1 00:00:01,020 --> 00:00:05,270 ‫چهار سال آزگار رو با جر و بحث الکی سر حاکمیت یه شبه‌جزیره تلف کردیم. 2 00:00:05,270 --> 00:00:11,570 ‫و چیزی نمونده بود که ناوگان دشمن دو تا تایتان رزمی اصلی‌مون رو جر واجر بکنه. 3 00:00:11,570 --> 00:00:17,490 ‫«نبوغ بشر سرانجام بر سپر مارلی چیره می‌شود و آن را متلاشی می‌کند.» 4 00:00:18,410 --> 00:00:22,960 ‫روزنامه‌های کشورهای دیگه دارند از قوای خاور میانه تعریف می‌کنند. 5 00:00:22,960 --> 00:00:27,000 ‫به نظر شما این برای مارلی پیروزیه؟ 6 00:00:27,000 --> 00:00:30,050 ‫ماگات، می‌خوای چیزی بگی یا نه؟ 7 00:00:30,050 --> 00:00:33,630 ‫ژنرال، متأسفانه باید بگم که وقتش رسیده. 8 00:00:33,630 --> 00:00:38,050 ‫منظورم اینه که بشر سرانجام بر قدرت تایتان‌ها برتری پیدا کرده. 9 00:00:38,050 --> 00:00:43,350 ‫وقتی ما اینجا اینقدر خودمون رو وابسته به قدرت تایتان‌ها ‫و توسعه‌طلبی ارضی کرده بودیم، 10 00:00:43,350 --> 00:00:47,940 ‫بقیه‌ی کشورها به فکر پیشرفت تسلیحاتی بودند تا با ما مقابله کنند. 11 00:00:47,940 --> 00:00:52,570 ‫و حالا نتیجه‌ش این شده که استراتژی ما کمونه کرده و داره خودمون رو می‌گزه. 12 00:00:52,570 --> 00:00:58,820 ‫البته هنوز تایتان‌های ما در عرصه‌ی نبرد زمینی رقیب ندارند. 13 00:00:58,820 --> 00:01:05,540 ‫اما اگر هواپیماها با همین سرعت پیشرفت کنند، ‫ به زودی بمب مثل بارون از آسمون بر سرمون می‌ریزه. 14 00:01:05,540 --> 00:01:12,710 ‫در حالی‌که تایتان‌ها، شیاطین روی زمین، هیچ کاری ازشون ساخته نیست ‫ جز اینکه بایستند و تماشا کنند. 15 00:01:16,630 --> 00:01:20,600 ‫تایتان بال‌دار نداریم؟ 16 00:01:20,600 --> 00:01:23,850 ‫ژنرال، قصدم این بود که بگم دوره‌ی تایتان‌ها گذشته-- 17 00:01:23,850 --> 00:01:25,430 ‫می‌دونم. 18 00:01:25,430 --> 00:01:29,480 ‫در آینده‌ی نزدیک، ابتکار عمل رو در جنگ از دست می‌دیم. 19 00:01:29,480 --> 00:01:32,400 ‫نه، شاید همین الآن هم از دست دادیم. 20 00:01:32,400 --> 00:01:39,370 ‫ما کسانی بودیم که زمانی شیاطین الدیایی رو منکوب کردیم. ‫ حالا ببین به چه روزی افتادیم! 21 00:01:39,370 --> 00:01:41,910 ‫اجازه دارم صحبت بکنم، ژنرال؟ 22 00:01:41,910 --> 00:01:44,870 ‫اجازه می‌خوام که نظر مشورتی خودم رو بگم. 23 00:01:44,870 --> 00:01:49,250 ‫زیک، پسر معجزه. حرف بزن. 24 00:01:49,250 --> 00:01:55,260 ‫ما باید عملیات جزیره‌ی پارادیس رو از سر بگیریم ‫و تایتان مادر رو به دست بیاریم. 25 00:01:56,590 --> 00:02:03,220 ‫همونطور که فرمانده ماگات داشتند می‌گفتند، ‫مارلی باید سلاح‌های بهتری بسازه. 26 00:02:03,220 --> 00:02:08,190 ‫اما دنیا هم همینطوری تماشاچی وا نمی‌ایسته. 27 00:02:08,190 --> 00:02:12,150 ‫ارتش ما به زمان نیاز داره تا کاملاً سازمان خودش رو عوض کنه. 28 00:02:12,150 --> 00:02:16,190 ‫اما چطور امکان این فراهم می‌شه؟ ‫زمانی که روزنامه‌های دنیا بنویسند: 29 00:02:16,190 --> 00:02:21,570 ‫«مارلی پارادیس را تسخیر کرده و قدرت تمام تایتان‌ها را در اختیار گرفته است.» 30 00:02:23,780 --> 00:02:27,370 ‫یک سال از دورۀ تو باقی مونده، درست نمی‌گم؟ 31 00:02:27,370 --> 00:02:33,960 ‫بله، و نگرانی من اینه که کلت نتونه قدرت تایتان حیوانی رو به تمامی به ارث ببره. 32 00:02:35,800 --> 00:02:37,300 ‫که اینطور! 33 00:02:37,300 --> 00:02:43,180 ‫پس در این سال آخر می‌خوای شکست چهار سال پیشت رو جبران کنی؟ 