
1469
02:03:41,798 --> 02:03:43,317
چیزی نمونده.
1470
02:04:03,944 --> 02:04:05,263
ناشکر نباش.
1471
02:04:06,319 --> 02:04:07,838
خوب عمر کردی.
1472
02:04:08,547 --> 02:04:10,627
اینهمه سال زنده موندی.
1473
02:04:12,506 --> 02:04:15,703
یادمه قبل ملوان اینجا بودی.
1474
02:04:16,678 --> 02:04:19,318
آره، قبل اینکه ملوان زبل برسه.
1475
02:04:22,000 --> 02:04:24,239
خوب یادمه.
1476
02:04:26,320 --> 02:04:27,719
اون هم حیوان خوشگلی بود.
1477
02:04:33,939 --> 02:04:37,058
ملوان زبل رو میگم.
شنیدم تو برزیل گرفتنش.
1478
02:04:41,090 --> 02:04:42,338
سرهنگ!
1479
02:04:45,687 --> 02:04:46,817
کیف میکنیها!
1480
02:04:55,281 --> 02:04:58,880
سرهنگ! سرهنگ شیره من!
1481
02:05:03,401 --> 02:05:06,040
سرهنگ عزیزم!
جنگجوی باشکوه!
1482
02:05:07,925 --> 02:05:10,804
تو آفریقا به دنیا اومدی
و تو کریول به سرپرستی گرفته شدی.
1483
02:05:12,412 --> 02:05:15,412
امروز میخوام این ترانه
خداحافظی رو برات بخونم.
1484
02:05:17,242 --> 02:05:20,879
این رو خودم برات نوشتم،
چون به خوبی کریول...
1485
02:05:22,244 --> 02:05:25,929
میدونم که چطور باید
با پادشاه رو به موت وداع کرد.
1486
02:05:35,857 --> 02:05:37,337
چند دقیقه بعد،
شیر تمام محتویات...
1487
02:05:37,482 --> 02:05:39,001
بشقاب رو میبلعه.
1488
02:05:39,298 --> 02:05:43,498
بعد زد رنج طولانی شیر رو میبینه.
1489
02:05:43,930 --> 02:05:48,290
ابتدا به مدت تقریبا یک ربع
هیچ صدایی تولید نمیشه.
1490
02:06:02,248 --> 02:06:04,247
شیر شروع به نفسنفس زدن میکنه،
1491
02:06:04,563 --> 02:06:06,003
انگار که پریشان احوال شده.
1492
02:06:06,440 --> 02:06:08,438
بعد پریشانی تبدیل به خشم میشه و...
1493
02:06:08,915 --> 02:06:11,554
غرش شیر مثل رعد و برق آسمان،
ناگهان آغاز میشه.
1494
02:06:11,969 --> 02:06:14,528
کمی غرش میکنه.
تقریبا ده دقیقه یا بیشتر.
1495
02:06:15,353 --> 02:06:17,792
هیچکس فکر نمیکرد
که این شیر در حال مرگ باشه.
1496
02:06:18,632 --> 02:06:20,631
چون رفتارش مثل شیری بود
که تازه ابتدای جوانیشه.
1497
02:06:20,764 --> 02:06:22,363
باشکوه و خیرهکننده بود.
1498
02:06:23,759 --> 02:06:27,157
مدتی مثل یک مجسمه بیصدا میمونه.
1499
02:06:27,952 --> 02:06:30,672
بیحرکت تو همون حالت میمونه.
1500
02:06:34,411 --> 02:06:40,730
بعد کمکم رو به زوال میره
و نالههای طولانیتری میکنه.
1501
02:06:42,369 --> 02:06:45,368
نالههای انسانگونهای
که تا چند دقیقه ادامه داشتن.
1502
02:06:46,091 --> 02:06:47,771
شاید حتی نیم ساعت.
1503
02:06:52,460 --> 02:06:56,699
سرانجام متوقف میشه.
فقط صدای نفسش به گوش میرسه.
1504
02:06:58,767 --> 02:07:01,686
انقدر ساکت میشه که از جایی به بعد
دیگه صدایی تولید نمیکنه.
1505
02:07:03,479 --> 02:07:06,358
شیر بدنش رو جمع میکنه.
انگار که داره آماده خواب میشه.
1506
02:07:10,428 --> 02:07:13,626
بدنش ثابت و بیحرکته
اما هر از گاهی تکونی میخوره.
1507
02:07:14,537 --> 02:07:17,376
سرش، شکمش و دمش حرکت میکنه.
1508
02:07:20,816 --> 02:07:24,215
بعد آخرین غرشش رو میکنه
که انگار تمام حرفهاش رو میزنه.
1509
02:07:24,535 --> 02:07:26,734
فریاد بلند شیر که
مو به تن هر کسی سیخ میکنه،
1510
02:07:26,846 --> 02:07:28,765
تا چند دقیقه در محیط طنینانداز شد.
1511
02:07:29,206 --> 02:07:30,845
بعد سکوت شد.
1512
02:07:31,366 --> 02:07:34,165
سکوتی که به معنای مرگ شیر بود.
1513
02:08:04,840 --> 02:08:07,759
بعد از مرگ شیر،
اتفاقات پشت هم رخ دادن.
1514
02:08:09,551 --> 02:08:11,511
زد دیگه نمیدونست بفهمه
چه اتفاقی داره میفته.
1515
02:08:12,030 --> 02:08:13,509
شرایط گیجکننده شده بود.
1516
02:09:45,979 --> 02:09:48,058
خاطرات زد مثل عناصر هرج و مرج
توی سرش بودن.
1517
02:09:48,678 --> 02:09:50,558
احساس خوابآلودگی
وحشتناکی رو به یاد میاره.
1518
02:09:51,638 --> 02:09:53,637
جنگیدن برای بیدار موندن به یادش میاد.
1519
02:09:55,358 --> 02:09:56,758
بیدار بودن در میان آتش و...
1520
02:09:56,797 --> 02:09:58,717
توان ایستادن نداشتن.
1521
02:10:01,683 --> 02:10:03,202
از بین شعلهها رد میشه،
1522
02:10:04,319 --> 02:10:06,078
بیرون انبار ایستاده و...
1523
02:10:06,279 --> 02:10:08,398
نمیدونه چطور باید از اونجا فرار کنه.
1524
02:10:09,530 --> 02:10:12,408
از پشت سر صدای فروپاشیدن
کلبه رو میشنوه.
1525
02:10:13,493 --> 02:10:19,533
یادش میاد که ساعتها بیهدف
داشت توی مزرعهای میدوید.
1526
02:10:19,833 --> 02:10:21,472
یادش میاد و عجیب اینجاست...
1527
02:10:22,912 --> 02:10:26,752
که احساس سرخوشی مبهمش
احتمالا به خاطر مواد شیمیایی...
1528
02:10:27,189 --> 02:10:29,307
موجود در آتش بود.
1529
02:10:29,639 --> 02:10:31,599
یادش میاد وسط مزرعه دراز کشیده بود،
1530
02:10:31,678 --> 02:10:34,438
و با نور و صدای بلندی که به نظر میاومد...
1531
02:10:34,678 --> 02:10:36,678
صدای تانک یا واگن برقی باشه بیدار شد.
1532
02:10:37,933 --> 02:10:40,131
بعد از اون دیگه چیزی یادش نمیاد.
1533
02:10:40,603 --> 02:10:43,562
بیا هر چقدر دلت میخواد بخور!
1534
02:10:44,919 --> 02:10:49,359
زمستان امسال تو موندو یونیورسو،
قراره دیوانهکننده باشه!
1535
02:10:50,320 --> 02:10:52,759
حتما حراج زمستانه ما رو ببینید!
1536
02:10:53,040 --> 02:10:55,119
دستکش، شالگردن، یقهاسکی!
1537
02:10:55,400 --> 02:10:57,440
هر چیزی که بخواید
واسه گرمایش منزلتون داریم!
1538
02:10:59,987 --> 02:11:02,665
«بخش دوازدهم: ماجرای لولا گالو»
1539
02:11:08,121 --> 02:11:13,440
افام اتوئیل.
ستارهای در شبی تنها...
1540
02:11:16,932 --> 02:11:18,495
حساب شبهایی که ایکس...
1541
02:11:18,561 --> 02:11:20,160
تو هتل مونده از دستش در رفته.
1542
02:11:21,521 --> 02:11:23,320
الان دیگه کل دنیا
به اتاقش خلاصه میشه.
1543
02:11:23,843 --> 02:11:30,749
مثل حیوانی که در باغ وحشه،
تنها تماشا کردن از دستش بر میاد،
1544
02:11:30,862 --> 02:11:33,320
تماشا از تکه زمینی
که سرنوشت بهش داده.
1545
02:11:35,641 --> 02:11:38,401
زندگی ایکس به این شکله:
پنجرهای که به بیرون دید داره و...
1546
02:11:38,442 --> 02:11:40,122
میشه میدان شهر رو ازش دید.
پنجره سرویس بهداشتی...
1547
02:11:40,147 --> 02:11:41,667
که به پشت هتل دید داره و...
1548
02:11:41,730 --> 02:11:43,769
دیوار بین دو اتاق اون وسط واقع شده.
1549
02:11:45,245 --> 02:11:47,884
خونه جدیدش اینجاست.
قلمروش اینجاست.
1550
02:12:51,906 --> 02:12:53,786
البته صرفا در طول روز نمیشینه...
1551
02:12:54,241 --> 02:12:56,240
از پنجره بیرون رو ببینه.
1552
02:12:56,497 --> 02:12:58,097
متوجه میشه که حیات و زندگی این شهر...
1553
02:12:58,218 --> 02:13:00,457
مکانیسمی به دقت یک ساعت داره.
1554
02:13:03,159 --> 02:13:05,118
هر روز ساعت نه صبح،
یک مرد از میدان رد میشه...
1555
02:13:06,234 --> 02:13:09,353
که همیشه کت آبی یا خاکستری میپوشه.
1556
02:13:09,761 --> 02:13:12,321
ایکس هر روز منتظر میمونه
تا این مرد رد بشه...
1557
02:13:12,944 --> 02:13:15,103
و حدس بزنه که امروز
کدوم رنگ لباسش رو پوشیده.
1558
02:13:15,386 --> 02:13:16,425
در امتداد دیوار سیاه شب...
1559
02:13:16,450 --> 02:13:19,604
متوجه دو سوسوی نور یکسان میشه.
1560
02:13:20,315 --> 02:13:23,275
حدس میزنه که ساکنان
اتاقهای ۳۰۸ و ۴۱۵...
1561
02:13:23,300 --> 02:13:25,179
هر دو یه کانال تلویزیونی میبینن.
1562
02:13:26,768 --> 02:13:29,848
این جزئیات کوچیک باعث میشن
تو اوقات بیکاریش سرگرم بشه.
1563
02:13:31,604 --> 02:13:33,084
یه روز مردی رو با دختری میبینه...
1564
02:13:33,168 --> 02:13:35,327
که تو بار اونطرف میدون کار میکنه.
1565
02:13:36,895 --> 02:13:37,974
مرده خیلی حرف میزنه،
1566
02:13:37,999 --> 02:13:40,043
میخواد دختره رو بخندونه،
اون هم میخنده.
1567
02:13:40,576 --> 02:13:42,694
ولی تا همین حد پیش میرن.
دیگه نزدیکتر نمیشن.
1568
02:13:45,007 --> 02:13:47,286
چند بار تا این مرحله پیش رفتن.
1569
02:13:48,900 --> 02:13:51,699
یه روز ایکس مرد رو میبینه
که پشت چشمه مصنوعی قایم شده.
1570
02:13:52,646 --> 02:13:54,246
منتظر میمونه تا ببینه
دختر از راه میرسه یا نه.
1571
02:13:54,847 --> 02:13:56,966
ایکس میفهمه که مرد میخواد
ملاقات تصادفی جعلی بسازه.
1572
02:14:04,194 --> 02:14:05,194
وقتی دختر میرسه و میبینش،
1573
02:14:05,261 --> 02:14:08,020
مرد نقشش رو ادامه میده
و به قدم زدن ادامه میدن.
1574
02:14:15,769 --> 02:14:17,088
چند روز بعد ایکس میبینه...
1575
02:14:17,255 --> 02:14:21,494
که دختره متوجه این حقه میشه
و سعی میکنه تو دام نیفته.
1576
02:14:31,034 --> 02:14:37,370
ایکس دلش به حال مرد میسوزه.
دلش میخواد نصیحتش کنه.
1577
02:14:37,834 --> 02:14:41,006
بهش بگه: «عجله نکن. صبور باش.»
1578
02:14:44,669 --> 02:14:46,149
چند روزی سر و کلهشون پیدا نمیشه.
1579
02:14:48,055 --> 02:14:51,814
ایکس چند باری با نگاهش دنبالشون میگرده،
ولی اثری ازشون پیدا نمیشه.
1580
02:14:57,023 --> 02:15:01,622
یک هفته بعد دوباره با همدیگه
پیداشون میشه و به نظر با هم راحتن.
1581
02:15:05,863 --> 02:15:07,262
خوشحال نشستن و صحبت میکنن.
1582
02:15:08,143 --> 02:15:11,222
مرد دستش رو روی پای دختر میذاره
و دختر مخالفتی نشون نمیده.
1583
02:15:15,069 --> 02:15:18,589
بعد دستش رو روی شونه دختر میندازه و...
1584
02:15:19,235 --> 02:15:21,313
دختر بهش اجازه میده.
1585
02:15:24,440 --> 02:15:26,319
چند روزی میگذره
و دوباره پیداشون نمیشه.
1586
02:15:29,325 --> 02:15:30,644
یک هفته بعد...
1587
02:15:31,123 --> 02:15:35,802
ایکس این دو نفر رو دور میدون میبینه
که همدیگه رو بغل کردن و عاشق شدن.
1588
02:15:40,919 --> 02:15:44,958
زندگی عاشقانه ایکس اینشکلی شده.
زوجهای دیگه رو نگاه میکنه،
1589
02:15:45,519 --> 02:15:48,159
زنهایی که دعوا میکنن،
قهر میکنن و آشتی میکنن،
1590
02:15:48,205 --> 02:15:51,124
با مردهای دیگه عشقبازی میکنن.
1591
02:15:57,230 --> 02:15:59,390
یه بار عشق ماندگارتری پیدا کرد.
1592
02:16:00,071 --> 02:16:01,950
خانمه تو اتاق پشتی اقامت داشت...
1593
02:16:02,703 --> 02:16:04,342
که بیشتر جای تاجران مسافر...
1594
02:16:04,395 --> 02:16:06,274
یا زوجهای پیر بود.
1595
02:16:07,771 --> 02:16:09,890
اون هم مثل ایکس انگار
بیشتر وقتش رو تو هتل میمونه.
1596
02:16:11,038 --> 02:16:12,477
ایکس هر لحظه زیر نظر دارش و...
1597
02:16:12,502 --> 02:16:14,301
خیلی زود روتین زندگیش رو حفظ میشه.
1598
02:16:15,905 --> 02:16:18,384
هیچوقت صبحونه نمیخوره.
نزدیکهای ظهر بیدار میشه.
1599
02:16:18,563 --> 02:16:21,763
از پنجره اتاقش آفتاب میگیره.
1600
02:16:27,041 --> 02:16:28,640
نزدیکهای وقت ناهار خارج میشه.
1601
02:16:32,628 --> 02:16:33,910
بعد طرفهای عصر برمیگرده.
1602
02:16:34,122 --> 02:16:37,601
تا تاریک شدن هوا
پشت هم سیگار میکشه.
1603
02:16:38,242 --> 02:16:40,202
معمولا هم طرفهای هشت
یه نفر باهاش تماس میگیره.
1604
02:16:40,568 --> 02:16:42,046
نیمساعتی پای تلفن حرف میزنه.
1605
02:16:42,764 --> 02:16:44,403
با عصبانیت داد و بیداد میکنه.
1606
02:16:46,924 --> 02:16:48,723
بعد از اتمام صحبتش
میره حموم میکنه.
1607
02:16:49,866 --> 02:16:51,986
حمامش معمولا یک ساعت طول میکشه.
1608
02:16:56,827 --> 02:16:58,065
بعد خودش رو روی تخت میندازه.
1609
02:16:58,266 --> 02:17:00,265
جایی که ایکس تا مدت زیادی
بهش دید نداره.
1610
02:17:01,027 --> 02:17:03,106
بعد به مدت چند ساعت مینویسه.
1611
02:17:04,547 --> 02:17:07,386
قبل از تموم شدن نگارش دختر،
ایکس معمولا خوابش میبره.
1612
02:17:10,307 --> 02:17:12,149
دختره کیه؟ چرا تو هتل زندگی میکنه؟
1613
02:17:12,908 --> 02:17:14,348
وقتی بیرونه کجا میره؟
1614
02:17:14,587 --> 02:17:16,186
با کی تلفنی دعوا میکنه؟
1615
02:17:16,587 --> 02:17:19,906
چی مینویسه؟
ایکس حس میکنه دختر رو میشناسه.
1616
02:17:21,027 --> 02:17:22,448
میدونه کی حالش خوبه و...
1617
02:17:22,468 --> 02:17:23,827
کی حالش خوب نیست.
1618
02:17:24,108 --> 02:17:25,688
میدونه کی نگرانه و...
1619
02:17:25,708 --> 02:17:27,387
میدونه با چی خندهاش میگیره.
1620
02:17:27,667 --> 02:17:30,346
از طرفی میشه گفت
که شبیه همدیگه هستن.
1621
02:17:31,827 --> 02:17:34,347
یه روز ظهر از اتاق خارج میشه
و تا دیروقت برنمیگرده.
1622
02:17:35,268 --> 02:17:37,787
وقتی بالاخره پیداش میشه،
ایکس حس میکنه حسودیش شده.
1623
02:17:41,828 --> 02:17:43,548
اون دختر براش مثل همراه زندگیش شده.
1624
02:17:44,109 --> 02:17:45,788
کسی که زندگیش رو باهاش شریک میشه.
1625
02:17:46,427 --> 02:17:48,227
ولی دختره حتی نمیدونه ایکس وجود داره،
1626
02:17:48,788 --> 02:17:50,227
چه برسه دیده باشدش.
1627
02:17:50,427 --> 02:17:53,068
ولی همچنان باعث میشه
گذران ایکس راحتتر بشه.
1628
02:17:54,309 --> 02:17:55,868
تازه با وجودش کمتر احساس تنهایی میکنه.
1629
02:18:05,869 --> 02:18:07,068
یه روز موقع صبحانه...
1630
02:18:07,494 --> 02:18:10,389
میبینه که همسایهاش هم اونجاست.
1631
02:18:12,641 --> 02:18:13,814
از وقتی که ایکس شناختش...
1632
02:18:13,870 --> 02:18:15,709
اولین باریه که صبحونه میخوره.
1633
02:18:17,024 --> 02:18:19,462
به مدت نیمساعت ایکس
میبینه که دختر مینویسه،
1634
02:18:19,977 --> 02:18:21,896
روزنامه میخونه و قهوهاش رو میخوره.
1635
02:18:29,458 --> 02:18:31,017
کاش که تموم میشه
از کنار ایکس میگذره،
1636
02:18:31,618 --> 02:18:33,457
ولی نگاهشون به هم نمیفته.
1637
02:18:34,539 --> 02:18:37,537
ایکس از این تغییر خوشش نمیاد.
حس میکنه بدشانسی میاره.
1638
02:18:40,898 --> 02:18:44,097
شب که میشه،
همسایه از اونجا میره.
1639
02:18:58,979 --> 02:19:00,577
هیاهوی اخبار پرونده برادران آرماس...
1640
02:19:00,859 --> 02:19:02,817
تو روزنامهها کاهش پیدا کرده.
1641
02:19:03,139 --> 02:19:04,938
خبرنگارها فراموششون کردن.
1642
02:19:05,139 --> 02:19:07,298
فقط ایکسه که ردش رو
از اخبار پراکنده و...
1643
02:19:07,539 --> 02:19:08,978
جرائم ناشناس دنبال میکنه.
1644
02:19:09,578 --> 02:19:11,498
ماشین سرقتی،
یکی که به زور وارد خونهای میشه...
1645
02:19:11,659 --> 02:19:14,978
و هیچی ازش نمیدزده،
یکی که تماس تهدیدآمیز میگیره.
1646
02:19:15,979 --> 02:19:19,059
ایکس سایه برادران آرماس رو
توی تکتک این پروندهها میبینه.
1647
02:19:20,020 --> 02:19:22,779
هر سانحه جدیدی که رخ میده
دلیل بیشتری برای موندنش توی هتله.
1648
02:19:23,659 --> 02:19:26,859
با خودش میگه: «الان که نمیشه.
هنوز اون بیرونه.»
1649
02:19:28,020 --> 02:19:31,019
ولی در واقع ماجرا اینه
که از این زندگی خوشش اومده و...
1650
02:19:31,340 --> 02:19:32,899
نمیخواد بهش خاتمه بده.
1651
02:19:33,900 --> 02:19:36,019
هر روز رسم داره اخبار رو بشنوه...
1652
02:19:36,100 --> 02:19:38,220
و روزنامه اون روز رو بخونه.
1653
02:19:38,941 --> 02:19:41,139
چندین و چند بار از خودش میپرسه:
«یعنی چی میخواد؟»
1654
02:19:41,520 --> 02:19:44,718
«چرا پرونده رو میخواد؟
واقعا دنبال چی میگرده؟»
1655
02:19:54,461 --> 02:19:55,681
یه روز خبری تو روزنامه...
1656
02:19:55,706 --> 02:19:57,104
چشمش رو میگیره.
1657
02:19:57,470 --> 02:19:59,990
تیترش نوشته بود:
«ناپدید شدن مرموز یک خانم».
1658
02:20:01,621 --> 02:20:03,220
ایکس حدسی تو سرش داره
و شروع به مطالعه مقاله میکنه.
1659
02:20:04,261 --> 02:20:06,020
روزهای بعد چند بار دیگه میخونش.
1660
02:20:07,790 --> 02:20:09,280
انقدر که حرفهای میشه.
1661
02:20:09,742 --> 02:20:11,061
زیر و بمش رو تحلیل میکنه،
1662
02:20:11,222 --> 02:20:12,660
تا وقتی مطمئن نشه به جوابی رسیده...
1663
02:20:12,685 --> 02:20:14,204
دست از تلاش برنمیداره.
1664
02:20:24,455 --> 02:20:27,094
پرونده به این شکله:
لولا گالو، بیست و هشت ساله،
1665
02:20:27,662 --> 02:20:29,501
شوهرش فروشنده ماشینهای مزرعه است،
1666
02:20:29,742 --> 02:20:32,181
فرزندی نداره و ناپدید میشه.
1667
02:20:34,299 --> 02:20:36,538
آخرین بار موقع خروج از منزل
با ماشینش دیده شد...
1668
02:20:36,584 --> 02:20:38,160
که ساک ورزشی همراهش بوده.
1669
02:20:39,102 --> 02:20:40,982
ماشین بدون سرنشین در فاصله...
1670
02:20:41,303 --> 02:20:43,022
پنجاه کیلومتری از شهر پیدا شد.
1671
02:20:43,063 --> 02:20:44,662
اثری از درگیری خشونتآمیز دیده نشد.
1672
02:20:45,382 --> 02:20:48,301
شوهرش با اذعان بر اینکه
رابطهشون خیلی خوب بود...
