1
00:00:31,863 --> 00:00:35,863
قویتر از همیشه باشید
به امید ایرانی آزاد
2
00:00:36,041 --> 00:00:38,166
- بطری میخواید؟
- من دارم.
3
00:00:46,791 --> 00:00:48,791
کس دیگهای... شما میخواید؟
4
00:00:49,833 --> 00:00:51,416
چه ساعتی؟ چهار و ربع؟
5
00:00:51,666 --> 00:00:53,416
زمانسنجها خودشون علامت میدن.
6
00:00:53,416 --> 00:00:54,458
خیلیخب.
7
00:01:00,291 --> 00:01:02,541
همه بطریهاشون رو دارن؟
خیلیخب.
8
00:01:02,658 --> 00:01:04,450
- حاضرید بریم داخل؟
- بریم.
9
00:01:10,178 --> 00:01:12,533
[مجموعهی سکلر]
10
00:01:15,084 --> 00:01:18,688
[موزه متروپولیتن هنر
دهم مارس ۲۰۱۸، ساعت ۴:۰۷]
11
00:01:18,833 --> 00:01:21,083
یکی از نگهبانها داره این اطراف میچرخه.
12
00:01:21,458 --> 00:01:24,083
گمونم میخواد جمعیت رو بشماره.
13
00:01:30,416 --> 00:01:32,166
واقعا اضطراب دارم.
14
00:01:33,791 --> 00:01:36,750
- بیاید شروع کنیم.
- آره، شروع کنیم.
15
00:01:37,208 --> 00:01:39,166
- همه یکصدا.
- همه یکصدا!
16
00:01:39,416 --> 00:01:41,000
- همه یکصدا.
- همه یکصدا!
17
00:01:41,500 --> 00:01:45,291
- صد هزار نفر مردن.
- صد هزار نفر مردن!
18
00:01:45,541 --> 00:01:47,125
صد هزار نفر مردن!
19
00:01:47,375 --> 00:01:49,166
- صد هزار نفر مردن!
- کاری نکنید.
20
00:01:49,416 --> 00:01:51,416
اجازه ندارید...
21
00:01:51,666 --> 00:01:54,333
- معبد مرگ.
- معبد مرگ!
22
00:01:54,583 --> 00:01:57,541
- معبد ثروتاندوزی.
- معبد ثروتاندوزی!
23
00:01:57,791 --> 00:02:00,541
- معبد طمع.
- معبد طمع!
24
00:02:00,791 --> 00:02:03,916
- معبد اکسی.
- معبد اکسی!
25
00:02:04,166 --> 00:02:07,500
- سکلر دروغ میگه.
- سکلر دروغ میگه!
26
00:02:07,750 --> 00:02:10,958
- هزاران نفر میمیرن.
- هزاران نفر میمیرن!
27
00:02:11,333 --> 00:02:14,750
- سکلر میدونست...
- سکلر میدونست...
28
00:02:15,000 --> 00:02:18,375
- داروهاش کشندهست.
- داروهاش کشندهست!
29
00:02:18,958 --> 00:02:20,500
این شعبه رو ساختن!
30
00:02:20,750 --> 00:02:23,083
- اینجا آدم کشتن...
- اینها رو ببرید بیرون.
31
00:02:23,083 --> 00:02:25,000
معذرت میخوام، نه.
32
00:02:40,500 --> 00:02:42,708
- سکلر دروغ میگه!
- ملت میمیره!
33
00:02:42,958 --> 00:02:45,333
- سکلر دروغ میگه!
- ملت میمیره!
34
00:02:45,583 --> 00:02:48,166
- سکلر دروغ میگه!
- ملت میمیره!
35
00:02:55,826 --> 00:03:01,909
«تمام زیبایی و خونریزی»
36
00:03:02,435 --> 00:03:09,435
مترجم: «حامی مغیثی»
در تلگرام: Timelordsubs@
37
00:03:09,459 --> 00:03:19,459
ارائه شده توسط سینما دریمینگ
@CineDreaming
38
00:04:02,492 --> 00:04:05,742
تبدیل داستان زندگی آدم
به قصه کار آسونیه.
39
00:04:07,208 --> 00:04:12,916
ولی سخته که آدم بخواد...
خاطرات واقعی رو حفظ کنه.
40
00:04:16,083 --> 00:04:17,750
منظورت چیه؟
41
00:04:20,458 --> 00:04:23,500
چون تفاوتی بین قصهها
و خاطرات واقعی آدم هست.
42
00:04:26,958 --> 00:04:30,541
تجربهی واقعی عطر و بوی خاصی داره،
و به شدت زنندهست،
43
00:04:30,791 --> 00:04:34,666
و نمیشه با پایانبندی سادهای
انتهای ماجرا رو نشون داد.
44
00:04:41,250 --> 00:04:46,500
خاطرات واقعی هستن که
در حال حاضر روی من تاثیر میذارن.
45
00:04:49,708 --> 00:04:52,958
ممکنه آدم توی خاطراتش
چیزهایی ببینه که نخواد ببینه،
46
00:04:53,416 --> 00:04:55,750
اونم در حالتی که احساس امنیت نداره.
47
00:04:57,041 --> 00:05:00,833
و حتی اگه آدم نخواد
این خاطرات رو رها کنه،
48
00:05:01,083 --> 00:05:04,958
تاثیرش همچنان وجود داره.
توی بدن آدمه.
49
00:05:30,250 --> 00:05:31,625
خیلیخب.
50
00:05:35,745 --> 00:05:41,012
[تصنیف وابستگی جنسی، ۱۹۸۳ - ۲۰۲۲
گزیده تصاویر ۳۵ میلیمتری]
51
00:06:37,958 --> 00:06:43,208
حومهی شهرِ به شدت کوچیکی بود.
«نذار همسایهها بفهمن».
52
00:06:43,458 --> 00:06:47,708
مادرم همیشه بهمون این رو میگفت.
و حتی بهش عمل میکرد.
53
00:06:47,958 --> 00:06:50,708
البته سالیان بعد متوجه شدیم،
که همسایهها خبر داشتن.
54
00:06:50,833 --> 00:06:53,666
از بس که از توی خونه
صدای جیغ و داد میرفت بیرون.
55
00:06:55,625 --> 00:06:57,625
کمی از خواهرت بگو.
56
00:06:58,107 --> 00:07:01,088
[بخش یکم: منطق بیرحم]
57
00:07:01,166 --> 00:07:08,000
مادرم اصرار داشت باربارا توی یک سالگی
با جملات کامل صحبت کنه.
58
00:07:08,916 --> 00:07:14,125
و باربارا حداقل یک سال و نیم،
دیگه نخواست صحبت کنه.
59
00:07:15,583 --> 00:07:19,500
آره، اولین اقدام سرکشانهی خواهرم این بود.
60
00:07:25,916 --> 00:07:29,375
میاومد موهام رو میشست،
یا بغلم میکرد،
61
00:07:29,625 --> 00:07:33,166
خلاصه از این قبیل کارهایی که
باید برای بچهها انجام داد.
62
00:07:34,333 --> 00:07:37,041
از قضا خیلی خوب کارش رو بلد بود،
63
00:07:37,291 --> 00:07:40,083
هرچند که خودش رنگ
مادری کردن رو ندیده بود.
64
00:07:43,500 --> 00:07:46,333
از سنین کم چشمم رو به روی...
65
00:07:46,583 --> 00:07:51,375
سختیهای حومهنشینی باز کرد.
66
00:07:58,708 --> 00:08:01,333
روحیات سرکشانهای داشت.
67
00:08:06,500 --> 00:08:09,291
همیشه سرش گرم پیانو زدن بود.
68
00:08:09,791 --> 00:08:14,416
آثار شوپن، راخمانینف، چایکوفسکی...
69
00:08:14,666 --> 00:08:18,875
و از نحوهی نواختنش میشد
احساساتی که داره رو حس کرد.
70
00:08:22,166 --> 00:08:26,500
در حالی که اجرا میکرد،
طوطیها روی شونهش مینشستن.
71
00:08:28,833 --> 00:08:32,166
من رو محرم تمام اسرارش میدونست.
72
00:08:36,166 --> 00:08:40,958
شبهای شنبه میرفت سینما
تا با پسرهای دیگه بپره.
73
00:08:43,208 --> 00:08:47,416
توی همون سن بود که قد علم کرد
و نظراتش رو فریاد میزد.
74
00:08:49,833 --> 00:08:53,791
و پیش من از احساساتش
به دخترهای دیگه میگفت.
75
00:08:56,708 --> 00:09:02,000
اون دوره سرکوب جنسی بیداد میکرد،
و انتظار داشتن با طبیعت جنسیتش غریبه باشه.
76
00:09:05,125 --> 00:09:08,333
و میخواست طبیعتش رو بپذیره.
77
00:09:13,250 --> 00:09:17,583
همیشه ضربالمثلی استفاده میکرد:
«گربهی لاغر مردنی، گربهی سرکش».
78
00:09:19,583 --> 00:09:21,833
باهاش حس صمیمیت زیادی داشتم،
79
00:09:22,083 --> 00:09:26,541
ولی بیشتر اوقات همیشه یک پاش
توی موسسات مختلف بود.
80
00:09:29,791 --> 00:09:34,166
بعد اینکه شروع کردن فرستادنش جای دیگه،
مدام میفرستادنش جاهای دیگه.
81
00:09:37,833 --> 00:09:41,208
پدر و مادرم براش اعتباری قائل نشدن،
82
00:09:41,958 --> 00:09:45,875
و با جملهی «بیمار روانی»
مدام سرکوبش میکردن.
83
00:09:52,708 --> 00:09:55,208
پلیس اومد توی خونهمون.
84
00:09:55,708 --> 00:10:00,125
پدرم روی چمن جلوی خونهمون
شروع کرد آه و ناله. خیلی شدید بود.
85
00:10:01,083 --> 00:10:03,750
پلیسها با مادرم صحبت میکردن،
بهش میگفتن...
86
00:10:04,000 --> 00:10:07,750
«دخترتون رو پیدا کردیم،
اقدام به خودکشی کرده.»
87
00:10:08,875 --> 00:10:13,958
و شنیدم که مادرم بهشون گفت:
«به بچههام بگو تصادف کرده.»
88
00:10:15,250 --> 00:10:20,833
در اون لحظه تنها واکنش من...
انکار اتفاقات بود.
89
00:10:21,250 --> 00:10:24,000
مادرم نمیخواست واقعیت رو بفهمیم.
90
00:10:25,750 --> 00:10:28,083
اونجا بود که دوهزاریم افتاد.
91
00:10:34,908 --> 00:10:39,707
[لندن، گالری ماریان گودمن]
92
00:10:47,458 --> 00:10:50,833
خیلیخب، امتحانی بذاریمش سمت چپ.
93
00:11:01,166 --> 00:11:03,166
- خوبه.
- میخوای بذاریم وسط؟
94
00:11:03,416 --> 00:11:07,166
نمیدونم. میشه ببریدش سمت راست؟
95
00:11:07,416 --> 00:11:08,791
بیشتر ببر، خوبه.
96
00:11:09,041 --> 00:11:12,875
جلوش وایستادی، نمیتونم ببینم.
مرسی.
97
00:11:13,125 --> 00:11:13,833
عجب.
98
00:11:15,541 --> 00:11:16,875
خوشت اومد؟
99
00:11:17,125 --> 00:11:21,041
خب، تغییر کوچیک دیگهای اعمال کنیم.
میشه جای این دو تا رو عوض کنید؟
100
00:11:21,875 --> 00:11:26,208
خب، نظر دیگهای هم دارم.
البته چند نظر دیگه دارم.
101
00:11:26,916 --> 00:11:29,666
نظراتم تا صبح تمومی نداره.
حواستون باشه خلاصه.
102
00:11:30,916 --> 00:11:31,958
خوبه...
103
00:11:37,041 --> 00:11:40,000
دیشب داشتم به این مسئله فکر میکردم.
104
00:11:40,250 --> 00:11:43,958
مردم درمورد انواع روابط صحبت میکنن.
رابطه با شریک زندگی،
105
00:11:44,208 --> 00:11:46,916
با کودکان، با والدین...
106
00:11:47,458 --> 00:11:49,750
ولی گمونم ارزشمندترین روابط برای من،
107
00:11:50,000 --> 00:11:52,375
رابطهام با دوستانم بوده.
108
00:11:53,458 --> 00:11:56,083
اگه دوستانم نبودن،
منم راه فراری نداشتم.
109
00:11:56,958 --> 00:11:58,041
درسته.
110
00:12:02,041 --> 00:12:04,458
آره، بهتر شد. عالی شد.
111
00:12:07,238 --> 00:12:09,208
[دردِ سکلر]
112
00:12:09,233 --> 00:12:13,579
[ژانویهی ۲۰۱۸، انجمن هنری]
113
00:12:14,165 --> 00:12:16,391
[از بحران افیونی نجات پیدا کردم.]
114
00:12:16,416 --> 00:12:19,125
«از بحران افیونی نجات پیدا کردم.»