34 00:02:43,180 --> 00:02:45,350 ‫همینطوره. 35 00:02:45,350 --> 00:02:50,440 ‫باید به تبهکاری‌های گریشا یاگر نقطه‌ی پایان گذاشت 36 00:02:50,440 --> 00:02:54,440 ‫و کسی که این کار رو می‌کنه من هستم، پسر سابقش. 37 00:04:23,990 --> 00:04:28,990 ‫«قطار نیمه‌شب» ‫ترجمه از ‫Macbeth 38 00:04:35,000 --> 00:04:38,750 ‫کلت، ببخشید که برای پیشبرد برنامه‌ی خودم ازت بد گفتم. 39 00:04:38,750 --> 00:04:41,760 ‫اشکالی نداره. کارتون فوق‌العاده بود. 40 00:04:41,760 --> 00:04:45,680 ‫فکرش رو هم نمی‌کردم که یه ژنرال به حرف‌های یه الدیایی گوش بده! 41 00:04:46,680 --> 00:04:50,430 ‫در کل تاریخ هیچ تایتان حیوانی مثل شما نبوده. 42 00:04:50,430 --> 00:04:54,390 ‫بعضی مواقع من رو به یاد تایتان مادر می‌ندازه. 43 00:04:54,390 --> 00:04:59,730 ‫چرا شما اینقدر بخصوص هستید؟ ‫شما که خون تبار شاه در رگ‌هاتون نیست. 44 00:04:59,730 --> 00:05:04,450 ‫خدا می‌دونه! فکر کنم قبل از اینکه بفهمم بمیرم. 45 00:05:04,450 --> 00:05:10,740 ‫اوه... ولی وقتی خاطراتم رو به ارث ببری به راز بزرگ من پی خواهی برد. 46 00:05:10,740 --> 00:05:13,000 ‫راز؟ چه رازی؟ 47 00:05:13,000 --> 00:05:17,790 ‫من کونم رو به یه روش ویژه پاک می‌کنم. ‫فقط ناموساً به کسی نگو! 48 00:05:17,790 --> 00:05:19,790 ‫دیگه دیر شده! گزارش می‌خوام! 49 00:05:19,790 --> 00:05:21,050 ‫-- فرمانده! ‫-- فرمانده! 50 00:05:21,050 --> 00:05:26,510 ‫باید همه چی رو بگی، تا آخرین موی کونت رو! ‫فکر کردید الدیایی‌ها حق داشتن حریم خصوصی دارند؟ 51 00:05:26,510 --> 00:05:28,470 ‫البته که نه، قربان! 52 00:05:32,010 --> 00:05:34,850 ‫می‌تونی پارادیس رو در عرض یک سال تصرف کنی؟ 53 00:05:34,850 --> 00:05:39,270 ‫انگار می‌خواید بگید که فقط یک سال برای این کار زمان دارم. 54 00:05:39,270 --> 00:05:45,110 ‫در سه سال گذشته، هر چی کشتی شناسایی به پارادیس فرستادیم برنگشته. 55 00:05:45,110 --> 00:05:48,240 ‫زیک، نظرت چیه؟ 56 00:05:48,240 --> 00:05:55,120 ‫با توجه به اینکه ۳۲ کشتی غرق شدند، ‫فکر نمی‌کنم که فقط کار یک تایتان بوده باشه. 57 00:05:55,120 --> 00:06:02,000 ‫دست‌کم دو تا تایتان‌، از جمله ارن یاگر، باید راه فرارشون رو سد کرده باشند. 58 00:06:02,000 --> 00:06:07,300 ‫موافقم. ‫اگه به جزیره حمله کنیم، کشتی‌هامون به پشتیبانی نیاز دارند. 59 00:06:07,300 --> 00:06:12,810 ‫بله. ولی تهدیدی که متوجه ماست فقط از ناحیه‌ی تایتان‌هاشون نیست. 60 00:06:18,100 --> 00:06:19,400 ‫دست نگه-- 61 00:06:23,770 --> 00:06:29,280 ‫انگار داشتی خواب خوشی می‌دیدی. ‫واسه همین بیدارت نکردم. 62 00:06:29,280 --> 00:06:34,450 ‫هنوز واسه کاری که کردی ازت تشکر نکردم. گالیارد... 63 00:06:34,450 --> 00:06:36,120 ‫ازت ممنونم. 64 00:06:36,120 --> 00:06:38,290 ‫از من تشکر نکن. 65 00:06:38,290 --> 00:06:44,920 ‫اگه ۹ سال پیش من تایتان زره‌دار رو به ارث برده بودم، این اتفاقات نمی‌افتاد. 66 00:06:44,920 --> 00:06:50,180 ‫برادرم هم مجبور نمی‌شد از تو محافظت کنه و یه تایتان بخوردش. 67 00:06:50,180 --> 00:06:52,180 ‫تو خاطرات مارسل رو دیدی؟ 68 00:06:52,180 --> 00:06:58,430 ‫نه، اما به قدر کافی از دختر قبل از خودم، ایمیر، یه چیزهایی دستگیرم شد. 69 00:06:58,430 --> 00:07:02,770 ‫چه اسم باهیبتی، اون هم برای این زن بیچاره! 