0 00:00:00,000 --> 00:00:04,000 reza.m199069@yahoo.com 1 00:00:19,000 --> 00:00:24,000 يکي از غنائم بزرگ که کارش موسيقيِ کلاسيکه 2 00:00:24,000 --> 00:00:29,000 توي اين خيابون زندگي مي کنه 3 00:00:29,010 --> 00:00:30,900 و صبح و عصر زيباترين ها رو مي نوازه 4 00:00:30,900 --> 00:00:31,900 ...در واقع 5 00:00:32,000 --> 00:00:36,310 مي دونم که مردم معمولا بيرون ...از ساختمون توي خيابون مي ايستن 6 00:00:37,310 --> 00:00:40,310 براي شنيدن موسيقيش 7 00:00:41,310 --> 00:00:42,310 و فقط شگفت زده ميشن از نواختنش 8 00:00:42,310 --> 00:00:45,310 و هنوزم توي کارش خبره ست 9 00:00:45,310 --> 00:00:47,310 .هر روز 10 00:00:47,310 --> 00:00:50,310 در اين ساختمان کوچک ،شمالِ لندن 11 00:00:51,000 --> 00:00:54,310 آليس سامر، بانوي واحد شماره ي شش است 12 00:01:01,110 --> 00:01:03,110 دنياي من موسيقيه 13 00:01:03,310 --> 00:01:07,110 به هيچ چيز ديگه اي اهميت نميدم 14 00:01:21,000 --> 00:01:23,000 آليس، تنها زندگي مي کنه 15 00:01:24,000 --> 00:01:25,000 هنوز سلامتيش برقراره 16 00:01:26,000 --> 00:01:29,000 و در 109 سالگي، با تفکري باز خوش شانس ترين فرد دنياست 17 00:01:30,000 --> 00:01:32,500 آليس هر روز عصر ملاقات هايي داره 18 00:01:32,500 --> 00:01:36,500 من هنوزم يه آدم نادونم 19 00:01:37,000 --> 00:01:39,000 دوستاني داره که ميان براي شنيدن داستان هاش 20 00:01:39,000 --> 00:01:41,000 و شايد چيزي از تجربياتش ياد بگيرن 21 00:01:42,000 --> 00:01:44,000 مردم رو دوست دارم. عاشق همه ام 22 00:01:46,000 --> 00:01:49,000 عاشق صحبت کردن باهاشونم 23 00:01:49,000 --> 00:01:53,200 به زندگي ديگران علاقه مندم 24 00:02:00,000 --> 00:02:03,000 معمولا، نواختن رو ساعت ده صبح شروع مي کنم 25 00:02:04,000 --> 00:02:08,000 و وقتي مردم، توي خونه هاشون مي شنون که شروع کردم به نواختن 26 00:02:09,000 --> 00:02:12,000 ميگن: تازه ساعت دهه و شروع کرده 27 00:02:17,000 --> 00:02:19,000 اين باخه 28 00:02:20,000 --> 00:02:23,000 من پر از شادي و سرورم 29 00:02:24,000 --> 00:02:25,500 مثلا، توي خونه م 30 00:02:25,500 --> 00:02:27,500 وقتي به عنوان يه شخص عليل 31 00:02:28,500 --> 00:02:30,700 با اين(واکر)راه مي رم 32 00:02:31,700 --> 00:02:33,700 تنها کسي هستم که مي خنده 33 00:02:34,000 --> 00:02:38,700 هيشکي توي اين خونه نمي خنده 34 00:02:41,000 --> 00:02:44,000 آليس، در سال 1903 در پراک متولد شد 35 00:02:46,000 --> 00:02:49,000 او در ميان بسياري از بزرگان آن زمان رشد يافت 36 00:02:52,000 --> 00:02:55,000 با ماهلر و کافکا دوستان خانوادگي بودند 37 00:02:56,000 --> 00:03:00,000 وقتي ده سالم بود، مادرم منو به يک کنسرت برد 38 00:03:01,000 --> 00:03:06,000 اولين اجرا از دومين سمفوني ماهلر 39 00:03:07,000 --> 00:03:08,000 توي وين بود 40 00:03:10,000 --> 00:03:12,000 ماهلر اونجا نشسته بود 41 00:03:12,000 --> 00:03:16,000 مادرم رفت و شروع کرد باهاش به صحبت کردن 42 00:03:16,100 --> 00:03:20,000 همين شد که يه چند کلمه با ماهلر صحبت کردم 43 00:03:23,000 --> 00:03:25,000 44 00:03:25,000 --> 00:03:27,000 به عنوان يک دختر جوان شروع به پرسش درباره پيانيست هاي مشهوري کرد 45 00:03:27,000 --> 00:03:29,000 که خانواده ش رو ملاقات کرده بودند 46 00:03:32,000 --> 00:03:34,000 "فرانس کافکا" 47 00:03:34,000 --> 00:03:37,000 او يکي از دوستان مادرم بود 48 00:03:38,000 --> 00:03:42,000 ساعت ها با کافکا صحبت مي کرد 49 00:03:42,000 --> 00:03:47,000 ازش پرسيدم: چي مي نويسه؟ چي رو دوست داره؟ 