115
00:12:20,375 --> 00:12:22,000
«به سختی ازش گریختم.»
116
00:12:24,333 --> 00:12:29,250
«شروع مصرف اکسیکانتین من،
به چندین سال قبل در برلین برمیگرده.»
117
00:12:30,250 --> 00:12:33,333
«ابتدا برای عمل جراحیام تجویز شده بود.»
118
00:12:34,916 --> 00:12:38,708
«هرچند که برام تجویز شده بود،
ولی یکشبه معتادش شدم.»
119
00:12:39,875 --> 00:12:43,041
«اون اوایل، چهل میلیگرمش خیلی قوی بود.»
120
00:12:43,333 --> 00:12:46,375
«ولی با بیشتر شدن اعتیادم،
مدام دوزش بیشتر میشد.»
121
00:12:48,208 --> 00:12:52,708
«من از روزانه سه قرص تجویزشده،
به هجده قرص رسیدم.»
122
00:12:53,958 --> 00:12:57,041
«اون دوا، مثل باقی دواهای دیگه،
تاثیرش رو از دست داد.»
123
00:12:57,333 --> 00:12:59,583
«برای همین بیشتر مصرف کردم.»
124
00:13:01,125 --> 00:13:05,000
«زندگی من دیگه حول محور تهیه
و مصرف اکسی میچرخید.»
125
00:13:05,250 --> 00:13:10,375
«کار شب و روزم شده بود مصرف دارو.
چه خوردن قرص، چه با بینی مصرف کردنش.»
126
00:13:13,791 --> 00:13:17,083
«وقتی دوران نقاهتم تموم شد،
متوجه شدم که خانوادهی سکلر،»
127
00:13:17,333 --> 00:13:19,791
«که اسمشون رو اطراف موزهها
و گالریها دیده بودم،»
128
00:13:20,208 --> 00:13:22,750
«مسبب اصلی همهگیری دارو بودن.»
129
00:13:24,375 --> 00:13:27,750
«خانوادهی سکلر و شرکت خصوصیشون
به اسم پردو فارما،»
130
00:13:28,000 --> 00:13:32,708
«با مطلع بودن از خطرات این دارو،
به توزیع و پخشش پرداخته بودن.»
131
00:13:34,875 --> 00:13:38,958
«برای مقصر شناختن اونها،
گروهی به نام پِین رو تاسیس کردم.»
132
00:13:40,666 --> 00:13:43,833
«برای رسوندن صدای خودمون،
تبلیغات بشردوستانهشون رو هدف میگیریم.»
133
00:13:44,083 --> 00:13:45,958
«از طریق تالارهای موزه و دانشگاهها...»
134
00:13:46,208 --> 00:13:49,916
«...در سراسر دنیا،
پولشویی جنایاتشون رو میکردن.»
135
00:13:56,000 --> 00:13:59,958
اصلا خبر نداشتم قراره
چنین کشش و انقباضی داشته باشه.
136
00:14:00,208 --> 00:14:03,958
به جرئت میگم یکی از
غرورآفرینترین لحظات عمرم،
137
00:14:02,355 --> 00:14:08,628
{\an8}[سردبیر انجمن هنری، دیوید ولاسکو]
138
00:14:04,458 --> 00:14:08,041
در حرفهی سردبیری خودم بوده.
139
00:14:09,208 --> 00:14:11,125
بلد بود قدرتش رو به کار بگیره.
140
00:14:11,375 --> 00:14:13,791
شخصیتش جوریه که تمام موزهها
میخواستن باهاش کار کنن.
141
00:14:14,041 --> 00:14:18,416
میخواستن از آثارش نگهداری کنن.
اسمش توی جهان هنری خیلی بزرگه.
142
00:14:18,666 --> 00:14:20,583
وقتی نمونهی اولیه رو منتشر کرد،
143
00:14:20,833 --> 00:14:22,833
بیشترین اثرگذاریش از جانب
اقدامات خودش بود.
144
00:14:23,083 --> 00:14:27,000
البته منم خبر داشتم با چنین کاری
حسابی سر زبونها میفته،
145
00:14:27,291 --> 00:14:31,416
نگران امنیتش بودم.
نگران این بودم که...
146
00:14:31,875 --> 00:14:35,750
از جهان هنری طرد میشه یا نه.
147
00:14:36,000 --> 00:14:37,666
چون به نظرم...
148
00:14:38,625 --> 00:14:43,083
داشت با خانوادهی قدرتمندی میجنگید.
به جرئت یکی از قدرتمندترینها.
149
00:14:47,416 --> 00:14:51,083
اگه زندان برای مجرمان ساخته شده باشه،
این افراد جاشون اونجاست.
150
00:14:51,541 --> 00:14:54,166
مادامی که توی جهان زندان باشه،
اینها باید زندانی باشن.
151
00:14:54,500 --> 00:15:00,488
{\an8}[جلسهی اعضای پِین]
152
00:14:55,250 --> 00:14:57,958
تا زمانی که قانون زندانی شدن
مجرمان از بین بره.
153
00:14:58,208 --> 00:15:00,208
حتی اونموقع باید آخرین نفر آزاد بشن.
154
00:15:01,000 --> 00:15:03,625
- برقها رو پشت سرشون خاموش کنن.
- آخرین نفر باشن.
155
00:15:04,458 --> 00:15:09,041
بعد اینکه با نان آشنا شدم،
و با همدیگه از جهت...
156
00:15:08,958 --> 00:15:13,922
{\an8}[مگان کپلر، عضو پِین]
157
00:15:09,465 --> 00:15:14,173
...تجربهی اعتیاد و مسائل
از این قبیل صحبت کردیم،
158
00:15:14,583 --> 00:15:18,041
ازم پرسید «دوست داری بیای
یکی از جلسات پِین ما؟»
159
00:15:19,166 --> 00:15:23,250
اکثر اعضای پِین تجربهی مستقیم
با اعتیاد داشتن،
160
00:15:23,500 --> 00:15:25,333
یا حتی از دست دادن عزیزی.
161
00:15:25,583 --> 00:15:29,291
اعضایی داریم که بچهشون رو از دست دادن،
162
00:15:30,541 --> 00:15:34,416
یا حتی اوردوز کردن،
و اعضای خانوادهشون اعتیاد دارن،
163
00:15:34,666 --> 00:15:36,666
یا حتی خودشون زمانی اعتیاد داشتن.
164
00:15:37,125 --> 00:15:39,916
آره، ولی تهش به مرگ ختم میشه.
165
00:15:40,166 --> 00:15:43,458
باید این مسئله رو خاطر نشان کنیم،
باید تظاهرات مرگ کنیم.
166
00:15:43,708 --> 00:15:45,333
لازمه افراد زیادی رو جور کنیم؟
167
00:15:45,458 --> 00:15:48,083
- بعد مسئولیتش پای همهمونه که...
- افراد معتمد...
168
00:15:48,333 --> 00:15:50,000
در خصوص تمرکز روی خانواده،
169
00:15:50,375 --> 00:15:53,416
از نظر من همهمون کمی ترس داشتیم
که بخوایم مستقیما...
170
00:15:51,458 --> 00:15:55,550
{\an8}[مارینا بریو، هنرمند و عضو پِین]
171
00:15:53,666 --> 00:15:55,916
علیهشون اعلام موضع کنیم،
هرچند از نظرمون کار درستی بود.
172
00:15:56,708 --> 00:15:59,208
آره، رویکرد قاطعی میشه.
173
00:15:59,625 --> 00:16:03,333
در واقع نان پرسید:
به نظرت حرفهی کاریم نابود میشه؟
174
00:16:03,583 --> 00:16:05,208
منم گفتم احتمالا بشه.
175
00:16:04,952 --> 00:16:09,510
{\an8}[نوئمی بوناتزی، ویراستار و عضو پِین]
176
00:16:05,583 --> 00:16:10,000
گفتم آره، این افراد خیلی ترسناک و بانفوذن.
177
00:16:10,375 --> 00:16:13,000
ولی مگه جز این چارهی دیگهای داریم؟
178
00:16:13,250 --> 00:16:16,708
اونم گفت «به نظرم باید
دخل این خانواده رو بیاریم.»
179
00:16:16,958 --> 00:16:19,500
منم گفتم «خب، منم که کنارتم.»
180
00:16:20,291 --> 00:16:24,333
بعد جلسهای برگزار کردیم و
توی خونهی نان نشستیم،
181
00:16:24,625 --> 00:16:27,500
و درمورد برنامهمون رویابافی کردیم.
182
00:16:32,166 --> 00:16:33,791
خیلی دوستداشتنیه.
183
00:16:34,541 --> 00:16:36,666
با الکس دوستداشتنیه بابا.
184
00:16:37,583 --> 00:16:38,916
برو دیگه.
185
00:16:47,041 --> 00:16:51,000
بذار ببینیم قضیه از کجا شروع شد.
186
00:16:51,541 --> 00:16:56,333
آخه انقدر اینجا برگه داریم،
که خیلی سخته پیداش کنم...
187
00:16:56,791 --> 00:17:02,541
آها، این مال سپتامبر ۲۰۱۹ بود.
برام اعلامیهی توفق اومد.
188
00:17:02,958 --> 00:17:04,958
«آقای کیف عزیز، این اعلامیه رو
از جانب موکلانم...»
189
00:17:05,208 --> 00:17:06,625
«یعنی اعضای خانوادهی
ریموند سکلر مینویسم.»
190
00:17:06,875 --> 00:17:11,875
«بدین وسیله شما مکلف هستید
تمام اسناد، مدارک و ارتباطاتی،»
191
00:17:12,125 --> 00:17:14,958
«که مرتبط با خانوادهی سکلر میشود،»
192
00:17:15,125 --> 00:17:18,250
«و در اختیار شماست را حفظ، مخفی...»
193
00:17:18,375 --> 00:17:21,458
«و یا تغییر ندهید. اعم از مقالات،
پرود فارما، اکسیکانتین...»
194
00:17:21,708 --> 00:17:23,291
غیره و غیره.
195
00:17:24,583 --> 00:17:28,458
یکی از نکات جالب درمورد
خانوادهی سکلر اینه که...
196
00:17:25,412 --> 00:17:30,712
{\an8}[پاتریک رادن کیف، محقق و خبرنگار]
197
00:17:28,708 --> 00:17:30,666
هر چند ما به اسم
یک خانواده صداشون میزنیم،
198
00:17:30,916 --> 00:17:33,375
ولی در واقع سه خانواده هستن...
199
00:17:33,625 --> 00:17:37,875
که متشکل از سه برادر مختلف هستن:
آرتور، مورتیمو و ریموند سکلر.
200
00:17:38,500 --> 00:17:40,000
اسم این شخص آرتور سکلره.
201
00:17:40,250 --> 00:17:44,583
چهل سال برای جهان هنر از انرژی،
حسننیت و هوش خودش مایه گذاشته.
202
00:17:45,333 --> 00:17:46,833
مالک هزاران اثر هنریه،
203
00:17:47,083 --> 00:17:49,750
که در حال حاضر نه تنها در
موزهی متروپولیتن،
204
00:17:50,000 --> 00:17:52,833
بلکه در کلکسیون دانشگاهها نگهداری میشه.
205
00:17:53,047 --> 00:17:57,981
{\an8}[موزهی متروپولیتن، مجموعهی سکلر]
206
00:17:55,042 --> 00:17:59,959
با اطلاع از اینکه صلحطلبی
در دلهای شما نهادینه شده،
207
00:18:00,208 --> 00:18:03,750
من و خانم سکلر این بخش رو
به معرض دید شما میذاریم...
208
00:18:04,333 --> 00:18:07,250
آرتور قبل معرفی اکسیکانتین فوت کرد.
209
00:18:07,500 --> 00:18:13,208
ولی با این حال بخش بزرگی از اتفاقات،
جزوی از میراث آرتوره.
210
00:18:14,750 --> 00:18:19,583
افراد همدورهاش از آرتور به عنوان یک
کلسکیونر و بشردوست بزرگ یاد میکنن.
211
00:18:19,875 --> 00:18:21,833
و راز کثیف این داستان اینه که...
212
00:18:22,083 --> 00:18:24,958
به واسطهی تجارت این دارویی
که از قضا اعتیادآور بود،
213
00:18:25,208 --> 00:18:28,416
موفق شد به این میزان از ثروت
و برجستگی در جامعه برسه.
214
00:18:28,493 --> 00:18:36,107
{\an8}[کاهش تنش فیزیکی]
215
00:18:29,833 --> 00:18:36,666
ایشون ابزار کامل فروش والیوم رو
با هدف قرار دادن پزشکان شروع کرد.
216
00:18:37,208 --> 00:18:40,500
طرحی برای جبران خسارت ارائه داد...
217
00:18:40,750 --> 00:18:43,583
بر اساس والیومهایی که به فروش میرسید،
218
00:18:43,833 --> 00:18:45,708
پاداشهای فزاینده دریافت میکرد.