1673
02:20:48,326 --> 02:20:49,927
اعلام ناامیدی کرد.
1674
02:20:51,488 --> 02:20:55,689
نظریههای متفاوتی مطرح شد،
اما حقایق پرونده تغییری نکرد.
1675
02:20:56,123 --> 02:20:57,718
لولا گالو ناپدید شده بود...
1676
02:20:57,743 --> 02:20:59,656
انگار زمین دهن باز کرده بود و بلعیده بودش.
1677
02:21:00,823 --> 02:21:02,443
چند روز بعد اعلام میشه...
1678
02:21:02,463 --> 02:21:06,462
که بازرس برجستهای به نام
رائول سرا پرونده رو دست گرفته.
1679
02:21:06,983 --> 02:21:08,942
سوابقش فوقالعاده است.
1680
02:21:09,966 --> 02:21:11,445
سرا خیلی زود نشون میده...
1681
02:21:11,470 --> 02:21:12,869
که تو کارش چقدر حرفهایه.
1682
02:21:13,339 --> 02:21:14,759
انقدر مدرک پیدا میکنه
که از شوهره بازجویی کنه و...
1683
02:21:14,784 --> 02:21:16,663
لایه عمیق و جدیدی به پرونده ببخشه.
1684
02:21:17,634 --> 02:21:19,034
عکسهای بعد از بازجوییش...
1685
02:21:19,059 --> 02:21:20,731
نشون میدن چقدر پیروزمندانه و...
1686
02:21:20,756 --> 02:21:22,098
تقریبا قهرمانانه نگاه میکنه.
1687
02:21:22,670 --> 02:21:24,410
تو یه کنفرانس مطبوعاتی،
1688
02:21:24,435 --> 02:21:26,434
از مدارک جدید رونمایی میکنه.
1689
02:21:27,595 --> 02:21:29,273
اول اینکه لولا گالو و شوهرش...
1690
02:21:29,384 --> 02:21:30,903
ازدواج رسمی نداشتن.
1691
02:21:31,515 --> 02:21:33,513
ظاهرا لولا نمیخواست
که ازدواجشون رسمی بشه.
1692
02:21:35,011 --> 02:21:37,370
دوم: شوهرش تقریبا هیچ چیزی...
1693
02:21:37,395 --> 02:21:38,754
از گذشته لولا نمیدونست...
1694
02:21:38,915 --> 02:21:41,354
جز چند تا خاطره از کودکی
که لولا تعریف کرده بود،
1695
02:21:41,555 --> 02:21:43,795
و حتی در مورد همونها
چندان دقیق نبود.
1696
02:21:46,076 --> 02:21:48,795
سوم: این مرد هیچوقت
والدین لولا یا هیچ یک...
1697
02:21:48,820 --> 02:21:50,578
از آشنایان لولا رو ندیده بود.
1698
02:21:50,795 --> 02:21:55,675
هیچوقت سوالی ازش نمیپرسید،
فقط عاشقش شده بود.
1699
02:22:02,259 --> 02:22:03,939
چهارم: هیچ عکسی با لولا نداشت.
1700
02:22:03,964 --> 02:22:05,423
حتی یه دونه.
1701
02:22:05,448 --> 02:22:07,207
به گفته شوهرش از عکس گرفتن بدش میاومد.
1702
02:22:07,515 --> 02:22:09,595
چند بار بدون اطلاعش ازش عکس گرفته بود،
1703
02:22:09,636 --> 02:22:11,635
ولی بعد که لولا پیداشون شد،
1704
02:22:11,660 --> 02:22:13,580
همه رو آتیش زد.
1705
02:22:13,605 --> 02:22:16,315
پنجم: اینجا بود که سرا
پا رو از همیشه فراتر گذاشت.
1706
02:22:16,597 --> 02:22:20,076
شوهره مطمئن نبود
که شناسنامهاش رو دیده یا نه.
1707
02:22:20,894 --> 02:22:23,252
اسمش رو بلد نبود.
سرا به شوهره گفت...
1708
02:22:23,597 --> 02:22:24,756
«لولا اسم نیست.»
1709
02:22:24,957 --> 02:22:26,636
شوهره نمیدونست چطور جواب بده.
1710
02:22:27,720 --> 02:22:33,880
هیچ خانم گالویی پیدا نشد
که مطابق مشخصاتش باشه.
1711
02:22:36,534 --> 02:22:39,932
آخرین حرفهای سرافین این بود:
«ما نمیدونیم این دختر کیه،»
1712
02:22:40,537 --> 02:22:42,216
«الان کجاست یا حتی چه شکلیه.»
1713
02:22:42,341 --> 02:22:45,181
«چرا از خونه رفته،
چه بلایی سرش اومده و اسمش چیه.»
1714
02:22:46,918 --> 02:22:48,917
«مطلقا هیچی نمیدونیم.»
1715
02:22:53,718 --> 02:22:54,797
ایکس روزنامه رو میبنده.
1716
02:22:55,277 --> 02:22:57,197
روزها رو صرف حل کردن
این پرونده میکنه.
1717
02:22:58,038 --> 02:23:01,437
مطمئنه که پروندههای
گالو و آرماس به هم ربط دارن.
1718
02:23:02,198 --> 02:23:03,838
علتی هم برای این باورش نداره.
1719
02:23:04,558 --> 02:23:05,838
دوباره پرونده رو مرور میکنه،
1720
02:23:06,079 --> 02:23:08,438
گزیده اخبار پرونده آرماس
و لولا گالو رو میبینه،
1721
02:23:09,039 --> 02:23:11,637
و روشون یادداشت مینویسه و طرح میکشه.
1722
02:23:12,398 --> 02:23:15,157
بعد به فهرست بلند و بالایی
از فرضیهها و سوالات میرسه،
1723
02:23:16,239 --> 02:23:17,718
که با خودش میگه: «فرضیه درست...»
1724
02:23:17,999 --> 02:23:19,878
«اونیه که تمام جاهای خالی رو پر کنه.»
1725
02:23:20,518 --> 02:23:22,758
سه روز بعد به فرضیهای میرسه.
1726
02:23:24,053 --> 02:23:26,573
اول حقایق رو بررسی میکنه:
اویارزون در کشتار...
1727
02:23:26,720 --> 02:23:28,277
آسیاب سن مارتین کشته میشه.
1728
02:23:29,278 --> 02:23:31,118
ولی با این حال،
طلاها هیچوقت پیدا نمیشن.
1729
02:23:33,199 --> 02:23:36,599
آردیلس، فامیل اویارزون،
به ناحق زندانی میشه.
1730
02:23:37,742 --> 02:23:39,821
هیچوقت طلایی پیدا نمیشه.
1731
02:23:40,800 --> 02:23:43,638
برادران آرماس که تو سرقت مشارکت داشتن،
آزادانه میچرخن.
1732
02:23:44,559 --> 02:23:47,639
ولی یه پرونده محرمانه
میتونه علیهشون مدرک جدی بشه.
1733
02:23:49,160 --> 02:23:50,319
اورلاندو ری،
1734
02:23:50,480 --> 02:23:52,239
که بنا به دلایلی
پرونده رو نگه داشته بود،
1735
02:23:52,480 --> 02:23:54,679
خبر از کسی میشنوه
که مشتری احتمالی پرونده بوده.
1736
02:23:55,279 --> 02:23:56,920
بعد باهاش تماس میگیره.
1737
02:23:57,810 --> 02:24:00,408
حالا سوال بعد اینه که
خریدار پرونده کی بود؟
1738
02:24:02,080 --> 02:24:04,159
کیه که از زندانی شدن
برادران آرماس سود میبره؟
1739
02:24:05,720 --> 02:24:07,440
یا کیه که میخواد آردیلس آزاد بشه؟
1740
02:24:08,688 --> 02:24:09,807
یا کسیه که طلاهای...
1741
02:24:09,921 --> 02:24:11,641
کشتار آسیاب سن مارتین رو داره و...
1742
02:24:11,681 --> 02:24:13,120
میترسه برادران آرماس متوجه بشن؟
1743
02:24:14,761 --> 02:24:16,759
در هر صورت، آرماس میدونست...
1744
02:24:17,040 --> 02:24:19,080
که یک نفر دیگه تو کشتار بوده.
1745
02:24:20,280 --> 02:24:22,279
آرماس کسی که طلا دستشه رو میشناسه.
1746
02:24:23,441 --> 02:24:24,960
آرماس دنبال طلاست.
1747
02:24:25,321 --> 02:24:27,440
برای همینه که در به در
دنبال این آدمه.
1748
02:24:27,868 --> 02:24:29,988
آرماس میدونه با پیدا کردن کسی...
1749
02:24:30,202 --> 02:24:31,482
که میخواد پرونده رو بخره...
1750
02:24:31,617 --> 02:24:32,936
یعنی به طلاها میرسه.
1751
02:24:34,561 --> 02:24:38,279
خلاصه: این شخص میخواد
برادران آرماس زندانی بشن.
1752
02:24:39,682 --> 02:24:41,843
این شخص مخفیانه زندگی میکنه.
هویت جعلی داره.
1753
02:24:42,162 --> 02:24:43,702
تا اینکه پروندهای پیدا میکنه،
1754
02:24:43,722 --> 02:24:45,681
که میتونه برادران آرماس رو زندانی کنه.
1755
02:24:45,882 --> 02:24:48,080
این شخص خبر مرگ ری رو میخونه،
1756
02:24:48,321 --> 02:24:51,081
و فرض رو بر این میذاره
که دست آرماس به پرونده رسیده.
1757
02:24:51,642 --> 02:24:53,761
این شخص میدونه که آخرین فرصتشه،
1758
02:24:53,922 --> 02:24:55,161
میدونه آسیبپذیره.
1759
02:24:55,322 --> 02:24:57,081
میدونه فرار تنها راهیه که براش مونده.
1760
02:24:58,442 --> 02:25:00,642
این شخص... لولا گالوئه.
1761
02:25:04,083 --> 02:25:05,662
لولا گالوی فرضی
که معلوم نیست اسمش چیه،
1762
02:25:05,682 --> 02:25:07,601
بدون اطلاع برادران آرماس،
1763
02:25:07,642 --> 02:25:09,520
تو کشتار آسیاب سن مارتین مشارکت داشته.
1764
02:25:09,602 --> 02:25:13,602
شاید معشوقه، دختر
یا همدست اویارزون بوده.
1765
02:25:15,282 --> 02:25:17,602
به هر ترتیب، لولا موفق میشه
با طلاها فرار کنه...
1766
02:25:17,627 --> 02:25:19,146
و ناپدید بشه.
1767
02:25:19,522 --> 02:25:20,842
هویت جعلی درست میکنه،
1768
02:25:20,963 --> 02:25:22,703
یه بدبختی رو پیدا میکنه که عاشقش بشه...
1769
02:25:22,723 --> 02:25:24,722
و چندین سال مخفیش کنه.
1770
02:25:25,824 --> 02:25:28,743
ولی لولا میدونه که آرماس
تا ابد معطل نمیشینه و...
1771
02:25:29,189 --> 02:25:31,351
مادامی که آزاد باشن،
رنگ آرامش رو نمیبینه.
1772
02:25:33,036 --> 02:25:36,675
از پروندهای با خبر میشه
که اورلاندو ری مخفی کرده.
1773
02:25:36,973 --> 02:25:39,012
لولا باهاش تماس میگیره
و پیشنهاد خریدش رو میده.
1774
02:25:40,867 --> 02:25:42,547
خبر مرگ ری رو میخونه و...
1775
02:25:43,548 --> 02:25:46,746
نگران میشه که نکنه قبل از مرگش
به آرماس در مورد خریدار گفته باشه.
1776
02:25:47,068 --> 02:25:48,907
با خودش میگه: «دارن پیدام میکنن.»
1777
02:25:50,148 --> 02:25:53,307
هویت مستعار لولا گالو رو ترک میکنه
و بدون اینکه ردی ازش بمونه ناپدید میشه.
1778
02:25:54,948 --> 02:25:56,907
چند روز بعد نشریهای
روی یه خبر کار میکنه:
1779
02:25:57,628 --> 02:25:59,227
«پرونده لولا گالو مختومه شد.»
1780
02:26:00,188 --> 02:26:03,268
سرانجام شوهرش تصمیم گرفت
گزارش مفقودی رو پس بگیره.
1781
02:26:04,748 --> 02:26:07,988
اذعان کرد که لولا تماس گرفته و حالش خوبه،
1782
02:26:08,349 --> 02:26:10,347
صرفا مدتی دور شده بود
تا به اقوامش سر بزنه و...
1783
02:26:10,372 --> 02:26:12,532
گفت که یه مدت میخواد اونجا بمونه.
1784
02:26:13,829 --> 02:26:16,388
داستان مسخرهای بود.
واضح بود دروغیه که توسط...
1785
02:26:16,549 --> 02:26:18,588
ذهن نهچندان خلاق شوهره سر هم شده.
1786
02:26:19,349 --> 02:26:20,747
ولی همچنان روی...
1787
02:26:20,772 --> 02:26:21,859
پس گرفتن گزارش مفقودی اصرار داشت.
1788
02:26:21,895 --> 02:26:23,749
هر کسی میتونست
در برابرش کاری بکنه.
1789
02:26:24,934 --> 02:26:28,251
بازرس سرافین با عصبانیت اعلام میکنه:
1790
02:26:28,575 --> 02:26:30,389
«انگار باهام شوخی داشتن.»
1791
02:26:35,550 --> 02:26:36,909
ایکس به وجد میاد و با خودش میگه:
1792
02:26:37,690 --> 02:26:39,809
«موفق شد. تونست فرار کنه.»
1793
02:26:40,270 --> 02:26:42,188
«پرونده بسته شد. همهشون رو گول زد.»
1794
02:26:44,550 --> 02:26:48,589
ولی بعد با غرور میگه:
«البته به جز من همه رو گول زد.»
1795
02:26:53,509 --> 02:26:55,150
ولی قضیه اصلا این نبود.
1796
02:26:55,391 --> 02:26:57,230
ایکس همهچی رو اشتباه فهمیده بود.
1797
02:26:57,576 --> 02:26:58,499
حتی از همون اول.
1798
02:26:59,109 --> 02:27:03,189
خودش که هیچوقت نمیفهمه،
ولی تمام فرضیهاش اشتباهه.
1799
02:27:04,350 --> 02:27:06,790
لولا هیچ ربطی به پرونده آرماس نداره،
1800
02:27:07,071 --> 02:27:10,070
نه آرماس چیزی در مورد لولا میدونه،
نه لولا در مورد آرماس.
1801
02:27:10,271 --> 02:27:14,869
جز توی خیالات ایکس که این اتفاق افتاده.
واقعیت ماجرا چیز دیگهای بوده.
1802
02:27:18,311 --> 02:27:20,870
در همون حین،
چند صد کیلومتر اونطرفتر،
1803
02:27:21,111 --> 02:27:23,950
لولا گالوی واقعی با آرامش
صبحانهاش رو تموم میکنه،
1804
02:27:25,031 --> 02:27:30,151
هوای صبح رو نفس میکشه،
سوار ماشینش میشه و میره.
1805
02:27:49,872 --> 02:27:52,991
[وجه یکم: شوهر]
1806
02:28:33,394 --> 02:28:35,752
راسته که هیچوقت چیزی در موردش
نپرسیده بود و اصلا نمیدونست.
1807
02:28:37,073 --> 02:28:41,055
جوری که اون دختر وارد زندگیش شد
به قدری عجیب بود...
1808
02:28:41,080 --> 02:28:45,107
که ترجیح میداد
از هر سوالی اجتناب کنه،
1809
02:28:45,132 --> 02:28:47,983
از هر تصمیمی اجتناب کنه
و هیچ چیزی ازش نخواد.
1810
02:28:49,395 --> 02:28:50,995
نمیخواست اذیتش کنه،
1811
02:28:51,315 --> 02:28:54,753
یا همونطور که یهو تو زندگیش اومد،
یهو هم از زندگیش بره.
1812
02:28:55,554 --> 02:28:58,913
ولی ته دلش میدونست
همهچی ممکنه اینطوری تموم بشه.
1813
02:28:59,755 --> 02:29:02,034
ولی مادامی که میتونست
ازش اجتناب کنه،
1814
02:29:02,148 --> 02:29:06,104
انجامش میداد.
هر کاری لازم بود انجام میداد.
1815
02:29:07,075 --> 02:29:09,499
تو هفته اولی که با هم آشنا شدن،
1816
02:29:09,675 --> 02:29:11,434
رفتن با همدیگه زندگی کنن.
1817
02:29:12,014 --> 02:29:13,933
همیشه فکر میکرد
دختره یه چیزی رو مخفی میکنه.
1818
02:29:14,456 --> 02:29:18,215
احساس میکرد خودش تیکه چوبیه
که بعد از غرق شدن کشتی...
1819
02:29:18,441 --> 02:29:19,961
یه نفر سوارش شده تا زنده بمونه.
1820
02:29:20,276 --> 02:29:24,234
این مسئله تا حدی بهش اطمینان میداد،
همهچی رو برابر میکرد و...
1821
02:29:24,555 --> 02:29:26,834
به این ترتیب میتونست
مشکلات رو جور دیگهای حل کنه.
1822
02:29:27,195 --> 02:29:29,394
از نظرش اون دختر...
1823
02:29:29,555 --> 02:29:32,195
هدیهای مجلل و باشکوه بود
که اشتباهی به دستش رسید.
1824
02:29:32,967 --> 02:29:36,206
وجودی از دنیای دیگه،
نعمتی که لیاقتش رو نداشت.
1825
02:29:37,036 --> 02:29:40,355
پیمان ناگفتهای بینشون در جریان بود.
1826
02:29:40,636 --> 02:29:42,115
خودشون رو به حماقت نزده بودن.
1827
02:29:42,516 --> 02:29:43,915
دختره باهاش موند،
1828
02:29:44,156 --> 02:29:47,195
اما فاصلهاش رو حفظ کرد.
مثل گربهای مرموز.
1829
02:29:47,956 --> 02:29:49,675
بهترین کاری بود
که میتونست انجام بده.
1830
02:29:49,916 --> 02:29:51,996
خیلی وقت بود کسی انقدر
به دلش ننشسته بود.
1831
02:29:52,717 --> 02:29:54,956
اون دوران شادترین
بخش زندگی جفتشون بود.
1832
02:29:54,997 --> 02:29:57,595
از هر کاری که دختره میکرد،
شگفتزده میشد.
1833
02:29:57,879 --> 02:29:59,420
انگار از یه دنیای دیگه اومده بود.
1834
02:30:00,201 --> 02:30:01,932
جوری که حرف میزد،
1835
02:30:01,957 --> 02:30:03,956
جوری که صبحها بهش نگاه میکرد،
1836
02:30:04,077 --> 02:30:05,996
اینکه همیشه زودتر بیدار میشد،
1837
02:30:06,277 --> 02:30:09,392
اینکه هر روز به خبرهایی
که تعریف میکرد گوش میداد،
1838
02:30:09,517 --> 02:30:11,836
مثل مادری که تحت تاثیر
حرف زدن پسرش قرار گرفته.
1839
02:30:13,315 --> 02:30:15,354
واسه همین وقتی که بالاخره رفت...
1840
02:30:15,596 --> 02:30:19,533
و این ماجرا انقدر بزرگ شد،
پسره حس کرد بهش خیانت شده.
1841
02:30:19,837 --> 02:30:21,996
مدام با خودش میگفت:
«قانون همین بود،»
1842
02:30:22,878 --> 02:30:24,677
«از اول هم مشخص بود
کار به اینجا میکشه.»
1843
02:30:25,035 --> 02:30:27,801
ولی نمیتونست انقدر راحت بیخیال بشه...
1844
02:30:28,255 --> 02:30:30,492
و انقدر راحت به جهان
مردانه خودش که پر از...
1845
02:30:30,530 --> 02:30:34,610
تراکتور، خاک و گل بود برگرده.
انتظارت زیاد بود لولا.
1846
02:30:35,478 --> 02:30:37,437
«اصلا قراره یاد من بیفته؟»
1847
02:30:37,558 --> 02:30:40,557
«یا من صرفا براش جزئیات دقیق
هویت جعلیش بودم؟»
1848
02:30:40,998 --> 02:30:42,957
«اصلا از دید اون وجود داشتم؟»
1849
02:30:43,199 --> 02:30:45,837
چنان این سوال رو تکرار میکرد
که انگار داشت ذکر میگفت.
1850
02:30:46,038 --> 02:30:49,026
چون میدونست وقتهایی که
اون دختر پیشش بود،
1851
02:30:49,051 --> 02:30:52,808
تنها لحظات زندگیش بود
که حس میکرد یه آدم واقعی بوده،
1852
02:30:53,583 --> 02:30:56,011
حس میکرد تو جهان یه نفر وجود داشته.
1853
02:31:11,559 --> 02:31:14,479
بعد یه روز زنگ میزنه و مثل مادری
که داره با بچهاش حرف میزنه،
1854
02:31:14,760 --> 02:31:17,918
میگه: «این هیاهو رو جمع کن.
سر ساعتی که بهت میگم...»
1855
02:31:19,359 --> 02:31:21,638
«تو مکانی که بهت میگم باش.»
1856
02:31:21,703 --> 02:31:23,422
«وقتی همدیگه رو دیدیم همهچی رو...»
1857
02:31:23,447 --> 02:31:24,351
«برات تعریف میکنم.»
1858
02:31:24,575 --> 02:31:27,320
بعد تلفن رو قطع میکنه
و یه بار دیگه ناپدید میشه.
1859
02:32:36,322 --> 02:32:39,681
[وجه دوم: پیرمرد]
1860
02:32:43,162 --> 02:32:44,822
وقتی پیرمرد اولین بار دیدش،
1861
02:32:44,842 --> 02:32:46,961
دخترک پونزده سالهای بیش نبود.
1862
02:32:47,522 --> 02:32:51,202
با خودش گفت: «چنین کاری نمیکنم،
قطعا آدم باید محدود باشه.»
1863
02:32:51,923 --> 02:32:54,602
«کلی اشتباه تو زندگیم داشتم،
ولی این رو قبول نمیکنم.»
1864
02:33:05,963 --> 02:33:07,042
یک هفته بعد...
1865
02:33:07,067 --> 02:33:08,687
از جادهای به جاده دیگه میرفتن و...
1866
02:33:08,712 --> 02:33:10,232
با هم سفر میکردن.
1867
02:33:10,484 --> 02:33:11,783
حتی پیرمرد یادش نمیاومد...
1868
02:33:11,803 --> 02:33:13,762
دنیا بدون اون دختر چطوری بود.
1869
02:33:14,003 --> 02:33:15,602
لولا چنین خصلتی داره.
1870
02:33:15,883 --> 02:33:18,122
وقتی وارد زندگی کسی میشه،
انگار همیشه تو زندگیش بوده.
1871
02:33:19,884 --> 02:33:22,523
پیرمرد دوست داشت خودش رو
یه قمارباز یا حتی یه...
1872
02:33:22,964 --> 02:33:24,883
استراتژیست در نظر بگیره.
1873
02:33:25,124 --> 02:33:27,743
به قصد پول درآوردن کار نمیکرد
و حتی دلش نمیخواست ثروتمند بشه.
1874
02:33:27,763 --> 02:33:29,883
یا دنبال زندگی مرفه و باثبات نبود.