50 00:03:48,000 --> 00:03:50,000 اون دوست ما بود 51 00:03:51,000 --> 00:03:55,000 و بعضي وقتا با خواهر دوقلوم و اون 52 00:03:56,000 --> 00:03:58,000 پياده روي مي کرديم 53 00:03:58,000 --> 00:04:01,500 تاريخ اينو ثبت کرده. من فراموش کردم اما 54 00:04:02,000 --> 00:04:05,500 فضاي اون زمان رو به خاطر دارم 55 00:04:06,000 --> 00:04:08,500 روي من تاثير زيادي گذاشت 56 00:04:12,000 --> 00:04:19,300 فکر مي کنم چيزي که توي مدرسه ياد مي گيريم مهمه 57 00:04:19,300 --> 00:04:24,300 اما مهم تر از اون، فضايي هست که درونش زندگي مي کنيم 58 00:04:26,300 --> 00:04:29,300 فضاي فکريِ خانواده تون 59 00:04:29,300 --> 00:04:31,300 توي خونه تون 60 00:04:33,000 --> 00:04:36,300 چيزيه که يه عمر باهاتون مي مونه 61 00:04:42,300 --> 00:04:43,300 "بتهوون" 62 00:04:44,300 --> 00:04:47,300 اون يه معجزه ست 63 00:04:51,300 --> 00:04:54,300 موسيقيش فقط يه آهنگ نيست 64 00:04:55,000 --> 00:04:57,000 پر از محتواست 65 00:04:58,000 --> 00:05:00,000 محتوا، ثروت 66 00:05:01,000 --> 00:05:03,000 کامله 67 00:05:04,000 --> 00:05:06,000 قويه 68 00:05:16,000 --> 00:05:18,000 خارق العاده 69 00:05:20,300 --> 00:05:22,300 آليس با الهام از قهرمانان موسيقيش 70 00:05:23,000 --> 00:05:25,300 تصميم گرفت قدم در راه موسيقي بگذاره 71 00:05:26,000 --> 00:05:30,000 و رفت که موسيقيدان افسانه اي، "آرتور اشنابل" رو ببينه 72 00:05:30,000 --> 00:05:32,000 آيا تصميم درستي گرفته بود؟ 73 00:05:33,000 --> 00:05:37,000 "مي خواستم نظرتون رو درمورد توانايي و سطحم بدونم" 74 00:05:38,000 --> 00:05:40,000 :براش شروع به نواختن کردم و اون گفت 75 00:05:40,000 --> 00:05:45,000 تو نمي توني با من آموزش ببيني تو هيچي نمي توني ياد بگيري 76 00:05:47,000 --> 00:05:51,000 زندگي آليس در گردبادي از تمرين و کنسرت مي چرخيد 77 00:05:52,000 --> 00:05:55,000 و سپس يک روز ويولونيستي منحصر به فرد به اون علاقه مند شد 78 00:05:58,000 --> 00:06:02,000 "لئوپولد" 79 00:06:02,000 --> 00:06:05,000 ما "بوتسي" صداش مي زديم 80 00:06:07,000 --> 00:06:10,000 اون يه ويولونيست فوق العاده بود 81 00:06:10,000 --> 00:06:14,000 و زبان ها رو کامل مي دونست 82 00:06:14,000 --> 00:06:16,000 همه چيز رو مي دونست 83 00:06:18,000 --> 00:06:22,000 عاشق دانشش بودم 84 00:06:22,000 --> 00:06:25,000 ما در سال 37 ازدواج کرديم 85 00:06:25,000 --> 00:06:28,000 ...و يه بار بهش گفتم 86 00:06:29,000 --> 00:06:31,000 "حالا که ازدواج کرديم" 87 00:06:31,000 --> 00:06:33,000 موقع غروب، وقتي رسيديم خونه اينو بهش گفتم 88 00:06:33,000 --> 00:06:35,000 "حالا که مزدوج شديم" 89 00:06:35,000 --> 00:06:38,000 ...در اون لحظه بهش گفتم 90 00:06:38,000 --> 00:06:42,000 اگر زماني زني رو ملاقات کردي که برات بهتر از من بود 91 00:06:42,000 --> 00:06:45,000 مي توني باهاش بري 92 00:06:45,000 --> 00:06:47,000 دوستي ما به جا خواهد موند 93 00:06:48,000 --> 00:06:49,300 مشکلي نيست 94 00:06:50,000 --> 00:06:54,300 اونجا هزاران هزار زن زيبا از همه جاي دنيا وجود داشت 95 00:06:56,000 --> 00:06:58,300 واضح بود که خيلي غمگين بودم 96 00:06:59,000 --> 00:07:01,300 ولي بهش گفتم: مي توني انجامش بدي 97 00:07:04,300 --> 00:07:06,300 سال 1937 بود 98 00:07:06,300 --> 00:07:08,300 و بهترين زمان براي آليس بود 99 00:07:09,000 --> 00:07:13,300 با مردي که دوست داشت ازدواج کرد تبديل به يک ستاره ي موسيقي شد 100 00:07:14,300 --> 00:07:17,300 و با تولد پسرش همه چيز رو به دست آورد 101 00:07:21,300 --> 00:07:23,300 "پسرم"رافائل 102 00:07:23,300 --> 00:07:25,300 شايد سه سالش بود 103 00:07:25,300 --> 00:07:27,300 سه سالشم نبود 104 00:07:28,000 --> 00:07:31,300 همه ي روز رو مي نشست 105 00:07:32,000 --> 00:07:34,300 عاشق اون چيزايي بود که اون زمان بهش مي گفتن گرامافون 106 00:07:35,300 --> 00:07:41,300 و ناگهان يه صداي خيلي عظيم شنيد 107 00:07:45,300 --> 00:07:47,300 پسرم 108 00:07:48,300 --> 00:07:50,300 اون زمان سه سالش بود 109 00:07:51,000 --> 00:07:52,300 با اون صدا شروع کرد به گريه کردن 110 00:07:54,000 --> 00:07:56,300 ازش پرسيدم:چرا گريه مي کني؟ 