219
00:18:44,286 --> 00:18:48,175
{\an8}[آیا استفادهی جامع از والیوم
موجب اضطراب میشه؟]
220
00:18:45,958 --> 00:18:47,916
که بعد والیوم تبدیل به پرفروشترین دارو...
221
00:18:48,261 --> 00:18:51,083
توی تاریخ صنعت داروسازی شد.
222
00:18:48,350 --> 00:18:50,911
{\an8}[والیوم؛ بیشترین داروی تجویز شده در دنیا]
223
00:18:51,250 --> 00:18:52,583
سکلر از مجموعهی شخصی خودش،
224
00:18:52,833 --> 00:18:56,958
به اسمیتسونیان اجازه داد
آثار دلخواهش رو انتخاب کنه،
225
00:18:57,208 --> 00:18:59,250
اونم از بهترین مجموعهی عمرش.
226
00:19:01,000 --> 00:19:04,791
کل شرکت سکلر حول محور
بازاریابی میچرخید،
227
00:19:05,041 --> 00:19:09,000
نه فقط بازار اکسیکانتین،
بلکه بازار گسترس نام خانوادگیشون.
228
00:19:09,708 --> 00:19:13,208
از طرفی خانوادهی جهان هنری،
جهان موزه و بشردوستی داشتن.
229
00:19:13,458 --> 00:19:19,291
طرف دیگه بخش کثیف و ناخوشایند بود...
230
00:19:20,166 --> 00:19:23,500
که کارش توزیع داروهای
اعتیادآور و کشنده بود.
231
00:19:24,000 --> 00:19:26,541
از دارویی که براتون تجویز میشه نترسید.
232
00:19:24,792 --> 00:19:27,208
{\an8}_
233
00:19:26,791 --> 00:19:29,541
اغلب قراره براتون داروهای افیونی تجویز بشه.
234
00:19:27,333 --> 00:19:34,333
{\an8}[پزشک شما ممکن است
داروی افیونی تجویز کند.]
235
00:19:30,000 --> 00:19:33,125
برخی بیماران میترسن
که داروهای افیونی مصرف کنن،
236
00:19:33,381 --> 00:19:37,172
چون به نظرشون زیادی قویه،
یا حتی اعتیادآوره،
237
00:19:37,500 --> 00:19:39,833
ولی چنین مسئلهای حقیقت نداره.
238
00:19:39,917 --> 00:19:43,760
{\an8}[شرکت پرودو حامی این برنامه بوده است.]
239
00:19:40,895 --> 00:19:45,770
خانوادهی سکلر مالکان پرودو بودن،
شرکتی که تعمدا سعی کرد...
240
00:19:46,000 --> 00:19:48,833
تغییراتی در تجویز داروهای
افیونی اجیاد کنه،
241
00:19:49,083 --> 00:19:52,375
و جوری قلمداد میکرد که
این داروها اعتیادآورد نبودن.
242
00:19:53,500 --> 00:19:55,875
یک هفته بعد انتشار مقالهام،
243
00:19:55,042 --> 00:19:58,805
{\an8}[امپراتوری درد]
244
00:19:56,125 --> 00:19:58,958
برام ایمیلی فرستاده شد.
ایمیلی مرموز...
245
00:19:59,416 --> 00:20:01,416
از استودیوی نان گلدین.
که توش نوشته بود:
246
00:20:01,666 --> 00:20:04,458
«نان گلدین عکاس مایل هستن
با شما دیداری داشته باشن.»
247
00:20:04,700 --> 00:20:06,908
منم کمی گیج شده بودم،
نمیدونستم قضیه چیه.
248
00:20:07,166 --> 00:20:09,000
ولی قراری با همدیگه گذاشتیم.
249
00:20:09,208 --> 00:20:10,916
بهم میگفت «آستین بالا بزن،»
250
00:20:11,166 --> 00:20:12,666
«باید اقدامی صورت بدیم،
باید سازماندهی کنیم»
251
00:20:12,916 --> 00:20:18,125
«باید حرکتی انجام بدیم».
منم لابد اون لحظه...
252
00:20:19,500 --> 00:20:22,958
خجالت میکشم چنین حرفی بزنم،
ولی با لحن تحقیرآمیزی گفتم:
253
00:20:23,208 --> 00:20:26,750
«آفرین، خیلی پیشنهاد خوبی دادی.
حتما من رو در جریان بذار.»
254
00:20:37,083 --> 00:20:39,625
عاشق کار با موادیام که خوب میشناسمش.
255
00:20:39,875 --> 00:20:41,916
بطریهای والیوم آبی.
256
00:20:43,833 --> 00:20:48,083
خصومت من با خانوادهی سکلر شخصیه.
257
00:20:48,333 --> 00:20:54,250
بهشون حس انزجار دارم،
مسئله اعتیاد خودم نیست.
258
00:20:55,250 --> 00:20:59,208
آدم وقتی به تجارت کسی
از درد ملت فکر میکنه،
259
00:20:59,541 --> 00:21:02,666
تنها حسی که داره فقط خشمه.
260
00:21:02,875 --> 00:21:04,080
{\an8}[موزهی آرتور م. سکلر]
261
00:21:03,083 --> 00:21:06,750
سکلر دروغ میگه، ملت میمیره!
جیب آسیبزنندگان باید تخلیه بشه!
262
00:21:04,125 --> 00:21:07,507
{\an8}[دانشگاه هاروارد]
263
00:21:07,000 --> 00:21:10,458
سکلر دروغ میگه، ملت میمیره!
جیب آسیبزنندگان باید تخلیه بشه!
264
00:21:10,708 --> 00:21:14,583
سکلر دروغ میگه، ملت میمیره!
جیب آسیبزنندگان باید تخلیه بشه!
265
00:21:14,791 --> 00:21:18,750
سکلر دروغ میگه، ملت میمیره!
جیب آسیبزنندگان باید تخلیه بشه!
266
00:21:14,917 --> 00:21:18,625
{\an8}[سود براشون مهمه، نه سلامت مردم]
267
00:21:23,916 --> 00:21:29,875
آگاهانه درمورد اقدام کردن و
بعد اقداممون صحبت میکردیم.
268
00:21:30,125 --> 00:21:35,958
و اینکه میخواستیم این اقدامات
دقیقا چه تاثیری بذارن.
269
00:21:37,125 --> 00:21:41,500
این ایدهی بطریها اولین
هدفی بود که برای خودمون ساختیم.
270
00:21:41,916 --> 00:21:48,166
هیچ موزه و موسسهای نباید
از این افراد فاسد و کثیف،
271
00:21:48,416 --> 00:21:51,625
کوچکترین پولی دریافت کنه.
272
00:21:58,460 --> 00:22:02,666
[بخش دوم: ارزشمند]
273
00:22:06,291 --> 00:22:10,875
از هر مدرسه و خونهای که توش
زندگی میکردم بیرون شدم.
274
00:22:12,541 --> 00:22:17,625
از خونهی والدین اصلیم بیرون شدم.
از خونهی والدین ناتنیام بیرون شدم.
275
00:22:17,875 --> 00:22:20,875
از خوابگاهی که توش بودم بیرون شدم.
276
00:22:21,125 --> 00:22:22,291
- جدی؟
- آره.
277
00:22:22,541 --> 00:22:25,250
حتی یک مورد نبود که توش بمونم...
278
00:22:27,750 --> 00:22:30,416
آره، حسابی توش وارد شده بودم.
279
00:22:31,333 --> 00:22:35,875
خیلیخب، ولی چرا پیش خانوادهی ناتنی بودی؟
280
00:22:36,333 --> 00:22:41,458
روانپزشکی به پدرم گفته بود
که اگه توی خونهمون بمونم،
281
00:22:41,708 --> 00:22:44,750
باربارا هم به عاقبت من دچار میشه.
282
00:22:45,333 --> 00:22:48,791
برای همین خانوادهام من رو
فرستادن آژانس پرورشی.
283
00:22:50,583 --> 00:22:55,083
در واقع آژانس فرزندخواندگی
توی بیکون هیل بود.
284
00:22:56,333 --> 00:23:00,000
آره. گمونم چهارده ساله بودم.
285
00:23:01,541 --> 00:23:04,041
خانم اون خونه موهام رو صاف میکرد.
286
00:23:04,291 --> 00:23:07,416
عملا میخواست عین دخترهای
اروپایی رده بالا باشم.
287
00:23:10,250 --> 00:23:16,500
یادمه اولین باری که رفتم اونجا
توی کل اتاقم بالا آوردم.
288
00:23:16,958 --> 00:23:19,208
گمونم حسابی ترسیده بودم.
289
00:23:22,000 --> 00:23:25,083
همین الان یاد اون خاطره افتادم.
290
00:23:29,333 --> 00:23:33,541
به مدرسهی هیپیهایی رفتم
که توش اخراجم نمیکردن.
291
00:23:36,416 --> 00:23:39,208
مدرسهی ساتیا زندگیم رو نجات داد.
292
00:23:42,583 --> 00:23:49,125
به شدت دچار اضطراب اجتماعی بودم.
اضطراب فلجکنندهای داشتم.
293
00:23:51,583 --> 00:23:54,791
تقریبا شش ماه تمام با کسی حرف نزده بودم.
294
00:23:55,833 --> 00:23:59,916
گمونم خودکشی خواهرم
باعث شده بود نتونم صحبت کنم.
295
00:24:03,041 --> 00:24:05,291
تا اینکه با دیوید آشنا شدم.
296
00:24:07,083 --> 00:24:10,291
میگفت کماکان موقع حرف زدن
فقط زمزمه میکردم.
297
00:24:12,958 --> 00:24:15,500
من پونزده سالم بود،
اونم چهارده سالش بود.
298
00:24:16,552 --> 00:24:21,532
[دیوید آرمسترانگ، عکاس]
299
00:24:21,708 --> 00:24:24,208
اون آدم برای من مثل رویایی بود.
300
00:24:36,791 --> 00:24:39,916
در حال دزدیدن استیک بودیم
که با همدیگه آشنا شدیم.
301
00:24:42,125 --> 00:24:43,625
از مغازهها دزدی میکردیم.
302
00:24:43,875 --> 00:24:47,541
جفتمون توی حیطهی
دزدیدن استیک فعالیت میکردیم.
303
00:24:47,791 --> 00:24:49,500
- جدی میگید؟
- بله.
304
00:24:49,875 --> 00:24:53,916
به جرئت میتونم بگم بیشتر عمرم
دزد مغازهی زبردستی بودم.
305
00:24:54,333 --> 00:24:59,750
البته نمیدونم الان چقدر تیز و بزم،
ولی اونجوری بود با همدیگه دوست شدیم.
306
00:25:02,416 --> 00:25:08,041
دیوید خیلی آدم باهوشی بود،
شوخطبع بود، دقیق بود.
307
00:25:08,916 --> 00:25:12,250
و همینش باعث میشد ارزشمند بشه.
308
00:25:12,791 --> 00:25:16,666
بهم یاد داد که چطوری شوخطبعی
میتونه مکانیسم بقا باشه.
309
00:25:19,000 --> 00:25:22,875
شخصیتش ظرافت خاصی داشت،
و اصلا حالت مردانه نداشت.
310
00:25:23,125 --> 00:25:26,208
که منم جذب همین خصوصیاتش شدم.
311
00:25:30,083 --> 00:25:33,500
و یک شب با ماشین مفتکی که گرفته بودیم
رفتیم تا خوابگاه برادرم،
312
00:25:33,750 --> 00:25:35,625
چون اون زمان خانه به دوش بود.
313
00:25:35,875 --> 00:25:39,250
بعد روی تخت دراز کشیدم،
اونم کنار من دراز کشیده بود.
314
00:25:39,500 --> 00:25:42,791
بعد بلند شد رفت روی زمین دراز کشید.
315
00:25:44,916 --> 00:25:47,166
منم ازش پرسیدم: «همجنسگرایی؟»
316
00:25:48,458 --> 00:25:50,375
که با سوالم چیزی درونش شعلهور شد.
317
00:25:54,375 --> 00:25:58,458
بهم گفت اولین باریه که کسی
خود واقعیش رو شناخته.
318
00:26:02,708 --> 00:26:04,916
بعد اسم «نان» رو روی من گذاشت.
319
00:26:05,250 --> 00:26:07,833
من باعث شدم خودش رو قبول کنه،
و اونم بهم اسم «نان» رو داد.
320
00:26:10,541 --> 00:26:12,916
انگار که همدیگه رو از باری آزاد کرده بودیم.
321
00:26:17,458 --> 00:26:20,791
دیوید برام مثل
نقطهی آروم طوفان زندگی بود.
322
00:26:23,083 --> 00:26:29,291
یکی از اولین عکسهایی که گرفتم
از دیوید و تامی توی گودال شنی بود.
323
00:26:37,041 --> 00:26:40,083
همهمون از پولاروید دوربین گرفته بودیم.
324
00:26:41,250 --> 00:26:44,875
من بیشتر از هرکسی توی اون مدرسه
به دوربینم وابسته شده بودم.