1875
02:33:30,044 --> 02:33:32,283
از شرطبندی و هدف ساختن و...
1876
02:33:32,564 --> 02:33:34,603
دشمنتراشی و نبرد لذت میبرد.
1877
02:33:34,764 --> 02:33:37,003
همیشه مثل معلم نصیحتش میکرد.
1878
02:33:37,564 --> 02:33:39,203
«نکتهاش اینه که آدم نباید قناعت کنه،»
1879
02:33:39,404 --> 02:33:41,324
«نباید به کس دیگهای محتاج باشه.»
1880
02:33:41,845 --> 02:33:45,003
«همیشه و هر لحظه باید آماده
رفتن و ترک کردن باشی.»
1881
02:33:45,764 --> 02:33:47,642
«چشم رو هم میذارن
باید غیبت زده باشه.»
1882
02:33:48,444 --> 02:33:51,084
«قربونت برم، زندگی اینه که
همیشه آماده باختن باشی...»
1883
02:33:51,325 --> 02:33:52,764
«در کسری از لحظه.»
1884
02:33:53,045 --> 02:33:55,764
«هیچوقت این رو یادت نره،
چون سر همهمون میاد.»
1885
02:34:07,965 --> 02:34:10,206
بالغ بر چند صد بار با همدیگه
از اینطرف استان...
1886
02:34:10,365 --> 02:34:11,925
به اونطرف استان سفر کردن.
1887
02:34:12,084 --> 02:34:13,803
روزهایی بود که حتی
یک سنت تو جیبشون نبود...
1888
02:34:13,926 --> 02:34:15,885
و روزهایی که شاهانه زندگی میکردن.
1889
02:34:16,725 --> 02:34:17,924
همدیگه رو به شدت دوست داشتن.
1890
02:34:18,085 --> 02:34:20,284
ولی رفتارشون نسبت به هم سرد بود.
1891
02:34:20,525 --> 02:34:21,925
میخواستن چی رو ثابت کنن؟
1892
02:34:22,086 --> 02:34:23,845
میتونستن بدون هم زندگی کنن؟
1893
02:34:24,246 --> 02:34:25,685
پیرمرد فکر کرد:
1894
02:34:25,886 --> 02:34:27,445
«هیچکس مثل من نمیتونه بخندونش.»
1895
02:34:27,806 --> 02:34:29,925
«هیچکس هم نخواهد توانست.»
1896
02:34:30,886 --> 02:34:32,406
تو این مورد درست فکر میکرد.
1897
02:34:33,046 --> 02:34:34,725
بعد از تمام اتفاقاتی که افتاد و...
1898
02:34:34,846 --> 02:34:36,845
مسیرهایی که لولا تو زندگیش رفت...
1899
02:34:37,125 --> 02:34:39,805
هیچوقت دیگه به اندازه
اون دوران خنده و قهقهه نداشت.
1900
02:34:42,847 --> 02:34:44,766
وقتی که پیرمرد رفت،
چرا رفت؟
1901
02:34:45,527 --> 02:34:49,205
شاید یه روز با خودش گفت:
«نمیتونم بدون این دختر زندگی کنم.»
1902
02:34:50,206 --> 02:34:51,885
روز بعد دختر ولش کرد و رفت.
1903
02:34:52,286 --> 02:34:54,446
اونجا بود که فهمید
بعد از چندین سال دوباره تنها شده.
1904
02:34:54,847 --> 02:34:56,406
دچار سرگیجهای شد.
1905
02:34:56,807 --> 02:34:59,006
برای اولین بار تو عمرش
احساس پیری کرد.
1906
02:34:59,847 --> 02:35:02,686
ولی یکی از شعارهای زندگیش
باعث شد حالش بهتر بشه:
1907
02:35:02,967 --> 02:35:05,846
«رفیق جان، دوباره جاده مال ما شد.»
1908
02:35:27,288 --> 02:35:29,007
چندین ماه سعی میکرد
از احتمال دیدار...
1909
02:35:29,132 --> 02:35:30,851
مجددشون فرار کنه.
1910
02:35:31,208 --> 02:35:33,487
بعدش ناامیدانه دنبال دختر گشت.
1911
02:35:33,981 --> 02:35:36,221
سرتاسر استان رو دنبالش گشت.
1912
02:35:36,841 --> 02:35:38,319
پیرمرد که دختر رو خوب میشناخت...
1913
02:35:38,344 --> 02:35:40,063
داشت کم میآورد.
1914
02:35:40,088 --> 02:35:43,126
با خودش گفت: «کارش درسته.
از من هم بهتره.»
1915
02:35:44,286 --> 02:35:46,886
وقتی بالاخره پیداش شد
و با یه بدبختی که فروشنده...
1916
02:35:47,009 --> 02:35:49,368
تراکتور توی غرب شهر بود،
ازدواج کرده بود...
1917
02:35:49,822 --> 02:35:51,781
پیرمرد مثل پسربچهای که قراره...
1918
02:35:51,809 --> 02:35:53,807
اولین بار سر قرار بره، اضطراب گرفت.
1919
02:35:53,832 --> 02:35:56,359
پسره چی میگه؟
ممکنه دیگه نخواد پسره رو ببینه؟
1920
02:35:56,689 --> 02:35:58,568
یادداشت کوچیکی روی در ورودی گذاشت:
1921
02:35:59,128 --> 02:36:01,127
«خیلی دلم برات تنگ شده.»
بدون امضا.
1922
02:36:01,689 --> 02:36:05,968
چرا؟ احساسات پیرمرد مثل
پسربچه پونزده سالهای شده بود.
1923
02:36:06,370 --> 02:36:07,950
ولی دختر دیگه پیدا نشد.
1924
02:36:07,970 --> 02:36:09,889
پیرمرد چند ساعت منتظر مودن و...
1925
02:36:09,930 --> 02:36:12,328
شب خودش رفت پیداش کنه.
1926
02:36:12,529 --> 02:36:14,528
ولی دیگه رفته بود.
1927
02:36:35,707 --> 02:36:38,467
وقتی دوباره باهاش تماس گرفت
و بهش جایی رو گفت...
1928
02:36:38,593 --> 02:36:41,592
که اونجا همدیگه رو ببینن،
پیرمرد احساس ترس کرد.
1929
02:36:42,073 --> 02:36:44,191
«من واسه این بازیها پیر شدم.»
1930
02:36:45,410 --> 02:36:48,010
نگاهی به ساعتش انداخت
و فهمید که هنوز وقت داره.
1931
02:39:26,896 --> 02:39:28,615
سلام، حالت چطوره؟
1932
02:39:32,176 --> 02:39:33,976
خودتون رو به هم معرفی کردین؟
1933
02:39:34,257 --> 02:39:36,016
- تقریبا...
- نه.
1934
02:39:57,777 --> 02:40:00,536
«وجه سوم: ملاقات»
1935
02:40:24,048 --> 02:40:25,447
وقتی بالاخره دور هم جمعشون کرد...
1936
02:40:25,898 --> 02:40:27,938
مدام خندهاش میگرفت.
1937
02:40:27,974 --> 02:40:29,953
وقتی جفتشون رو کنار هم
جلوی در دید...
1938
02:40:29,978 --> 02:40:31,737
خیلی شرایط حساس و دراماتیک شد.
1939
02:40:31,762 --> 02:40:32,921
به نظرش شبیه شاگردهایی بودن...
1940
02:40:32,946 --> 02:40:34,865
که منتظر معلم بودن.
1941
02:40:36,419 --> 02:40:37,698
کنار هم نشسته بودن.
1942
02:40:37,847 --> 02:40:40,606
دو تا مرد زندگیش.
آقای احمق و آقای همهچیزدان.
1943
02:40:40,939 --> 02:40:43,098
کسی که دنیا رو بهش نشون داد و...
1944
02:40:43,261 --> 02:40:44,940
کسی که جونش رو نجات داد.
1945
02:40:45,504 --> 02:40:48,583
بعد دو وجه متفاوت زندگیش رو
براشون تعریف کرد.
1946
02:40:48,608 --> 02:40:50,255
انگار که داشت قصه تعریف میکرد.
1947
02:40:50,428 --> 02:40:52,147
اول برای یکی،
بعد برای اونیکی گفت.
1948
02:40:52,660 --> 02:40:54,339
«این همون مردیه که قبل تو
باهاش آشنا شده بودم.»
1949
02:40:54,658 --> 02:40:56,578
«این مردیه که وقتی
از پیشم رفتی، کنارم بود.»
1950
02:40:57,540 --> 02:40:59,000
قطعا پیرمرد...
1951
02:40:59,020 --> 02:41:00,880
بهتر با شرایط برخورد کرد.
1952
02:41:00,900 --> 02:41:02,778
بلوغ بیشتری نشون داد
و چند بار دختر رو خندوند.
1953
02:41:02,819 --> 02:41:04,978
ولی دختر برای اولین بار
که دید چقدر این آدم اداست،
1954
02:41:05,019 --> 02:41:06,618
حتی مسخره و مضحکه.
1955
02:41:06,819 --> 02:41:08,756
با خودش گفت: «خیلی سال گذشته.»
1956
02:41:08,781 --> 02:41:10,819
«اون هم عمرش گذشته.»
1957
02:41:11,139 --> 02:41:12,979
اونیکی رفتارش احمقانه و عین بچهها بود.
1958
02:41:13,139 --> 02:41:14,939
ولی در عین حال صادقانهتر بود.
1959
02:41:15,100 --> 02:41:16,939
لولا حس کرد که خیلی
دلش براش تنگ شده بود و...
1960
02:41:17,180 --> 02:41:18,859
خیلی دوستش داشت.
1961
02:41:28,037 --> 02:41:30,757
اونجا بود که متوجه عشقش شد،
وقتی که دیگه دیر شده بود.
1962
02:41:30,872 --> 02:41:33,191
باید گذشته رو به حال خودش رها میکرد
و به سمت زندگی جدید میرفت.
1963
02:41:33,741 --> 02:41:35,859
میدونست که باید بلند بشه
و از اونجا بره و اونها...
1964
02:41:35,980 --> 02:41:38,739
مثل دو سگی که زیر بارون موندن،
باید رفتن صاحبشون رو ببینن.
1965
02:41:38,981 --> 02:41:42,100
با خودش گفت: «خب... وقتشه مرد بشن.»
1966
02:41:47,901 --> 02:41:49,100
میخوام برم...
1967
02:42:00,782 --> 02:42:02,061
باشه عشقم.
1968
02:42:03,862 --> 02:42:05,660
با کدوممون میخوای بری؟
1969
02:42:09,421 --> 02:42:10,941
قطعا با تو نمیرم.
1970
02:42:15,302 --> 02:42:16,741
خداحافظ.
1971
02:43:56,440 --> 02:43:58,399
پایان قصه از اینجا شروع میشه.
1972
02:43:58,712 --> 02:44:00,391
قصهها همه مبهمتر میشن،
1973
02:44:01,131 --> 02:44:03,770
ولی در عین حال به سمت نتیجهگیری میرن.
1974
02:44:05,081 --> 02:44:07,001
اگرچه همچنان اتفاقاتی
قراره در داستان رخ بده.
1975
02:44:08,081 --> 02:44:09,721
هنوز کلی راه مونده.
1976
02:44:10,362 --> 02:44:13,761
ایکس باید هتل رو ترک کنه
و با سالامون روبهرو بشه.
1977
02:44:14,922 --> 02:44:18,281
زد باید با دو خواهر
ملاقات کنه و مدتی رو...
1978
02:44:18,482 --> 02:44:20,321
در مزرعه پیرمرد بمونه.
1979
02:44:20,682 --> 02:44:24,321
اچ و سزار باید راهشون رو گم کنن
و در پایگاهی نظامی...
1980
02:44:24,522 --> 02:44:26,441
توسط نظامیان اونجا دستیگر بشن.
1981
02:44:28,282 --> 02:44:29,521
این بخش آغاز پایانه،
1982
02:44:29,722 --> 02:44:31,761
ولی هنوز کلی از داستان مونده.
1983
02:44:36,882 --> 02:44:38,961
«بخش سیزدهم: در حال حرکت»
1984
02:45:09,322 --> 02:45:12,201
در این مقطع از داستان،
اچ به سختی میتونه سزار رو تحمل کنه.
1985
02:45:24,002 --> 02:45:25,881
سزار یه دروغگوی مغروره...
1986
02:45:26,002 --> 02:45:29,161
که عاشق خودشه، رو مخه
و هیچوقت ساکت نمیشه...
1987
02:45:29,362 --> 02:45:31,121
همهچی رو هم به شوخی میگیره.
1988
02:45:31,282 --> 02:45:35,361
هیچ اتفاق و مسئلهای از
تیغ تمسخرش در امان نیست.
1989
02:45:36,228 --> 02:45:38,427
سر هر چیزی تصمیم میگیره
حکایت سر هم کنه.
1990
02:45:56,082 --> 02:45:58,362
انگار تمام احتمالات مختلف
زندگی رو تجربه کرده و...
1991
02:45:58,602 --> 02:46:00,002
تو هر قصهای که تعریف میکنه...
1992
02:46:00,363 --> 02:46:02,922
خودش رو قهرمان جلوه میده،
انگار خالق اون...
1993
02:46:02,963 --> 02:46:05,162
رفتار شایسته و تحسینبرانگیز بوده.
1994
02:46:06,643 --> 02:46:08,562
ولی هر بار که اچ بالاخره...
1995
02:46:08,843 --> 02:46:11,282
از روی خستگی و دیوانگی خودش...
1996
02:46:11,643 --> 02:46:14,081
میاد باهاش روبهرو بشه...
1997
02:46:14,276 --> 02:46:15,715
سزار غافلگیرش میکنه.
1998
02:46:16,043 --> 02:46:17,842
همیشه یه حقهای تو آستینش داره.
1999
02:46:17,883 --> 02:46:19,682
یعنی حرف بامزه یا خندهداری میزنه،
2000
02:46:19,843 --> 02:46:22,442
یا حقه و ترفند جدیدی نشون میده.
2001
02:46:24,883 --> 02:46:27,242
به طرز خندهداری
این لحظات کوچیک موفقیتآمیز...
2002
02:46:27,523 --> 02:46:32,122
حتی بیشتر برای اچ اذیتکنندهان. افتضاحن.
2003
02:46:51,043 --> 02:46:53,322
ناگهان رفتار سزار عجیب میشه.
2004
02:46:55,080 --> 02:46:59,039
جوری نگران و ساکت میشه
که اصلا سابقه نداشته.
2005
02:47:03,071 --> 02:47:05,350
مدتی طولانی به افق خیره میشه.
2006
02:47:09,892 --> 02:47:12,291
بعد به زبان آلمانی صحبت میکنه...
2007
02:47:12,412 --> 02:47:14,291
که اچ متوجه حرفهاش نمیشه.
2008
02:47:17,854 --> 02:47:19,573
وقت واسه تکسنگ نداریم.
2009
02:47:19,744 --> 02:47:20,914
باید زود از اینجا بریم،
2010
02:47:20,934 --> 02:47:22,212
چون قراره بارون بگیره.
2011
02:47:22,774 --> 02:47:25,853
باید فورا بریم سرپناه پیدا کنیم!
2012
02:47:27,934 --> 02:47:29,893
زود باش دیگه!
2013
02:47:30,534 --> 02:47:31,893
اچ متوجه نمیشه.
2014
02:47:32,094 --> 02:47:34,253
امروز که هوا آفتابیه
و حتی یه ابر تو آسمون نیست.
2015
02:47:35,014 --> 02:47:36,173
حتی نسیمی نمیوزه.
2016
02:47:36,374 --> 02:47:38,373
ولی رفتار سزار انقدر عجیبه...
2017
02:47:38,534 --> 02:47:40,493
که باعث میشه اعتراضی نکنه.
2018
02:47:46,014 --> 02:47:49,293
بنا به دلایلی اچ حرفش رو باور میکنه.
2019
02:47:51,574 --> 02:47:53,212
سزار کل روز حرف نمیزنه.
2020
02:47:54,054 --> 02:47:55,693
ساکته و تمرکز کرده.
2021
02:47:59,054 --> 02:48:01,933
هیچ جوک یا حکایتی تعریف نمیکنه.
2022
02:48:04,974 --> 02:48:06,493
از کنار چند تکسنگ رد میشن.
2023
02:48:10,054 --> 02:48:12,133
سزار حتی بهشون نگاه نمیکنه.
2024
02:48:12,894 --> 02:48:16,613
فقط با نگرانی به آسمون نگاه میکنه.
2025
02:48:22,654 --> 02:48:23,893
حدودا ساعت پنج بعدازظهر...
2026
02:48:24,614 --> 02:48:26,933
ابرها آسمون رو احاطه میکنن.
2027
02:48:35,134 --> 02:48:38,253
موقع غروب که اولین
رعد و برق دیده میشه...
2028
02:48:38,494 --> 02:48:41,013
سزار تصمیم میگیره
قایق رو پارک کنه.
2029
02:48:43,574 --> 02:48:45,053
اونجا مثل هر جای دیگهای بود،
2030
02:48:46,054 --> 02:48:47,333
ولی سزار کاملا مطمئن بود،
2031
02:48:47,574 --> 02:48:49,013
که اچ به حرفش گوش میده.
2032
02:48:55,294 --> 02:48:57,054
چند دقیقهای تو مزرعه قدم میزنن.
2033
02:48:58,494 --> 02:49:02,093
ناگهان کلبهای چوبی از غیب ظاهر میشه.
2034
02:49:25,014 --> 02:49:28,293
سزار بدون اینکه تردید کنه،
در رو با پا میشکنه و واردش میشه.
2035
02:49:33,775 --> 02:49:35,414
سزار از یه بچه رومخ و اذیتکننده...
2036
02:49:35,815 --> 02:49:38,014
حالا چهرهای جدی و مقتدر گرفته بود.
2037
02:49:39,095 --> 02:49:41,174
اچ به تمام حرفهاش گوش میده
و بهش اعتماد میکنه.
2038
02:49:43,015 --> 02:49:44,614
حالا خودش کودک این جمع شده.
2039
02:49:46,377 --> 02:49:47,576
اچ شب سختی پشت سر میذاره.
2040
02:49:48,647 --> 02:49:50,606
به طرز بیسابقهای داره بارون میاد.
2041
02:49:51,038 --> 02:49:52,717
خواب طوفان میبینه.
2042
02:49:54,224 --> 02:49:56,732
خواب میبینه یه نفر
استخدامش میکنه تا از قلعهای...
2043
02:49:56,757 --> 02:49:58,876
وسط بیابون نگهبانی بده.
2044
02:49:59,015 --> 02:50:01,774
قراره یورشی صورت بگیره
و باید نگاهش به افق باشه.
2045
02:50:03,860 --> 02:50:05,499
تعریف قلعه سخته،
2046
02:50:05,895 --> 02:50:07,814
ولی بعضی از برجکهاش یادآور...
2047
02:50:07,935 --> 02:50:10,294
تکسنگهای رودخانه هستن.
2048
02:50:16,815 --> 02:50:20,014
صدای انفجاری از دور به گوشش میرسه.
2049
02:50:21,295 --> 02:50:23,094
با خودش میگه: «حمله کردن.»
2050
02:50:28,815 --> 02:50:32,054
ولی بعد میبینه که طوفانه
و کسی حمله نکرده. منتظر میمونه.
2051
02:50:33,975 --> 02:50:38,894
میبینه بقیه تو قلعه
تنهاش گذاشتن و فرار کردن.
2052
02:50:40,575 --> 02:50:42,894
شروع به گشتن اونجا میکنه
تا اینکه متوجه میشه...
2053
02:50:42,935 --> 02:50:44,574
فقط با بخشی که...
2054
02:50:44,655 --> 02:50:46,414
رو به بیابونه آشناست.
2055
02:50:46,575 --> 02:50:49,254
اما بخشی که رو به دریاست رو نمیشناسه.
2056
02:50:50,695 --> 02:50:51,934
کنار سزار میشینه...
2057
02:50:52,175 --> 02:50:54,094
که اون هم یهو سر از خوابش در آورده...
2058
02:50:54,214 --> 02:50:56,254
و هر دو به دریا فکر میکنن.
2059
02:50:58,575 --> 02:51:00,455
آخرین تصور خوابش از خودشونه که دارن...
2060
02:51:00,815 --> 02:51:03,654
افق رو بر فراز دریا تماشا میکنن.
2061
02:51:04,734 --> 02:51:07,774
بعد از خواب بیدار میشه.
2062
02:51:34,415 --> 02:51:36,374
هوا آفتابی شده.
2063
02:51:36,575 --> 02:51:39,694
طوفان تموم شده.
هیچ ابری هم تو آسمون نیست.
2064
02:51:43,175 --> 02:51:45,174
ولی دیگه اثری از رودخانه نیست.
2065
02:52:32,335 --> 02:52:35,094
طی یک ساعت بعد،
سزار و اچ دوباره دارن سفر میکنن.
2066
02:52:35,895 --> 02:52:38,974
اچ مطمئنه که راه رو بلده،
اما بعد از ماجرای دیروز...
2067
02:52:39,214 --> 02:52:42,934
به سختی میشه
اقتدار سزار رو زیر سوال برد.
2068
02:52:46,335 --> 02:52:49,213
یک ساعت بعد چیزی که
سزار پیشبینی میکرد رخ نداده.
2069
02:52:50,335 --> 02:52:52,974
بستر رودخانه به طور کامل...
2070
02:52:53,015 --> 02:52:55,174
زیر تودهای عظیم از آب قرار گرفته.
2071
02:52:59,975 --> 02:53:03,334
دو ساعت بعد مشخص میشه
که دارن مسیر اشتباه میرن.
2072
02:53:04,214 --> 02:53:08,374
ولی سزار قانع نمیشه
و به مسیرش ادامه میده.
2073
02:53:15,456 --> 02:53:17,975
سه روز که میگذره،
استدلال سزار حاکی از...
2074
02:53:18,096 --> 02:53:20,015
اولین نشونههای ضعفش میشه.
2075
02:53:20,296 --> 02:53:22,535
با اینکه خودش اعتراف نمیکنه،
2076
02:53:22,776 --> 02:53:24,775
اما واضحه که به اندازه قبل مطمئن نیست.
2077
02:53:30,296 --> 02:53:32,575
چهار ساعت که میگذره
و تقریبا غروب شده،
2078
02:53:33,136 --> 02:53:35,615
مشخص میشه که سزار اشتباه میکرده.
2079
02:53:40,056 --> 02:53:41,056
هشت ساعت میگذره،
2080
02:53:41,536 --> 02:53:43,495
پروانهشون تو حصار سیمی گیر میکنه...
2081
02:53:43,776 --> 02:53:45,335
و موتور قایقشون در میاد.
2082
02:53:45,976 --> 02:53:48,455
بین آب خروشان که تا گردنشون بالا میاومد،
2083
02:53:48,616 --> 02:53:50,975
انقدر تو تاریکی راه میرن
که بالاخره به خشکی میرسن.
2084
02:53:51,696 --> 02:53:53,616
دو ساعت بدون اینکه
چیزی ببینن، قدم میزنن.
2085
02:53:53,776 --> 02:53:56,015
تنها راهنماشون حصاریه
که وسط مه پیدا کرده بودن.
2086
02:53:56,735 --> 02:53:59,895
نیمهشب کلبهای قفلشده پیدا میکنن.