70 00:07:04,060 --> 00:07:08,190 ‫به لطف اون بود که تونستیم تایتان آرواره‌ی برادرم رو پس بگیریم، مگه نه؟ 71 00:07:08,190 --> 00:07:10,780 ‫آره، همینطوره. 72 00:07:10,780 --> 00:07:14,160 ‫توی اون جزیره چه غلطی می‌کردی پس؟ 73 00:07:14,160 --> 00:07:17,080 ‫هر روز باید یه نفر می‌اومد نجاتت می‌داد؟ 74 00:07:17,080 --> 00:07:17,950 ‫همینطوره! 75 00:07:17,950 --> 00:07:20,960 ‫توی خاطراتش دیدم که چطوری عمل کردی. 76 00:07:20,960 --> 00:07:26,050 ‫چطور بود؟ ‫می‌خواستی تظاهر کنی که آدم قابل اتکایی هستی، نه؟ 77 00:07:26,050 --> 00:07:28,590 ‫به نظر من که همه‌ش می‌خواستی ادای برادرم رو در بیاری! 78 00:07:28,590 --> 00:07:33,260 ‫پاک، درست نیست آدمی رو که توپ به دک و پوزش خورده اذیت کنیم! 79 00:07:33,260 --> 00:07:36,060 ‫دیگه به من نگو پاک، پیک. 80 00:07:36,060 --> 00:07:37,260 ‫حالت خوبه؟ 81 00:07:37,260 --> 00:07:40,390 ‫دو ماه می‌شه که تو حالت تایتان بودم. 82 00:07:40,390 --> 00:07:43,980 ‫دیگه داشت یادم می‌رفت که چطوری روی دو پا راه برم. 83 00:07:43,980 --> 00:07:47,860 ‫راستی، راینر... ‫بهتره بری گبی و بقیه رو ببینی. 84 00:07:47,860 --> 00:07:50,110 ‫نگرانت هستند. 85 00:07:50,110 --> 00:07:51,900 ‫فکر کنم بهتره برم. 86 00:07:57,030 --> 00:07:59,240 ‫دارم از حال می‌رم. 87 00:07:59,240 --> 00:08:01,830 ‫حس می‌کنم که انگار صد ساله ندیدمت. 88 00:08:01,830 --> 00:08:05,960 ‫جداً؟ حتی با وجود اینکه همیشه داریم با هم دعوا می‌کنیم؟ 89 00:08:05,960 --> 00:08:09,250 ‫خب، راستش شاید مدتی مجبور باشیم دعوا رو کنار بذاریم. 90 00:08:10,260 --> 00:08:12,170 ‫خدا کنه. 91 00:08:14,430 --> 00:08:16,510 ‫-- از این طرف. ‫-- باشه. 92 00:08:17,810 --> 00:08:22,100 ‫بچه‌ها، اگه تایتان‌ها دیگه کاربردی توی جنگ نداشته باشند، 93 00:08:22,100 --> 00:08:26,730 ‫چه به سر واحد جنگجویان و ما الدیایی‌ها میاد؟ 94 00:08:28,820 --> 00:08:36,070 ‫-- یه آدمی که نزدیک ما زندگی می‌کنه ‫می‌گه که آب دریا شوره چون اون توش می‌شاشه! 95 00:08:29,980 --> 00:08:32,150 ‫-- آقای براون حالش خوب می‌شه. 96 00:08:32,150 --> 00:08:33,740 ‫-- می‌دونم. 97 00:08:33,740 --> 00:08:36,070 ‫-- چی؟ اونا... 98 00:08:38,700 --> 00:08:43,660 ‫احتمالاً سربازهای دشمن هستند که ‫از حمله‌ی تایتان‌های لایعقل جون سالم به در بردند. 99 00:08:43,660 --> 00:08:48,380 ‫پاشون که برسه به خونه، به همه میگن که جنگ تایتانی چقدر غیر انسانیه! 100 00:08:48,380 --> 00:08:52,300 ‫که باعث می‌شه اوضاع از قبل هم برای ما الدیایی‌ها سخت‌تر بشه! 101 00:08:52,300 --> 00:08:56,340 ‫«مردم دنیا! ‫بیایید همت کنیم و قوم ایمیر رو از بین ببریم!» 102 00:08:58,390 --> 00:09:00,600 ‫-- لعنتی! لعنتی! لعنتی! لعنتی! 103 00:09:00,600 --> 00:09:03,180 ‫-- بس کن، اودو! ‫-- لعنتی! لعنتی! لعنتی! لعنتی! 104 00:09:03,180 --> 00:09:05,560 ‫شهر رو به هم نریزید. 105 00:09:05,560 --> 00:09:07,440 ‫راینر! 106 00:09:07,440 --> 00:09:09,230 ‫می‌تونی راه بری؟! 107 00:09:09,230 --> 00:09:12,320 ‫معلومه! شماها حال‌تون خوبه؟ 108 00:09:12,320 --> 00:09:14,110 ‫-- گبی. ‫-- چه جورم! 109 00:09:14,110 --> 00:09:16,320 ‫-- اودو! ‫-- آره به نظرم. 110 00:09:16,320 --> 00:09:19,530 ‫-- سوفیا. ‫-- مثل قبل. 111 00:09:19,530 --> 00:09:21,330 ‫فالکو. 112 00:09:21,330 --> 00:09:22,120 ‫سلام. 113 00:09:22,120 --> 00:09:26,080 ‫ببینم، گفتند که بر می‌گردیم به لیبریو! 