325
00:26:46,875 --> 00:26:50,291
اون زمان تنها زبان ارتباطیام
از طریق دوربینم بود.
326
00:26:52,958 --> 00:26:57,958
ناگهان شخصیتی توی خودم ساختم
که باعث شد بتونم صحبت کنم.
327
00:27:02,875 --> 00:27:06,458
عکاسی همیشه راهی بوده که
بتونم از ترسهام عبور کنم.
328
00:27:06,875 --> 00:27:09,875
عکسبرداری کردن به گونهای
احساس امنیت داره.
329
00:27:12,875 --> 00:27:15,666
دلیلی برای ادامه دادنم بود.
330
00:27:39,291 --> 00:27:44,125
دیوید با زیباترین ملکهای که
توی کمبریج بود زندگی میکرد.
331
00:27:45,416 --> 00:27:48,708
کمی بعد منم رفتم تا باهاشون زندگی کنم.
332
00:27:48,958 --> 00:27:51,083
♪ دلبند عزیزم... ♪
333
00:27:54,541 --> 00:27:56,000
♪ آخ عزیزکم ♪
334
00:27:56,291 --> 00:27:59,750
تقریبا هر روز میرفتیم گودویل.
335
00:28:00,625 --> 00:28:03,458
تمام خانمهای ثروتمند لباسهاشون رو
به گودویل میبخشیدن،
336
00:28:03,708 --> 00:28:06,458
و عجب لباسهای محشری هم بودن.
337
00:28:06,666 --> 00:28:08,333
♪ دوستت دارم ♪
338
00:28:08,625 --> 00:28:11,083
مثل لباسهایی با پارچهی فورتونی.
339
00:28:12,708 --> 00:28:14,458
♪ دلبند عزیزم... ♪
340
00:28:18,666 --> 00:28:21,416
و هر شب با همدیگه میرفتیم به «اون دنیا».
341
00:28:21,666 --> 00:28:24,583
به محض اینکه واردش شدم
حس کردم برام مثل خونهست.
342
00:28:27,708 --> 00:28:31,166
یادمه اون زمان خیلی ذوق داشتم
که از همهچیز عکسبرداری کنم.
343
00:28:35,000 --> 00:28:41,500
برام مثل جرقهای از سرخوشی بود.
میدونستم چه تصویری قشنگ و خوبه.
344
00:28:43,708 --> 00:28:45,291
براش صبر نداشتم.
345
00:28:49,208 --> 00:28:54,541
قرار بود فیلمی توی داروخانه بسازم،
و هر کدوم از فیلمها...
346
00:28:54,791 --> 00:28:59,625
انبوهی از عکسها رو تشکیل میداد.
و قرار بود ببینیم کی بیشترین عکس رو داره.
347
00:28:59,875 --> 00:29:03,291
اگه از عکسی خوششون نمیاومد،
در جا پارهاش میکردن.
348
00:29:03,541 --> 00:29:06,000
منم با این مسئله مشکلی نداشتم.
349
00:29:07,208 --> 00:29:12,875
همیشه میخواستم سوژهی عکسهام
از اینکه توی عکسم هستن مفتخر باشن.
350
00:29:15,666 --> 00:29:19,125
مردم بهم میگفتن: «وای،
نمیدونستم انقدر خوشگلم.»
351
00:29:19,416 --> 00:29:22,958
و این دقیقا... همون حسی بود
که میخواستم بهشون بدم.
352
00:29:27,916 --> 00:29:33,041
هماتاقیهام از آمریکا فراری بودن،
353
00:29:33,916 --> 00:29:37,333
و موفق شدن همدیگه رو پیدا کنن.
354
00:29:40,250 --> 00:29:45,708
با خودشون نمیگفتن «ما نسل پیشگامیم،
ما سرکشیم». فقط میخواستن باشن.
355
00:29:46,875 --> 00:29:49,791
فقط میخواستن علیرغم واکنشی
که دنیا نشون میداد،
356
00:29:50,041 --> 00:29:54,000
طبیعت واقعی خودشون رو ابراز کنن.
357
00:29:55,621 --> 00:29:57,766
[«اون دنیا»، ۱۹۹۲ تا ۲۰۲۱
تصاویر گلچین شده]
358
00:29:57,791 --> 00:30:01,333
♪ همیشه کسانی با عیبجویی و متلک انداختن
جمع ما رو خراب میکردن ♪
359
00:30:02,041 --> 00:30:05,666
♪ مدام دنبال مقصر بودن ♪
360
00:30:06,291 --> 00:30:08,625
♪ ما عاشق همدیگهایم، ولی ظاهرا... ♪
361
00:30:08,916 --> 00:30:12,541
♪ که عشق فقط توی تصورات منه ♪
362
00:30:12,833 --> 00:30:15,958
♪ عشقی که یکطرفهست ♪
363
00:30:16,666 --> 00:30:19,083
♪ ولی باید اعتراف کنم در این زندگی ♪
364
00:30:19,375 --> 00:30:22,000
♪ به دنبال عشق و خوشبختی گشتن ♪
365
00:30:22,500 --> 00:30:26,541
♪ هیچ نتیجهای نداره ♪
366
00:30:26,833 --> 00:30:29,166
♪ از خودم میپرسم به چی رسیدی؟ ♪
367
00:30:29,458 --> 00:30:32,375
♪ به چی تبدیل شدی و نشدی؟ ♪
368
00:30:33,125 --> 00:30:37,041
♪ از چه چیزهایی گذشتی؟ ♪
369
00:30:37,333 --> 00:30:39,916
♪ جوابش از جانب قانونگذارانی داده شد، ♪
370
00:30:40,208 --> 00:30:42,625
♪ که صرفا برای زندگی کردن ♪
371
00:30:43,583 --> 00:30:47,416
♪ باید قوانینشون رو میشکستیم ♪
372
00:30:47,916 --> 00:30:50,416
♪ میدونم زنده بودن من جرم نیست ♪
373
00:30:50,708 --> 00:30:53,791
♪ من صرفا قربانی زمانهای هستم
که توش به دنیا اومدم ♪
374
00:30:54,083 --> 00:30:57,875
♪ همچنان بیدفاعم ♪
375
00:30:58,541 --> 00:31:00,791
♪ هیچکس حق نداره مشخص کنه، ♪
376
00:31:01,083 --> 00:31:03,583
♪ که چه چیزی به صلاح منه ♪
377
00:31:03,875 --> 00:31:05,000
♪ اگه جوابش رو بلدی، ♪
378
00:31:05,291 --> 00:31:12,041
♪ بگو ببینم مرد بودن یعنی چی؟ ♪
379
00:31:13,916 --> 00:31:15,291
موقعی که با دخترها میموندم،
380
00:31:15,541 --> 00:31:18,958
شروع کردم تحصیل توی حیطهی عکاسی.
381
00:31:20,250 --> 00:31:23,583
میخواستم دخترها رو تا روی
جلد مجلهی ووگ ببرم.
382
00:31:24,375 --> 00:31:27,541
ولی برای اون زمان
خیلی هدف دوردستی بود.
383
00:31:34,583 --> 00:31:37,791
اون دوران خیلی براشون ترسناک بود.
384
00:31:39,375 --> 00:31:42,750
آدم ممکن بود موقع پیادهروی
توی بوستون دستگیر بشه.
385
00:31:43,791 --> 00:31:48,250
هماتاقیهای من خونه میموندن،
و شب که میشد بیرون میرفتن.
386
00:31:49,208 --> 00:31:53,708
و اینکه... زنده موندن مثل هنر شده بود.
387
00:32:01,592 --> 00:32:06,161
{\an8}[ماساچوست، پراوینستاون]
388
00:32:02,388 --> 00:32:06,388
من و دیوید از سال ۱۹۷۵
میرفتیم سمت پراوینستاون.
389
00:32:07,291 --> 00:32:10,875
اون شهر مثل مکهی همجنسگرایان بود.
390
00:32:12,250 --> 00:32:14,666
من توی غرفهی هاتداگ پرتغالی کار میکردم.
391
00:32:14,916 --> 00:32:20,958
و بعدا شدم متصدی بار «پاید پایپر»،
که بار همجنسگرایان بود.
392
00:32:23,375 --> 00:32:27,083
بین جامعهی لزبینهای
جداییطلب زندگی میکردم.
393
00:32:29,458 --> 00:32:34,208
که جامعهشون متشکل از
پیرهنهای فلانل و چای خوردن میشد.
394
00:32:34,458 --> 00:32:38,541
منم اهل پوشیدن لباسهای تافته
و متاکوالن بودم.
395
00:32:38,791 --> 00:32:40,833
برای همین بینشون عجیب بودم،
396
00:32:40,958 --> 00:32:44,083
چون لب ساحل که میرفتیم
گردنبند مروارید داشتم و رژ میزدم.
397
00:32:47,375 --> 00:32:52,208
عاشق خانم خوشگلی شده بودم.
مدت کمی معشوقهی همدیگه بودیم.
398
00:32:53,166 --> 00:32:55,458
اونم سابقا کلی معشوقه داشت.
399
00:32:58,416 --> 00:33:00,500
بدجوری شیفتهاش شده بودم.
400
00:33:02,375 --> 00:33:05,208
برای همین مدام ازش عکس میگرفتم.
401
00:33:06,750 --> 00:33:09,958
عکاسی اغلب برای من مثل
سکس معنوی بود.
402
00:33:10,666 --> 00:33:13,083
حتی معمولا از خود سکس بهتره.
403
00:33:16,791 --> 00:33:18,666
دستگاه پیکسلساز داشتم.
404
00:33:18,916 --> 00:33:21,166
که باهاش عکسها رو روی
پیکسل چاپ میکردم.
405
00:33:21,416 --> 00:33:23,416
- دستگاه پیکسل داشتی؟
- آره...
406
00:33:23,666 --> 00:33:26,458
خرجم رو با همون در میآوردم.
407
00:33:26,958 --> 00:33:31,791
با کفش پاشنهبلندم میرفتم خیابون کامرشال،
و دستگاه پیکسلم رو با خودم میبردم.
408
00:33:32,291 --> 00:33:36,291
کوکی و شارون و دیواین و جان واترز،
409
00:33:36,541 --> 00:33:39,250
با پیکسلهای آماده میاومدن اونجا.
410
00:33:40,833 --> 00:33:47,000
کوکی رو از فیلمهای جان واتر شناخته بودم،
و بدجوری شیفتهاش بودم.
411
00:33:47,964 --> 00:33:51,833
♪ من کلی مشکلات دارم ♪
412
00:33:49,156 --> 00:33:53,735
{\an8}[خانم دردسرساز]
413
00:33:53,875 --> 00:33:57,500
{\an8}[با هنرنمایی دیواین]
414
00:33:54,291 --> 00:33:56,666
♪ خانم دردسرساز ♪
415
00:33:57,669 --> 00:34:01,850
{\an8}[به همراه کوکی میولر، سوزان والش،
مایکل پاتر، اد پرانیو و...]
416
00:33:59,375 --> 00:34:01,958
♪ شاید منم که گیج شدم ♪
417
00:34:02,875 --> 00:34:05,291
دلم میخواد این خرابشده رو آتیش بزنم.
418
00:34:05,541 --> 00:34:08,208
صرفا چون خوشگلیم
همه بهمون حسودی میکنن.
419
00:34:08,458 --> 00:34:11,958
اینجا با زندان فرقی نداره.
حتی کریسمس هم بشه همچنان زندانه.
420
00:34:17,541 --> 00:34:21,166
♪ صبح یکشنبه ♪
421
00:34:22,250 --> 00:34:25,625
♪ خورشید طلوع میکنه ♪
422
00:34:22,838 --> 00:34:26,398
{\an8}[کوکی میولر، بازیگر و نویسنده]
423
00:34:26,583 --> 00:34:29,708
کوکی توی زندگی مدام دنبال
جنبههای باحال بود.
424
00:34:31,541 --> 00:34:34,333
♪ کنار من... ♪
425
00:34:34,625 --> 00:34:38,208
کوکی و شارون سالهای زیادی
با همدیگه بودن.
426
00:34:41,500 --> 00:34:46,375
شارون توی پیتزافروشی کار میکردن
که یک شب کوکی رفت پیشش،
427
00:34:46,625 --> 00:34:49,083
با دوچرخه و پسرش مکس.
428
00:34:49,333 --> 00:34:55,666
مکس موهای بلندی داشت و همیشه
توی دهنش آدامس و آبنبات بود.
429
00:34:57,625 --> 00:35:00,750
و کوکی صندلهای پاشنهبلندی داشت،
430
00:35:01,000 --> 00:35:04,916
که با سنجاق بسته بودشون.
431
00:35:06,666 --> 00:35:11,416
و شارون با خودش گفت:
«میخوام این افراد توی زندگیم باشن.»
432
00:35:12,416 --> 00:35:15,791
♪ صبح یکشنبه ♪
433
00:35:16,250 --> 00:35:20,291
بعد کوکی گفت «به نظر من
هر اتفاقی توی زمان درستش میفته.»