2087
02:54:03,336 --> 02:54:06,895
با اینکه اچ از این ایده خوشش نمیاد،
سزار با لگد قفلش رو میشکنه.
2088
02:54:09,376 --> 02:54:11,255
در حالی که سزار آروم خوابیده،
2089
02:54:11,816 --> 02:54:14,655
اچ با خودش میگه:
«اتفاق عجیبی افتاده.»
2090
02:54:15,056 --> 02:54:16,655
«اصلا خوشم نمیاد...»
2091
02:54:17,016 --> 02:54:18,895
«یه جای کار میلنگه.»
2092
02:54:23,496 --> 02:54:24,695
امنه.
2093
02:54:31,016 --> 02:54:32,016
شاتگان پره.
2094
02:54:32,096 --> 02:54:34,895
شاتگان مارک رمینگتون.
استفاده شده.
2095
02:54:35,656 --> 02:54:36,935
کیس بدون درپوش کاذب.
2096
02:54:38,016 --> 02:54:40,455
وسایل ماهیگیری.
2097
02:54:44,336 --> 02:54:46,175
چاشنی دینامیت.
2098
02:54:48,616 --> 02:54:50,575
خنثی شده.
2099
02:54:51,056 --> 02:54:52,895
یه نوع علامتگذاری متمایز.
2100
02:54:53,738 --> 02:55:00,177
مذکر، به جرم حمل سلاح بازداشت شده...
2101
02:55:14,943 --> 02:55:17,102
ده ساعت بعد،
اچ و سزار به جرم ورود بدون مجوز...
2102
02:55:17,296 --> 02:55:19,695
به یک پایگاه نظامی در نیمهشب،
2103
02:55:19,976 --> 02:55:22,177
همراه داشتن سلاح و مواد منفجره
و ورود اجباری به انباری...
2104
02:55:22,536 --> 02:55:24,695
که محل انبار اسلحه پایگاه بود...
2105
02:55:24,896 --> 02:55:26,935
توسط نیروهای ارتشی بازداشت میشن.
2106
02:55:28,936 --> 02:55:30,456
همونطور که این دو نفر رو
به سمت سلولهاشون میبرن،
2107
02:55:30,936 --> 02:55:32,895
سزار بیسروصدا نزدیک به اچ میشه،
2108
02:55:33,176 --> 02:55:34,695
و تو گوشش زمزمه میکنه:
2109
02:55:34,976 --> 02:55:38,535
«نگران نباش، چیزی نمیشه.
سریع آزادمون میکنن.»
2110
02:55:39,336 --> 02:55:40,895
«بهم اعتماد کن.»
2111
02:55:48,896 --> 02:55:51,455
سراغ داستان زد برمیگردیم. بالاخره.
2112
02:55:57,336 --> 02:55:58,975
زد از خواب بیدار میشه
و نمیدونه کجاست.
2113
02:56:00,976 --> 02:56:02,935
تو مزرعهای با اختلاف دو سه قطعهای...
2114
02:56:03,215 --> 02:56:05,295
از مزرعه اسب پیرنه است.
2115
02:56:06,016 --> 02:56:07,935
زد تا مدتی میتونه
اونجا زنده بمونه.
2116
02:56:10,136 --> 02:56:14,455
ساپونارا که مالک مزرعه است،
ناجی زد هم هست...
2117
02:56:15,376 --> 02:56:18,695
و قراره در وقایع موقع خروج زد...
2118
02:56:18,976 --> 02:56:20,935
نقشی کلیدی ایفا بکنه.
2119
02:56:22,204 --> 02:56:23,683
ولی داستان رو جلو جلو نگیم.
2120
02:56:24,084 --> 02:56:25,763
فعلا تنها اطلاعاتی که لازمه بدونیم...
2121
02:56:26,044 --> 02:56:29,563
اینه که زد بعد از ماجراجوییهاش،
تو مزرعه ساپونارا بیدار میشه.
2122
02:56:30,764 --> 02:56:33,563
ساپونارا مردی نیمهایتالیاییه
که با برادرزاده و...
2123
02:56:34,564 --> 02:56:36,723
دو دخترش زندگی میکنه.
2124
02:56:40,124 --> 02:56:42,643
«بخش چهاردهم: دو خواهر»
2125
02:56:46,804 --> 02:56:48,603
ساپونارا در عرض چند دقیقه
برای زد توضیح میده...
2126
02:56:49,164 --> 02:56:50,683
که چطور به اینجا رسید.
2127
02:56:52,684 --> 02:56:54,724
شبی که آتشسوزی شد...
2128
02:56:55,005 --> 02:56:57,684
ساپونارا سوار تراکتورش بود
و داشت تو مزرعه کار میکرد.
2129
02:56:57,765 --> 02:56:59,484
اول میبینه که آتش از سمت تمام...
2130
02:56:59,685 --> 02:57:01,284
ساختمونهای مزرعه اسب زبانه میکشه.
2131
02:57:01,525 --> 02:57:03,284
بعد خروج وانتی رو میبینه.
2132
02:57:03,565 --> 02:57:05,324
بنا به دلایلی که توضیح نداده،
فرض رو بر این گرفته...
2133
02:57:05,645 --> 02:57:07,204
که آتشسوزی عمدی بوده.
2134
02:57:07,645 --> 02:57:09,645
تصمیم میگیره خودش رو قاطی نکنه
و به کارش ادامه بده.
2135
02:57:10,285 --> 02:57:12,684
بعد گفت تا اینکه میبینه
یه حیوان بزرگ و دراز...
2136
02:57:12,925 --> 02:57:14,764
وسط زمین پخش شده.
2137
02:57:15,205 --> 02:57:18,684
همون زد بود که از بو
و دود کلر از حال رفته بود.
2138
02:57:20,325 --> 02:57:21,925
ساپونارا کمی موفق میشه احیاش کنه.
2139
02:57:22,165 --> 02:57:24,244
کمکش میکنه تا تراکتور راه بره،
بعد تو انباری...
2140
02:57:24,565 --> 02:57:26,425
اونطرف مزرعه قایمش میکنه،
2141
02:57:26,445 --> 02:57:28,204
جایی که هیچکس
از خانواده خودش هم اونجا نمیره.
2142
02:57:29,645 --> 02:57:31,604
ساپونارا جواب میده:
«خودم میدونم جریان چیه.»
2143
02:57:32,445 --> 02:57:33,484
«سوالی نمیپرسم.»
2144
02:57:33,685 --> 02:57:35,225
«نمیخوام مهمون ناخونده باشم.»
2145
02:57:35,245 --> 02:57:36,665
«هیچوقت کنجکاو نبودم
بفهمم اونجا چه خبره.»
2146
02:57:36,685 --> 02:57:38,245
«به من مربوط نبود.»
2147
02:57:38,325 --> 02:57:40,445
«صرفا ساکنین اونجا
خیلی بهم لطف داشتن.»
2148
02:57:40,845 --> 02:57:43,004
«الان هم خواستم جبران کنم.
نمیخوام مدیون کسی باشم.»
2149
02:57:47,805 --> 02:57:50,004
روز بعد سروکله پلیس پیدا شد
تا سوالاتی بپرسه.
2150
02:57:50,805 --> 02:57:52,564
ولی ساپونارا بلد بود
چطور بترسوندشون.
2151
02:57:52,605 --> 02:57:54,124
مدام یه جمله رو تکرار میکرد:
2152
02:57:54,565 --> 02:57:55,925
«لازم نکرده کسی
در این مورد بهم یاد بده.»
2153
02:57:56,205 --> 02:57:57,564
«خودم همه حقههاش رو بلدم.»
2154
02:57:59,502 --> 02:58:01,262
با کنجکاوی میره
و اطراف مزرعه اسب رو میبینه.
2155
02:58:02,605 --> 02:58:04,685
تو یکی از ورودیهای قدیمی
که کسی دیگه ازش استفادهای نمیکرد،
2156
02:58:04,845 --> 02:58:07,084
ماشین زد رو با سوئیچش
که تو خود ماشین بود، پیدا کرد.
2157
02:58:07,685 --> 02:58:09,065
منتظر موند هوا تاریک بشه...
2158
02:58:09,085 --> 02:58:10,324
و بعد قایمش کرد.
2159
02:58:10,605 --> 02:58:12,325
حتی نمیخواست به زد بگه کجا بود.
2160
02:58:17,365 --> 02:58:18,965
ساپونارا اصرار داشت
نقش آدم عاقل رو بازی کنه.
2161
02:58:19,565 --> 02:58:21,084
اصرار داشت به زد بفهمونه...
2162
02:58:21,285 --> 02:58:22,545
که اولین بارش نیست داره...
2163
02:58:22,565 --> 02:58:24,444
با این شرایط دست و پنجه نرم میکنه.
2164
02:58:24,645 --> 02:58:25,724
یک مسئله روشنه:
2165
02:58:25,917 --> 02:58:27,257
اینکه از این مسئله به وجد اومده...
2166
02:58:27,285 --> 02:58:28,764
و از خداشه که مداخله کنه.
2167
02:58:29,645 --> 02:58:31,604
زد از خودش میپرسه:
«یعنی فکر کرده من کیام؟»
2168
02:58:32,445 --> 02:58:33,884
«فکر کرده جریان چی بوده؟»
2169
02:58:34,125 --> 02:58:35,545
ببین، نمیخوام چیزی بدونم.
2170
02:58:35,565 --> 02:58:37,204
هر چقدر کمتر بدونم،
واسه خودم بهتره.
2171
02:58:38,445 --> 02:58:41,244
من آدم به شدت محتاطیام.
2172
02:58:42,565 --> 02:58:45,484
ولی از من بپرسی بهت میگم
بهترین تصمیم برات...
2173
02:58:45,645 --> 02:58:47,364
اینه که چند روزی اینجا بمونی.
2174
02:58:48,645 --> 02:58:50,684
اون ماشین خیلی منتظر بود،
2175
02:58:51,085 --> 02:58:54,284
تازه ممکنه موقع رفتنت
یهو سر برسن.
2176
02:58:55,645 --> 02:58:56,924
ولی کسی اینجا دنبالت نمیگرده.
2177
02:58:58,965 --> 02:59:00,244
من که با دخترها صحبت کردم.
2178
02:59:00,885 --> 02:59:03,964
گفتم پسر یکی از رفیقهامی و...
2179
02:59:04,365 --> 02:59:08,604
تصادف کردی. باید یه جا استراحت کنی
تا حالت بهتر بشه.
2180
02:59:09,525 --> 02:59:11,004
بقیه از کجا میخوان بفهمن؟
2181
02:59:12,085 --> 02:59:13,405
حالا نمیدونم باور کردن یا نه،
2182
02:59:13,565 --> 02:59:14,844
ولی مطمئنم سوالی نمیپرسن.
2183
02:59:15,125 --> 02:59:19,684
این اخلاقشون به خودم رفته.
برادرزادهام هم سوال نمیپرسه.
2184
02:59:24,645 --> 02:59:29,604
هیچکس از چیزی که من و تو میدونیم...
خبردار نمیشه.
2185
02:59:31,605 --> 02:59:33,724
اون مسئله بین خودمون میمونه.
2186
02:59:35,925 --> 02:59:38,404
زد به طرز شگفتانگیزی
به درست بودن حرف مرد پی میبره.
2187
02:59:39,285 --> 02:59:40,925
با خودش میگه:
«خدا میدونه من رو کی فرض کرده.»
2188
02:59:41,685 --> 02:59:43,604
«ولی اگه اون این برداشت رو کرده،
شاید بقیه هم بکنن.»
2189
02:59:44,125 --> 02:59:46,364
«از پلیس گرفته تا ساکنین
مزرعه اسب. هر کسی.»
2190
02:59:46,685 --> 02:59:49,324
اسمت رو ازم پرسیدن.
از اونجا که اسمت رو نمیدونستم...
2191
02:59:49,645 --> 02:59:51,564
بهشون گفتم رائولی.
2192
02:59:51,885 --> 02:59:53,484
اولین اسمی بود که به ذهنم رسید.
2193
02:59:55,565 --> 02:59:58,444
اگه چیزی پرسیدن بگو اسمت رائوله.
2194
03:00:01,725 --> 03:00:05,684
من هم عجب مغزی دارمها! رائول!
2195
03:00:06,725 --> 03:00:08,164
فارغ از قوه تخیل ساپونارا...
2196
03:00:08,485 --> 03:00:10,125
با تصور اینکه قراره چند روز
تو مزرعه بمونه...
2197
03:00:10,165 --> 03:00:11,564
اصلا اذیت نمیشد.
2198
03:00:11,645 --> 03:00:13,604
در هر صورت با خودش میگه:
«اگه حقیقت رو بهش بگم،»
2199
03:00:13,629 --> 03:00:15,148
«امکان نداره باور کنه.»
2200
03:00:15,525 --> 03:00:18,204
واسه همین حرفی نمیزنه
و چند روز نقش رائول رو بازی میکنه.
2201
03:00:22,725 --> 03:00:24,204
رائول!
2202
03:00:26,944 --> 03:00:28,284
رائول!
2203
03:00:29,645 --> 03:00:31,764
زد خیلی زود با زندگی
تو مزرعه اخت میشه.
2204
03:00:32,405 --> 03:00:34,604
روزمره تکراریش آدم رو...
2205
03:00:34,725 --> 03:00:36,725
همونطوریه که توی تئاترها
نشون داده میشد.
2206
03:00:36,766 --> 03:00:38,685
چیچو! بیدار شو چیچو...
2207
03:00:39,206 --> 03:00:41,245
هر کس نقش خودش رو ایفا میکنه.
2208
03:00:41,566 --> 03:00:43,045
هر کس کار خودش رو انجام میده...
2209
03:00:43,406 --> 03:00:44,845
و به وظایفش میرسه.
2210
03:00:49,606 --> 03:00:51,965
چیچو، نوشیدنی رو آماده کن!
2211
03:00:54,406 --> 03:00:57,165
چیچو، جعبهها رو بار زدی؟
2212
03:01:00,286 --> 03:01:01,885
کی میخوای خونه کانگالو بری؟
2213
03:01:02,206 --> 03:01:03,645
الان. باید زود برم.
2214
03:01:03,926 --> 03:01:06,485
یعنی وقت نداری کار دیگهای کنی، نه؟
2215
03:01:07,246 --> 03:01:09,085
واسه تموم کردن این که باید...
2216
03:01:14,046 --> 03:01:15,645
خواهر کوچیکتر
که ماریا لوئیزا باشه،
2217
03:01:15,886 --> 03:01:17,565
از خونه، باغ...
2218
03:01:17,726 --> 03:01:20,805
پرندهها و سگها مراقبت میکنه.
مارمالاد و کره و...
2219
03:01:21,046 --> 03:01:22,685
غذا برای همه درست میکنه.
2220
03:01:22,846 --> 03:01:24,365
دختری صبور و منظمه...
2221
03:01:24,606 --> 03:01:26,205
که انگار هیچ چیزی
نمیتونه ناراحتش کنه.
2222
03:01:26,446 --> 03:01:28,005
جعبهها رو با طناب به وانت بستی؟
2223
03:01:29,726 --> 03:01:31,645
باید راه بیفتم. زود ببندشون.
2224
03:01:33,806 --> 03:01:35,085
چطوری چیچو؟
2225
03:01:35,766 --> 03:01:37,805
چند تا شیشه میخوای ببری؟
2226
03:01:39,286 --> 03:01:40,926
- چیکار میکنی؟
- جعبهها رو میبندم!
2227
03:01:41,126 --> 03:01:42,405
اونیکی خواهر که آلیسیا باشه،
2228
03:01:42,526 --> 03:01:44,245
جای برادر بزرگتر رو میگیره.
2229
03:01:44,646 --> 03:01:46,466
صبح زود میره محمولهها رو...
2230
03:01:46,486 --> 03:01:48,645
با وانت تحویل بگیره.
2231
03:01:49,526 --> 03:01:50,965
حصارهای شکسته رو تعمیر میکنه،
2232
03:01:51,166 --> 03:01:53,485
و کارهای مربوط به نجاری
یا مکانیکی رو خودش انجام میده.
2233
03:01:53,846 --> 03:01:57,085
میخوای الان تموم بشه؟
2234
03:01:57,606 --> 03:02:01,125
نه، در طول هفته براشون میبرم.
2235
03:02:01,366 --> 03:02:02,586
تو این خونه تنها کسیه...
2236
03:02:02,606 --> 03:02:04,165
که سوار اسب میچرخه.
2237
03:02:04,286 --> 03:02:06,106
این دو دختر خوب بلدن
با همدیگه همکاری کنن.
2238
03:02:06,126 --> 03:02:07,886
انگار میدونن که خودشون
دارن خونه رو اداره میکنن،
2239
03:02:08,698 --> 03:02:10,537
نه آقایون.
2240
03:02:11,966 --> 03:02:15,805
پپا، مسیر رو یادت نره.
اول پدانو.
2241
03:02:16,006 --> 03:02:19,125
بعد کانگالو. آخر سر هم خانمه.
2242
03:02:19,686 --> 03:02:21,245
خواهشا یادداشت کن.
2243
03:02:22,326 --> 03:02:24,325
پدانو، کانگالو و خانمه.
2244
03:02:25,566 --> 03:02:26,605
پپا!
2245
03:02:29,406 --> 03:02:30,645
پپا، پپا...
2246
03:02:31,006 --> 03:02:33,685
کوزههای عسل پدالینو رو برداشتی؟
2247
03:02:33,726 --> 03:02:36,325
خواهشا اونها رو هم بردار.
2248
03:02:41,766 --> 03:02:43,645
جراردو فقط از زنبورها مراقبت میکنه.
2249
03:02:44,686 --> 03:02:46,885
یهخرده آدم مسخره و دلقکیه...
2250
03:02:47,646 --> 03:02:49,346
و یونیفرمی که تنش میکنه...
2251
03:02:49,366 --> 03:02:52,285
آدم رو یاد بچهای میندازه
که داره خالهبازی میکنه.
2252
03:02:53,325 --> 03:02:54,844
بگیر. این رو برام تیز کن.
2253
03:02:55,806 --> 03:02:57,605
همسن خواهرهاست،
2254
03:02:58,406 --> 03:02:59,725
ولی کسی جدیش نمیگیره.
2255
03:03:00,406 --> 03:03:02,247
فقط خودشه که خودش رو جدی میگیره.
2256
03:03:03,126 --> 03:03:04,646
پپا، این رو کی تعمیر میکنی؟
2257
03:03:05,166 --> 03:03:06,645
من که صبح درستش کردم.
2258
03:03:08,686 --> 03:03:10,205
میشه این کارت رو بیرون انجام بدی؟
2259
03:03:10,526 --> 03:03:14,365
- دوباره یه نگاه بهش بنداز.
- باشه بابا. خداحافظ.
2260
03:03:16,566 --> 03:03:18,565
پپا، این رو قرار نبود با خودت ببری؟
2261
03:03:21,326 --> 03:03:23,605
قیچی باغبونیم رو ندیدی؟
2262
03:03:23,886 --> 03:03:25,565
همینجا گذاشته بودمشون.
2263
03:03:27,206 --> 03:03:30,725
پپا، نگاه کن چی رو جا گذاشتی.
2264
03:03:33,966 --> 03:03:35,565
تخممرغها رو جا گذاشت؟
2265
03:03:36,210 --> 03:03:39,261
ساپونارا بدون اینکه
زحمت خاصی تو خونه بکشه،
2266
03:03:39,426 --> 03:03:41,025
شاهانه رفتار میکنه و از اینطرف قلمروش...
2267
03:03:41,126 --> 03:03:42,565
به اونطرفش میره.
2268
03:03:42,886 --> 03:03:45,405
هر روز تصمیم میگیره
فعالیت متفاوتی داشته باشه،
2269
03:03:45,686 --> 03:03:47,165
اما خیلی زود ازش خسته میشه.
2270
03:03:47,726 --> 03:03:49,766
باقی اوقات چای پاراگوئه میخوره،
مطالعه میکنه،
2271
03:03:49,846 --> 03:03:52,125
به رادیو گوش میده
و به انجام وظایف بقیه...
2272
03:03:52,406 --> 03:03:53,845
نظارت میکنه و هرازگاهی...
2273
03:03:54,086 --> 03:03:55,445
بهشون دستور میده.
2274
03:03:55,470 --> 03:03:56,690
چون با گذر زمان حس میکرد...
2275
03:03:56,715 --> 03:03:58,434
باید اقتدارش رو محترمانه
یادآوری کنه...
2276
03:03:58,806 --> 03:04:02,245
در نهایت منجر به این میشه
که بقیه بهش میخندن یا نادیده میگیرنش.
2277
03:04:03,086 --> 03:04:07,005
این آدم یه اشرافزاده است.
یه پادشاه صالح و بیآزاره.
2278
03:04:09,046 --> 03:04:10,685
دو خواهر با همدیگه خیلی فرق دارن.
2279
03:04:11,130 --> 03:04:13,729
آلیسیا که خواهر بزرگه باشه،
سرسخت و سرکشه.
2280
03:04:14,326 --> 03:04:17,365
نگاه تیز و برندهای
مثل سربازان شوروی...
2281
03:04:17,606 --> 03:04:19,086
یا پارتیزانی داره.
2282
03:04:19,647 --> 03:04:22,126
مدت زیادی به آدم خیره میشه،
کلی سوال میپرسه،
2283
03:04:22,729 --> 03:04:24,299
بعدش هم دوباره سوال میپرسه.
2284
03:04:24,393 --> 03:04:27,222
اهل تفکر و اندیشه است،
به نقطهای خیره میشه و فکر میکنه.
2285
03:04:27,247 --> 03:04:29,006
فکر میکنه و سیگار میکشه.
2286
03:04:29,527 --> 03:04:31,006
ولی رفتار مردانهای نداره.
2287
03:04:31,527 --> 03:04:32,606
پر انرژیه...
2288
03:04:33,127 --> 03:04:35,326
ولی مثل مردها این انرژی
با خشم و عصبانیت همراه نیست.
2289
03:04:36,127 --> 03:04:37,646
صرفا ذات قدرتمندی داره.
2290
03:04:38,327 --> 03:04:40,046
بعضی وقتها مثل
پرندهای شکاری رفتار میکنه.
2291
03:04:40,447 --> 03:04:42,587
مثل عقابی که آماده حمله است.
2292
03:04:42,607 --> 03:04:45,326
اون لحظه است که زیبا
و خیرهکننده به نظر میرسه.
2293
03:04:48,087 --> 03:04:50,086
ماریا لوئیزا نقطه مقابلشه.
دختر ساکتیه.
2294
03:04:50,487 --> 03:04:52,286
به ندرت با بقیه چشم تو چشم میشه.
2295
03:04:52,527 --> 03:04:54,926
رفتار با بقیه رو بلد نیست،
ساده است و زود خجالتزده میشه.
2296
03:04:56,167 --> 03:04:57,726
ولی بعد از برخورد اول...
2297
03:04:58,287 --> 03:05:01,326
شخصیت واقعیش که شوخ
و خردمند باشه رو نشون میده.
2298
03:05:01,767 --> 03:05:04,446
شخصیتی شیرین
و شوخطبعی خاصی داره،
2299
03:05:04,527 --> 03:05:06,086
که آروم به دل بقیه میشینه،
2300
03:05:06,287 --> 03:05:07,846
ولی در نهایت دل همه رو میبره.
2301
03:05:08,047 --> 03:05:09,526
پشت این خجالتش...