111 00:07:57,000 --> 00:08:00,000 گفت: موزيک خيلي زيبائيه 112 00:08:01,800 --> 00:08:03,800 هميشه اون راه رو احساس مي کردم 113 00:08:51,000 --> 00:08:53,000 هميشه با موسيقي شاد بودم 114 00:08:54,000 --> 00:08:56,000 حتي بدون موسيقي هم شاد بودم 115 00:08:57,000 --> 00:09:00,000 فقط فکر کردن به موسيقي هم باعث خوشحاليم ميشه 116 00:09:05,000 --> 00:09:09,000 يکي از بزرگترين فيلسوف ها گفته 117 00:09:09,000 --> 00:09:12,000 موسيقي کاملترين نوع بيان هنره 118 00:09:19,000 --> 00:09:21,000 ما رو مي بره به يک جزيره ي 119 00:09:21,000 --> 00:09:26,000 پر از صلح، زيبايي و عشق 120 00:09:40,000 --> 00:09:42,000 موسيقي يک روياست 121 00:09:42,000 --> 00:09:45,000 موسيقي يک روياست 122 00:10:05,000 --> 00:10:07,000 آليس درون روياش زندگي مي کرد 123 00:10:07,000 --> 00:10:11,000 تا وقتي که زمانِ پايانِ روياها فرا ميرسه 124 00:10:12,000 --> 00:10:17,000 در اينجا بهترين دوست من نشسته که در پراگ هم به دنيا اومده 125 00:10:17,000 --> 00:10:24,000 ايشون در زمان جنگ در پراگ بزرگ شد و اجازه مي دم خودش صحبت کنه 126 00:10:26,000 --> 00:10:29,000 پونزدهم مارس 1939 چهارشنبه بود 127 00:10:29,000 --> 00:10:34,000 پدرمون مارو صدا زد. ما سه تا بچه بوديم 128 00:10:34,000 --> 00:10:37,000 ساعتاي شش صبح بود 129 00:10:37,000 --> 00:10:39,000 صداي مهيبي اومد که براي پدرم ناشناخته بود 130 00:10:39,000 --> 00:10:42,000 "بيايين بچه ها. سريع بياين کنار پنجره" 131 00:10:42,000 --> 00:10:44,000 مثل يک زلزله بود 132 00:10:46,000 --> 00:10:51,000 هزاران آلمانيِ موتور سوار با کلاه هاي آهني 133 00:10:51,000 --> 00:10:53,000 براي ساعت ها غرش مي کردن 134 00:10:56,000 --> 00:11:01,000 اما خيلي زود فهميديم که براي تجاوز به چکسلوواکي اومدن 135 00:11:01,000 --> 00:11:09,000 و قانون نورنبرگ رو به آلت دستي در برابر يهودي ها قرار دادند 136 00:11:09,000 --> 00:11:14,000 پدرم مجبور شد به شغل خانوادگيش پايان بده 137 00:11:14,000 --> 00:11:17,000 بطوريکه مجبورش کردن بگه با خواست خودش اينکارو کرده 138 00:11:17,500 --> 00:11:21,000 اونا راديو رو مصادره کردن 139 00:11:22,000 --> 00:11:27,000 حيوون خونگي رو مصادره کردن. سگم رو 140 00:11:27,000 --> 00:11:30,000 چه توضيحي داريد درمورد سگي که مهاجم آلمان ها نيست؟ 141 00:11:30,000 --> 00:11:33,000 مجبوره باهاشون بره و نمي تونه توي خونه بمونه 142 00:11:33,000 --> 00:11:39,000 نه. اينه جزئيات کوچکي از زندگيه که خيلي مشکله 143 00:11:44,000 --> 00:11:47,000 هرچقدر يهودي هاي پراگ مقاومت مي کردند، بيشتر و بيشتر تحقير مي شدند 144 00:11:49,300 --> 00:11:53,300 حتي آليس هم در پياده روي هاي روزانه ش با رفي توي پارک، ملعون شمرده مي شد 145 00:11:55,300 --> 00:11:58,000 براي يه مادر خيلي سخت بود 146 00:11:58,000 --> 00:12:01,300 اما من کارمو مي کردم(نواختن) 147 00:12:01,300 --> 00:12:03,300 حتي زير فشار مرگ 148 00:12:05,800 --> 00:12:09,800 .براي نازي ها يکجور موسيقي سرگرم کننده بود فقط براي غير يهودي ها 149 00:12:09,800 --> 00:12:14,000 بنابراين پيانوي مورد علاقه ي آليس رو ازش گرفتن 150 00:12:15,500 --> 00:12:19,800 اما در يک حرکت زيرکانه، تونست پيانوي کوچولوش رو مخفي کنه 151 00:12:24,000 --> 00:12:27,800 توانايي پيانو نواختن، براي آليس به معني همه چيز بود 152 00:12:27,800 --> 00:12:29,800 حتي با پذيرش ريسک خائن بودن 153 00:12:31,800 --> 00:12:37,000 توي آپارتمان من چهارتا خانواده ي نازي زندگي مي کردن 154 00:12:39,000 --> 00:12:44,000 مي دونستم که پسرم با پسر اونا 155 00:12:45,000 --> 00:12:47,000 ...توي خيابون بازي مي کرد. دوستاي خوبي بودن 156 00:12:48,000 --> 00:12:51,100 در هر حال، من در اون زمان خيلي پيانو مي زدم 157 00:12:52,000 --> 00:12:56,500 يه بار، زني که از خونه مون مراقبت مي کرد 158 00:12:56,500 --> 00:13:00,000 اومد و بهم گفت: خانم سامر 159 00:13:00,100 --> 00:13:04,100 آقاي هرمان(يکي از همسايه هاي نازي) 160 00:13:04,100 --> 00:13:09,500 ازم پرسيد: چرا اخيرا پيانو نزدي؟ 