434
00:35:21,541 --> 00:35:23,833
♪ حس عجیبی دارم ♪
435
00:35:24,083 --> 00:35:30,250
کوکی از بین مردابی با بیدهای مشکی
شارون رو با خودش برد خونهاش.
436
00:35:32,125 --> 00:35:35,791
و رابطهی کوکی و شارون
اونجا شروع شد.
437
00:35:38,750 --> 00:35:42,541
اون زمان دورهی آزادی و امکانات بود.
438
00:35:43,666 --> 00:35:46,708
اون موقع بود که اولین
نمایش عکسهام رو درست کردم.
439
00:35:53,000 --> 00:35:57,041
حاضرید؟ همه شعارهاشون رو دارن؟
440
00:35:54,792 --> 00:35:57,562
{\an8}[درد]
441
00:35:58,333 --> 00:36:02,750
«داروتون مزخرفه، ما رو ول کنید.
برای سودتون ما رو معتاد میکنید.»
442
00:36:03,125 --> 00:36:05,750
دیروز خیلی خوب شروع کردیم!
443
00:36:09,791 --> 00:36:12,291
آماده بودیم تا تظاهرات دیگهای
توی نیویورک انجام بدیم.
444
00:36:12,541 --> 00:36:15,166
و موزههای مِت و گوگنهایم برای ما...
445
00:36:15,416 --> 00:36:17,541
مهمترین موزههای شهر هستن.
446
00:36:18,041 --> 00:36:22,958
و میدونستم که مرکز آموزشی سکلر
توی موزهی گوگنهایمه.
447
00:36:23,333 --> 00:36:26,291
یعنی برامون اهداف مهمی بودن.
448
00:36:28,250 --> 00:36:31,000
و بخش مهمی
که از موزه انتخاب میکنیم...
449
00:36:31,250 --> 00:36:34,250
نان که طبق معمول توی
بخش دائمی موزهست.
450
00:36:34,666 --> 00:36:38,875
پیغام اعتراض ما اگه از داخل اونجا باشه،
خیلی قدرت و تاثیرش بیشتر میشه.
451
00:36:39,291 --> 00:36:41,750
من که نگران نیستم.
اگه من رو شناسایی کنن چی؟
452
00:36:42,000 --> 00:36:45,625
موقعی که میخواستیم بریم گوگنهایم،
اسممون حسابی پیچیده بود.
453
00:36:45,875 --> 00:36:48,833
به بقیه موزهها هشدار داده بودن
که ممکنه اونجا اعتراض کنیم.
454
00:36:49,083 --> 00:36:53,083
میخواستم این رو بپوشم
که کسی متوجه نشه من کیام.
455
00:36:53,583 --> 00:36:58,708
- اصلا هم جلب توجه نمیکنه!
- عجب لباس مبدلی ساختی.
456
00:36:58,958 --> 00:37:03,750
واقعا کمی جلب توجه میکنه، نه؟
خیلی ناجوره.
457
00:37:04,125 --> 00:37:09,750
اون زمان دادستان کل ماساچوست
ایمیلهایی منتشر کرده بود،
458
00:37:10,000 --> 00:37:16,625
که شامل اسناد گستردهای از سکلر بود،
و جملات نفرتانگیزی توش بود.
459
00:37:17,083 --> 00:37:21,625
یکی از جملات از ریچارد سکلر بود
که درست بعد از...
460
00:37:18,333 --> 00:37:23,359
{\an8}[هری کولن، عضو پِین]
461
00:37:21,906 --> 00:37:24,423
راهاندازی داروی اکسیکانتین
توی سال ۱۹۹۶،
462
00:37:24,666 --> 00:37:30,291
گفته بود قراره «کولاکی از تجویز»
برای اکسیکانتین راه بیفته.
463
00:37:30,708 --> 00:37:34,916
منم گفتم نظرتون چیه کلی
برگهی تجویز درست کنیم...
464
00:37:35,291 --> 00:37:37,041
که بکوبیم توی صورت خودشون؟
465
00:37:41,208 --> 00:37:44,041
یعنی میخوایم بنرهامون رو...
466
00:37:44,291 --> 00:37:46,125
پایین فوارهی مارپیچ بذاریم؟
467
00:37:46,375 --> 00:37:47,333
- آره.
- خیلیخب.
468
00:37:47,708 --> 00:37:51,083
- خب، «سکلر بیشرف» بود؟
- آره.
469
00:37:51,291 --> 00:37:54,125
هدفمون این بود که اسمشون
روی سر در موزهها نباشه.
470
00:37:54,375 --> 00:37:56,250
مادامی که اسمشون قاب شده باشه،
471
00:37:56,500 --> 00:37:59,875
همچنان میتونن شهرت و
آوازهی خودشون رو نگه دارن.
472
00:38:00,541 --> 00:38:02,500
همچنان آبروی خودشون رو نگه داشتن.
473
00:38:02,750 --> 00:38:04,708
و موزهها همچنان باهاشون همکاری میکردن.
474
00:38:10,041 --> 00:38:12,458
وارد که شدیم فهمیدیم
جای درستی برای تظاهراته.
475
00:38:12,833 --> 00:38:15,916
قبل اینکه وارد بشیم
موزه کاملا پر شده بود.
476
00:38:16,166 --> 00:38:17,583
از اون یکشنبههای شلوغ بود.
477
00:38:20,208 --> 00:38:23,333
- نان، حاضری؟
- نه، بقیه کجان؟
478
00:38:25,291 --> 00:38:27,125
علامتی درست کرده بودیم،
که اینجوری بود...
479
00:38:27,375 --> 00:38:31,708
«سر ساعت برید اونجا، به محض اینکه برگههای
تجویز رو دیدید، یعنی شروع شده.»
480
00:38:31,958 --> 00:38:33,416
- همه حاضرن؟
- آره.
481
00:38:49,208 --> 00:38:53,291
من طبقهی همکف ایستاده بودم
و داشتم به بالا نگاه میکردم.
482
00:38:53,583 --> 00:38:55,583
چون داشتم به برگههای تجویز
نگاه میکردم و...
483
00:38:55,833 --> 00:39:00,166
محو هیبت بصری اون لحظه شده بودم.
484
00:39:05,541 --> 00:39:09,916
«بلند بگید، فریاد بزنید:
ما اسم سکلر رو نمیخوایم!»
485
00:39:10,166 --> 00:39:15,125
«بلند بگید، فریاد بزنید:
ما اسم سکلر رو نمیخوایم!»
486
00:39:15,791 --> 00:39:20,708
«بلند بگید، فریاد بزنید:
با اکسیکانتین به اینجا رسیدن!»
487
00:39:20,958 --> 00:39:24,000
{\an8}[چهارصد هزار کشته!]
488
00:39:22,208 --> 00:39:24,625
من یکی از بنرها رو گرفته بودم.
489
00:39:24,085 --> 00:39:24,976
{\an8}[سکلر بیشرف!]
490
00:39:25,000 --> 00:39:27,208
انگار ما صدها فعال مدنی بودیم.
491
00:39:27,458 --> 00:39:29,708
ولی در واقع تعدادمون صدها نفر نبود.
492
00:39:30,833 --> 00:39:34,791
مردم همراهمون فریاد میزدن.
با شعارهامون موافق بودن.
493
00:39:39,422 --> 00:39:40,964
- دیگه بسه!
- دیگه بسه!
494
00:39:40,621 --> 00:39:45,501
{\an8}[رابرت سوارز، اتحادیهی بازماندگان شهری]
495
00:39:41,172 --> 00:39:45,214
- خانوادهی سکلر باید گم بشن!
- خانوادهی سکلر باید گم بشن!
496
00:39:45,547 --> 00:39:49,381
- خانوادهی سکلر باید تقاص بدن!
- خانوادهی سکلر باید تقاص بدن!
497
00:39:49,666 --> 00:39:52,208
- ملت میمیره!
- سکلر دروغ میگه!
498
00:39:52,375 --> 00:39:54,750
- ملت میمیره!
- سکلر دروغ میگه!
499
00:40:00,519 --> 00:40:02,819
[سکلر دروغ میگه، ملت میمیره]
500
00:40:02,852 --> 00:40:04,279
[اسمشون رو حذف کنید]
501
00:40:04,310 --> 00:40:09,395
[برگهی تجویز اکسیکانتین]
502
00:40:09,666 --> 00:40:14,166
«بلند بگید، فریاد بزنید:
ما اسم سکلر رو نمیخوایم!»
503
00:40:14,458 --> 00:40:19,333
«بلند بگید، فریاد بزنید:
ما اسم سکلر رو نمیخوایم!»
504
00:40:20,708 --> 00:40:25,250
ما مسیرمون رو از موزهی گوگنهایم
تا موزهی مِت سپری کردیم.
505
00:40:25,500 --> 00:40:29,916
که پیغامی رو برسونیم.
پیغامی مبنی بر مرگ و زندگی.
506
00:40:30,958 --> 00:40:36,583
برای عمل زانوی پسر من توی دبیرستان
اکسیکانتین تجویز کردن.
507
00:40:36,833 --> 00:40:40,958
پزشکها بهش گفته بودن:
«هر چهار ساعت یکی باید بخوری.»
508
00:40:39,920 --> 00:40:44,685
{\an8}[الکسیس پلیوس، اتحادیهی حقیقت دارویی]
509
00:40:41,436 --> 00:40:45,103
«قبل اینکه دردت شروع بشه بخور،
سر ساعت باید قرصت رو بخوری.»
510
00:40:45,750 --> 00:40:50,208
وقتی پسرم میگفت درد داره،
ازش میپرسیدم «داروت رو خوردی؟»
511
00:40:50,958 --> 00:40:54,416
من توی مرگ پسرم شریک شدم!
512
00:40:55,208 --> 00:40:57,541
- این شرایط درست نیست.
- اصلا درست نیست!
513
00:40:57,791 --> 00:41:01,875
پسرم به اکسیکانتین معتاد شد.
تا اعتیاد به هروئین پیش رفت.
514
00:41:01,875 --> 00:41:05,000
یازده سال طول کشید،
ولی بالاخره موجب مرگش شد!
515
00:41:05,250 --> 00:41:09,583
موجب مرگش شد، جونش رو گرفت.
توی دستشویی افتاد و مرد.
516
00:41:09,833 --> 00:41:12,541
من انتظار ندارم خانوادهی سکلر
به زندگی پسرم اهمیت بده.
517
00:41:12,791 --> 00:41:13,625
ما اهمیت میدیم!
518
00:41:14,041 --> 00:41:18,958
ولی چهارصد هزار جان دیگه گرفته شده، نه؟
یکی باید به اون افراد اهمیت بده.
519
00:41:19,125 --> 00:41:20,375
همینه!
520
00:41:28,802 --> 00:41:30,385
گوگنهایم به این اعتراضات چه پاسخی داد؟
521
00:41:30,789 --> 00:41:32,706
هیچی نگفتن.
522
00:41:33,583 --> 00:41:36,083
موزهها سکوت کرده بودن.
523
00:41:36,784 --> 00:41:41,159
سال اول ۲۵ موزه حامی سکلر بودن.
524
00:41:39,805 --> 00:41:41,978
{\an8}[مجموعهی سکلر]
525
00:41:41,422 --> 00:41:43,756
هیچکدومشون حرفی نزدن
و حمایتی نکردن.
526
00:41:42,112 --> 00:41:44,613
{\an8}[مجموعهی سکلر]
527
00:41:44,652 --> 00:41:47,152
میدونستن که از جنبهی روابط عمومی،
528
00:41:45,407 --> 00:41:48,448
{\an8}[گالری دکتر مورتیمر د. سکلر
و ترسا سکلر]
529
00:41:47,422 --> 00:41:49,922
- اسم سکلر براشون مضره.
- درسته.
530
00:41:50,166 --> 00:41:54,666
ولی میترسیدن که چه جنایتی
از جانب اون خانواده رو بشه.
531
00:41:56,958 --> 00:41:59,916
خانوادههای ثروتمند وحشت کرده بودن
که ما داشتیم پیگیر...
532
00:42:00,166 --> 00:42:02,458
کسب درآمد شرورانهشون میشدیم.
533
00:42:08,222 --> 00:42:12,252
[بخش سوم: تصنیف]
534
00:42:16,958 --> 00:42:20,666
♪ امیدوارم خودت هم درگیرش بشی ♪
535
00:42:17,250 --> 00:42:21,000
{\an8}[کلیپی نایاب از فیلم «دلبر دیو میشود»
به کارگردانی ویویان دیک، سال ۱۹۷۹]
536
00:42:21,083 --> 00:42:23,875
♪ عشق مثل سیلی کوبندهای به صورتم خورد ♪
537
00:42:25,208 --> 00:42:28,625
♪ با یک بوسه به خودم اومدم، ♪
538
00:42:29,166 --> 00:42:32,875
♪ و فهمیدم چه بلایی داره سر دنیا میاد ♪
539
00:42:33,375 --> 00:42:36,583
♪ اوضاع دیگه مثل سابق نیست ♪
540
00:42:37,625 --> 00:42:40,791
♪ هر لحظه ممکنه شکارچی... ♪
541
00:42:41,500 --> 00:42:45,916
♪ توسط طعمهاش شکار بشه ♪
542
00:42:48,333 --> 00:42:50,791
سال ۱۹۷۸ بود که رفتم باوِری.