2302
03:05:09,607 --> 03:05:11,766
ناراحتی و لطافت
شگفتانگیزش رو پنهان میکنه.
2303
03:05:12,287 --> 03:05:14,686
نوعی زیبایی مخفی داره،
2304
03:05:14,767 --> 03:05:17,246
زیرکانه، دیرهنگام و ناگهانیه.
2305
03:05:22,047 --> 03:05:24,686
با ورود زد، این جهان
خودمختار و بسته...
2306
03:05:24,727 --> 03:05:26,286
دستخوش تغییراتی میشه.
2307
03:05:26,487 --> 03:05:29,606
زد متوجه میشه که فردی اجتماعیه،
2308
03:05:30,555 --> 03:05:32,354
میتونه مکالمهای شروع کنه،
2309
03:05:32,687 --> 03:05:36,246
یا حتی میتونه آدم جالبی باشه
و بقیه رو به خنده بیاره.
2310
03:05:37,127 --> 03:05:38,286
سر اولین میز غذا...
2311
03:05:38,527 --> 03:05:40,166
ساپونارا به طور کامل
مکالمه رو دستش میگیره.
2312
03:05:42,167 --> 03:05:45,446
ورود زد براش حکم
ضیافت و مهمانی داره.
2313
03:05:46,567 --> 03:05:48,566
چون بالاخره میتونه
خاطراتی رو دوباره تعریف کنه...
2314
03:05:48,607 --> 03:05:50,246
که انگار بار اوله داره تعریف میکنه.
2315
03:05:50,527 --> 03:05:52,206
میتونه ساعتها بیوقفه صحبت کنه،
2316
03:05:52,231 --> 03:05:53,910
اغراق و یک کلاغ چهل کلاغ کنه...
2317
03:05:53,935 --> 03:05:56,176
و مطمئن باشه که هیچکسی
با حرفش مخالفت نمیکنه.
2318
03:06:00,979 --> 03:06:02,978
در یک لحظه زد خود واقعیش رو
به بقیه نشون میده.
2319
03:06:04,327 --> 03:06:08,246
وسط حرف ساپونارا میپره
و حرف خندهداری میزنه...
2320
03:06:08,727 --> 03:06:10,686
که همه رو تا مدت طولانی میخندونه.
2321
03:06:15,527 --> 03:06:16,527
سر غذای بعدی،
2322
03:06:16,767 --> 03:06:19,206
زد متوجه میشه همه ازش
انتظار دارن دوباره حرف خندهداری بزنه.
2323
03:06:19,967 --> 03:06:21,446
این شرایط برای خودش هم عجیبه،
2324
03:06:21,607 --> 03:06:23,926
ولی میبینه که خیلی راحت
از پس این کار بر میاد،
2325
03:06:24,367 --> 03:06:26,446
انقدر که این شخصیت جدیدش...
2326
03:06:26,687 --> 03:06:28,726
همونقدر برای بقیه سرگرمکننده است،
که واسه خودش هست.
2327
03:06:34,247 --> 03:06:36,127
زد میفهمه که زندگی
با مردی با سن خودش...
2328
03:06:36,207 --> 03:06:37,966
کاملا براشون تازگی داره.
2329
03:06:39,927 --> 03:06:42,966
با ورودش به اون خونه،
دنیای همهشون عوض شد.
2330
03:06:45,327 --> 03:06:47,406
اولین ناهاری که دور هم خوردن،
2331
03:06:47,567 --> 03:06:49,606
ماریا لوئیزا عملا حتی
بهش نگاه هم نمیکرد.
2332
03:06:50,087 --> 03:06:51,646
انگار که وجود نداشت.
2333
03:06:52,167 --> 03:06:54,087
از اونطرف آلیسیا
به سمتش پیشروی میکرد.
2334
03:06:55,376 --> 03:06:57,935
مثل تانکی قدرتمند،
بیخیال به سمتش پیشروی میکرد.
2335
03:07:00,647 --> 03:07:02,886
بعد از اینکه زد تبدیل به
مرکز توجه میز غذا میشه،
2336
03:07:03,565 --> 03:07:06,004
کمکم میفهمه که
این سرسختی آلیسیا...
2337
03:07:06,029 --> 03:07:08,548
در مواجهه با اتفاقات بامزه، از بین میره.
2338
03:07:09,687 --> 03:07:11,968
هر موقع حرف خندهداری میزنه،
آلیسیا که همیشه سرد و بیروحه،
2339
03:07:12,247 --> 03:07:15,166
عین یه دختربچه میشه.
2340
03:07:15,367 --> 03:07:17,046
دیوارهای دفاعیش رو پایین میاره.
2341
03:07:18,607 --> 03:07:20,486
زد از این واکنش خوشحال میشه.
2342
03:07:21,007 --> 03:07:24,286
احساس پیروزمندی میکنه.
خوشش میاد آلیسیا رو بخندونه.
2343
03:07:26,847 --> 03:07:29,166
از اونطرف ماریا لوئیزا
به ندرت حرفی میزنه.
2344
03:07:30,287 --> 03:07:31,486
وقتی زد شوخی میکنه،
2345
03:07:31,567 --> 03:07:35,006
خیلی میخنده ولی همیشه نگاهش پایینه
و روش نمیشه به خود زد نگاه کنه.
2346
03:07:35,887 --> 03:07:38,166
روز بعد وسط حرف زدنش...
2347
03:07:38,887 --> 03:07:41,126
با جملهای خندهدار حرفش رو قطع میکنه.
2348
03:07:42,687 --> 03:07:44,326
فورا از خجالت آب میشه.
2349
03:07:44,727 --> 03:07:46,086
لحظهای سکوت برقرار میشه.
2350
03:07:46,367 --> 03:07:48,046
بعدش همه زیر خنده میزنن.
2351
03:07:48,687 --> 03:07:51,686
روزها که میگذره،
این تقابل بینشون ادامه پیدا میکنه.
2352
03:07:52,447 --> 03:07:54,206
مشخصه که خوشش اومده.
2353
03:07:54,407 --> 03:07:56,486
چون مشتاقانه منتظر
اون لحظه از روزش میمونه.
2354
03:07:57,887 --> 03:08:00,565
زد توی رفتار این دختر
متوجه نشانههای علاقهمندی میشه.
2355
03:08:01,567 --> 03:08:04,087
تغییرات مبهم اما روشنی
که توی ظاهرش به وجود اومده.
2356
03:08:07,408 --> 03:08:09,566
همچنین رفتارش عجیب
و غیرقابل پیشبینی شده،
2357
03:08:10,528 --> 03:08:13,487
هر از گاهی هم رفتار سرد
و آزردهای نشون میده.
2358
03:08:14,288 --> 03:08:18,167
بعضی وقتها در طول غذا
حتی یک کلمه هم باهاش حرف نمیزنه.
2359
03:08:19,368 --> 03:08:21,647
تا اینکه بالاخره
این ابرها کنار میرن و...
2360
03:08:22,607 --> 03:08:24,768
شوخیهاش دوباره شروع میشه
و زد رو همراهی میکنه.
2361
03:08:27,648 --> 03:08:29,568
برای مردی که مدتها
زنی تو زندگیش نبوده،
2362
03:08:29,888 --> 03:08:32,527
همنشینی با چنین خانمی نعمته.
2363
03:08:33,288 --> 03:08:35,008
زد خودش رو تسلیم
شوخیهاشون میکنه...
2364
03:08:35,208 --> 03:08:37,367
و ازشون لذت میبره.
2365
03:08:40,528 --> 03:08:41,727
از طرفی جراردو رو داریم،
2366
03:08:42,567 --> 03:08:45,207
کسی که از اول به زد اعتماد نداشته.
2367
03:08:46,928 --> 03:08:49,687
از لحظهای که اسمش رو میگه،
که خودش رو رائول معرفی کرد،
2368
03:08:50,528 --> 03:08:52,767
زد متوجه میشه جراردو
به طرز عجیبی هی تکرارش میکنه.
2369
03:08:53,488 --> 03:08:56,247
هر بخش و حرفش رو
با دهانش ادا میکنه.
2370
03:09:03,567 --> 03:09:05,327
موقع غذا که زد همه رو میخندونه،
2371
03:09:05,567 --> 03:09:07,047
جراردو هم اون وسط میخنده.
2372
03:09:07,288 --> 03:09:09,008
ولی زد متوجه میشه
که این خندهها زورکیه و...
2373
03:09:09,288 --> 03:09:10,847
اصلا دوست نداره بخنده.
2374
03:09:11,128 --> 03:09:13,687
خندیدن براش مثل نشانهای از ضعف...
2375
03:09:14,048 --> 03:09:15,527
و سرسپردگیه.
2376
03:09:15,567 --> 03:09:18,367
زد میفهمه خصومت جراردو
داره بیشتر میشه.
2377
03:09:19,208 --> 03:09:20,888
حس میکنه که مدام تحت نظره.
2378
03:09:21,528 --> 03:09:23,007
بعد از هر حرف خندهدار زد،
2379
03:09:23,168 --> 03:09:25,047
جراردو نگاهی به ماریا لوئیزا میکنه.
2380
03:09:25,728 --> 03:09:27,889
انگار میخواد با واکنش اون بخنده.
2381
03:09:28,408 --> 03:09:29,688
اگه حرف خندهدار رو ماریا لوئیزا بزنه،
2382
03:09:29,888 --> 03:09:32,087
به زد یا جفتشون نگاه میکنه.
2383
03:09:35,928 --> 03:09:37,606
زد متوجه میشه که جراردو...
2384
03:09:37,848 --> 03:09:39,767
منتظر کوچکترین واکنش ماریا لوئیزاست.
2385
03:09:40,448 --> 03:09:42,487
انگار مخفیانه میخواد
باهاش وقت بگذرونه،
2386
03:09:42,648 --> 03:09:45,327
حواسش به هر رفتاری ازش هست...
2387
03:09:45,567 --> 03:09:48,007
که فقط بتونه همراهیش کنه و ببیندش.
2388
03:09:51,888 --> 03:09:54,647
بعد از تنظیم روابط،
همهچیز به آرومی پیش میره و...
2389
03:09:55,288 --> 03:09:56,767
اتفاق جدیدی نمیفته.
2390
03:10:01,048 --> 03:10:04,007
یه روز زد آلیسیا رو توی
تحویلهای بعدازظهر همراهی میکنه.
2391
03:10:04,808 --> 03:10:07,128
انقدر جوک میگه که دختره مدام میخنده،
2392
03:10:07,888 --> 03:10:09,951
و تو راه برگشت آلیسیا روی...
2393
03:10:09,976 --> 03:10:11,694
شونه زد خوابش میبره.
2394
03:10:12,728 --> 03:10:15,407
زد شب بیقراری داشت،
ولی تا روز بعدش...
2395
03:10:15,728 --> 03:10:17,327
همهچیز به حالت طبیعیش برگشته و...
2396
03:10:17,567 --> 03:10:19,447
انگار اون بعدازظهر اصلا رخ نداده.
2397
03:10:26,260 --> 03:10:28,779
یه روز زد از جراردو میخواد
تا توی هیزم جمع کردن کمکش کنه.
2398
03:10:28,804 --> 03:10:32,202
اولش قبول نمیکنه تا نشون بده
چقدر تو این موضوع برتری داره و...
2399
03:10:32,233 --> 03:10:34,100
خودش کارش رو بهتر بلده.
2400
03:10:34,124 --> 03:10:36,323
زد میفهمه که داره
ازش انتقام میگیره.
2401
03:10:36,348 --> 03:10:37,890
میخواد اذیتش کنه.
2402
03:10:39,491 --> 03:10:42,499
ولی بعد از اتمام کارشون،
جراردو باهاش حرف میزنه.
2403
03:10:42,963 --> 03:10:44,601
چند ساعت صحبت میکنن.
2404
03:10:44,879 --> 03:10:46,099
بدون اینکه اسمی ببرن،
2405
03:10:46,124 --> 03:10:49,699
از تجربهشون تو روابط عاطفی،
زندگی و سرنوشت حرف میزنن.
2406
03:10:49,724 --> 03:10:51,202
فلسفه زندگیشون رو توصیف میکنن.
2407
03:10:51,324 --> 03:10:54,083
زد به وضوح میبینه
که تونسته بهش چیره بشه و...
2408
03:10:54,364 --> 03:10:55,923
دیگه با هم دوست شدن.
2409
03:10:56,771 --> 03:10:58,730
توی یه بعدازظهر بارونی،
در حالی که همه داشتن چرت میزدن،
2410
03:10:59,024 --> 03:11:01,183
زد میره تو آشپزخونه
تا با ماریا لوئیزا صحبت کنه.
2411
03:11:01,917 --> 03:11:04,556
اندازه باقی اوقات شوخی نمیکنن.
حتی کمتر صحبت میکنن.
2412
03:11:05,524 --> 03:11:07,923
زد فقط خمیر سرخ کردن
ماریا لوئیزا رو تماشا میکنه.
2413
03:11:08,320 --> 03:11:10,120
زد این هنر دست رو میبینه...
2414
03:11:10,792 --> 03:11:13,591
که فقط از یک انسان با بصیرت
ظریف و دقیق بر میاد.
2415
03:11:18,002 --> 03:11:20,241
میفهمه از اون هم خوشش میاد.
2416
03:11:25,244 --> 03:11:27,883
یه روز دیگه زد دو خواهر رو میبینه،
2417
03:11:28,084 --> 03:11:31,283
که زیر درختان سبز قدم میزنن،
غرق مکالمات عمیق شدن،
2418
03:11:31,644 --> 03:11:33,243
میخندن و بازی میکنن.
2419
03:11:37,203 --> 03:11:39,123
زد ازش خودش میپرسه:
«یعنی در مورد چی حرف میزنن؟»
2420
03:11:39,924 --> 03:11:41,683
«در مورد منه؟»
2421
03:11:48,041 --> 03:11:52,482
زد خیلی زود متوجه میشه
که نمیتونه از فکر خواهرها بیرون بیاد،
2422
03:11:52,896 --> 03:11:54,980
سعی میکنه از جراردو
و حسادتش فاصله بگیره...
2423
03:11:55,005 --> 03:11:57,700
و از قصهها و لطفهای
ساپونارا فاصله بگیره.
2424
03:11:59,172 --> 03:12:01,251
میبینه که این دنیا و آدمها...
2425
03:12:01,285 --> 03:12:03,364
که تا یک هفته پیش
حتی نمیشناختشون...
2426
03:12:04,067 --> 03:12:05,706
دارن براش طبیعی میشن.
2427
03:12:06,119 --> 03:12:08,318
انگار که تمام عمرش رو
تو این دنیا زندگی کرده.
2428
03:13:05,805 --> 03:13:08,284
یه لحظه به حرفم گوش کن.
2429
03:13:10,204 --> 03:13:12,444
میخوام یه چیزی بهت بگم.
2430
03:13:13,845 --> 03:13:15,684
حرفم بد نیستها...
2431
03:13:18,125 --> 03:13:20,524
هر پنج ماه،
2432
03:13:21,285 --> 03:13:24,284
باید واسه چکآپ تا بیمارستان برم.
2433
03:13:24,685 --> 03:13:28,964
نگران نباش، چیز خاصی نیست.
بیمارستان نزدیک برترانه،
2434
03:13:29,365 --> 03:13:31,163
حدودا دویست کیلومتر فاصله داره.
2435
03:13:32,725 --> 03:13:34,324
مسئله اینه که...
راستش...
2436
03:13:34,605 --> 03:13:37,364
الان که حالم خوبه، ولی دکترها
اصرار دارن چکآپ بشم.
2437
03:13:37,629 --> 03:13:38,613
متوجهی دیگه؟
2438
03:13:40,006 --> 03:13:43,965
مسئله اینه که نمیخوام دخترها بفهمن.
2439
03:13:45,045 --> 03:13:46,884
آخه درک نمیکنن.
2440
03:13:48,685 --> 03:13:51,284
لزومی نداره این مسائل
براشون باز بشه.
2441
03:13:54,046 --> 03:13:55,525
همیشه که تنها میرم،
2442
03:13:56,045 --> 03:13:57,644
چندین ساله که خودم تنها میرم و...
2443
03:13:57,805 --> 03:13:59,604
هیچوقت به مشکلی نخوردم.
2444
03:14:00,285 --> 03:14:02,884
ولی... متوجهی دیگه؟
2445
03:14:04,832 --> 03:14:06,711
اگه زحمتی نیست...
2446
03:14:07,744 --> 03:14:11,783
کلا دو شب طول میکشه.
یه شب که تو بیمارستان...
2447
03:14:11,925 --> 03:14:14,244
یه شب هم استراحت قبل برگشت.
2448
03:14:14,605 --> 03:14:16,225
یه هتل تو تقاطع جاده ۷۴ئه...
2449
03:14:16,245 --> 03:14:18,044
که همیشه میرم اونجا میمونم.
2450
03:14:18,245 --> 03:14:20,804
زیاد گرون نیست، جای آرومیه.
مطمئنم خوشت میاد.
2451
03:14:22,698 --> 03:14:25,937
یعنی از اینجا که دیگه بدتر نیست.
2452
03:14:29,578 --> 03:14:31,777
بگذریم، بعدا در موردش حرف میزنیم.
2453
03:14:38,609 --> 03:14:40,128
زد حرفی نمیزنه،
2454
03:14:40,153 --> 03:14:42,311
ولی در باطن فورا قبول میکنه.
2455
03:14:43,164 --> 03:14:45,284
با خوش میگه:
«دوباره باید تو جاده برم.»
2456
03:14:46,805 --> 03:14:48,325
اون شب بعد از مدتها...
2457
03:14:48,565 --> 03:14:50,324
دوباره نقشه کوواس رو باز میکنه.
2458
03:14:56,645 --> 03:14:58,005
وقتی اسم هتلی که قراره...
2459
03:14:58,125 --> 03:14:59,724
با ساپونارا توش بمونه رو میبینه...
2460
03:15:00,005 --> 03:15:01,445
متوجه میشه کنارش علامتی داره.
2461
03:15:01,685 --> 03:15:03,364
یکی از علامتهای مخصوص کوواسه.
2462
03:15:03,805 --> 03:15:08,311
کنارش اسمی نوشته شده:
آکسل آندرس الکساندرس.
2463
03:15:08,565 --> 03:15:10,203
یکی از نقاطی رو نقشه بود...
2464
03:15:10,285 --> 03:15:12,044
که تا به حال بهش سر نزده بود.
2465
03:15:12,807 --> 03:15:15,046
یکی از سرنخهایی که
تو مسیر کوواس وجود داشته.
2466
03:15:15,245 --> 03:15:18,764
«آکسل آندرس الکساندرس».
زد با لبخند بهش فکر میکنه.
2467
03:15:20,365 --> 03:15:22,724
«شوخطبعی کوواس رو یادم رفته بود.»
2468
03:15:29,702 --> 03:15:32,460
«بخش پانزدهم: پسر شیطان»
2469
03:15:39,592 --> 03:15:41,791
فرانسیسکو سالامونه
در انتهای قرن نوزدهم...
2470
03:15:42,193 --> 03:15:43,671
در کاتانیای سیسیل به دنیا اومد.
2471
03:15:44,505 --> 03:15:49,504
خانوادهاش قبل از ده سالگیش
به کوردوبای آرژانتین نقل مکان کردن.
2472
03:15:50,618 --> 03:15:52,298
هجده سالگی به دانشگاه میره و...
2473
03:15:52,625 --> 03:15:54,745
تو بیست سالگی مدرک معماری و...
2474
03:15:55,027 --> 03:15:56,971
مهندسی عمران میگیره.
2475
03:15:57,450 --> 03:15:59,209
همون سال دو پروژه...
2476
03:15:59,489 --> 03:16:01,649
به جشنوارههای تجاری
میلان و بارسلونا میفرسته،
2477
03:16:01,850 --> 03:16:04,169
که بابت جفتشون مدال طلا میبره.
2478
03:16:04,370 --> 03:16:06,409
سالامونه از کودکیش میدونست...
2479
03:16:06,529 --> 03:16:08,649
که زاده شده تا ساختمان بسازه.
2480
03:16:09,330 --> 03:16:11,009
در مدت کوتاهی که دانشگاه بود،
2481
03:16:11,529 --> 03:16:13,569
متوجه میشه کارش خیلی خوبه.
2482
03:16:13,810 --> 03:16:16,649
تو بیست و چهار سالگی به وضوح
میبینه که نابغه است.
2483
03:16:17,529 --> 03:16:21,449
کسیه که ابتکار عمل و خلاقیتش
هیچ محدودیتی نمیشناسه.
2484
03:16:22,770 --> 03:16:24,129
در همون دوران بود...
2485
03:16:24,210 --> 03:16:26,369
که به اختربینی علاقهمند میشه.
2486
03:16:26,770 --> 03:16:28,969
یک اختربین بهش گفته بود:
2487
03:16:29,610 --> 03:16:31,609
«تو واسه کارهای بزرگی زاده شدی.»
2488
03:16:31,930 --> 03:16:34,329
«تو کارت از همه بهتری.»
2489
03:16:34,570 --> 03:16:36,089
«قراره دنیا رو تغییر بدی.»
2490
03:16:36,210 --> 03:16:38,329
«تبدیل به نقطه عطفی
در حیطه کاریت میشی.»
2491
03:16:38,489 --> 03:16:41,209
«اصلا نگران نباش.
شکوه و جلال در آیندهات میبینم.»
2492
03:16:41,650 --> 03:16:44,209
بعد میپرسه: «من باید چیکار کنم؟»
2493
03:16:45,210 --> 03:16:49,009
«هیچکار. فقط منتظر زمان مناسبش باش.»
2494
03:16:49,330 --> 03:16:51,409
«وقتی زمانش برسه، خودت متوجه میشی.»
2495
03:16:52,330 --> 03:16:55,649
تقریبا ده سال منتظر میمونه،
هیچ ساختمانی نمیسازه.
2496
03:16:55,890 --> 03:16:58,528
فقط مطالعه و طراحی میکنه
و طراحیهاش رو...
2497
03:16:58,650 --> 03:17:01,169
با اسم مستعار به جشنوارههای
تجاری دنیا میفرسته.
2498
03:17:01,529 --> 03:17:03,089
آثار بقیه رو مشاهده میکنه،
2499
03:17:03,250 --> 03:17:05,129
به تمجیدهایی که دریافت میکنن گوش میده،
2500
03:17:05,370 --> 03:17:06,849
بعد جوایزی که بردن رو میبینه.
2501
03:17:07,010 --> 03:17:10,769
«خیلی زود اسمم به گوششون میرسه.
میفهمن من کیام.»
2502
03:17:12,170 --> 03:17:13,609
بالاخره زمان موعود فرا میرسه.
2503
03:17:14,529 --> 03:17:16,249
فرمانداری بخش بوئنوس آیرس...
2504
03:17:16,529 --> 03:17:17,650
چند معمار رو فرا میخوانه...
2505
03:17:17,970 --> 03:17:20,609
تا ساختمانهای استان رو مدرنیزه کنن.
2506
03:17:21,290 --> 03:17:23,469
معروفترین معمار تصمیم میگیره خودش رو...
2507
03:17:23,489 --> 03:17:25,609
وقف بناهای تاریخی
شهرهای تفریحی آرژانتین کنه.
2508
03:17:25,650 --> 03:17:28,049
بعد تو مار دلپلاتا باید
کازینوی بزرگ و...