161 00:13:09,500 --> 00:13:12,100 آقاي هرمان گفت: اگه اونا از اينجا برن...! 162 00:13:15,100 --> 00:13:20,100 زنه بهم گفت: هرمان عاشق پيانو زدنته 163 00:13:22,100 --> 00:13:27,100 در اون زمان پيانو نمي زدم اما وقتي اون گفت عاشق پيانو زدنمه 164 00:13:27,100 --> 00:13:34,100 مستقيم رفتم سراغ پيانو قبل از تبعيدمون هم اومد به ديدنم 165 00:13:36,100 --> 00:13:39,100 فرائو سامر". منتقلش کردن به جاهاي دور" 166 00:13:40,100 --> 00:13:44,100 سخته که جمله ي مناسبي درخورش بگم 167 00:13:46,000 --> 00:13:51,100 "براي ساعت ها مي نشستم و به نواختنت گوش مي دادم" 168 00:13:52,800 --> 00:13:55,000 "و لذت مي بردم" 169 00:13:56,100 --> 00:14:00,000 "فکر مي کنم تو از اعماق قلب من سرچشمه مي گيري" 170 00:14:00,100 --> 00:14:09,100 "تو به ما کمک مي کني که بر اين زمانه ي سخت غلبه کنيم" 171 00:14:09,100 --> 00:14:11,100 "به عنوان يک آلماني اينا رو گفت" 172 00:14:12,300 --> 00:14:15,400 وقتي تمام دنيا ديوانه شده بود 173 00:14:15,400 --> 00:14:18,100 آليس هنوز مي تونست انسانيت رو در هر شخص آلماني ببينه 174 00:14:19,100 --> 00:14:24,100 او و مردمش در يک وضعيت فراانساني قرار داشتند 175 00:14:24,100 --> 00:14:31,100 يکي يکي، هرکس در زندگي او(هر يهودي در پراگ)برچيده مي شدند 176 00:14:32,800 --> 00:14:37,100 وقتي گِشتاپو براي توقيف پدرم اومد 177 00:14:38,100 --> 00:14:44,100 او با کُت و کلاهش کنار در ايستاده بود 178 00:14:45,100 --> 00:14:51,100 همه ي ما داشتيم شام مي خورديم و اون فقط يه حرف زد 179 00:14:51,100 --> 00:14:55,100 آروم باش-آرامش قدرته 180 00:14:57,100 --> 00:14:59,100 و اونا هلش دادن بيرون و اين آخر ماجرا بود 181 00:15:00,100 --> 00:15:05,100 و جمله اي که اون گفت، هميشه با من موند و جواب داد 182 00:15:05,100 --> 00:15:08,100 واقعا حقيقته آرامش قدرته 183 00:15:09,000 --> 00:15:12,100 مادرم به جاهاي دور فرستاده شده بود 184 00:15:13,100 --> 00:15:18,100 و من تا آخرين لحظه باهاش بودم 185 00:15:20,100 --> 00:15:23,100 خيلي براي هردومون سخت بود 186 00:15:23,100 --> 00:15:26,100 ما نمي دونستيم کجا فرستادنش 187 00:15:26,100 --> 00:15:30,100 يا اينکه چه اتفاقي براش افتاد 188 00:15:31,100 --> 00:15:35,100 دوران سختي بود 189 00:15:37,100 --> 00:15:41,100 با وجود آزادي اي که آليس در شب عروسيشون به لئوپولد داده بود 190 00:15:41,100 --> 00:15:43,100 او هرگز ترکش نکرد 191 00:15:43,100 --> 00:15:46,100 تا زمان ربوده شدن توسط نازي 192 00:15:47,100 --> 00:15:50,100 عاقبت اومدند سراغ آليس 193 00:15:50,100 --> 00:15:53,100 سي و نه سالش بود وقتي خودش و پسرش رَفي 194 00:15:54,100 --> 00:15:58,100 وارد عجيب ترين مکان در تمام بازداشتگاه کمپ شدند 195 00:16:00,000 --> 00:16:04,000 "دريزشتات" کمپ تدارکاتِ آشويتش 196 00:16:05,000 --> 00:16:07,000 ...وقتي نازي ها به قصد تبليغات سياسيي 197 00:16:07,000 --> 00:16:09,000 مي آمدند به جشن يهودي ها 198 00:16:10,000 --> 00:16:16,000 ...اين تصاوير گرفته شده تا به جهان نشون بده که چقدر خوب 199 00:16:16,000 --> 00:16:19,000 به يهوديان اروپايي رسيدگي ميشده 200 00:16:19,000 --> 00:16:23,000 زندانيانِ گرسنه اجازه ي سرود و کنسرت داشتند 201 00:16:24,000 --> 00:16:27,000 يادمه که بهم اجازه ي نواختن مي دادن 202 00:16:29,000 --> 00:16:34,000 و فکر مي کردم: حالا که مي تونيم بنوازيم وضعيت خيلي هم فاجعه نيست 203 00:16:36,000 --> 00:16:41,000 موسيقي، موسيقي 204 00:16:44,000 --> 00:16:47,000 اوه اينجايي؟ چطوري؟ چطور پيش ميره؟ 205 00:16:48,000 --> 00:16:49,000 دوست يکشنبه هاي من 206 00:16:49,000 --> 00:16:53,000 هر يکشنبه مياد ديدنم 207 00:16:54,000 --> 00:16:57,000 زدنکا" و "آنيتا" اغلب اوقات دوستشون رو ملاقات مي کنند" 208 00:16:59,000 --> 00:17:04,000 .يک پيانيست. يک بازيگر و يک ويولونيست آن ها بازماندگان کمپ هستند 209 00:17:05,000 --> 00:17:09,000 هر روزِ زندگي زيباست 210 00:17:09,000 --> 00:17:11,000 هر روز 211 00:17:14,000 --> 00:17:17,000 ما اينجائيم. مي تونيم درمورد هرچيزي صحبت کنيم 212 00:17:18,000 --> 00:17:22,000 زيباست 213 00:17:26,000 --> 00:17:31,000 در تريزنشتات آليس بيش از صد کنسرت اجرا کرد 214 00:17:31,000 --> 00:17:33,000 همه ي قطعه هايي که از شوپَن در خاطرش بود رو نواخت 215 00:17:35,000 --> 00:17:38,000 ...