114 00:09:26,080 --> 00:09:27,920 ‫پس بهتره تا اون موقع یه قدمی بزنیم! 115 00:09:27,920 --> 00:09:28,880 ‫هی! 116 00:09:28,880 --> 00:09:30,090 ‫هیچوقت همچین فرصتی گیرمون نمیاد! 117 00:09:30,090 --> 00:09:33,460 ‫بهتر نیست که آقای براون استراحت کنند؟ 118 00:09:35,720 --> 00:09:38,640 ‫من حالم خوبه. نگران نباش. 119 00:09:38,640 --> 00:09:40,720 ‫جنابعالی برو خونه و استراحت کن! 120 00:09:40,720 --> 00:09:42,560 ‫من هم میام! 121 00:09:42,560 --> 00:09:46,310 ‫صبر کن، گبی! فرمانده ماگات گفت که اینجا برای بچه‌ها مناسب-- 122 00:09:46,310 --> 00:09:49,560 ‫ولی خودم همین الآن دیدمش که داشت اون طرفی می‌رفت. 123 00:09:50,980 --> 00:09:53,030 ‫تو هم که از همه چی‌ می‌ترسی! 124 00:09:58,160 --> 00:09:59,110 ‫صبر کنید! 125 00:09:59,110 --> 00:10:00,280 ‫چیه؟ 126 00:10:05,160 --> 00:10:07,710 ‫اون مغازه مناسب سن و سال شما نیست. 127 00:10:07,710 --> 00:10:09,920 ‫اووه! 128 00:10:13,880 --> 00:10:18,800 ‫شماها هم دلاوری الهه‌ی الدیایی ما رو سیر کردید؟! 129 00:10:18,800 --> 00:10:23,680 ‫گبی کار ۸۰۰ نفر رو یک‌تنه کرد و یه قطار زره‌پوش رو از بین برد! 130 00:10:23,680 --> 00:10:26,100 ‫آخ، کلت! بوی عرق سگی می‌دی! 131 00:10:26,100 --> 00:10:29,400 ‫چرا این کار رو کردی، دیوونه؟! 132 00:10:29,400 --> 00:10:35,280 ‫رفقا! اصلاً می‌دونید چرا این دیوونه جونش رو به خطر انداخت؟! 133 00:10:35,280 --> 00:10:43,080 ‫خب من می‌دونم! ‫این کار رو کرد تا جون شما افراد واحد الدیایی‌ها رو نجات بده! 134 00:10:43,080 --> 00:10:46,500 ‫بعله! 135 00:10:46,500 --> 00:10:48,870 ‫می‌رم ساکت‌شون می‌کنم. 136 00:10:48,870 --> 00:10:50,750 ‫ول‌شون کن به حال خودشون باشند. 137 00:10:52,000 --> 00:10:54,090 ‫همین یه امشبه. 138 00:10:55,460 --> 00:10:59,380 ‫-- گبی! گبی! گبی...! ‫-- زنده باد خودم! زنده باد خودم! خودم...! 139 00:10:59,380 --> 00:11:01,970 ‫دوباره رو دست بلندش کردند. 140 00:11:01,970 --> 00:11:04,810 ‫نباید بذارند برادرم نزدیک مشروب بشه. 141 00:11:04,810 --> 00:11:07,850 ‫گبی هم چقدر زود جوگیر می‌شه! 142 00:11:07,850 --> 00:11:13,730 ‫در هر حال، انگار تایتان زره‌دار رو اون به ارث می‌بره. 143 00:11:13,730 --> 00:11:18,820 ‫آره. دختری که شما رو تحسین می‌کنه تایتان‌تون رو به ارث می‌بره... 144 00:11:18,820 --> 00:11:21,570 ‫... و تا ۲۷ سالگی زنده می‌مونه. 145 00:11:22,490 --> 00:11:26,540 ‫البته اگه قبلش توپ و خمپاره تکه تکه‌ش نکنند. 146 00:11:26,540 --> 00:11:28,910 ‫از نظر شما اشکالی نداره؟ 147 00:11:30,410 --> 00:11:36,920 ‫چی گفتی؟ داری به این افتخار، افتخار وراثت یکی از ۹ تایتان، اهانت می‌کنی؟ 148 00:11:36,920 --> 00:11:42,300 ‫اگه گزارشت رو بدم خودت و کل خانواده‌ت رو به اسلحۀ تایتانی تبدیل می‌کنند. 149 00:11:42,300 --> 00:11:46,600 ‫ص- صبر کنید! بذارید حرفم رو دوباره بگم! 150 00:11:46,600 --> 00:11:52,190 ‫من، فالکو گرایس، امیدوارم که روزی از خباثت خون ایمیر و نیاکانم رها بشم! 151 00:11:52,190 --> 00:11:54,440 ‫من جونم رو وقف مارلی می‌کنم! 152 00:11:54,440 --> 00:11:58,480 ‫پس تکلیف افتخار به ارث بردن ۹ تایتان چی‌ می‌شه؟ 