2509
03:17:28,135 --> 03:17:30,014
ساختمانهای استانی رو بسازه.
2510
03:17:30,890 --> 03:17:34,609
سالامونه با خودش میگه:
«زیادی آسونه، قابل پیشبینیه،»
2511
03:17:34,890 --> 03:17:38,689
«زیادی آدم داره و فعالیت بیشازحدیه.»
2512
03:17:38,970 --> 03:17:40,209
درخواست مدیریت پروژههایی...
2513
03:17:40,253 --> 03:17:41,633
که بقیه رد کردن رو میده.
2514
03:17:41,949 --> 03:17:44,548
شهرهای کوچیکتر و فراموششده استان،
2515
03:17:45,099 --> 03:17:46,658
مناطق پراکنده روی نقشه،
2516
03:17:46,832 --> 03:17:49,112
که در میان دشتهای بیکران هستن.
2517
03:17:49,511 --> 03:17:53,910
سالامونه مثل گرگی که داره طعمهاش رو
بو میکشه میگه: «خوشم اومد.»
2518
03:17:56,645 --> 03:17:59,205
دو سال تمام بیوقفه کار میکنه.
2519
03:17:59,734 --> 03:18:04,141
در طول این دو سال
حتی به ندرت میخوابه.
2520
03:18:04,643 --> 03:18:08,751
شنبهها، یکشنبهها، روزهای تعطیل
و حتی تو کریسمس کار میکنه.
2521
03:18:08,810 --> 03:18:12,089
نقشه میکشه، طرح میکشه،
شخصا ساخت و ساز رو نظارت میکنه.
2522
03:18:12,755 --> 03:18:14,195
لحظهای تردید نمیکنه.
2523
03:18:14,877 --> 03:18:17,156
با خودش میگه:
«تو همین روستای دورافتاده...»
2524
03:18:17,346 --> 03:18:18,945
«که انگار اونسر دنیاست...»
2525
03:18:18,970 --> 03:18:22,089
«خارقالعادهترین ساختمانهای
جهان رو خواهم ساخت.»
2526
03:18:22,832 --> 03:18:24,992
«این برجها و ایوانهای ستوندار...»
2527
03:18:25,210 --> 03:18:27,809
«به اندازه کلیسای جامع شارتر
معروف خواهند شد.»
2528
03:18:28,210 --> 03:18:29,649
«از سراسر دنیا دنبالشون میان.»
2529
03:18:30,036 --> 03:18:32,714
«برای دیدنشون از علفزارهای متروکه میگذرن.»
2530
03:18:33,536 --> 03:18:36,135
«با تکتک سازههام،
بهشون میگم...»
2531
03:18:36,482 --> 03:18:39,722
«که این منم! این کار سالامونه است!»
2532
03:18:46,489 --> 03:18:48,550
چند قبرستان، دفتر عمومی،
2533
03:18:48,570 --> 03:18:52,089
کشتارگاه، تالار شهرداری،
میدان شهر و میدان بندر طراحی میکنه.
2534
03:18:52,489 --> 03:18:55,049
نیمکت و اثاثیه و تیر چراغبرق و...
2535
03:18:55,210 --> 03:18:56,649
پیادهرو طراحی میکنه.
2536
03:18:56,850 --> 03:18:59,849
دنبال ساختمانهای بیشتر،
بزرگتر، بلندتر و حتی بلندتره.
2537
03:19:00,130 --> 03:19:02,609
نمایش بیشتر، افراط بیشتر، خشم بیشتر.
2538
03:19:02,730 --> 03:19:04,369
خشونت بیشتر.
2539
03:19:04,529 --> 03:19:07,329
یه بار فریاد زد: «شکوه بیشتر!
شکوه بیشتر میخوایم!»
2540
03:19:09,014 --> 03:19:10,813
پروژهها تو زمان کمی بنا میشن.
2541
03:19:11,171 --> 03:19:13,591
ماه مه ساخت تالار شهر
گنزالز چاوز تموم میشه.
2542
03:19:13,611 --> 03:19:16,250
کشتارگاه گوآمی و قبرستان
سالکولو ساخته میشه.
2543
03:19:17,171 --> 03:19:19,170
ماه ژوئن ساخت کشتارگاه بالکراس،
2544
03:19:19,411 --> 03:19:21,250
میدان شهر و مدرسه،
2545
03:19:21,451 --> 03:19:22,671
با تالار شهر رائوچ تموم میشه.
2546
03:19:22,691 --> 03:19:24,010
ماه اوت ساخت گوآمی و...
2547
03:19:24,171 --> 03:19:25,570
برجهای تالار شهر کاهوئه،
2548
03:19:25,691 --> 03:19:27,450
ساختمان ترس لوماس،
کشتارگاه آزول،
2549
03:19:27,571 --> 03:19:29,351
و میدانهای آزول
و کورنل پرینگلز تموم میشه.
2550
03:19:29,371 --> 03:19:30,970
ماه سپتامبر ساخت میدان شهر لاپریدا،
2551
03:19:31,151 --> 03:19:34,070
کشتارگاه، تورنکیست، پلگرینی،
2552
03:19:34,331 --> 03:19:37,250
پوآن، پیرووانو و تالار شهر
اوردامپیتا تموم میشه.
2553
03:19:37,451 --> 03:19:38,811
ماه اکتبر سازه شاهکارش ساخته میشه:
2554
03:19:38,931 --> 03:19:40,650
چرخ بزرگی که حکم
ایوان ستونداری مقابل...
2555
03:19:40,684 --> 03:19:43,603
قبرستان سالدونگارای،
بالای نهر ساس گرانده رو داره.
2556
03:19:43,628 --> 03:19:45,906
ماه ژانویه شاهکار دومش ساخته میشه:
2557
03:19:46,117 --> 03:19:48,236
صلیب بزرگ قبرستان لاپریدا.
2558
03:19:48,867 --> 03:19:50,666
چند ماه بعد در نوامبر،
2559
03:19:50,691 --> 03:19:52,330
بهترین شاهکارش ساخته میشه.
2560
03:19:52,490 --> 03:19:54,810
رواق عظیم قبرستان آزول.
2561
03:19:56,131 --> 03:19:58,489
افسانهها میگن شهردار شهر
روز افتتاحیه...
2562
03:19:58,571 --> 03:20:01,050
با سالامونه صحبت کرده.
2563
03:20:01,691 --> 03:20:03,529
شهردار بهش میگه:
2564
03:20:03,571 --> 03:20:05,250
«به نظر میاد چیز بد و شومی باشه.»
2565
03:20:05,490 --> 03:20:07,290
«انگار که طرحی از شیطان بوده.»
2566
03:20:07,490 --> 03:20:09,250
در حالی این حرف رو میزنه
که به اندازه مردم وحشت کرده.
2567
03:20:09,530 --> 03:20:12,330
سالامونه با غلغلهای شیطانی پاسخ میده:
2568
03:20:12,530 --> 03:20:14,970
«انقدر زودباور نباشید آقای دکتر.»
2569
03:20:15,451 --> 03:20:17,610
«شیطان هیچوقت نمیتونه
انقدر موفق باشه.»
2570
03:20:18,867 --> 03:20:21,785
ولی به جایی میرسه
که سالامونه کمکار میشه.
2571
03:20:22,571 --> 03:20:24,970
طرحهاش لغو میشن،
معماران میرن و...
2572
03:20:25,091 --> 03:20:26,610
طرحهای نیمهتمام رو میسازن.
2573
03:20:26,731 --> 03:20:29,010
شهر همون ریتم آروم
و خستهکننده رو ادامه میده.
2574
03:20:29,583 --> 03:20:31,622
زمان میگذره و کسی یادش نمیمونه.
2575
03:20:32,535 --> 03:20:34,974
جز چند برج بلند و مرتفع...
2576
03:20:35,051 --> 03:20:37,170
که به عنوان تنها سازههای بلند
از دل شهر بیرون زدن،
2577
03:20:37,411 --> 03:20:39,970
هیچ سندی مبنی بر
ماجراجویی افراطیش نیست.
2578
03:20:40,851 --> 03:20:44,250
به تدریج اهالی شهر که سابقا...
2579
03:20:44,371 --> 03:20:46,050
با حیرت یا حتی نفرت
بهشون خیره میشدن،
2580
03:20:46,171 --> 03:20:48,591
در نهایت به آسمانخراشهای
عجیب و غریب عادت کردن.
2581
03:20:48,611 --> 03:20:50,850
آسمانخراشهایی که به زور...
2582
03:20:51,011 --> 03:20:54,050
منظره سازههای قرن
پیشین و خانهها رو پوشانده بود.
2583
03:20:54,490 --> 03:20:59,690
ده، چهل، هفتاد سال میگذره.
اسم سالامونه فراموش میشه.
2584
03:21:01,628 --> 03:21:08,842
در مقطعی که پروژهای برای
نوسازی استان ارائه شده بود،
2585
03:21:09,146 --> 03:21:10,745
یک بوروکرات متوجه اسم سالامونه...
2586
03:21:10,811 --> 03:21:13,654
در بیش از دویست طرح معماری...
2587
03:21:13,788 --> 03:21:15,706
در بیش از بیست منطقه متفاوت میشه.
2588
03:21:15,887 --> 03:21:18,206
بوروکرات در این مورد
از مشاور معاون میپرسه،
2589
03:21:18,685 --> 03:21:20,724
که اون از مشاور برنامهریز میپرسه،
2590
03:21:21,107 --> 03:21:24,026
که اون از معاون میراث فرهنگی میپرسه.
2591
03:21:25,039 --> 03:21:26,998
مردد میشن. میترسن.
2592
03:21:27,571 --> 03:21:28,890
تصمیم میگیرن تخریب رو...
2593
03:21:29,011 --> 03:21:30,650
تا اطلاع ثانوی به تعویق بندازن.
2594
03:21:30,851 --> 03:21:33,290
تصمیم میگیرن همراه
درخواست ثبت پروژه...
2595
03:21:33,315 --> 03:21:34,350
از طرحهای نقشهبردار...
2596
03:21:34,375 --> 03:21:35,709
توی گزارش کارشناسی...
2597
03:21:35,835 --> 03:21:39,678
از وضعیت ساختمانها استفاده کنن.
2598
03:21:40,293 --> 03:21:42,092
شرکت تصمیم میگیره
فعلا گزارشی ننویسه،
2599
03:21:42,251 --> 03:21:44,290
که عقبهای طولانی با...
2600
03:21:44,451 --> 03:21:47,170
دولت استانی داشته،
و تصمیم میگیره در کمال احتیاط،
2601
03:21:47,371 --> 03:21:49,050
برای جلوگیری از ورود آنها...
2602
03:21:49,331 --> 03:21:51,090
به هر نوع پروژهای که مرتبط...
2603
03:21:51,171 --> 03:21:53,010
با بازسازی آثار عمومیه...
2604
03:21:53,227 --> 03:21:56,017
یک بار دیگه رو به متخصصان کنه...
2605
03:21:56,171 --> 03:21:58,770
تا کار رو به انجام برسونن
و بررسیهای لازم رو به عمل بیارن،
2606
03:21:59,211 --> 03:22:02,570
که در این راستا بهشون
آزادی زمان، دستور، اولویت...
2607
03:22:02,651 --> 03:22:04,631
و نحوه انجام کار دادن.
2608
03:22:04,651 --> 03:22:07,450
این متخصص مستقل
دقیقا همون مردیه...
2609
03:22:07,490 --> 03:22:09,650
که در بامداد روزی زمستانی...
2610
03:22:09,971 --> 03:22:11,690
با اقامت چهار روزهاش به هتل اومد و...
2611
03:22:11,851 --> 03:22:14,570
اقامتش تا الان به طرز مشکوکی...
2612
03:22:14,691 --> 03:22:17,050
به بیش از پنج ماه رسیده.
2613
03:22:53,972 --> 03:22:56,354
باورتون بشه یا نه،
یک روز تلفن زنگ میخوره.
2614
03:22:57,412 --> 03:22:58,872
تماسگیرنده یکی از کارکنان شرکتیه...
2615
03:22:58,892 --> 03:23:00,651
که ایکس رو استخدام کرده بود.
2616
03:23:01,428 --> 03:23:03,467
دلیل این تماس صرفا بوروکراتیک بود...
2617
03:23:03,733 --> 03:23:06,092
ظاهرا شماره پلاکش رو باید...
2618
03:23:06,132 --> 03:23:07,971
برای فرآیند قبل گزارش درج میکردن.
2619
03:23:09,172 --> 03:23:11,490
ولی کارمند اشاره میکنه که چقدر...
2620
03:23:11,572 --> 03:23:14,211
واسه پیدا کردنش زحمت کشیده و...
2621
03:23:14,491 --> 03:23:16,331
با بیش از ده هتل تماس گرفته بود.
2622
03:23:16,452 --> 03:23:18,611
میگفت با وجود برنامه کاری ایکس،
2623
03:23:18,812 --> 03:23:20,291
انتظار داشت تو مقطع پیشرفتهتری...
2624
03:23:20,316 --> 03:23:21,995
از سفرش بوده باشه.
2625
03:23:23,019 --> 03:23:24,817
یه جا هم به شوخی میگه...
2626
03:23:24,902 --> 03:23:28,700
که میخواسته گزارش
مفقود شدنش رو به پلیس بده.
2627
03:23:36,264 --> 03:23:37,662
ایکس بهونهای برای غیابش میاره،
2628
03:23:37,852 --> 03:23:40,171
اما وقتی تلفن رو قطع میکنه،
میفهمه که شرایط چقدر...
2629
03:23:40,412 --> 03:23:43,691
حساس، پوچ و ناخوشاینده.
2630
03:23:46,332 --> 03:23:47,611
ناگهان متوجه میشه که...
2631
03:23:47,852 --> 03:23:50,411
شرایط غیرعادی باعث ایجاد شک میشه.
2632
03:23:50,932 --> 03:23:53,331
از طرف دیگه چیزی که باید...
2633
03:23:53,491 --> 03:23:55,731
سر جاش باشه و درست عمل کنه،
در واقع نامرئیه.
2634
03:23:56,491 --> 03:23:57,851
باید از اونجا بره.
2635
03:23:59,052 --> 03:24:00,451
هیچ پوششی بهتر از انجام...
2636
03:24:00,612 --> 03:24:02,451
کاری که ازش انتظار میره، وجود نداره.
2637
03:24:02,569 --> 03:24:04,769
باید کارش رو تموم کنه،
بره جایی که قرار بود باشه،
2638
03:24:05,132 --> 03:24:06,490
به روتین زندگیش برگرده.
2639
03:24:14,827 --> 03:24:17,747
دو ساعت بعد،
با تاخیر پنج ماهه از برنامه خودش...
2640
03:24:18,132 --> 03:24:21,291
در جهت مخالف به طرف
میدان شهر میره.
2641
03:25:53,212 --> 03:25:54,932
ولی نمیتونه به روتین خودش برگرده.
2642
03:25:55,572 --> 03:25:56,771
یه چیزی عوض شده بود.
2643
03:25:58,491 --> 03:26:00,691
ایکس به شهری میرسه،
تو هتلی مستقر میشه،
2644
03:26:00,932 --> 03:26:02,811
همونطور که هزاران بار دیگه
این کار رو انجام داده بود.
2645
03:26:03,052 --> 03:26:05,530
ولی احساس متفاوتی داره.
انرژی خاصی حس میکنه.
2646
03:26:05,972 --> 03:26:08,331
انگار توی هر کدوم از اون
مکانهای همیشگی و خستهکننده،
2647
03:26:08,531 --> 03:26:10,931
ممکنه با صحنه خارقالعاده
و شگفتانگیزی روبهرو بشه.
2648
03:26:11,412 --> 03:26:14,116
ایکس بعد از چند ماه
حبس بودن توی انفرادی،
2649
03:26:14,252 --> 03:26:15,971
میفهمه که این استان
هیچوقت مثل قبلش نمیشه.
2650
03:26:16,218 --> 03:26:18,093
چشماندازش هم تغییری نمیکنه.
2651
03:26:18,827 --> 03:26:21,307
ناخواسته احساس ملوانی رو داره...
2652
03:26:21,332 --> 03:26:23,466
که از معجزهای به مجعزه دیگهای میره،
2653
03:26:23,491 --> 03:26:25,467
از شهر فوقالعادهای
به شهر فوقالعاده دیگهای میره.
2654
03:26:25,578 --> 03:26:28,983
میره از قبرستانها، رواقها،
کشتارگاههای متروک دیدن میکنه...
2655
03:26:28,991 --> 03:26:30,371
از منارههایی که انگار...
2656
03:26:30,399 --> 03:26:31,838
از دل مسجدها بیرون زدن دیدن میکنه.
2657
03:26:31,992 --> 03:26:33,592
سفرش به تمثیلی بدل میشه،
2658
03:26:33,617 --> 03:26:35,416
مثل تجربهای باشکوه میشه.
2659
03:26:45,377 --> 03:26:47,776
به ندرت در مورد اتفاقی
که تو هتل افتاد فکر میکنه.
2660
03:26:48,232 --> 03:26:49,391
هر از گاهی...
2661
03:26:49,552 --> 03:26:50,831
موقع خوندن روزنامه محلی...
2662
03:26:51,032 --> 03:26:52,471
با عجله اسمهایی رو مرور میکنه...
2663
03:26:52,672 --> 03:26:54,431
که تو تحقیقاتش بهشون رسیده بود.
2664
03:26:55,584 --> 03:26:57,702
برادران آرماس، اویارزون،
کشتار آسیاب سن مارتین...
2665
03:26:57,980 --> 03:27:00,100
مثل گالری پیچیدهای
از شخصیتهایی میمونه...
2666
03:27:00,180 --> 03:27:01,939
که مدتی طولانی باهاشون زندگی کرده بود.
2667
03:27:02,900 --> 03:27:04,739
یه روز با فکر آردیلس
از خواب بیدار میشه.
2668
03:27:05,020 --> 03:27:07,658
همون شیلیایی بیچارهای
که اشتباهی مقصر شناخته شد.
2669
03:27:08,140 --> 03:27:09,700
با خودش میگه لابد
آردیلس هم مثل خودش...
2670
03:27:09,860 --> 03:27:11,701
تو شرایط خوابمانندی بوده و...
2671
03:27:11,946 --> 03:27:14,505
متوجه اینکه زندگیش چطور
به اونجا رسیده، نشده.
2672
03:27:16,659 --> 03:27:18,219
با خودش میگه:
«باید براش کاری کنم.»
2673
03:27:19,700 --> 03:27:22,019
چند روز بعد به اداره پست میره.
2674
03:27:22,651 --> 03:27:24,459
آدرس دادگاه قضائی رو پیدا میکنه...
2675
03:27:24,484 --> 03:27:26,044
و مثل کسی که بطری به رود میسپاره...
2676
03:27:26,138 --> 03:27:28,297
با پروندهای که دستش بود،
برای آخرین بار خداحافظی میکنه.
2677
03:27:37,900 --> 03:27:40,339
«بخش شانزدهم: گنج»
2678
03:27:49,740 --> 03:27:52,939
سفر زد و ساپونارا در نهایت
سه یا چهار روز طول میکشه.
2679
03:27:54,158 --> 03:27:55,558
روزی که قرار بود برسن...
2680
03:27:55,659 --> 03:27:58,299
ماریا لوئیزا میخواست مطمئن بشه
که کارش تا ظهر تموم شده.
2681
03:27:58,780 --> 03:28:00,419
عصبی و پریشان بود.
2682
03:28:04,100 --> 03:28:05,779
در همون حین جراردو...
2683
03:28:05,804 --> 03:28:07,523
کلی سوالپیچش کرده بود.
2684
03:28:08,500 --> 03:28:10,939
تمام حرکاتش رو زیر نظر میگیره
و با هر شوخیش میخنده.
2685
03:28:11,820 --> 03:28:13,219
«موندم تو چهات شده.»
2686
03:28:13,500 --> 03:28:15,699
«دلت برای کسی تنگ شده؟ عاشق شدی؟»
2687
03:28:16,659 --> 03:28:18,139
از این قبیل سوالها.
2688
03:28:24,185 --> 03:28:26,784
آلیسیا سعی میکنه
رئیس خانواده باشه،
2689
03:28:27,357 --> 03:28:29,396
ولی کمی ضعیف به نظر میرسه.
2690
03:28:29,701 --> 03:28:31,260
خودش و خواهرش مستقیما
اشارهای نمیکنن،
2691
03:28:31,501 --> 03:28:33,741
ولی مشخصه که دلشون برای
مردهای خونهشون تنگ شده.
2692
03:28:34,820 --> 03:28:37,379
آلیسیا بعد از مدتها
غمگین و سودازده میشه و...
2693
03:28:37,740 --> 03:28:40,339
به چیزهایی فکر میکنه
که قبلا تو فکرش نبودن.
2694
03:28:41,260 --> 03:28:44,618
مدام به خودش میگه:
«چقدر احمقی! چقدر احمقی!»
2695
03:28:49,340 --> 03:28:51,658
وقتی خورشید غروب میکنه،
تا دروازه قدم میزنن و...
2696
03:28:52,060 --> 03:28:54,099
میایستن و تا یه مدت
به مسیر خیره میشن.
2697
03:28:54,580 --> 03:28:56,099
در مورد همهچیز حرف میزنن.
2698
03:28:56,780 --> 03:28:59,739
در واقع سعی دارن
عجول و پریشان جلوه نکنن.
2699
03:29:10,220 --> 03:29:11,739
دیروقت میرسن.
بعد از ساعت دوازده.
2700
03:29:14,740 --> 03:29:16,979
دو خواهر، که شامل آلیسیا هم میشه،
حمام کردن و...
2701
03:29:17,220 --> 03:29:18,739
لباس قشنگ پوشیدن.
2702
03:29:20,500 --> 03:29:21,780
ساپونارا کل شب رو...
2703
03:29:22,100 --> 03:29:24,618
وقت میذاره و تکتک جزئیاتی
که رخ داد رو تعریف میکنه.
2704
03:29:25,820 --> 03:29:27,579
کل ماجرای سفر رو بازگو میکنه.
2705
03:29:30,580 --> 03:29:32,939
زد به طور عجیبی ساکته و کم حرف میزنه.
2706
03:29:33,980 --> 03:29:35,979
سرانجام، بعد از اینکه
مکالمه شام تموم میشه،
2707
03:29:36,300 --> 03:29:38,339
ساپونارا میگه که خسته است.
2708
03:29:40,700 --> 03:29:43,618
فقط زد و ماریا لوئیزا تو آشپزخونهان.
2709
03:29:45,180 --> 03:29:47,859
عجیبه که رفته بودی
تو فیشینگ کلاب غذا خوردی!
2710
03:29:53,540 --> 03:29:56,339
اونجا که خیلی قدیمیه!
2711
03:29:57,180 --> 03:29:59,939
نمیدونم چطور بگم...
2712
03:30:00,180 --> 03:30:02,259
انگار مال عصر حجره.
2713
03:30:04,835 --> 03:30:08,033
تازه پیشخدمت آلمانی اونجا...
یا شاید هم روسی بود...
2714
03:30:11,017 --> 03:30:12,895
اصلا حواسش به کلوپ نیست...
2715
03:30:24,581 --> 03:30:26,140
بگذریم، لابد...
2716
03:30:26,301 --> 03:30:28,301
تو غذاشون چیز خاصی میریزن،
2717
03:30:30,741 --> 03:30:36,580
چون یکی که میشناسم بعد از خوردن
غذای اونجا رفتارش عجیب شد.