اولين بارم بود که 216 00:17:38,000 --> 00:17:43,000 همه ي درس هاي شوپَن رو مي شنيدم 217 00:17:44,000 --> 00:17:49,000 و يادمه آليس روي سن نشسته بود من در رديف سوم 218 00:17:49,000 --> 00:17:54,000 نماي نيم رخش رو مي ديدم و کاملا شيفته شده بودم 219 00:17:54,000 --> 00:18:00,000 شنيدن موسيقيش توي اون نوع محيط، جادويي بود 220 00:18:00,000 --> 00:18:05,000 بطوريکه شما بهش پي نمي برديد تا زماني که تمام مي شد 221 00:18:05,000 --> 00:18:09,000 و بعد بر مي گشتيد به واقعيت و مي ديديد که کجا هستيد 222 00:18:09,000 --> 00:18:16,000 .و اينکه چقدر مي تونست شما رو حمايت معنوي کنه صرفا يک سرگرمي نبود 223 00:18:16,000 --> 00:18:20,000 همونطور که خيلي از مردم مي گفتند ما توي اوقات خوشي بوديم 224 00:18:20,000 --> 00:18:23,000 ارزشش بيش از گرانبها بود 225 00:18:42,000 --> 00:18:47,000 احساس مي کردم اين تنها چيزيه که کمکم مي کنه 226 00:18:48,000 --> 00:18:57,000 تا اميد داشته باشم مثل يک آئين بود 227 00:18:59,000 --> 00:19:03,000 موسيقي... 228 00:19:03,000 --> 00:19:06,000 خداست 229 00:19:11,000 --> 00:19:14,000 به خصوص در زمانه هاي سخت بيشتر احساسش مي کنيد 230 00:19:14,100 --> 00:19:18,000 وقتي در حال عذاب کشيدن هستيد 231 00:19:22,000 --> 00:19:26,000 اعتقاد آليس به موسيقي، الهامي بود براي پسرش، رَفي 232 00:19:26,000 --> 00:19:32,000 اون توي دسته ي بچه هاي ريزنشتات مي خوند 233 00:19:33,000 --> 00:19:36,000 و تحت حمايت مادر "ذاتن خوش بين"ش بود 234 00:19:37,000 --> 00:19:38,000 او هم زنده موند 235 00:19:40,000 --> 00:19:45,000 ما روي يک تشک مي خوابيديم او بدنم رو لمس مي کرد 236 00:19:45,000 --> 00:19:52,000 وقتي يک بچه به مادرش نزديکه شما براش هرکاري مي کنيد 237 00:19:52,000 --> 00:19:57,000 اون نمي ترسيد من بهش امنيت مي دادم 238 00:19:57,000 --> 00:20:02,000 و هميشه مي خندوندمش حتي بيش از اينکه اون منو بخندونه 239 00:20:08,000 --> 00:20:12,000 آلمان ها در جايگاه شنوندگان مي نشستن و ما روي سن بوديم 240 00:20:12,000 --> 00:20:17,000 و مي رفتيم به مبدا تاريخ به پيشاتاريخ 241 00:20:17,000 --> 00:20:23,000 به زماني که در تمدني معمولي زندگي مي کرديم در يک دنياي متمدن 242 00:20:23,000 --> 00:20:30,000 و اميدوار بوديم که محکوميت و جنگ خيلي زود تموم بشه و برگرديم خونه 243 00:20:32,000 --> 00:20:37,000 اما منطقا، مي دونستيم که آلمان ها مي دونن 244 00:20:38,000 --> 00:20:42,000 ما محکوم به مرگيم 245 00:20:42,000 --> 00:20:45,000 و پيش خودشون مي گفتن: بذاريم بنوازن، بذاريم بخندن 246 00:20:45,000 --> 00:20:49,000 "خيلي زود اون لبخندها از روي چهره هاشون پاک خواهد شد" 247 00:20:49,000 --> 00:20:54,000 "و ما زير چوبه هاي دار خواهيم رقصيد" 248 00:20:56,000 --> 00:21:00,000 لحظه ي با شکوهي بود 249 00:21:03,000 --> 00:21:08,000 مي دونستم که حتي در اين وضعيت خيلي سخت 250 00:21:08,000 --> 00:21:11,000 اون لحظه ها زيبا هستن 251 00:21:11,000 --> 00:21:16,000 هيچ چيزي توي دنياي ما وجود نداره که مطلقا بد باشه 252 00:21:19,000 --> 00:21:22,000 حتي بدي هم زيباست 253 00:21:23,000 --> 00:21:26,000 254 00:21:26,000 --> 00:21:30,000 وقتي که بدونيد به کجا نگاه کنيد 255 00:21:33,000 --> 00:21:35,000 واقعا همينطوره 256 00:21:45,700 --> 00:21:48,700 وقتي مي دونيد که قراره بريد و همه ي شب رو پيانو بنوازيد 257 00:21:49,700 --> 00:21:57,700 يک کنسرت به همراه آدم هاي پير 258 00:21:57,700 --> 00:22:02,700 مردمِ واقعا بيماري مي رفتند به کنسرت 259 00:22:02,700 --> 00:22:06,700 و جوان مي شدند 260 00:22:14,000 --> 00:22:20,700 وقتي که اولين نوت ها نواخته مي شد، مثل يک اسرار بود 261 00:22:23,000 --> 00:22:27,700 مستقيم رسوخ مي کردن توي روحتون 262 00:22:31,300 --> 00:22:35,700 عاشق تدريس شماره يک و دو از قطعه ي شوپن بودم 263 00:22:35,700 --> 00:22:37,700 قطعه ي سي ماژور به سرعت قطعه ي دوم نيست 