543
00:42:51,583 --> 00:42:55,416
اونجا لیاقت این رو داشت
که موزهای برای خودش بشه.
544
00:42:56,875 --> 00:43:00,541
کلی آدم اونجا مستقر بودن،
و اون زمان یکی از معروفترین...
545
00:43:00,791 --> 00:43:03,458
نقاط پایینشهر نیویورک بود.
546
00:43:05,458 --> 00:43:08,416
عملا میشه گفت انباری آشغالدونی بود.
چون هیچ نوری نداشت.
547
00:43:08,666 --> 00:43:11,458
تا مدتی حتی دیواری هم نداشت.
548
00:43:11,708 --> 00:43:15,333
میشه گفت ناکارآمد بود،
ولی کار آدم رو راه مینداخت.
549
00:43:17,625 --> 00:43:21,250
عادت داشتیم توی آسانسور سکس کنیم.
کلی مواد اونجا بود.
550
00:43:21,583 --> 00:43:25,208
همیشه پر از مواد مخدر بود.
از کوکائین بگیر تا شیشه.
551
00:43:25,875 --> 00:43:27,416
باوِری خود تصنیف بود.
552
00:43:27,666 --> 00:43:30,875
باوِری خود مقر گلدین بود.
553
00:43:31,875 --> 00:43:36,541
و سهم من از گوشه و کناری در این جهان،
همون جا توی باوِری بود.
554
00:43:41,750 --> 00:43:46,125
وقتی رسیدم نیویورک، آقایی بهم
اسم چند گالری رو داد.
555
00:43:46,666 --> 00:43:49,833
اون زمان آدم باید با نمونه کارهاش
میرفت به گالریهای مختلف.
556
00:43:50,083 --> 00:43:52,166
منم به چند گالری زنگ زدم،
ولی تمایل به همکاری نداشتن.
557
00:43:52,416 --> 00:43:54,875
بعدش رفتم دیدن ماروین.
558
00:43:55,125 --> 00:43:59,750
رفتم پیشش و عکسهایی نشونش دادم
که تا اون زمان کسی ندیده بود.
559
00:44:00,000 --> 00:44:02,333
چاپشون خیلی بد بود،
پاره و پوره شده بودن.
560
00:44:02,791 --> 00:44:05,833
و همون لحظه، در جا همدیگه رو درک کردیم.
561
00:44:07,415 --> 00:44:10,832
یک روز با جعبهای عکس اومد پیشم،
562
00:44:09,623 --> 00:44:14,702
{\an8}[ماروین هیفرمن، سرپرست گالری و نویسنده]
563
00:44:11,083 --> 00:44:14,166
با لباس مهمونی که تنش بود
و روش نقطههای پولکی بود،
564
00:44:14,416 --> 00:44:18,791
با دامن پفی و آرایش عجیب و غریبش،
565
00:44:19,166 --> 00:44:24,208
اومد توی سالن باکلاس گالری...
و جعبهای پر از عکس دستش بود.
566
00:44:24,458 --> 00:44:28,125
منم جعبهای که دستش بود رو باز کردم،
تقریبا بیست عکس داخلش بود،
567
00:44:28,375 --> 00:44:30,375
و به عمرم چنین عکسهایی ندیده بودم.
568
00:44:30,625 --> 00:44:33,625
پرترهها و عکسهایی از ملت بود
که کارهای روزمره میکردن.
569
00:44:33,875 --> 00:44:37,208
عملا میشه گفت با تمام
عکاسیهای دیگه وجه تمایز داشت.
570
00:44:38,416 --> 00:44:43,708
ازم خواست بازم براش عکس ببرم،
منم صندوقی رو براش پر کردم.
571
00:44:45,583 --> 00:44:50,458
برای رفتن به اونجا تاکسی گرفتم،
و در ازای پولش براش ساک زدم.
572
00:44:50,708 --> 00:44:53,625
خلاصه اینجوری وارد جهان هنری شدم.
573
00:44:55,500 --> 00:44:58,000
اینی که میگم مال سال ۱۹۷۹ بود.
574
00:45:02,542 --> 00:45:08,240
[تکهای از فیلم چمدانهای خالی
به کارگردانی بت گوردون، ۱۹۸۰]
575
00:45:10,583 --> 00:45:13,333
هفتهی اولی که اونجا بودیم،
کلوپ ماد افتتاح شد.
576
00:45:14,250 --> 00:45:16,458
اونجا بود که با ویویان دیک آشنا شدم.
577
00:45:19,125 --> 00:45:21,375
ویویان سر هر چیزی کنجکاو بود،
578
00:45:21,625 --> 00:45:24,500
هر مراسمی برگزار میشد،
من رو با خودش میبرد.
579
00:45:24,791 --> 00:45:25,666
♪ حرف بزن، حرف بزن، حرف بزن ♪
580
00:45:25,958 --> 00:45:27,666
♪ هرچند دیوارها نازکان ♪
581
00:45:27,958 --> 00:45:32,333
یعنی دنیاهای متفاوتی توی نیویورک بود
که من توش گشت و گذار میکردم.
582
00:45:32,833 --> 00:45:35,125
و لزوما هر دنیایی شبیه اونیکی نبود.
583
00:45:39,194 --> 00:45:43,777
دنیای ویویان، و خانمی که باهاش
زندگی میکردم به اسم سوزان...
584
00:45:40,667 --> 00:45:42,667
{\an8}[سوزان فلچر، هنرمند و اجراکننده]
585
00:45:44,666 --> 00:45:47,708
♪ چشمهات کمعمق و نگاهت سرده ♪
586
00:45:48,000 --> 00:45:49,458
و گریر...
587
00:45:49,083 --> 00:45:52,280
{\an8}[گریر لنکتون، هنرمند]
588
00:45:51,033 --> 00:45:54,492
اونم همیشهی خدا عروسک درست میکرد.
مدام مشغول کار بود.
589
00:45:54,791 --> 00:45:57,666
♪ اگه روحیات خرابی نداری،
اگه روحیات خرابی نداری، ♪
590
00:45:58,000 --> 00:46:01,458
♪ اگه روحیات خرابی نداری،
امکان نداره بتونی شیک باشی! ♪
591
00:46:03,750 --> 00:46:05,958
و بروس هم برای خودش دنیایی داشت.
592
00:46:04,184 --> 00:46:06,764
{\an8}[بروس بالبونی، بازیگر]
593
00:46:09,291 --> 00:46:11,166
همینطور دیوید.
594
00:46:12,625 --> 00:46:15,666
♪ و هر موقع که بخوای بری جایی،
محکمتر سر جات میبندمت ♪
595
00:46:15,958 --> 00:46:17,416
همینطور کوکی.
596
00:46:20,791 --> 00:46:25,000
میشه گفت کوکی قلب
زندگی مرکزشهری نیویورک بود.
597
00:46:27,375 --> 00:46:28,333
♪ آتیش ♪
598
00:46:30,083 --> 00:46:31,583
♪ پیشنهاد میکنم بسوزی ♪
599
00:46:34,625 --> 00:46:35,541
♪ آتیش ♪
600
00:46:35,833 --> 00:46:38,625
ملت زیاد بهمون میگفتن
ما جامعهی مطرودان هستیم.
601
00:46:39,625 --> 00:46:41,208
البته برامون مهم نبود.
602
00:46:43,083 --> 00:46:45,375
ما هم افراد طبیعی رو طرد میکردیم.
603
00:46:45,666 --> 00:46:47,583
♪ حسابی جنگیدی و مواظبت کردی ♪
604
00:46:48,416 --> 00:46:50,166
♪ ولی همهاش با خاک یکی میشه ♪
605
00:46:49,964 --> 00:46:53,638
{\an8}[متروسواران
به کارگردانی آموس پو، ۱۹۸۱]
606
00:46:50,464 --> 00:46:53,464
کوکی فیلم بازی میکرد،
نمایش تئاتر بازی میکرد.
607
00:46:54,375 --> 00:46:57,125
و بعد منتقد هنری شده بود.
608
00:46:57,150 --> 00:46:59,682
[هنر و مشتقات]
609
00:47:00,125 --> 00:47:04,833
کوکی همیشه میگفت «نمیدونم چرا
ملت میگن من سرکشم، چون نیستم.»
610
00:47:05,166 --> 00:47:09,041
«صرفا مجبورم توی مسیری که
قدم برمیدارم باهاش روبهرو بشم.»
611
00:47:10,166 --> 00:47:13,541
فقط کافیه صداش رو بشنوید،
که دقیقا بفهمید چه آدمیه.
612
00:47:14,833 --> 00:47:18,291
توی صداش کنایه و طنز خاصی هست.
613
00:47:19,291 --> 00:47:21,291
«صبر کن تا چارلی از مغازه برگرده،»
614
00:47:21,541 --> 00:47:22,750
«باید با خودش حرف بزنی.»
615
00:47:23,000 --> 00:47:25,125
«اونجا داره برامون پرتقال میخره.»
616
00:47:25,375 --> 00:47:27,833
«بعد به میوهفروشی چینی
خیابان هایت اشاره کرد.»
617
00:47:28,083 --> 00:47:30,875
«ولی من بسنده کردم و بعد تشکر کردن
رفتم پی کار خودم.»
618
00:47:31,125 --> 00:47:34,500
«این دخترهایی که گفتم سوزان اتکینز،
اسکویکی فرام و مری برانر بودن.»
619
00:47:34,666 --> 00:47:38,833
«و من فقط پنج دقیقه برای
دیدن چارلی منسون دیر کردم.»
620
00:47:40,041 --> 00:47:42,958
کوکی به عنوان رقاص گوگو مشغول بود.
621
00:47:44,083 --> 00:47:46,333
من توی بارهای نیوجرسی میرقصیدم،
622
00:47:46,583 --> 00:47:49,958
چون اونجا لازم نبود آدم
لباسش رو در بیاره.
623
00:47:50,208 --> 00:47:52,958
نیویورک پر برهنگی بود،
نیوجرسی از این خبرها نبود.
624
00:47:55,805 --> 00:48:01,522
{\an8}[باسن آزادی
به کارگردانی ویویان دیک، ۱۹۸۰]
625
00:47:56,791 --> 00:47:59,416
خلاصه با اتوبوس تا پترسون میرفتیم،
626
00:47:59,679 --> 00:48:03,971
تا بریم توی این بارهای بدنام
تا کونمون رو تکون بدیم.
627
00:48:04,208 --> 00:48:07,916
بعد دوباره اتوبوس میگرفتیم
و برمیگشتیم نیویورک.
628
00:48:08,916 --> 00:48:11,750
♪ اگه خیال کردی خیلی باحالی ♪
629
00:48:11,958 --> 00:48:14,625
با رقصیدنم پول جور میکردم
تا نوار فیلم بخرم.
630
00:48:17,041 --> 00:48:21,500
♪ پسرجون، خبرهایی برات دارم ♪
631
00:48:23,125 --> 00:48:26,166
بعد کارم رو توی فاحشهخونه شروع کردم.
632
00:48:26,500 --> 00:48:29,083
آره، اوضاعم خیلی ناجور شده بود.
633
00:48:32,208 --> 00:48:34,791
من توی زندگیم رازهای
زیادی رو مخفی نگه نداشتم.
634
00:48:36,416 --> 00:48:39,125
ولی پیش نیومده بود بخوام
درموردشون صحبت کنم.
635
00:48:44,250 --> 00:48:48,291
ولی حس میکنم در این مقطع از زندگیم،
باید درموردشون صحبت کنم.
636
00:48:48,583 --> 00:48:51,666
به دلیل خفت بزرگی که برای
کارگر جنسی بودن قائل میشن.
637
00:48:57,458 --> 00:49:02,375
ویویان خیلی براش جالب بود
که کارگر جنسی شده بودم،
638
00:49:02,701 --> 00:49:06,826
و تصمیم گرفت درموردش فیلمی بسازه.
639
00:49:02,750 --> 00:49:06,975
{\an8}[باسن آزادی]
640
00:49:07,542 --> 00:49:09,282
{\an8}[ویویان]
641
00:49:07,833 --> 00:49:09,583
داستان فیلم خیالی بود.
642
00:49:09,301 --> 00:49:10,292
{\an8}[دورین، نان، جانت]
643
00:49:09,833 --> 00:49:14,916
من نقش خانمی که اونجا کار میکرد رو
بازی میکردم... که از قضا هیولایی بود.