153 00:11:58,480 --> 00:12:01,530 ‫باعث افتخارمه که شهروند افتخاری مارلی بشم، ‫«توضیح مترجم:مارلی به وارثان یکی از ۹ تایتان و خانواده‌ی او شهروندی افتخاری می‌دهد. یکی از دلایل اصلی تلاش جنگجویان برای به ارث بردن تایتان نیز همین است.» 154 00:12:01,530 --> 00:12:06,240 ‫و این فرصت نصیبم بشه که وفاداری خودم رو به میهن نشون بدم! 155 00:12:06,240 --> 00:12:09,290 ‫دلت می‌خواد که تایتان زره‌دار رو به ارث ببری؟ 156 00:12:11,580 --> 00:12:14,670 ‫ازتون ممنونم! 157 00:12:14,670 --> 00:12:17,500 ‫کسی که باید این تایتان رو به ارث ببره... من هستم! 158 00:12:17,500 --> 00:12:18,460 ‫بله. 159 00:12:18,460 --> 00:12:20,340 ‫چی؟ 160 00:12:20,340 --> 00:12:25,930 ‫باید گبی رو از آینده‌ی تاریکی که در انتظارشه نجات بدی. 161 00:12:27,970 --> 00:12:32,980 ‫«اطلاعات در دسترس عموم» ‫«بازوبند الدیایی‌ها» ‫«از این بازوبندها برای متمایز کردن «شیاطین»‌ الدیایی از سایر نژادها استفاده می‌شود. الدیایی‌هایی که از طبقات بالاتر هستند ممکن است از بازوبندهایی به رنگ‌های متفاوت استفاده کنند. رنگ بازوبند نیز بسته به اینکه فرد الدیایی‌ نظامی است یا غیر نظامی متفاوت است. در مارلی، الدیایی‌ها مجبورند که هنگام بیرون رفتن این بازوبند را به دست خود ببندند.» 162 00:12:44,240 --> 00:12:46,370 ‫ما برگشتیم! 163 00:12:46,370 --> 00:12:48,660 ‫زنده برگشتیم! 164 00:12:48,660 --> 00:12:51,870 ‫زادگاه عزیزمون، لیبریو! 165 00:12:51,870 --> 00:12:53,290 ‫-- اومدیم خونه! 166 00:12:53,290 --> 00:12:54,710 ‫-- گبی... ‫-- اومدیم خونه! 167 00:12:54,710 --> 00:12:57,170 ‫می‌شه فقط یه خرده صدات رو بیاری پایین؟ 168 00:12:57,170 --> 00:12:58,790 ‫اوخ اوخ... 169 00:12:58,790 --> 00:13:03,380 ‫تو که باید بدونی ظرفیت نداری! 170 00:13:03,380 --> 00:13:06,470 ‫کی بهت مشروب داد؟ 171 00:13:06,470 --> 00:13:08,930 ‫خودش هی می‌گفت بدید. 172 00:13:08,930 --> 00:13:14,100 ‫باورم نمی‌شه. با چه جراتی کاری می‌کنید که پیک محبتش رو نثار کل قطار بکنه. 173 00:13:14,100 --> 00:13:17,150 ‫دیشب باید خفه‌شون می‌کردیم. 174 00:13:18,190 --> 00:13:20,860 ‫شنیدم که همینطور روی دست بلندت کرده بودند. 175 00:13:20,860 --> 00:13:22,400 ‫تقصیر کلت بود! 176 00:13:22,400 --> 00:13:28,780 ‫اشکالی نداره. حقت بود که یه خرده عشق و حال کنی. ‫کار خیره‌کننده‌ای کردی. 177 00:13:28,780 --> 00:13:30,660 ‫پیک! 178 00:13:32,830 --> 00:13:35,540 ‫معاون فرمانده براون... 179 00:13:35,540 --> 00:13:42,130 ‫یعنی اون هم مثل من فکر می‌کنه... می‌خواد که ما الدیایی‌ها از شر جنگ رها بشیم؟ 180 00:13:43,130 --> 00:13:46,430 ‫یعنی می‌تونم بهش... اعتماد کنم؟ 181 00:13:54,350 --> 00:13:57,650 ‫می‌بینمت. به خودت سخت نگیر و از تعطیلات لذت ببر. 182 00:13:57,650 --> 00:14:00,560 ‫من که نه! فردا باید برگردم سر تمرینات! 183 00:14:00,560 --> 00:14:04,110 ‫می‌خوای نمراتت رو ببری بالا؟ دست بردار. 184 00:14:04,110 --> 00:14:05,650 ‫هیچم نه! 185 00:14:05,650 --> 00:14:09,910 ‫شما دو تا! زیاد به خودتون سخت نگیرید. 186 00:14:21,130 --> 00:14:22,630 ‫بابا! 187 00:14:26,840 --> 00:14:28,090 ‫زیک... 188 00:14:28,090 --> 00:14:30,840 ‫پدربزرگ! مادربزرگ! 189 00:14:30,840 --> 00:14:32,760 ‫من برگشتم! 190 00:14:32,760 --> 00:14:35,310 ‫دستاوردهای زیادی داشتی، زیک. 191 00:14:35,310 --> 00:14:37,520 ‫نه، هنوز نه. 192 00:14:37,520 --> 00:14:39,270 ‫کلت! فالکو! 