264 00:22:39,700 --> 00:22:47,700 اما قطعه ي دوم خيلي سريعه انگشت ها به هم نزديکن 265 00:22:47,700 --> 00:22:49,700 پر رنگ و خيلي سريع 266 00:23:00,700 --> 00:23:05,000 اما زندانيان تنها کساني نبودند که به موسيقي آليس گوش مي کردند 267 00:23:05,000 --> 00:23:09,000 حتي نگهبان کمپ هم بهش گوش مي داد 268 00:23:09,000 --> 00:23:12,000 هنوز هم معدود لحظات پر ارزشي وجود داشت 269 00:23:12,000 --> 00:23:14,000 شايد راهي که پيش از اين در زندگي طي کرده رو به ياد مي اورد 270 00:23:15,000 --> 00:23:20,500 بعضي از اون ها مقابل پنجره مي ايستادن 271 00:23:20,500 --> 00:23:24,500 و به موسيقي گوش مي دادن. يکي از اونا بهم گفت 272 00:23:26,000 --> 00:23:29,500 ما هميشه اينجا مي ايستيم و به موسيقي شما گوش مي ديم 273 00:23:45,200 --> 00:23:50,500 بعضي وقت ها شکرگزارم از اينکه اونجا بودم 274 00:23:51,000 --> 00:23:57,500 چون... غني تر از ديگران بودم 275 00:23:57,500 --> 00:24:00,500 گرايش من به سمت يک نوع زندگي ديگه بود 276 00:24:02,500 --> 00:24:05,500 همه شاکي بودن و مي گفتن: اين وحشتانکه 277 00:24:05,500 --> 00:24:07,500 ولي خيلي ام وحشتناک نبود 278 00:24:15,000 --> 00:24:18,300 پدرم عبارات خيلي عاقلانه اي به کار مي برد 279 00:24:19,000 --> 00:24:21,000 همه ي چيزي که تو رو نجات مي ده مي تونه نگرشت باشه 280 00:24:21,000 --> 00:24:23,000 چون هيچ کس نمي تونه اونو ازت بگيره 281 00:24:23,000 --> 00:24:25,000 و فکر مي کنم واقعا حقيقته 282 00:24:27,000 --> 00:24:29,800 نگرش ها وارد نواختن موسيقي ميشن و اين بخش مهم موسيقيه 283 00:24:29,800 --> 00:24:32,800 چون شما مي تونيد توي ذهنتون بدون هيچ کسي ديگه اي به موسيقي گوش کنيد 284 00:24:32,800 --> 00:24:34,800 اين چيزيه که رُخ مي ده 285 00:24:34,800 --> 00:24:36,800 در واقع شما مي تونيد به جهان ديگه اي وارد بشيد 286 00:24:37,800 --> 00:24:42,000 که خيلي دلچسب تر از دنياييه که توش زندگي مي کنيم 287 00:24:48,800 --> 00:24:53,000 بي هيچ شکي مي تونم بگم که ويولون سل زندگي منو نجات داد 288 00:24:53,000 --> 00:24:56,000 چون مي دونم چي داشت توي آشويتز رخ مي داد 289 00:24:56,000 --> 00:24:59,000 بنابراين رفتم اونجا و آماده ي رفتن به اتاق گاز شدم 290 00:24:59,000 --> 00:25:03,000 منظورم اينه که اونجا آشويتز بود اونا اتاق هاي گاز بودن 291 00:25:03,000 --> 00:25:07,000 اما در عوض وقتي رسيدم اونجا يه جور مهموني به راه بود 292 00:25:07,000 --> 00:25:09,800 مردم لباساشون رو در آورده بودن و سرشون تراشيده بود 293 00:25:10,000 --> 00:25:14,000 و روي بازوشون يه شماره خالکوبي شده بود روي بازوي همه شون 294 00:25:14,000 --> 00:25:18,000 و يکيشون ازم پرسيد: چي شده؟ جنگ چقدر طول ميکشه؟ 295 00:25:18,000 --> 00:25:22,000 زود تموم ميشه؟ سوال ديگه اين بود که: اسمت چيه؟ از کجايي؟ 296 00:25:23,000 --> 00:25:25,000 قبل از بازداشت شدن چيکار ميکردي؟ 297 00:25:25,000 --> 00:25:27,000 :و منم مثل احمق ها گفتم 298 00:25:27,000 --> 00:25:30,000 ويولن سل مي زدم واقعا گفتنش مسخره بود 299 00:25:31,000 --> 00:25:34,000 و اون گفت: خوبه تو نجات پيدا مي کني 300 00:25:40,000 --> 00:25:42,300 بنابراين به گروه ارکست ملحق شدم 301 00:25:42,300 --> 00:25:46,000 که کاملا زندگيم رو نجات داد چون اونا هنوز موسيقي مي خواستن 302 00:25:46,000 --> 00:25:48,300 اونا ما رو ننداختن توي اتاق گاز 303 00:25:48,300 --> 00:25:51,300 همه ش همين خب يه منطق هايي توي آلمان وجود داره 304 00:25:54,300 --> 00:25:58,800 دکتر منگلو مشهور که علاقه مند به کار روي دوقلوها بود 305 00:25:58,800 --> 00:26:00,800 "يک مرد خيلي ترسناک" 306 00:26:00,800 --> 00:26:05,800 چون...