2718
03:32:03,301 --> 03:32:05,460
صبح روز بعد، زد رفته بود.
2719
03:32:12,101 --> 03:32:14,180
چی شد؟ چرا یهو گذاشت و رفت؟
2720
03:32:15,861 --> 03:32:18,700
واقعیت اینه که زد از ابتدای شب...
2721
03:32:18,821 --> 03:32:21,100
میدونست که صبح روز بعد
قرار نیست اونجا باشه.
2722
03:32:21,781 --> 03:32:22,781
از چند روز قبلش...
2723
03:32:22,806 --> 03:32:24,565
با خودش اتمام حجت کرده بود.
2724
03:32:27,381 --> 03:32:28,780
بنا به دلایلی،
2725
03:32:28,805 --> 03:32:30,828
تو سفرش با ساپونارا،
2726
03:32:30,853 --> 03:32:32,971
زد حس میکنه باید
داستان زندگیش رو براش تعریف کنه.
2727
03:32:34,061 --> 03:32:35,580
اون زمان که تنها بود،
راحت میتونست...
2728
03:32:35,781 --> 03:32:37,860
ماجراجوییهاش رو مثل راز نگه داره.
2729
03:32:38,701 --> 03:32:39,980
انگار فقط مال خودش بود و...
2730
03:32:40,141 --> 03:32:41,780
هیچکس دیگهای درکش نمیکرد.
2731
03:32:42,061 --> 03:32:43,740
ولی الان حس میکنه همسفری داره...
2732
03:32:44,025 --> 03:32:45,424
و میدونه که در مقطعی...
2733
03:32:45,449 --> 03:32:47,208
قراره به کوواس برسه.
2734
03:32:47,391 --> 03:32:49,230
اگه صحبت نکنه
حس میکنه بیوفا بوده،
2735
03:32:49,455 --> 03:32:51,134
خائن بوده.
2736
03:32:51,533 --> 03:32:53,412
خدا میدونه چی تو سرش میگذره.
2737
03:32:54,461 --> 03:32:57,460
ساعتها وقت میذاره و داستان رو
با جزئیات برای ساپونارا توضیح میده...
2738
03:32:58,221 --> 03:32:59,741
که در این چند ماه
چه ماجراجویی پیچیدهای...
2739
03:32:59,821 --> 03:33:01,619
برای پیدا کردن گنج داشته.
2740
03:33:01,861 --> 03:33:03,619
ولی اینجاست که اتفاقی میفته.
2741
03:33:03,831 --> 03:33:06,191
زد داستان رو با شرمساری تعریف میکنه.
انگار داره میگه:
2742
03:33:06,421 --> 03:33:08,301
«ببین خودم رو تو چه مصیبتی انداختم...»
2743
03:33:08,421 --> 03:33:10,381
انگار که ساپونارا فکر میکنه دیوانه است.
2744
03:33:10,941 --> 03:33:13,540
ولی از طرف دیگه،
ساپونارا با جدیت بهش گوش میده...
2745
03:33:13,941 --> 03:33:15,940
ازش سوال میپرسه و میخواد
منظورش رو توضیح بده.
2746
03:33:16,181 --> 03:33:17,659
تحت تاثیر این قصه قرار گرفته.
2747
03:33:18,221 --> 03:33:20,659
با اتمام داستان زد،
ساپونارا حیرتزده میشه.
2748
03:33:21,541 --> 03:33:23,940
چندین کیلومتر تو مسیر،
سوالاتی میپرسه...
2749
03:33:24,101 --> 03:33:26,780
که چند بار پرسیده بود.
به شدت از مکالمه لذت میبره.
2750
03:33:28,341 --> 03:33:30,540
ولی ساپونارا تا مدتی طولانی ساکت میمونه.
2751
03:33:31,701 --> 03:33:33,380
سرانجام با جدیت تمام میگه:
2752
03:33:34,101 --> 03:33:36,580
«خوب گوش کن چی میگم.
اون پول مال خودمون میشه.»
2753
03:33:38,781 --> 03:33:40,340
وقتی که به هتل میرسن،
2754
03:33:40,581 --> 03:33:42,140
ساپونارا تحمل این حجم
از اضطراب رو نداره.
2755
03:33:42,941 --> 03:33:44,861
دیوانه شده.
مثل پسربچهایه که میخواد...
2756
03:33:45,021 --> 03:33:46,700
ته قصه زد رو بدونه.
2757
03:33:47,581 --> 03:33:48,940
زد چی پیدا میکنه؟
2758
03:33:49,581 --> 03:33:51,540
پنج یا شیش نامه از کشوری آفریقایی...
2759
03:33:51,581 --> 03:33:52,719
که به انگلیسی نوشته شدن.
2760
03:33:52,751 --> 03:33:53,719
نامههای معمولی.
2761
03:33:53,888 --> 03:33:57,487
هیچکدوم چیز خاصی ندارن.
به جز یکیشون.
2762
03:34:02,702 --> 03:34:04,702
لازم نیست خودمون رو درگیر
محتویات اون نامه کنیم،
2763
03:34:05,342 --> 03:34:10,261
از طرفی ترجمه زد چندان
قابل اعتماد نیست.
2764
03:34:10,902 --> 03:34:13,181
امکان نداره انگلیسیش اونقدر خوب باشه،
2765
03:34:13,582 --> 03:34:14,781
نکته مهم اینه که فرستنده نامه...
2766
03:34:14,982 --> 03:34:16,501
آقای کسیدی نامی بوده...
2767
03:34:16,542 --> 03:34:18,101
که ظاهرا بین اطرافیان کوواس،
بیشتر از هر کسی...
2768
03:34:18,422 --> 03:34:20,302
با خودش و کسبوکارش آشنا بوده.
2769
03:34:23,062 --> 03:34:24,942
لحن نامه با آرامش و اعتماد...
2770
03:34:25,142 --> 03:34:26,741
و حتی محبتآمیزه.
2771
03:34:27,262 --> 03:34:28,702
به نظر میاد سالیان زیادیه که...
2772
03:34:28,831 --> 03:34:30,391
همدیگه رو میشناسن،
با اینکه...
2773
03:34:30,542 --> 03:34:32,181
ماهیت نامه بیشتر در مورد پوله.
2774
03:34:32,422 --> 03:34:35,660
واضحه که همکار و دوست قدیمی بودن.
2775
03:34:36,089 --> 03:34:38,950
زد که داره نامه رو میخونه،
متوجه چیز جدیدی میشه.
2776
03:34:40,194 --> 03:34:42,273
کسیدی قطعه گمشده داستان کوواسه،
2777
03:34:42,938 --> 03:34:44,657
تنها کسی که همهچی رو میدونه،
2778
03:34:45,474 --> 03:34:47,553
نیمه گمشده نقشه گنجه.
2779
03:35:03,661 --> 03:35:04,701
گوش کن چی میگم.
2780
03:35:04,742 --> 03:35:07,581
سه روز دیگه باید تو انسنادا باشی.
2781
03:35:07,982 --> 03:35:10,541
برو از این یارو که انگار
همهچی رو میدونه بپرس.
2782
03:35:11,582 --> 03:35:13,461
بهت میگه با کی باید صحبت کنی.
2783
03:35:13,582 --> 03:35:14,941
هیچ مشکلی پیش نمیاد.
2784
03:35:15,702 --> 03:35:18,941
کشتی «شوگر لوف» این هفته راه میفته.
2785
03:35:20,462 --> 03:35:21,702
ولی کشتیهای دیگه هم هستن،
2786
03:35:21,822 --> 03:35:23,381
فقط تو این هفته حرکت ندارن.
2787
03:35:24,621 --> 03:35:29,261
در عرض بیست روز به اونجا میرسی.
2788
03:35:30,661 --> 03:35:31,861
زد تو حرف ساپونارا میپره،
2789
03:35:32,142 --> 03:35:34,581
میگه متوجه منظورش نمیشه و...
2790
03:35:34,902 --> 03:35:36,981
در هر صورت این کار احمقانه است.
2791
03:35:37,502 --> 03:35:39,743
میگه دلش نمیخواد وقت بیشتری رو
صرف ماجرای کوواس کنه.
2792
03:35:40,862 --> 03:35:43,660
ازش ممنونه، اما میگه
پیشنهاد ساپونارا عاقلانه نیست.
2793
03:35:44,582 --> 03:35:46,442
میگه خسته است از بس
دنیا رو گشته و...
2794
03:35:46,462 --> 03:35:48,342
جایی رو پیدا نکرده که توش
تعلق خاطر داشته باشه.
2795
03:35:49,073 --> 03:35:51,191
میگه کافیه، هر چیزی حدی داره.
2796
03:35:51,342 --> 03:35:52,781
تموم شده.
2797
03:36:10,502 --> 03:36:11,541
یک هفته بعد...
2798
03:36:11,702 --> 03:36:13,741
زد سوار کشتی تجاری شوگر لوف میشه.
2799
03:36:14,222 --> 03:36:15,541
این کشتی پرچم پرو داره و...
2800
03:36:15,582 --> 03:36:17,022
مقصد آخرش بمبئیه.
2801
03:36:17,182 --> 03:36:20,381
تو کیپتاون، دوربان،
مومباسا و کاراچی توقف داره.
2802
03:36:21,022 --> 03:36:23,261
چند هفته که میگذره،
کشتی به مقصدش میرسه.
2803
03:36:28,934 --> 03:36:32,174
ولی زد وقتی به اونجا میرسه،
متوجه میشه که...
2804
03:36:32,222 --> 03:36:34,581
کسیدی یک دو ماه قبل
از ابتلا به بیماری نادری مرده.
2805
03:36:36,062 --> 03:36:37,620
نمیتونه اطلاعات زیادی کسب کنه.
2806
03:36:38,135 --> 03:36:40,574
ظاهرا کسیدی بازنشسته بوده و...
2807
03:36:40,621 --> 03:36:42,301
تمام عمرش رو در گمرک...
2808
03:36:42,502 --> 03:36:44,261
مامور دولتی بوده.
2809
03:36:44,862 --> 03:36:46,781
دخترش حتی اسم کوواس رو نشنیده بود.
2810
03:36:47,582 --> 03:36:49,620
طبق گفته دختره،
زد اولین آمریکایی جنوبیه...
2811
03:36:49,782 --> 03:36:50,821
که به عمرش دیده بود.
2812
03:36:50,982 --> 03:36:52,620
براش سخت بود باور کنه...
2813
03:36:52,645 --> 03:36:54,164
که اروپایی نیست.
2814
03:36:54,582 --> 03:36:56,620
ناگهان چیزی یادش میفته و...
2815
03:36:56,661 --> 03:36:58,821
با عجله میره و با پاکتنامهای برمیگرده.
2816
03:36:59,982 --> 03:37:02,175
«این قبل از مرگش اومده بود.»
2817
03:37:02,889 --> 03:37:04,528
«فکر کنم از آمریکای جنوبی باشه.»
2818
03:37:06,262 --> 03:37:07,781
جای نشانی روی پاکتنامه...
2819
03:37:07,998 --> 03:37:10,077
نوشته بود «آکسل آندرس الکساندرس».
2820
03:37:10,621 --> 03:37:13,821
زد در اون نامه،
بالاخره کوواس رو پیدا میکنه.
2821
03:37:20,982 --> 03:37:22,381
درک عزیز،
2822
03:37:23,918 --> 03:37:25,437
نمیدونی چقدر ناراحتم...
2823
03:37:25,462 --> 03:37:27,221
که سلامتیت رو به بهبود نیست.
2824
03:37:29,022 --> 03:37:30,821
باور اینکه بیمار شدی برام سخته.
2825
03:37:32,621 --> 03:37:36,620
آدم بعضی اطرافیانش رو
فناناپذیر تلقی میکنه،
2826
03:37:36,645 --> 03:37:38,365
انگار که هیچوقت
قرار نیست بلایی سرشون بیاد.
2827
03:37:39,712 --> 03:37:42,152
آدم در کودکی این تصور رو
نسبت به پدر و مادرش داره.
2828
03:37:43,622 --> 03:37:45,382
من هم همیشه تو رو
اینطور فرض میکردم.
2829
03:37:47,143 --> 03:37:48,902
یادمه مدتها پیش...
2830
03:37:48,995 --> 03:37:52,473
فیلمی که در بچگی
دوستش داشتم رو دیدم.
2831
03:37:53,988 --> 03:37:57,026
زنی میخواست انتقام
قتل شوهرش رو بگیره،
2832
03:37:57,580 --> 03:38:00,418
برای همین میخواست
تکتک همدستان اون جنایت رو بکشه.
2833
03:38:00,910 --> 03:38:03,949
همهشون، حتی قویترین
و باهوشترین مجرمان اون جنایت،
2834
03:38:04,723 --> 03:38:06,563
در نهایت با اسلحه زن کشته شدن.
2835
03:38:07,863 --> 03:38:10,702
همین اتفاق هم داره
برای ما میفته درک.
2836
03:38:13,343 --> 03:38:15,382
حتی قویترین و باهوشترین...
2837
03:38:16,343 --> 03:38:18,621
حتی خودت درک...
حتی من...
2838
03:38:20,583 --> 03:38:21,583
میدونی چیه درک؟
2839
03:38:23,263 --> 03:38:25,102
یه چیزی چند روز پیش عوض شد.
2840
03:38:26,543 --> 03:38:30,782
شصت سالم شد.
بیدار شدم و تعجب کردم،
2841
03:38:31,383 --> 03:38:33,742
احساسی داشتم که برام جدید بود،
2842
03:38:36,103 --> 03:38:38,222
حس میکردم هیچ
اتفاق بدی برام نمیفته.
2843
03:38:38,463 --> 03:38:40,462
نمیدونم متوجه...
منظورم میشی یا نه،
2844
03:38:41,183 --> 03:38:42,742
ولی حس میکنم بازی رو بردم.
2845
03:38:46,048 --> 03:38:47,926
حس کردم تمام کارتهام رو
خوب بازی کردم،
2846
03:38:48,064 --> 03:38:49,663
حس میکردم نسبت به هر مشکلی...
2847
03:38:49,868 --> 03:38:52,187
هر مصیبت و بلایی، مصونیت دارم.
2848
03:38:54,622 --> 03:38:56,262
انگار بازی رو بردم، متوجهی؟
2849
03:38:59,263 --> 03:39:01,661
اون شب از گریه زیاد خوابم برد.
2850
03:39:04,143 --> 03:39:06,661
از اونموقع فقط دارم
بهش فکر میکنم.
2851
03:39:09,543 --> 03:39:11,621
دیگه این زندگی رو نمیخوام درک.
2852
03:39:14,263 --> 03:39:15,782
به نظرت برای شروع مجدد دیر شده؟
2853
03:39:18,503 --> 03:39:21,621
یادمه یه نفر برام
داستانی تعریف کرده بود.
2854
03:39:23,622 --> 03:39:26,502
مردی از بدو تولد
ثروت کلانی بهش میرسه.
2855
03:39:27,688 --> 03:39:31,327
این مرد خوشتیپ، جذاب و ورزشکاره.
2856
03:39:32,343 --> 03:39:33,942
تو خط تندرو زندگی میکنه.
2857
03:39:35,423 --> 03:39:37,303
چندین بار با زنان زیبا ازدواج میکنه،
2858
03:39:37,503 --> 03:39:41,062
ولی به همهشون خیانت میکنه
و ازشون جدا میشه.
2859
03:39:41,378 --> 03:39:42,487
هیچ رابطه سالمی نداشته.
2860
03:39:43,995 --> 03:39:45,800
بدهیهاش انباشته میشن.
کلاهبرداری میکنه.
2861
03:39:46,894 --> 03:39:48,924
بعد رو به مشروب و شرطبندی میاره.
2862
03:39:49,743 --> 03:39:53,982
یه روز که میبینه چقدر
تنها و بدشانسه...
2863
03:39:54,152 --> 03:39:55,831
تصمیم میگیره خودش رو بکشه.
2864
03:39:57,143 --> 03:39:59,142
همین که میخواد بپره،
خدا باهاش حرف میزنه.
2865
03:39:59,583 --> 03:40:02,742
«تو چهات شده؟
میخوای زندگیت رو حیف کنی؟»
2866
03:40:04,223 --> 03:40:06,182
«من همهچی بهت دادم،
ولی تو دورشون انداختی.»
2867
03:40:06,863 --> 03:40:10,182
«واقعا حیفه.
باید از نو شروع کنی...»
2868
03:40:10,503 --> 03:40:12,661
«و این بار تو مسیر درست پا بذاری.»
2869
03:40:14,423 --> 03:40:15,621
مرد به زندگی برمیگرده،
2870
03:40:15,823 --> 03:40:18,661
ولی این بار صرفهجویی و احتیاط پیشه میکنه.
2871
03:40:18,903 --> 03:40:21,582
کلی پول در میاره،
اما با عقلانیت خرج میکنه.
2872
03:40:22,622 --> 03:40:24,062
سعی میکنه کنار افرادی...
2873
03:40:24,223 --> 03:40:26,502
که میخوان از مسیر
منحرفش کنن، قرار نگیره.
2874
03:40:27,183 --> 03:40:28,621
فردی عاشقپیشه میشه و...
2875
03:40:28,662 --> 03:40:31,142
نمیذاره هیچکس مانع مسیرش بشه.
2876
03:40:33,212 --> 03:40:35,811
دیگه هیچ اشتباهی نمیکنه،
حق و باطل رو راحت تشخیص میده.
2877
03:40:37,943 --> 03:40:39,743
تا اینکه یه روز میفهمه...
2878
03:40:40,943 --> 03:40:43,742
نهتنها به اندازه قبل
هنوز تنها و بدشانسه...
2879
03:40:44,703 --> 03:40:46,142
بلکه حتی بیشتر هم شده.
2880
03:40:48,301 --> 03:40:52,220
وقتی میره خودش رو بکشه،
دوباره صدای خدا رو میشنوه.
2881
03:40:53,863 --> 03:40:55,582
خدا بهش میگه: «بپر!»
2882
03:40:56,863 --> 03:40:58,661
«تو بیچارهای.»
2883
03:40:59,383 --> 03:41:00,902
«احمقی بیش نیستی.»
2884
03:41:03,583 --> 03:41:06,862
من چی درک؟ من هم احمقم؟
2885
03:41:11,543 --> 03:41:13,022
امیدوارم حالت زود بهتر بشه.
2886
03:41:14,943 --> 03:41:17,102
بعدا در مورد کار برات نامه مینویسم.
2887
03:41:20,023 --> 03:41:22,422
دوستدار تو، یوخنیو.
2888
03:41:26,344 --> 03:41:29,583
زد بعد از خوندن نامه میگه:
«پس کوواس این بود.»
2889
03:41:31,504 --> 03:41:34,903
برای اولین بار حس میکنه
ماجراجوییش به پایان رسیده.
2890
03:42:28,504 --> 03:42:30,209
داستان سوم: اچ و سزار...
2891
03:42:30,400 --> 03:42:33,679
که سومین روزه تو
پایگاه نظامی زندانی شدن.
2892
03:42:50,891 --> 03:42:52,291
یه داستان جالب یادمه.
2893
03:42:55,904 --> 03:42:57,023
واقعا جالبه.
2894
03:43:09,064 --> 03:43:12,103
آهای، اخمالو خان.
2895
03:43:12,304 --> 03:43:13,983
نمیخوای داستانم رو بشنوی؟
2896
03:43:16,384 --> 03:43:17,724
خیلی جالبهها.
2897
03:43:17,744 --> 03:43:19,543
به نفعته ازش محروم نمونی.
2898
03:43:23,700 --> 03:43:24,895
خیلی داستان جالبیه.
2899
03:43:26,278 --> 03:43:27,763
اسمش رفقای شاده.
2900
03:43:29,716 --> 03:43:31,153
داستانش در مورد...
2901
03:43:31,656 --> 03:43:32,727
آواز شانسه.
2902
03:43:36,623 --> 03:43:38,218
دلت نمیخواد بشنویش؟
2903
03:43:39,144 --> 03:43:40,463
من که تعریف میکنم.
2904
03:43:45,779 --> 03:43:48,599
اگه دوست داشتی بشنوی که گوش کن.
2905
03:43:50,178 --> 03:43:51,482
اگه دوست نداشتی...
2906
03:43:51,607 --> 03:43:53,920
داستان خوبی از کفت پریده.
2907
03:43:56,301 --> 03:43:58,900
«بخش هفدهم: رفقای شاد»
2908
03:44:02,784 --> 03:44:04,622
در طول چهار ساعتی که اچ خوابیده،
2909
03:44:05,224 --> 03:44:06,743
سزار داستانی رو میگه به نظر...
2910
03:44:06,944 --> 03:44:09,183
خاطره کودکی خودش
در زمان جنگ بوده.
2911
03:44:10,184 --> 03:44:11,983
برای اولین بار از پدرش تعریف میکنه.
2912
03:44:13,864 --> 03:44:16,543
زندگیش در کودکی رو
کامل و جامع تعریف میکنه.
2913
03:44:16,824 --> 03:44:19,303
اینکه چطور از نقطهای
به نقطه دیگهای میرفت...
2914
03:44:19,744 --> 03:44:21,622
چندین و چند بار بازداشت شده بود.
2915
03:44:28,651 --> 03:44:30,628
من و پدرم تو گویان بودیم.
2916
03:44:31,346 --> 03:44:34,120
تو یکی از جزایری بودیم
که اسمش خاطرم نیست.
2917
03:44:35,143 --> 03:44:36,675
زمان جنگ بود.
2918
03:44:37,401 --> 03:44:38,698
پدرم آلمانی بود،
2919
03:44:39,026 --> 03:44:40,659
ولی آلمانیها بهش محل نمیذاشتن.
2920
03:44:41,628 --> 03:44:43,300
واسه همین پدرم با انگلیسیها...
2921
03:44:43,839 --> 03:44:45,003
و فرانسویها معامله کرد.
2922
03:44:45,581 --> 03:44:46,909
آلمانیها بهش لقب «خائن» دادن.
2923
03:44:47,987 --> 03:44:51,018
همیشه ما رو جدا میکردن،
زندانی میکردن،
2924
03:44:51,167 --> 03:44:52,689
همهچیزمون رو میگرفتن.
2925
03:44:53,479 --> 03:44:56,682
بعد دوباره آزادمون میکردن.
همین آش و کاسه بود.
2926
03:44:58,940 --> 03:45:01,057
یادمه یه بار ما رو
توی جنگل دستگیر کردن...
2927
03:45:01,315 --> 03:45:04,635
که میخواستیم با محموله باروت
از مرز رد بشیم.
2928
03:45:05,737 --> 03:45:07,112
همچنین یک فرانسوی و...
2929
03:45:07,417 --> 03:45:08,526
پسری که قصد داشتن...
2930
03:45:09,065 --> 03:45:11,417
از زندان فرار کنن رو دستگیر کردن.
2931
03:45:12,065 --> 03:45:14,471
میگفتن این پسر و اون یارو جاسوس بودن.
2932
03:45:15,307 --> 03:45:17,135
همهمون رو اسیر کردن.
2933
03:45:17,768 --> 03:45:20,315
ولی گم شدن.
تو جنگل گم شدن.
2934
03:45:21,089 --> 03:45:23,120
راه خروج از جنگل رو بلد نبودن.