193 00:14:39,270 --> 00:14:40,980 ‫کلت! 194 00:14:40,980 --> 00:14:43,440 ‫بابا! مامان! 195 00:14:43,440 --> 00:14:45,570 ‫-- گبی! ‫-- گبی! 196 00:14:48,320 --> 00:14:49,820 ‫راینر. 197 00:14:50,820 --> 00:14:54,580 ‫باید خسته باشی. بیا خونه و استراحت کن. 198 00:14:54,580 --> 00:14:58,620 ‫مامان... به نظرم بهتره همین کار رو بکنم. 199 00:15:01,290 --> 00:15:02,630 ‫شماها برید! 200 00:15:02,630 --> 00:15:07,260 ‫ای داد و بیداد! ‫بلد نیستی چطوری بایستی؟ 201 00:15:07,260 --> 00:15:09,630 ‫اینا سربازهای مجروح هستند، آقای کسولو؟ 202 00:15:09,630 --> 00:15:12,720 ‫چی؟ از سر راه برو کنار، جغله! 203 00:15:12,720 --> 00:15:15,720 ‫الدیایی‌هایی هستند که دچار روان‌پریشی شدند. 204 00:15:15,720 --> 00:15:17,310 ‫افراد خودمون؟! 205 00:15:17,310 --> 00:15:21,100 ‫علتش اینه که مدت طولانی تو خط مقدم سنگر کندند. 206 00:15:21,100 --> 00:15:24,480 ‫این همه بمب و گلوله عوارض داره بالاخره. 207 00:15:26,400 --> 00:15:28,030 ‫بوووم! 208 00:15:29,610 --> 00:15:32,280 ‫نگاه کن! دوباره افتادند زمین! 209 00:15:32,280 --> 00:15:35,530 ‫شما حال‌تون خوبه؟ چیزی نیست! 210 00:15:36,620 --> 00:15:39,160 ‫بازوبندتون رو اشتباهی به اون یکی دست بستید. 211 00:15:39,160 --> 00:15:45,920 ‫اشکالی نداره. مطمئنم حال‌تون خوب می‌شه. ‫دیگه مجبور نیستید بجنگید. 212 00:15:45,920 --> 00:15:47,340 ‫بوووم! 213 00:15:47,340 --> 00:15:48,670 ‫واای! 214 00:15:48,670 --> 00:15:52,800 ‫درست همونطور که نقشه ریخته بودم، قطار زره‌پوش رو فرستادم تو هوا! 215 00:15:52,800 --> 00:15:57,810 ‫جدی جدی جواب داد! ‫ولی وقتی داشتم فرار می‌کردم با تیربار به طرفم شلیک کردند! 216 00:15:57,810 --> 00:16:00,390 ‫و درست موقعی که چیزی نمونده بود سرب داغ نوش جان کنم... 217 00:16:00,390 --> 00:16:04,020 ‫... گالیارد با تایتان آرواره‌ش ازم محافظت کرد! 218 00:16:04,020 --> 00:16:05,770 ‫فوق‌العاده بود، گبی! 219 00:16:05,770 --> 00:16:12,490 ‫تو با شجاعتت کلی از سربازهای ما رو نجات دادی! تو منجی الدیایی! 220 00:16:12,490 --> 00:16:15,030 ‫بهت افتخار می‌کنم! 221 00:16:16,120 --> 00:16:20,410 ‫راینر. به نظرت گبی جنگجو می‌شه؟ 222 00:16:20,410 --> 00:16:25,750 ‫آره. تقریباً ردخور نداره که تایتان زره‌دار رو به ارث می‌بره. 223 00:16:25,750 --> 00:16:27,710 ‫خیلی خوشحالم که این رو می‌شنوم. 224 00:16:27,710 --> 00:16:32,680 ‫فکرش رو نمی‌کردم که خانواده‌مون دو تا جنگجو داشته باشند. باعث افتخارمه. 225 00:16:32,680 --> 00:16:40,640 ‫اگه فقط اون شیاطین جزیره نیست و نابود می‌شدند. ‫ اون وقت ما الدیایی‌ها بالاخره یه نفس راحت می‌کشیدیم. 226 00:16:40,640 --> 00:16:46,190 ‫ولی راینر... حتی تو هم به سختی تونستی از دست شیاطین جزیره جون سالم به در ببری، درست نمی‌گم؟ 227 00:16:46,190 --> 00:16:48,150 ‫این حرف رو نزن، بابا! 228 00:16:48,150 --> 00:16:52,900 ‫اون پنج سال تو اون جزیرۀ کوفتی زنده موند! 229 00:16:52,900 --> 00:16:58,080 ‫حتی اگه این موضوع محرمانه نبود هم چیزی نیست ‫که دوست داشته باشه درباره‌ش حرف بزنه. 230 00:16:58,080 --> 00:17:02,200 ‫حق با توئه. من رو ببخش، خواهرزاده. 