مي دوني... ما فقط مثل خوک هاي بي ارزش بوديم 307 00:26:05,800 --> 00:26:08,800 شگفت انگيزه. شما مي تونيد روي آدم ها آزمايش کنيد 308 00:26:08,800 --> 00:26:10,800 و ديگه به خوک نيازي نداريد 309 00:26:10,800 --> 00:26:12,800 دکتر منگلو اومد به بلوک موسيقي 310 00:26:12,800 --> 00:26:17,800 در طول روز هرکس مي خواست ميتونست بياد به بلوک موسيقي و يه چيزي سفارش بده 311 00:26:17,800 --> 00:26:19,800 نه تنها براشون مارش مي نواختيم بلکه هر نوع موسيقي ديگه اي 312 00:26:19,800 --> 00:26:27,800 همزمان موسيقي پاپ و اپراهاي تک نفره 313 00:26:27,800 --> 00:26:29,800 و اون دوست داشت که کارهاي"شومان"رو بشنوه 314 00:26:29,800 --> 00:26:31,800 و اتفاقا اين جز فهرست موسيقيم بود 315 00:26:31,800 --> 00:26:33,800 بنابراين شروع کردم به نواختن"شومان" براي دکتر منگلو 316 00:26:33,800 --> 00:26:35,800 وضعيت کاملا پوچي بود خدا مي دونه اون داشت چکار مي کرد 317 00:26:35,800 --> 00:26:41,800 قبل از اينکه بياد و بگه که مي خواد شومان رو بشنوه انگار خودش رو ويران کرده بود 318 00:26:51,800 --> 00:26:53,800 بيشترين چيزي که شما بهش فکر مي کنيد و درموردش حرف مي زنيد 319 00:26:55,800 --> 00:26:58,800 مرگه 320 00:27:05,800 --> 00:27:11,800 فکر مي کنم اکثر آدم هايي که درباره هولوکاست شنيدن فقط دوتا چيز رو ديدن 321 00:27:11,800 --> 00:27:16,800 اتاق هاي گاز، شش ميليون انسان و چيزهايي بين اين دو 322 00:27:16,800 --> 00:27:19,800 اما اصلي ترين چيزها در همون ميانه بود 323 00:27:21,800 --> 00:27:29,800 زنده موندن شما بستگي به نهايت مقاومتتون در اون وضعيت داشت 324 00:27:30,000 --> 00:27:32,000 و وضعيت هر پنج دقيقه عوض مي شد 325 00:27:32,000 --> 00:27:37,000 حتي در پايان بازداشتگاه برگن بلسن 326 00:27:38,000 --> 00:27:44,000 دراز کشيده بودم و داشتم مي مردم سيصد تا بدن اونجا ريخته بود و هيشکي هم جمعشون نمي کرد 327 00:27:44,000 --> 00:27:49,000 به نظر ميومد جنازه ها در حال استراحتن ولي ما هنوز نفس مي کشيديم 328 00:27:50,000 --> 00:27:55,000 هرگز چنين چيزي برام رخ نداده بود اما منم مي تونستم جزء جنازه ها باشم 329 00:27:59,000 --> 00:28:03,000 هرگز احساس يک قرباني رو نداشتم 330 00:28:03,000 --> 00:28:09,000 بيشتر احساس يه ناظر رو داشتم احساس مي کردم هيچ کاري باهام نداشتن 331 00:28:09,000 --> 00:28:14,000 من فقط اتفاقي اونجا بودم و اونجا رو بايد همونطور که بود مي پذيرفتمش 332 00:28:17,000 --> 00:28:22,000 غريزه ي بقا واقعا پيچيده ست 333 00:28:22,000 --> 00:28:26,000 شما يادش نمي گيريد بلکه باهاش به دنيا ميايد 334 00:28:33,000 --> 00:28:40,000 وقتي که واقعا توي جهنم مي افتيد و دوباره برمي گردد 335 00:28:40,000 --> 00:28:46,000 ياد ميگيريد که چه چيزهايي در زندگي مساله ست و چه چيزهايي نيست 336 00:28:46,000 --> 00:28:49,000 و چه موضوعاتي پيش پا افتاده ست 337 00:28:49,000 --> 00:28:55,000 "موضوعات زندگي، روابط انساني" همه ش درباره ي همينه 338 00:28:55,000 --> 00:28:59,000 استراحت چيز مهمي نيست يه آدم مي تونه بدون اونم زندگي کنه 339 00:28:59,000 --> 00:29:06,000 و اين چيزيه که زندگي من رو غني کرده 340 00:29:06,000 --> 00:29:13,300 و سپاسگذارم به خاطر اين تجربه 341 00:29:28,300 --> 00:29:30,300 من توي دنيا احساس تنهايي نمي کنم 342 00:29:30,300 --> 00:29:32,300 همونطور که مي دونيد من نوه هاي زيادي دارم 343 00:29:32,300 --> 00:29:34,600 هر مشکلي رو با من در ميون ميذارن 344 00:29:34,600 --> 00:29:37,600 اما اساسا همه ي اونا توي دنيا تنها هستن 345 00:29:37,600 --> 00:29:40,600 البته در نهايت همه ي ما تنهائيم 346 00:29:40,600 --> 00:29:46,000 تنها به دنيا مي يايم و تنها مي ميريم و احساس مي کنم اگر در دوران زندگي 347 00:29:46,000 --> 00:29:51,000 کسي رو پيدا کنيم که بتونيم اين تنهايي رو باهاش قسمت کنيم 348 00:29:51,000 --> 00:29:53,300 خوشبخت بوديم خيلي خوشبخت 349 00:29:53,300 --> 00:29:57,600 تا وقتي که ميرسيم بر سر دوراهي و اون شخص ما رو ترک مي کنه 350 00:29:57,600 --> 00:30:00,600 بنابراين خوبه که از اون زمان متشکر باشيم 351 00:30:00,600 --> 00:30:07,600 که اون شخص با تو بوده و با تو همقدم بوده به عنوان بخشي از زندگيت 352 00:30:07,600 --> 00:30:09,600 353 00:30:10,000 --> 00:30:12,000 پسرم 354 00:30:12,000 --> 00:30:18,000 نمي تونم توضيح بدم که زندگيم چقدر زيبا بوده بخاطر اين