2935
03:45:24,237 --> 03:45:26,096
گیرندههاشون خراب شد.
2936
03:45:26,346 --> 03:45:27,729
همهشون مضطرب بودن.
2937
03:45:28,190 --> 03:45:30,175
فرمانده آلمانی که خیلی مضطرب بود.
2938
03:45:30,964 --> 03:45:33,175
مدام از این مسیر و اون مسیر میرفتن...
2939
03:45:33,339 --> 03:45:35,948
ولی نمیدونستن به کجا ختم میشه.
2940
03:45:38,068 --> 03:45:40,705
هوند، مگه تو بلد نیستی نقشه رو بخونی؟!
2941
03:45:41,785 --> 03:45:44,504
رئیس، من که گفته بودم
بلد نیستم نقشهخوانی کنم.
2942
03:45:44,664 --> 03:45:46,104
از اینجا که رد شده بودیم.
2943
03:45:46,705 --> 03:45:50,024
ادامه میدیم.
2944
03:46:00,834 --> 03:46:02,311
ناگهان اتفاقی افتاد.
2945
03:46:03,998 --> 03:46:05,780
به انتهای جنگل رسیدیم.
2946
03:46:06,858 --> 03:46:08,975
زمین بزرگی جلومون بود
که باتلاقی در مجاورتش بود.
2947
03:46:10,163 --> 03:46:11,209
آلمانیها ایستادن.
2948
03:46:11,881 --> 03:46:13,444
به چیزی مشکوک شدن.
2949
03:46:14,397 --> 03:46:15,991
میترسیدن کاسهای زیر نیمکاسه باشه.
2950
03:46:32,073 --> 03:46:33,432
به نظر تو چیه؟
2951
03:46:37,305 --> 03:46:38,824
خیلی خطرناکه.
2952
03:46:42,025 --> 03:46:43,824
اول تو برو.
2953
03:47:20,509 --> 03:47:22,308
چیزی میبینی؟
2954
03:47:30,785 --> 03:47:32,344
یه چیزی داره تکون میخوره.
2955
03:47:39,545 --> 03:47:42,824
ولی مطمئن نیستم چیه.
2956
03:47:46,185 --> 03:47:47,944
بریم وایان.
2957
03:48:36,744 --> 03:48:38,088
بعد از مدت زیادی...
2958
03:48:38,549 --> 03:48:39,565
هیچ اتفاقی نمیفته.
2959
03:48:40,455 --> 03:48:42,862
فرمانده آلمانی همچنان
با اضطراب منتظره.
2960
03:48:43,823 --> 03:48:45,448
پدر من هم مضطرب بود.
2961
03:48:46,229 --> 03:48:48,901
میگفت: «خوب نیست،
بوی دردسر میاد.»
2962
03:48:54,807 --> 03:48:58,065
بعد از دور صدای شلیک میاد.
2963
03:48:58,971 --> 03:49:00,799
تیراندازی چند دقیقه ادامه پیدا میکنه.
2964
03:49:05,791 --> 03:49:07,182
بعد آلمانیها برمیگردن.
2965
03:49:07,737 --> 03:49:08,877
یه اسیر جدید میارن.
2966
03:49:16,118 --> 03:49:17,718
حالا داستان فرق میکنه.
2967
03:49:19,573 --> 03:49:23,166
اسیر جدیدمون مرد گندهای بود.
خیلی گندهبک بود.
2968
03:49:23,377 --> 03:49:25,510
گندهتر از هر آدمی بود
که تو عمرم دیده بودم.
2969
03:49:26,166 --> 03:49:27,948
سربازها گندهبک رو نگه داشته بودن.
2970
03:49:28,533 --> 03:49:30,502
کنار باقی اسرا گذاشتنش.
2971
03:49:31,158 --> 03:49:32,518
پدرم ترسیده بود.
2972
03:49:32,979 --> 03:49:34,291
پدرم گفت:
2973
03:49:34,323 --> 03:49:36,760
«خطرناکه. این آدم خطرناکه.»
2974
03:49:37,026 --> 03:49:40,651
بعد گفت: «اسم این آدم...
بن فرگوسن گندهبکه.»
2975
03:49:41,573 --> 03:49:44,924
بن گندهبک سرباز انگلیسیه.
خیلی هم خطرناکه.
2976
03:49:45,737 --> 03:49:48,221
بن گندهبک عضو رفقای شاده.
2977
03:49:48,823 --> 03:49:50,510
خودش میگه «رفقای شاد».
2978
03:49:50,916 --> 03:49:52,885
این گروه متشکل از سربازان...
2979
03:49:52,910 --> 03:49:55,299
حرفهای انگلیسیه.
2980
03:49:55,862 --> 03:49:57,135
خیلی معروفن.
2981
03:49:57,875 --> 03:49:59,306
رفقای شاد.
2982
03:50:00,205 --> 03:50:01,908
پدرم میگه:
2983
03:50:02,338 --> 03:50:04,260
«برامون دردسر درست میکنه.»
2984
03:50:04,932 --> 03:50:06,737
«حسابی تو دردسر افتادیم.»
2985
03:50:07,651 --> 03:50:09,908
من از رفقای شاد خوشم اومد.
2986
03:50:10,666 --> 03:50:12,369
از خبر دردسر خوشحال شدم.
2987
03:50:17,507 --> 03:50:20,814
داره دیر میشه. باید راه بیفتیم.
2988
03:50:23,088 --> 03:50:26,666
بن گندهبک اسیر شد، ولی مضطرب نبود.
بلکه لبخند میزد.
2989
03:50:28,487 --> 03:50:32,557
آلمانیها مثل حیوانی در باغ وحش
به بن گندهبک خیره شده بودن.
2990
03:50:32,924 --> 03:50:35,205
میخندیدن. اما ترسیده بودن.
2991
03:50:36,143 --> 03:50:37,557
بن گندهبک نترسیده بود.
2992
03:50:38,049 --> 03:50:39,807
بن گندهبک بگو بخند میکرد.
2993
03:50:42,893 --> 03:50:44,182
آلمانیها بحث میکردن.
2994
03:50:45,104 --> 03:50:47,158
سر بن گندهبک نگران بودن.
2995
03:50:48,135 --> 03:50:49,713
نمیدونستن باید چیکار کنن.
2996
03:50:50,690 --> 03:50:52,487
گفتن: «باید برگردیم.»
2997
03:50:53,198 --> 03:50:54,838
«عجله کنید.»
2998
03:50:56,866 --> 03:50:59,385
زود باشین! راه بیفتین!
2999
03:51:03,604 --> 03:51:04,854
برگشتیم.
3000
03:51:05,401 --> 03:51:07,408
آلمانیها خسته و نگران بودن.
3001
03:51:08,119 --> 03:51:09,627
به آسمون نگاه میکردن.
3002
03:51:10,830 --> 03:51:13,198
میگفتن: «عجله کنین، دیر شد.»
3003
03:51:13,510 --> 03:51:15,346
میخواستن قبل از تاریکی برگردن.
3004
03:51:16,002 --> 03:51:17,151
از تاریکی وحشت داشتن.
3005
03:51:17,625 --> 03:51:19,905
جا نمونید. سریع راه برید.
3006
03:51:42,088 --> 03:51:43,033
شب از راه رسید.
3007
03:51:43,268 --> 03:51:44,494
ساعتها گذشت.
3008
03:51:44,862 --> 03:51:46,533
آلمانیها وحشت کرده بودن.
3009
03:51:47,041 --> 03:51:48,955
غذا درست کردن
اما خودشون اشتها نداشتن.
3010
03:51:49,893 --> 03:51:52,424
تمام مدت به صداهای
تو تاریکی گوش میدادن.
3011
03:51:53,424 --> 03:51:54,627
ترسیده بودن.
3012
03:51:55,299 --> 03:51:56,885
هیچکس حرفی نمیزنه.
3013
03:51:57,612 --> 03:51:59,158
همه بیصدا بودن.
3014
03:53:07,955 --> 03:53:10,393
آلمانیها یک به یک وارد تاریکی شدن.
3015
03:53:11,494 --> 03:53:12,869
وارد تاریکی شدن همانا...
3016
03:53:14,510 --> 03:53:15,791
مفقود شدن همانا.
3017
03:53:17,057 --> 03:53:18,565
بقیه همچنان منتظر بودن.
3018
03:53:18,948 --> 03:53:20,487
مدت زیادی منتظر نشستن.
3019
03:53:21,362 --> 03:53:22,455
ساکت و بیصدا.
3020
03:53:31,323 --> 03:53:33,190
بوی خون انگلیسی میاد داداش.
3021
03:53:44,027 --> 03:53:45,546
همین؟
3022
03:53:47,622 --> 03:53:49,421
تفنگش رو بگیر.
3023
03:54:03,893 --> 03:54:06,283
بگیر.
3024
03:54:10,854 --> 03:54:12,190
بگیر دیگه.
3025
03:54:15,324 --> 03:54:17,003
ترسو!
3026
03:55:05,182 --> 03:55:09,018
بندازش آلمانی کثافت.
بازی تموم شد.
3027
03:55:20,229 --> 03:55:22,744
پدرم میگه: «رفقای شادن.»
3028
03:55:24,604 --> 03:55:26,182
یکی پس از دیگری از راه رسیدن.
3029
03:55:27,117 --> 03:55:28,492
پدرم خبر داشت.
3030
03:55:28,987 --> 03:55:31,506
دیوید اسمایل،
3031
03:55:31,547 --> 03:55:33,447
جانی شورت،
3032
03:55:33,467 --> 03:55:35,487
جک «پاک»،
3033
03:55:35,507 --> 03:55:37,826
موران «نقطه کور».
3034
03:55:37,883 --> 03:55:39,359
همهشون اومدن.
3035
03:55:40,648 --> 03:55:43,578
بعد پدرم با صدای بلندتری گفت:
3036
03:55:43,938 --> 03:55:45,082
فرمانده!
3037
03:55:45,107 --> 03:55:47,346
چارلی لندن.
3038
03:55:47,555 --> 03:55:49,711
بعد گفتن: «وقتشه آواز بخونیم.»
3039
03:55:50,742 --> 03:55:53,273
توضیح دادن: «آواز شانسمونه.»
3040
03:55:54,711 --> 03:55:58,195
گفتن: «هر بار که ماموریت
خطرناکی انجام میدیم،»
3041
03:55:58,220 --> 03:56:01,047
«بعد از هر کاری که میکنیم،
این ترانه رو میخونیم.»
3042
03:56:01,578 --> 03:56:04,531
«کار که هنوز تموم نشده،
ولی ترانهمون رو میخونیم.»
3043
03:56:05,258 --> 03:56:06,703
«آواز شانسمونه.»
3044
03:56:08,008 --> 03:56:09,461
بعد شروع به خوندن کردن.
3045
03:56:10,688 --> 03:56:12,289
من هم اون ترانه رو یادمه.
3046
03:56:13,359 --> 03:56:14,891
خیلی خوب تو خاطرم مونده!
3047
03:56:18,428 --> 03:56:20,587
خاطره سزار با صحنهای نامحتمل...
3048
03:56:20,668 --> 03:56:22,667
از خودش و سربازان انگلیسی...
3049
03:56:22,708 --> 03:56:24,667
که دارن آواز پیروزی میخونن، تموم میشه.
3050
03:56:26,460 --> 03:56:28,659
اگه اچ به خاطرهاش گوش میداد،
3051
03:56:29,140 --> 03:56:32,059
احتمالا فکر میکرد
دوباره داره داستان سر هم میکنه.
3052
03:56:33,228 --> 03:56:35,827
ولی دنیای سزار،
در کنار سربازان انگلیسی...
3053
03:56:35,908 --> 03:56:38,627
موقع خندیدن و آواز خوندن،
جشن پیروزی گرفتن...
3054
03:56:38,708 --> 03:56:41,867
با ترانهای حماسی و قهرمانانه،
انقدر بیربط و بیجا بود...
3055
03:56:42,157 --> 03:56:45,396
که نه فقط از تحمل اچ،
بلکه از تحمل هر کسی خارج بود.
3056
03:57:05,019 --> 03:57:08,218
بهرحال، وقتی اچ بیدار میشه،
میبینه که سزار نیست.
3057
03:57:14,116 --> 03:57:16,580
«بخش هجدهم: آواز شانس»
3058
03:57:17,308 --> 03:57:21,987
هماکنون، در ایستگاه رادیویی
افام اتوئیل، برنامه موسیقی داریم.
3059
03:57:24,748 --> 03:57:26,973
یه پایان احتمالی واسه داستان ایکس.
3060
03:57:29,708 --> 03:57:31,547
ایکس تو یکی از سفرهاش،
3061
03:57:32,084 --> 03:57:33,963
در یکی از بیشمار پمپبنزینها،
3062
03:57:34,835 --> 03:57:36,074
به صورت اتفاقی خبری تازه،
3063
03:57:36,166 --> 03:57:38,285
از سانحه کشتار آسیاب میخونه.
3064
03:57:56,468 --> 03:57:57,667
خیلی بلنده...
3065
03:58:39,668 --> 03:58:42,827
اینجا سیگار کشیدن ممنوعه،
ولی چه میشه کرد؟
3066
03:58:47,828 --> 03:58:48,947
کسی که نمیبینه.
3067
03:58:52,268 --> 03:58:53,587
هیچوقت کسی نمیبینه.
3068
03:58:57,148 --> 03:59:00,587
همیشه آدمهای تکراری اینجا میان.
3069
03:59:00,995 --> 03:59:02,474
راننده تراکتورها رو میگم.
3070
03:59:03,748 --> 03:59:05,507
بعدش ساعت پنج اتوبوس میاد.
3071
03:59:13,588 --> 03:59:14,827
مواظب باش.
3072
03:59:17,068 --> 03:59:18,587
چند وقت بود سیگار نکشیدی؟
3073
03:59:24,188 --> 03:59:25,667
پس خیلی وقت بود.
3074
03:59:28,068 --> 03:59:30,267
سیگار واسه آدم خوبه.
3075
03:59:36,428 --> 03:59:37,667
مسافری، نه؟
3076
03:59:40,828 --> 03:59:42,107
همیشه تو جادهای.
3077
03:59:52,068 --> 03:59:53,667
همیشه یه پام تو جاده است.
3078
03:59:59,517 --> 04:00:00,517
خوش به حالت.
3079
04:00:07,469 --> 04:00:08,668
طبق خبری که تو روزنامه بود،
3080
04:00:08,749 --> 04:00:10,329
زندانی شیلیایی به کشورش برگشت...
3081
04:00:10,349 --> 04:00:11,908
و در مورد این موضوع
هیچ حرفی به مطبوعات نزد.
3082
04:00:13,963 --> 04:00:16,082
ولی قاضی دادگاه گفت:
3083
04:00:18,849 --> 04:00:20,849
«نمیتونیم جزئیات زیادی
از آزادی ایشون بدیم،»
3084
04:00:21,704 --> 04:00:23,823
«فقط میتونیم بگیم
که واقعا شانس آوردن.»
3085
04:00:25,739 --> 04:00:27,778
«حتی میشه گفت خدا
شخصا به دادش رسید.»
3086
04:00:33,571 --> 04:00:35,770
پس به نظر پرونده ایکس...
3087
04:00:35,795 --> 04:00:37,634
دست آدم درستی افتاد.
3088
04:00:39,042 --> 04:00:42,321
کل این ماجراجویی در نهایت
به هدفی رسید.
3089
04:00:42,920 --> 04:00:52,920
ارائهشده توسط سینما دریمینگ
@CinemDreaming
3090
04:00:53,669 --> 04:00:57,388
چند روز یا چند هفته که میگذره،
اچ با چند کاغذبازی ساده...
3091
04:00:57,709 --> 04:00:59,748
بالاخره آزاد میشه.
3092
04:01:01,029 --> 04:01:02,868
سرباز وظیفه به سمت...
3093
04:01:03,069 --> 04:01:06,268
نزدیکترین جاده میبرش و میگه:
«واسه تو خیلی طول کشید.»
3094
04:01:06,669 --> 04:01:09,068
«اوضاع پیچیده شد.
وگرنه زودتر آزادت میکردیم.»
3095
04:01:13,127 --> 04:01:15,046
«ولی همسلولیت سریع آزاد شد.»
3096
04:01:15,309 --> 04:01:16,708
«تازه اون که خارجی بود.»
3097
04:01:17,509 --> 04:01:19,588
«میبینی دیگه؟
همهچی به شانس بستگی داره.»
3098
04:01:24,834 --> 04:01:28,889
در همون حین تو جادهای دیگه
که میتونه دور یا نزدیک بهشون باشه،
3099
04:01:29,897 --> 04:01:31,362
یه پیرمرد خارجی،
3100
04:01:31,387 --> 04:01:35,226
که معلوم نیست به کجا برمیگشت،
ترانهای که وقتی بچه بود...
3101
04:01:35,271 --> 04:01:37,030
حفظ کرده بود رو یادش میاد.
3102
04:01:37,742 --> 04:01:39,901
این آهنگیه که آدم باید...
3103
04:01:40,448 --> 04:01:42,087
بعد از رسیدن به دستاورد بزرگی...
3104
04:01:42,794 --> 04:01:45,433
یا زنده موندن از خطر بزرگی
و سالم رسیدن به جایی بخونه.
3105
04:01:45,648 --> 04:01:48,247
یا بعد برگشتن از سفری طولانی
باید خونده بشه.
3106
04:01:52,759 --> 04:02:07,759
مترجم: «حامی مغیثی»
در تلگرام: Timelordsubs@
3107
04:02:07,784 --> 04:02:22,784
«زن، زندگی، آزادی»
«حتی یک روز اسارت حق توماج صالحی نیست»
3108
04:02:23,302 --> 04:02:25,880
♪ روزی روزگاری در قدیم... ♪
3109
04:02:27,098 --> 04:02:29,466
♪ عمرم رو کنار جاده میگذروندم. ♪
3110
04:02:30,942 --> 04:02:34,348
♪ اسبسواران میاومدن و... ♪
3111
04:02:34,839 --> 04:02:37,628
♪ درست از کنارم رد میشدن. ♪
3112
04:02:38,653 --> 04:02:41,653
♪ اونها که پیر بودن میگفتن: ♪
3113
04:02:41,966 --> 04:02:43,411
♪ «پسر جان...» ♪
3114
04:02:43,919 --> 04:02:45,880
♪ «یه روز بزرگ میشی.» ♪
3115
04:02:46,442 --> 04:02:52,989
♪ «این جاده یه روز ♪
♪ تو رو با خودش هممسیر میکنه.» ♪
3116
04:02:54,106 --> 04:02:56,981
♪ «پسر جان، ازت خداحافظی میکنم.» ♪
3117
04:02:57,598 --> 04:03:01,427
♪ «چون سرنوشت برات ♪
♪ جای دیگهای رو مقرر کرده.» ♪
3118
04:03:01,809 --> 04:03:08,591
♪ «ولی اون مسیر رو خودت باید رقم بزنی.» ♪
3119
04:03:10,012 --> 04:03:12,153
♪ من هم کیفم رو برداشتم... ♪
3120
04:03:12,895 --> 04:03:15,075
♪ حتی از کسی خداحافظی نکردم. ♪
3121
04:03:17,762 --> 04:03:19,841
♪ چون نمیدونستم که... ♪
3122
04:03:20,270 --> 04:03:22,356
♪ هیچوقت قرار نیست برگردم. ♪
3123
04:03:25,442 --> 04:03:27,567
♪ تمام مسیر رو پیاده رفتم، ♪
3124
04:03:28,778 --> 04:03:31,380
♪ در تاریکی شب و گرمای روز ادامه دادم. ♪
3125
04:03:32,262 --> 04:03:34,200
♪ یادم افتاد... ♪
3126
04:03:35,012 --> 04:03:37,903
♪ که بهم چی میگفتن. ♪
3127
04:03:40,856 --> 04:03:42,411
♪ «پسر جان!» ♪
3128
04:03:42,755 --> 04:03:44,364
♪ «ازت خداحافظی میکنم.» ♪
3129
04:03:44,747 --> 04:03:47,434
♪ «چون سرنوشت برات ♪
♪ جای دیگهای رو مقرر کرده.» ♪
3130
04:03:48,356 --> 04:03:54,012
♪ «ولی اون مسیر رو خودت باید رقم بزنی.» ♪
3131
04:03:56,364 --> 04:03:58,278
♪ هفت دریا رو به چشم دیدم. ♪
3132
04:04:00,075 --> 04:04:02,333
♪ از هر رودخانهای عبور کردم. ♪
3133
04:04:03,973 --> 04:04:06,231
♪ هیچ سرزمینی اونقدر دور نبود... ♪
3134
04:04:07,958 --> 04:04:09,911
♪ که ازش رد نشده باشم. ♪
3135
04:04:11,669 --> 04:04:14,122
♪ بعضی وقتها تنها بودم. ♪
3136
04:04:14,848 --> 04:04:16,387
♪ خودم و رفیقم... ♪
3137
04:04:16,412 --> 04:04:17,528
♪ یعنی جاده بودیم. ♪
3138
04:04:19,169 --> 04:04:24,262
♪ بالای سرمون هم آسمان پرستاره بود. ♪
3139
04:04:26,723 --> 04:04:28,591
♪ گفت: «دوست عزیزم،» ♪
3140
04:04:28,661 --> 04:04:30,106
♪ «ازت خداحافظی میکنم.» ♪
3141
04:04:31,544 --> 04:04:33,856
♪ «سرنوشت برات جای دیگهای رو مقرر کرده.» ♪
3142
04:04:35,348 --> 04:04:41,106
♪ «ولی اون مسیر رو خودت باید رقم بزنی.» ♪
3143
04:05:29,967 --> 04:05:32,194
♪ حالا رو به پیری رفتم، ♪
3144
04:05:32,811 --> 04:05:34,827
♪ و روزهای سردم از راه رسیده. ♪
3145
04:05:36,334 --> 04:05:38,717
♪ تمام جاهایی که رفته بودم... ♪
3146
04:05:39,155 --> 04:05:41,178
♪ دیگه در خاطرم نیستن. ♪
3147
04:05:44,959 --> 04:05:46,967
♪ وقتی که لحظه مرگم فرا برسه، ♪
3148
04:05:48,123 --> 04:05:50,077
♪ کنار جاده دفن خواهم شد، ♪
3149
04:05:52,053 --> 04:05:55,170
♪ با سنگ قبری که روش ♪
♪ این جمله رو نوشته: ♪
3150
04:05:59,514 --> 04:06:01,139
♪ «اینجا کسی آرمیده...» ♪
3151
04:06:01,459 --> 04:06:03,069
♪ «که خدا حافظش بود.» ♪
3152
04:06:03,873 --> 04:06:06,514
♪ «سرنوشتش جای دیگری مقرر شده بود.» ♪
3153
04:06:07,608 --> 04:06:13,201
♪ «اما خودش بود که ♪
♪ مسیر زندگیاش را رقم زد.» ♪
3154
04:06:15,272 --> 04:06:16,662
♪ «اینجا کسی آرمیده...» ♪
3155
04:06:17,100 --> 04:06:18,842
♪ «که خدا حافظش بود.» ♪
3156
04:06:19,702 --> 04:06:22,069
♪ «سرنوشتش جای دیگری مقرر شده بود.» ♪
3157
04:06:23,506 --> 04:06:29,014
♪ «اما خودش بود که ♪
♪ مسیر زندگیاش را رقم زد.» ♪