231 00:17:02,200 --> 00:17:05,670 ‫نه، می‌تونم حرف بزنم. 232 00:17:05,670 --> 00:17:08,790 ‫من به ارتشش نفوذ کردم. 233 00:17:08,790 --> 00:17:13,840 ‫تک تک‌شون یه شیطان وحشی و سنگدل بود. 234 00:17:13,840 --> 00:17:18,050 ‫توی مراسم ورودی، یکی‌شون با خوردن یه سیب‌زمینی مراسم رو شروع کرد. 235 00:17:18,050 --> 00:17:22,060 ‫مربی سرش داد می‌کشید اما به یه ورش هم نبود. 236 00:17:22,060 --> 00:17:24,890 ‫می‌گفت سیب‌زمینی رو دزدیده چون خوشمزه به نظر می‌اومد. 237 00:17:24,890 --> 00:17:30,940 ‫وقتی فهمید از خط قرمز عبور کرده، به مربی گفت که حاضره نصفش رو هم به اون بده. 238 00:17:30,940 --> 00:17:35,900 ‫اما مشکل اینجا بود که نصفی در کار نبود. 239 00:17:35,900 --> 00:17:39,280 ‫اصلاً چیزی به اسم ملاحظه و ادب به ذهن‌شون هم خطور نمی‌کنه. 240 00:17:39,280 --> 00:17:42,580 ‫واقعاً که از دست رفتند و کارشون نمی‌شه کرد. 241 00:17:42,580 --> 00:17:46,750 ‫یه ابلهی اونجا بود که یه بار یادش رفت اصلاً واسه چی رفته توالت... 242 00:17:46,750 --> 00:17:50,040 ‫یه عوضی الکی‌خوش که فقط به فکر خودش بود... 243 00:17:50,040 --> 00:17:53,380 ‫یه دست پا چلفتی مگوز مرگ ما که فکر و ذکرش این بود بقیه چی میگن... 244 00:17:53,380 --> 00:17:58,930 ‫یه احمق هیچی نفهم که با کله می‌زد به دل خطر ‫و بقیه‌ی گله هم دنبالش راه می‌افتادند... 245 00:17:58,930 --> 00:18:01,510 ‫همه جور آدمی اونجا بود. 246 00:18:01,510 --> 00:18:03,810 ‫و ما هم بودیم. 247 00:18:05,020 --> 00:18:08,150 ‫روزهایی که اونجا بودم جهنم واقعی بود. 248 00:18:13,940 --> 00:18:17,740 ‫خیلی حرف زدم. فراموش کنید. 249 00:18:17,740 --> 00:18:22,700 ‫منظورت چیه «همه جور آدمی»؟ ‫مگه همه‌شون آدمای بدی نیستند؟ 250 00:18:22,700 --> 00:18:28,000 ‫همینطوره، گبی. ‫اون شیاطین جزیره دنیای ما رو به جهنم تبدیل کردند. 251 00:18:28,000 --> 00:18:33,340 ‫خدا می‌دونه کی با تایتان‌های غول‌آسا حمله می‌کنند و دنیا رو با خاک یکسان می‌کنند. 252 00:18:33,340 --> 00:18:38,340 ‫و این به عهده‌ی ما الدیایی‌های خوبه که جلوشون بایستیم و نذاریم این کار رو بکنند. 253 00:18:38,340 --> 00:18:39,430 ‫اووم. 254 00:18:39,430 --> 00:18:45,390 ‫کسانی که ما رو ول کردند و فرار کردند به جزیره مستحق مجازاتند. 255 00:18:45,390 --> 00:18:48,310 ‫اونا بودند که ما رو ترک کردند. 256 00:18:56,070 --> 00:18:59,660 ‫چی شده، گبی؟ غمگین به نظر میای. 257 00:18:59,660 --> 00:19:02,370 ‫عمه کارینا نگرانته. 258 00:19:02,370 --> 00:19:07,580 ‫میگه که بعد از اینکه تنهایی از جزیره برگشتی عوض شدی. 259 00:19:07,580 --> 00:19:13,460 ‫پسر ۱۲ ساله‌ش رفت و یه مرد برگشت. ‫حق داره نگران باشه. 260 00:19:13,460 --> 00:19:15,750 ‫به نظرم داری دروغ می‌گی. 261 00:19:15,750 --> 00:19:18,380 ‫دروغ؟ چه دروغی؟ 262 00:19:18,380 --> 00:19:23,470 ‫نمی‌دونم. اما به نظرم عمه کارینا نگرانه. 263 00:19:23,470 --> 00:19:24,720 ‫شنیدم که یه سرباز بوده. 264 00:19:24,720 --> 00:19:27,060 ‫وحشتناکه. 265 00:19:28,600 --> 00:19:30,350 ‫صبح بخیر. 266 00:19:30,350 --> 00:19:32,190 ‫همه اینجان؟ 267 00:19:32,190 --> 00:19:36,730 ‫اینکه همگی در اتاق اصلی جنگ حاضر بشیم اتفاقی نیست که هر روز بیفته. 268 00:19:36,730 --> 00:19:38,440 ‫رؤسا کجان؟ 269 00:19:38,440 --> 00:19:42,660 ‫تو این اتاق نیستند. ‫یعنی نمی‌تونیم برای یه چایی زدن همدیگه رو ببینیم؟ 270 00:19:42,660 --> 00:19:44,370 ‫درسته... 