بچه 355 00:30:21,000 --> 00:30:26,000 بعد از جنگ، آليس و رَفي اروپا رو به مقصد اسرائيل ترک کردند 356 00:30:26,000 --> 00:30:30,000 جايي که رَفي دنبال نمونه اي از مادرش مي گشت و مسير موسيقائيش رو گسترش داد 357 00:30:31,000 --> 00:30:35,000 براي نزديک به پنجاه سال ويولونيست مشهور رافائل سامر 358 00:30:35,000 --> 00:30:37,000 در سر تا سر دنيا موسيقي مي نواخت 359 00:30:40,000 --> 00:30:43,000 يک روزِ سه شنبه در اسرائيل يه کنسرت داشت 360 00:30:44,000 --> 00:30:48,000 موقع شب احساس خوبي نداشت و من بردمش بيمارستان 361 00:30:48,000 --> 00:30:52,000 دچار آناستازيا بود مي دونيد که چيه؟ 362 00:30:52,900 --> 00:30:55,000 و 363 00:30:59,000 --> 00:31:03,000 مُرد شصت و چهار سالش بود 364 00:31:05,000 --> 00:31:11,000 عذاب نکشيد نمي دونست که مي ميره و 365 00:31:14,000 --> 00:31:15,500 اين يه امتيازه 366 00:31:15,500 --> 00:31:21,000 بايد سپاسگذار باشم که مُرد و عذاب نکشيد 367 00:31:28,000 --> 00:31:32,000 اون نفهميد پير بودن يعني چي 368 00:31:32,000 --> 00:31:37,000 امروز 64 سال گذشته 369 00:31:43,000 --> 00:31:46,000 در اون سه شنبه کذايي نمي دونست که روز بعدش مي ميره 370 00:31:46,000 --> 00:31:49,000 بدون درد 371 00:31:51,400 --> 00:31:54,400 اين بزرگترين معجزه و امتيازه 372 00:31:55,000 --> 00:32:00,000 من روزي صدبار سپاسگذارم از اين موضوع 373 00:32:14,000 --> 00:32:18,000 به خودم بستگي داره که زندگي خوبه يا بد 374 00:32:18,000 --> 00:32:22,000 به خودم بستگي داره نه به زندگي به خودم 375 00:32:23,000 --> 00:32:27,000 هرچيزي خوب و بد داره من به نيمه ي پر ليوان نگاه مي کنم 376 00:32:37,000 --> 00:32:42,000 فکر مي کنم شايد ما زندگي محافظت شده اي داشتيم 377 00:32:42,000 --> 00:32:45,000 زندگي اي که دوباره به ما بخشيده شده اول وقتي متولد شديم و بعد 378 00:32:45,000 --> 00:32:51,000 بعد، وقتي نمرديم و در جهت معکوس زندگي کرديم اين چيزي بود که آلمان ها مي خواستن 379 00:32:51,000 --> 00:32:53,300 و اين به ما يه شانس ديگه داد 380 00:32:53,300 --> 00:32:59,300 فکر مي کنم ما بيشتر از روي غريزه زندگي کرديم 381 00:32:59,300 --> 00:33:02,300 به زندگي به عنوان يک چيز مطمئن نگاه نمي کرديم همه شون توي همچين دنيايي زندگي مي کردن 382 00:33:02,300 --> 00:33:06,300 و خيلي احساس افسردگي مي کردند 383 00:33:12,200 --> 00:33:17,300 حتي امروز هم آليس، موسيقي رو بدون خستگي تمرين و ستايش مي کنه 384 00:33:18,000 --> 00:33:23,300 بعد از يک قرن کار با کيبورد هنوز هم به دنبال کماله 385 00:33:24,300 --> 00:33:28,300 بدون تلاش، شما به هيچ چيز دست پيدا نمي کنيد 386 00:33:30,300 --> 00:33:36,300 وقتي عاشق چيزي هستيد ميليون ها ميليون ساعت بر روي چيزي که عاشقش هستيد کار کنيد 387 00:33:37,300 --> 00:33:41,300 بايد بدون توقف کار کنيد 388 00:33:53,000 --> 00:33:58,000 خيلي از روزنامه نگارهاي آلماني اومدند و مي خواستن بدونن 389 00:33:58,000 --> 00:34:01,000 سوال هايي رو ازم مي پرسيدن 390 00:34:01,000 --> 00:34:05,000 قبل از اينکه وارد اتاقم بشن با شگفتي مي پرسيدن 391 00:34:05,000 --> 00:34:10,000 مي تونيم وارد اتاقتون بشيم؟ از ما متنفر نيستيد؟ 392 00:34:11,000 --> 00:34:16,000 جواب من اين بود "من هرگز از کسي متنفر نيستم" 393 00:34:16,000 --> 00:34:19,000 تنفر فقط باعثِ تنفرِ بيشتر ميشه 394 00:34:27,000 --> 00:34:33,000 ما بايد متشکر باشيم از باخ، بتهوون، برامز 395 00:34:33,000 --> 00:34:36,000 شوبرت، شومان 396 00:34:37,000 --> 00:34:39,000 اون ها به ما زيبايي رو اعتا کردن 397 00:34:40,000 --> 00:34:45,000 اون ها به ما زيبايي وصف ناپذيري رو بخشيدن 398 00:34:45,000 --> 00:34:49,000 اونها ما رو خوشحال کردن 399 00:35:06,000 --> 00:35:10,000 آليس سامرِ شگفت انگيز در صد و نه سالگي 400 00:35:10,000 --> 00:35:13,000 قديمي ترين بازمانده ي هولوکاست در دنيا است 401 00:35:15,000 --> 00:35:19,000 ...فقط وقتي خيلي پير هستيم 402 00:35:21,300 --> 00:35:25,300 به ارزش زندگي پي مي بريم