644
00:49:10,358 --> 00:49:11,558
{\an8}[مارگارت، جینکسی]
645
00:49:11,598 --> 00:49:12,598
{\an8}[انجل، مایکل، ویکی]
646
00:49:15,083 --> 00:49:18,166
سلام، حالتون چطوره؟
قبلا بهتون سرویس دادیم؟
647
00:49:16,542 --> 00:49:20,210
{\an8}[باسن آزادی
به کارگردانی ویویان دیک، ۱۹۸۰]
648
00:49:18,429 --> 00:49:20,346
بهمون میگفت کل روز
باید به پشت دراز بکشیم،
649
00:49:20,583 --> 00:49:24,708
بعد از بلومینگدیل برمیگشت و لباسزیرهایی
که خریده بود رو نشونمون میداد.
650
00:49:26,916 --> 00:49:30,708
درسته ذات کارگری جنسی منفی نیست،
ولی اصلا هم جالب نیست.
651
00:49:30,958 --> 00:49:33,500
یکی از پرمشقتترین راههای امرار و معاشه.
652
00:49:42,333 --> 00:49:45,166
اینجوری بود که تین پن الی رو پیدا کردیم.
653
00:49:45,458 --> 00:49:48,881
[میدان تایمز، تین پن الی]
654
00:49:48,958 --> 00:49:52,416
یکی بهم گفت:
«بهتره بری پیش مگی.»
655
00:49:52,134 --> 00:49:56,940
{\an8}[مگی اسمیت، صاحب تین پن الی]
656
00:49:52,671 --> 00:49:56,005
خانمهایی رو اونجا استخدام میکرد
که سابقا کارگر جنسی بودن.
657
00:49:56,283 --> 00:49:59,116
و کمکشون میکرد
گلیم خودشون رو بیرون بکشن.
658
00:49:59,375 --> 00:50:04,583
شدیدا پرانرژی بود.
گروهها رو سازماندهی میکرد.
659
00:50:04,833 --> 00:50:09,583
آشپز خیلی خوبی بود.
طرفدار اصلاحات اساسی بود.
660
00:50:10,750 --> 00:50:13,000
همچنین رقاص باله بود.
661
00:50:13,250 --> 00:50:17,166
خلاصه خیلی زود استخدامم کرد.
به محض اینکه من رو دید.
662
00:50:18,291 --> 00:50:22,208
اون بار مثل محل امنی
برای فاحشهها بود که...
663
00:50:19,152 --> 00:50:23,950
{\an8}[صدای مگی اسمیت]
664
00:50:22,464 --> 00:50:26,297
اگه دلشون میخواست از خارج بشن،
مسیر شغلی براشون فراهم کنه.
665
00:50:26,458 --> 00:50:29,958
و مرکزی برای چپگرایان بود.
666
00:50:30,125 --> 00:50:32,416
برای جنبش کوخنشینان،
برای جنبش دولتستیزان،
667
00:50:32,666 --> 00:50:33,791
برای جنبش سیاهپوستان،
668
00:50:34,000 --> 00:50:37,625
افرادی که مایل به حمایت از
زندانیان سیاسی چپ لاتین بودن.
669
00:50:37,791 --> 00:50:41,250
یعنی جایی بود برای مردمی
با زبانهای مختلف.
670
00:50:41,500 --> 00:50:46,041
اونجا کلاهبردار میاومد، هنرمند میاومد،
روزنامهنگاران رویترز میاومدن.
671
00:50:46,416 --> 00:50:52,291
افرادی که از انبیسی اعتصاب کرده بودن
اونجا میاومدن. و همچنین ماموران مالیاتی.
672
00:50:53,166 --> 00:50:55,708
وقتی بعد از ظهر میشد و
ماموران مالیاتی اونجا مست میکردن،
673
00:50:56,250 --> 00:50:59,291
کنترل کردنشون به سختی
کنترل کردن لاتهای موتوری بود.
674
00:50:59,875 --> 00:51:03,166
ولی بار توسط زنان کنترل میشد.
675
00:51:04,083 --> 00:51:06,416
خیلی برامون مهم بود که
اونجا بادیگارد نداشته باشیم،
676
00:51:06,666 --> 00:51:09,791
و برای نگه داشتن آرامش بار
از نیروهای مرد استفاده کنیم.
677
00:51:11,500 --> 00:51:13,708
و اگه نان یا افرادی از پشت بار،
678
00:51:14,125 --> 00:51:18,750
تصمیم میگرفتن کسی بیرون بشه،
اون شخص باید بیرون میشد.
679
00:51:20,833 --> 00:51:23,041
- به حساب خودمون.
- عه، مرسی نان.
680
00:51:26,865 --> 00:51:30,147
[گوناگون
به کارگردانی بت گوردون، ۱۹۸۳]
681
00:51:32,125 --> 00:51:34,625
تین پن فضای متحدی داشت.
682
00:51:35,041 --> 00:51:39,208
بر خلاف «نیو ویو» که اصلا
فضای یکپارچهای نداشت.
683
00:51:39,500 --> 00:51:44,500
و همچنین مختص به طبقهی خاصی نبود،
که «نیو ویو» دقیقا خلاف این مسئله بود.
684
00:51:40,865 --> 00:51:48,583
{\an8}[دریل پینکنی، نویسنده و نمایشنامهنویس]
685
00:51:44,868 --> 00:51:48,034
من خیلی توی تین پن وقت میگذروندم،
ولی نمیتونم درمورد...
686
00:51:48,215 --> 00:51:51,583
شبهای مکرری که اونجا بودم صحبت کنم.
687
00:51:54,125 --> 00:51:58,208
دو سال اولی که اونجا شروع به کار کردم،
عاشق اون فضا بودم.
688
00:51:59,125 --> 00:52:03,541
به درد دل مردم گوش میدادم.
با جون و دل گوش میدادم.
689
00:52:05,250 --> 00:52:07,583
البته اونها براشون عادی نبود.
690
00:52:09,166 --> 00:52:12,791
من به نوعی بار رو تحت سلطه داشتم،
و همه بهم انعام میدادن.
691
00:52:13,041 --> 00:52:17,250
چون دلشون میخواد تحت تاثیر
قرارم بدن، دلم رو به دست بیارن...
692
00:52:18,416 --> 00:52:23,666
و تا ساعت چهار صبح اونجا کار میکردم،
بعدش با همدیگه میرفتیم خوشگذرونی.
693
00:52:30,333 --> 00:52:34,833
در حالی که مردم داشتن برای
نمایش میدان تایمز حاضر میشدن،
694
00:52:35,083 --> 00:52:38,750
نقش تین پن الی برای
وقت گذرونی مردم پررنگتر شد.
695
00:52:36,375 --> 00:52:38,980
{\an8}[نمایش میدان تایمز
منهتن، خیابان هفتم]
696
00:52:39,053 --> 00:52:41,646
{\an8}[نمایش میدان تایمز
یکم ژوئن سال ۱۹۸۰]
697
00:52:39,834 --> 00:52:44,209
محل چند طبقهای بود.
همه توش مشارکت داشتن.
698
00:52:41,766 --> 00:52:44,247
{\an8}[نمایش میدان تایمز]
699
00:52:44,708 --> 00:52:51,708
داخلش از گرافیتی گرفته، تا مجسمهسازی،
نقاشی و کلی آثار ویدیویی بود.
700
00:52:50,708 --> 00:52:53,120
{\an8}[بدترین نوع ترسهای آدم،
ترسهای قدیمیاش هست.]
701
00:52:52,291 --> 00:52:53,708
همچنین اجراهای موسیقی...
702
00:53:05,500 --> 00:53:09,458
اکثر اجراکنندگان طبقهی اول بودن.
703
00:53:09,750 --> 00:53:12,875
خلاصه نان همه رو دعوت کرد توی بار.
704
00:53:13,125 --> 00:53:15,375
آره، منم خیلی اضطراب داشتم
تا نمایشش رو ببینم...
705
00:53:15,833 --> 00:53:21,291
منم نشسته بودم روی زمین،
بعد موسیقی و عکسهاش پخش شد.
706
00:53:22,500 --> 00:53:26,184
[تصنیف وابستگی جنسی، ۱۹۸۳ - ۲۰۲۲
گزیده تصاویر ۳۵ میلیمتری]
707
00:53:30,916 --> 00:53:32,833
♪ من تو رو شیفتهی خودم کردم ♪
708
00:53:39,333 --> 00:53:41,625
♪ چون که مال منی ♪
709
00:53:47,708 --> 00:53:50,083
♪ این کارهات رو تمومش کن ♪
710
00:53:55,166 --> 00:53:56,166
♪ حواست باشه! ♪
711
00:53:56,875 --> 00:53:59,375
♪ دروغ تو کارم نیست ♪
712
00:54:02,708 --> 00:54:05,125
♪ آره! ♪
713
00:54:05,291 --> 00:54:06,583
♪ تحمل ندارم ♪
714
00:54:07,000 --> 00:54:07,958
♪ آها! ♪
715
00:54:08,583 --> 00:54:10,791
♪ طفره رفتن نداریم ♪
716
00:54:12,583 --> 00:54:14,875
♪ تحمل ندارم ♪
717
00:54:17,166 --> 00:54:19,750
به شدت کار سیاسیای بود.
718
00:54:20,000 --> 00:54:21,958
حول محور قدرت بود،
719
00:54:22,208 --> 00:54:25,958
به خصوص قدرتی که مردان
نسبت به زنان دارن،
720
00:54:26,208 --> 00:54:30,333
و اینکه این قدرت چطور در جامعه تفسیر میشه.
721
00:54:31,666 --> 00:54:35,791
اولین باری که نمایش عکاسی نان رو دیدم،
به شدت حالت ناهنجاری داشت.
722
00:54:36,041 --> 00:54:38,791
بیشترین چیزی که ازش یادمه
سر و صدای اونجا بود،
723
00:54:38,958 --> 00:54:41,916
نه فقط صدای موسیقی و ابزار پخش،
724
00:54:42,166 --> 00:54:47,125
بلکه صدای مردمی که صحبت میکردن...
درموردش نظر میدادن.
725
00:54:48,458 --> 00:54:51,166
اون اوایل تماشاچیهای نمایش فقط...
726
00:54:51,416 --> 00:54:53,750
منحصرا افرادی بودن که
حضور به عمل آورده بودن،
727
00:54:54,000 --> 00:54:56,583
یعنی اگه از چیزی خوششون نمیاومد،
به سمت من فریاد میکشیدن.
728
00:54:56,833 --> 00:54:59,333
و اگه از چیزی خوششون میاومد هم
به سمتم فریاد میکشیدن.
729
00:54:59,583 --> 00:55:03,250
برای همین تا حدودی
بر همین اساس ویرایشش کردم.
730
00:55:05,250 --> 00:55:09,166
بعد عکسهایی از دوستم داشتم
که با دوستپسرش سکس میکرد،
731
00:55:09,416 --> 00:55:12,333
و ازم خواسته بود در مقطعی نشونش بدم.
732
00:55:12,583 --> 00:55:16,250
اونموقع بود که شروع کردم
از سکس خودم عکس گرفتم.
733
00:55:16,541 --> 00:55:21,333
با خودم گفتم اگه قراره سکس اون رو نشون بدم،
باید تصاویر سکس خودم هم نشون بدم.
734
00:55:25,666 --> 00:55:28,208
♪ عشقت من رو از پا در آورده ♪
735
00:55:28,500 --> 00:55:30,791
اون زمان توی کلوپهای زیرزمینی
نمایشم رو نشون میدادم.
736
00:55:31,041 --> 00:55:34,291
و دوستپسر اونموقعم
توی مهمونیها دیجی بود.
737
00:55:36,416 --> 00:55:38,583
اینجوری بود که موسیقی رو بهش اضافه کردیم.
738
00:55:38,833 --> 00:55:40,791
من با آهنگهایی که میشناختم
کار رو شروع کردم،
739
00:55:41,083 --> 00:55:43,916
به بعدش بقیه برام آهنگ فرستادن.
740
00:55:44,166 --> 00:55:46,833
ولی هر سری فهرست
پخش آهنگ رو عوض میکردم.
741
00:55:47,500 --> 00:55:52,541
خوش میگذشت، واقعا خوش میگذشت.
ملت مدام میرقصیدن.
742
00:55:49,148 --> 00:55:54,848
{\an8}[قطعهای از باسن آزادی
به کارگردانی ویویان دیک، ۱۹۸۰]
743
00:55:52,875 --> 00:55:55,333
صحنهی محشری بود.
744
00:55:59,041 --> 00:56:01,375
♪ فریاد بزنید، بگید آها! ♪
745
00:56:02,166 --> 00:56:03,333
♪ اصلا کم نیار ♪
746
00:56:03,666 --> 00:56:08,208
برای هر کاری دیر میکردم.
خواب درست و حسابین داشتم.
747
00:56:08,458 --> 00:56:11,000
چون همهاش بیدار بودم
و مشغول تدوین نمایش.
748
00:56:14,833 --> 00:56:16,750
امکان نداشت کارش تکراری باشه.
749
00:56:17,041 --> 00:56:19,166
همیشه موسیقی رو عوض میکرد،
تصاویر رو عوض میکرد،
750
00:56:19,375 --> 00:56:21,166
ترتیبشون رو عوض میکرد.