271 00:19:45,580 --> 00:19:46,870 ‫خیلی خوب، 272 00:19:46,870 --> 00:19:53,670 ‫جنگ اخیر نشون داد که در آینده‌ی نزدیک ‫سلاح‌های معمولی بر نیروی تایتان‌ها غلبه پیدا خواهند کرد. 273 00:19:53,670 --> 00:19:58,840 ‫مارلی هر چه ضعیف‌تر بشه، تهدید بیشتری متوجه الدیایی‌ها می‌شه. 274 00:19:58,840 --> 00:20:01,380 ‫موجودیت ما در خطره. 275 00:20:01,380 --> 00:20:08,470 ‫برای سر و صورت دادن به این وضع، مارلی باید به تایتان مادر و ذخائر پارادیس دست پیدا کنه. 276 00:20:08,470 --> 00:20:13,770 ‫باید به دنیا قویاً یادآوری کرد که جزیره چه خطر بزرگیه. 277 00:20:13,770 --> 00:20:17,400 ‫برای گفتن این داستان، به یه قصه‌گو نیاز داریم. 278 00:20:17,400 --> 00:20:20,740 ‫خاندان تایبار این نقش رو بازی خواهند کرد. 279 00:20:20,740 --> 00:20:23,740 ‫همون خاندانی که تایتان پتک رو در اختیار داره؟ 280 00:20:23,740 --> 00:20:29,080 ‫می‌گن که تایبارها هیچوقت تایتان پتک رو به خاک دشمن نفرستادند. 281 00:20:29,080 --> 00:20:35,330 ‫اون‌ها نفوذ زیادی در خارج از کشور دارند چون طی جنگ بزرگ تایتان‌ها، شاه فریتس رو بیرون کردند. 282 00:20:35,330 --> 00:20:37,960 ‫دنیا به حرف‌شون گوش می‌کنه. 283 00:20:37,960 --> 00:20:40,920 ‫بارک‌الله پیک! دقیقاً! 284 00:20:40,920 --> 00:20:45,430 ‫اما تایبارها همیشه تو خونه‌های اشرافی‌شون زندگی می‌کنند. 285 00:20:45,430 --> 00:20:49,890 ‫حالا چرا باید یکدفعه خودی نشون بدن و ادای قهرمان‌ها رو در بیارند؟ 286 00:20:49,890 --> 00:20:54,850 ‫می‌دونم چه حسی داری، اما تایبارها هم نگران مارلی هستند. 287 00:20:54,850 --> 00:20:56,440 ‫ولی ما -- 288 00:20:56,440 --> 00:21:00,110 ‫اگه این کار باعث نجات مارلی بشه، من سپاسگزارشون خواهم بود. 289 00:21:00,110 --> 00:21:03,250 ‫واحد ما جنگجویان با تایبارها همکاری خواهد کرد 290 00:21:03,790 --> 00:21:06,780 ‫و ستون فقرات بازسازی مارلی خواهد بود. 291 00:21:07,070 --> 00:21:11,620 ‫همینطوره. به زودی در اینجا، لیبریو، فستیوالی برگزار می‌شه. 292 00:21:11,620 --> 00:21:12,620 ‫فستیوال؟ 293 00:21:12,620 --> 00:21:19,170 ‫افراد مهمی از خارج دعوت می‌شن تا به اطلاعیه‌ی خاندان تایبار گوش بدن: 294 00:21:19,170 --> 00:21:23,090 ‫«در عرض یک سال، جزیره‌ی پارادیس را در اختیار خواهیم گرفت.» 295 00:21:23,090 --> 00:21:28,930 ‫سرنوشت مارلی و تمام الدیایی‌ها به این نقشه وابسته‌ست. نباید شکست بخوره. 296 00:21:28,930 --> 00:21:34,850 ‫برای آینده‌ی میهن‌مون مارلی، باید دل یکدله کنیم. 297 00:21:34,850 --> 00:21:40,650 ‫انگار گالیارد شکایت داره، اما اون همیشه دست آخر وظیفه‌ش رو انجام می‌ده. 298 00:21:40,650 --> 00:21:43,780 ‫اگه کل حرف و حدیث‌شون این باشه، من نگرانی‌ای ندارم. 299 00:21:43,780 --> 00:21:46,570 ‫به غیر از اون حرفی که زیک زد. 300 00:21:46,570 --> 00:21:48,200 ‫اوم؟ 301 00:21:48,200 --> 00:21:51,990 ‫«تو این اتاق نیستند»؟ 302 00:22:02,050 --> 00:22:04,380 ‫یعنی دارم بر می‌گردم... 303 00:22:05,380 --> 00:22:07,090 ‫... به اون جزیره؟ 304 00:23:40,270 --> 00:23:44,150 ‫مارلیایی افتخاری. جنگجوی مورد احترام. 305 00:23:44,150 --> 00:23:48,240 ‫چیزی که می‌خواست بشود. چیزی که نتوانست بشود. 306 00:23:48,240 --> 00:23:53,660 ‫آیا راهی که طی کرد طریق درست بود؟ 307 00:23:53,010 --> 00:23:56,540 ‫«در امید» 308 00:23:53,660 --> 00:23:56,540 ‫قسمت بعد: «در امید» ‫ترجمه از ‫Macbeth