751
00:56:21,166 --> 00:56:27,000
گاهی اوقات تغییرات احساس خودش،
مفهوم اثرش رو عوض میکرد،
752
00:56:27,250 --> 00:56:31,250
چون تصاویری که گرفته بود
صرفا یک معنای واحد نداشتن.
753
00:56:31,875 --> 00:56:37,125
چون خیلی معانی مختلفی
در تصاویر نان گلدین وجود داشت.
754
00:56:41,250 --> 00:56:44,125
و گمونم برای همین به نظر خیلیها
تصاویرش سینمایی بودن،
755
00:56:44,375 --> 00:56:46,958
چون برای اکثر مخاطبان،
تصاویرش حاوی شخصیت بودن،
756
00:56:47,208 --> 00:56:51,000
و سوژههایی که توی عکس بودن،
انگار تمثیلی از خود تماشاچی بودن.
757
00:56:53,083 --> 00:56:55,750
از چشم مخاطبش عکاسی میکرد.
758
00:56:58,833 --> 00:57:01,916
بیشترین میزان نزدیکی و صمیمیتم با کوکی
مال اواسط دههی هشتاد بود.
759
00:57:03,750 --> 00:57:10,083
اوضاعش ناجور بود. یکی از دوستانش بهش گفت
ماکتی از کرهی زمین رو بچرخون،
760
00:57:10,541 --> 00:57:13,875
هر جا که انگشتت اتفاقی
بهش بخوره، باید بری اونجا.
761
00:57:14,416 --> 00:57:18,666
اینجوری بود که رفت ایتالی،
و با ویتوریو آشنا شد.
762
00:57:21,666 --> 00:57:24,208
عاشقترین فرد زندگیش رو پیدا کرده بود.
763
00:57:27,166 --> 00:57:31,875
مرام عروسی مفصلی گرفته بودن.
تمام ساکنان پایین نیویورک اونجا بودن.
764
00:57:32,291 --> 00:57:37,583
رنه ریکارد، گریر، دیوید آرمسترانگ،
765
00:57:39,041 --> 00:57:42,916
فرانچسکو کلمنته، تری توی...
766
00:57:44,291 --> 00:57:46,250
پیتر هوجار اونجا بود.
767
00:57:46,500 --> 00:57:50,375
ما هم موقع عکس گرفتن
کنار همدیگه وایستاده بودیم.
768
00:57:51,666 --> 00:57:54,041
مراسم خیلی قشنگی بود،
769
00:57:56,500 --> 00:57:58,208
مهمونیاش حتی خفنتر بود.
770
00:57:59,708 --> 00:58:00,833
آره.
771
00:58:08,303 --> 00:58:14,680
{\an8}[تصنیف وابستگی جنسی،
گزیده تصاویر]
772
00:58:35,416 --> 00:58:40,125
همین که شروع کردم کارم به اشتراک گذاشتم،
کلی کسشعر از این و اون شنیدم.
773
00:58:41,833 --> 00:58:47,083
اواسط دههی هشتاد کسی بهم گفته بود
«هیچ هنرمند زن خوبی وجود نداره.»
774
00:58:48,083 --> 00:58:50,833
واقعا دوران پرمشتقی بود...
775
00:58:51,666 --> 00:58:55,708
مخصوصا از جانب آقایون مالک گالری
که بهم میگفتن:
776
00:58:56,041 --> 00:59:01,458
«این کاری که میکنی عکاسی نیست.
کسی از زندگی خودش عکس نمیگیره.»
777
00:59:01,750 --> 00:59:06,250
اون زمان چنین کاری هنوز...
عمل دور از ذهنی بود.
778
00:59:06,625 --> 00:59:11,625
اون زمان همچنان دورهی تصاویر
سیاه و سفید و عمودی بود.
779
00:59:13,458 --> 00:59:18,500
پس سخته که چنین سنتی
بتونه دستخوش تغییرات اساسی بشه.
780
00:59:23,291 --> 00:59:27,958
به نظرم جهان هنری کسشعر بود
و میدان تایمز اصل زندگی بود.
781
00:59:28,958 --> 00:59:30,916
اونجا بود که با برایان آشنا شدم.
782
00:59:33,666 --> 00:59:40,458
اولین قرارمون کمی اونطرف بار،
رفتیم اجرای گروه «کلش» رو دیدیم.
783
00:59:40,958 --> 00:59:44,000
بعد رفتیم سمت محلهی هارلم.
784
00:59:45,958 --> 00:59:51,625
بعد دیگه از پیشم نرفت.
از سال ۱۹۸۱ تا ۱۹۸۴ پیشم موند.
785
00:59:56,083 --> 00:59:59,416
اون زمان خیلی مرد جذابی بود،
منم عاشقش شده بودم.
786
01:00:01,958 --> 01:00:03,875
روحیات لطیفی داشت.
787
01:00:05,208 --> 01:00:07,583
از چشمهاش مشخص بود آدم لطیفیه.
788
01:00:13,458 --> 01:00:18,875
سکسمون حرف نداشت. و همین مسئله
باعث میشه دو نفر مدتها با همدیگه بمونن.
789
01:00:23,291 --> 01:00:25,916
بعدش دعواهای مکررمون شروع شد.
790
01:00:27,333 --> 01:00:29,583
منم کارم توی دعوا کردن خوب بود.
791
01:00:34,625 --> 01:00:37,541
میخواست از همدیگه جدا بشیم،
ولی من نمیخواستم.
792
01:00:37,791 --> 01:00:41,875
خیلی هم این بحث رو پیش میکشید،
که از همدیگه جدا بشیم.
793
01:00:43,125 --> 01:00:46,125
بعد که من رفتم برلین،
از همدیگه جدا شدیم.
794
01:00:46,375 --> 01:00:51,458
بعد خودش اومد برلین و...
داستانی پیش اومد.
795
01:00:55,041 --> 01:01:01,291
توی انباری عکسهام رو نمایش دادم،
بعد با برایان رفتیم بار.
796
01:01:02,791 --> 01:01:08,458
اونجا متوجه شد من با دختری آشنا شدم،
که بابتش حسودی میکرد.
797
01:01:09,125 --> 01:01:11,500
و این بود شروع ماجرا.
798
01:01:14,833 --> 01:01:18,125
انقدر با همدیگه خو گرفته بودیم
که نمیدونستیم چطور جدا بشیم.
799
01:01:19,375 --> 01:01:22,875
خلاصه راه حلش برای جدایی این بود.
800
01:01:25,625 --> 01:01:31,708
مشتهای پشت سر هم به صورتم زد.
یعنی بوم، بوم، بوم.
801
01:01:31,958 --> 01:01:34,500
بعد رفت سراغ چشمم.
802
01:01:35,000 --> 01:01:39,083
داشتم خونریزی میکردم.
و دختری از پاریس اونجا بود به اسم سیلوی.
803
01:01:39,416 --> 01:01:44,416
سیلوی اومد من رو از اونجا برد.
زندگیم رو نجات داد.
804
01:01:47,458 --> 01:01:52,791
برایان کل اتاق رو بهم ریخت،
با رژ لب روی دیوار نوشته بود:
805
01:01:53,041 --> 01:01:55,166
«جنده»، «هرزه»...
806
01:01:56,041 --> 01:01:57,833
دفتر خاطراتم رو سوزوند.
807
01:01:59,416 --> 01:02:03,625
خیلی شانس آوردم که نمایش
تصاویرم رو اونجا که پخش کردم...
808
01:02:03,875 --> 01:02:07,166
یعنی توی همون انبار ول کردم...
809
01:02:07,333 --> 01:02:10,291
- وگرنه اونم نابود میکرد.
- وگرنه اونم نابود میکرد.
810
01:02:10,541 --> 01:02:11,833
آره.
811
01:02:17,500 --> 01:02:22,500
تمام استخوانهای اطراف چشمم شکسته بود.
812
01:02:23,708 --> 01:02:25,666
- و...
- چشمت رو زده بود.
813
01:02:25,791 --> 01:02:28,291
مگی گفت میخواست کورم کنه.
814
01:02:33,000 --> 01:02:38,791
تصاویری که از صورت کتکخوردهام داشتم،
باعث میشد به گذشته برنگردم.
815
01:02:43,125 --> 01:02:46,208
زنانی که تجربهی ضرب و شتم داشتن
میاومدن و بهم میگفتن،
816
01:02:46,458 --> 01:02:50,208
که به خاطر عکسهایی که من گرفتم
میتونستن درمورد اون اتفاقات صحبت کنن.
817
01:02:54,333 --> 01:02:58,541
مبارزه بین استقلال و وابستگی...
818
01:02:58,791 --> 01:03:01,791
هستهی اصلی «تصنیف وابستگی جنسی»ئه.
819
01:03:01,823 --> 01:03:04,417
[ماکت اصلی کتاب از سال ۱۹۸۶]
820
01:03:04,443 --> 01:03:07,524
[تصنیف وابستگی جنسی،
به قلم نان گلدین]
821
01:03:07,583 --> 01:03:11,958
پدرم سعی داشت کاری کنه
تا این کتاب منتشر نشه.
822
01:03:13,833 --> 01:03:19,541
تصاویر داخلش به کنار،
بیشتر از بابت متن کتاب نگران بودن،
823
01:03:19,916 --> 01:03:23,791
چون میگفت من میخوام ثابت کنم
که اونها خواهرم رو کشتن.
824
01:03:24,708 --> 01:03:26,583
خودش اینجوری بیانش کرد.
825
01:03:28,750 --> 01:03:31,375
برایان هم سعی کرد که منتشر نشه.
826
01:03:32,416 --> 01:03:36,875
ولی اینکه کلی مرد خواستن جلوش رو بگیرن،
به نظرم باعث شد اثر ریشهایتری بشه.
827
01:03:41,416 --> 01:03:45,583
وقتی برگشتم نیویورک،
رفتم بار تین پن.
828
01:03:45,958 --> 01:03:48,875
حسابی ترسیده بودم،
چون اونجا پر مرد بود.
829
01:03:49,125 --> 01:03:52,000
تحمل جمع پر از آقایون رو نداشتم.
830
01:03:52,500 --> 01:03:57,958
مگی فکر میکرد هروئین میزنم،
ولی تزریق نمیکردم، با بینی میکشیدم.
831
01:03:59,541 --> 01:04:02,291
و یادم اومد وقتی از تین پن اومدم بیرون
با خودم گفتم که...
832
01:04:02,541 --> 01:04:07,625
«الان دیگه حسابی درگیر مواد میشم،
چون دیگه چیزی جلودارم نیست.»
833
01:04:09,750 --> 01:04:11,041
و همینطور هم شد.
834
01:04:18,958 --> 01:04:21,250
اینجاش کمی ترسناک میشه.
835
01:04:22,375 --> 01:04:26,458
گزارشگری از نیویورک پست بدون معرفی خودش
با لحن سردی پای تلفن باهام حرف زد.
836
01:04:26,020 --> 01:04:29,487
{\an8}[یک سال پس از اولین اقدام]
837
01:04:26,708 --> 01:04:30,333
به تلفن شخصیام زنگ زد.
گفت شمارهام رو از اینترنت پیدا کرده.
838
01:04:30,583 --> 01:04:32,208
اگه قراره علیه این خانواده بلند بشیم،
839
01:04:32,458 --> 01:04:34,541
باید با مدارک موثق بریم جلو.
840
01:04:34,791 --> 01:04:36,833
میتونن ازمون شکایت کنن، نه؟
841
01:04:38,541 --> 01:04:43,000
بعد چند اقدامی که انجام دادیم،
پرودو فارما تبلیغات دائمی توی...
842
01:04:43,250 --> 01:04:48,416
نیویورک تایمز انجام میداد و میگفت:
«معلومه که این بحران برای ما مهمه.»
843
01:04:48,441 --> 01:04:51,191
«بازار داروهای افیونی مال خودمونه.»
844
01:04:48,625 --> 01:04:53,059
{\an8}[بازار داروی افیونی مال ماست،
چطور ممکنه با قاچاق این دارو نجنگیم؟]
845
01:04:52,541 --> 01:04:56,166
مردم همچنان اهداییههای
سکلر رو قبول میکردن.
846
01:04:57,708 --> 01:05:00,000
قضیهی گالری پرترهی ملی چیه؟
847
01:05:00,250 --> 01:05:04,166
نمیدونم چه اتفاقی میفته که
کارم نمایش داده بشه یا نشه.
848
01:05:04,416 --> 01:05:06,208
مردم چه فکری میکنن؟
849
01:05:06,500 --> 01:05:11,833
اینکه نان گلدین به خاطر حمایت مالی سکلر
حاضر نشه اثرش رو اونجا نمایش بده،
850
01:05:12,083 --> 01:05:14,625
- خیلی اقدام جدیای میشه.
- خب...
851
01:05:14,833 --> 01:05:18,041
قرار بود نان در گالری
پرترهی ملی توی بریتانیا،
852
01:05:18,458 --> 01:05:21,416
نمایش گذشتهنگری داشته باشه،
853
01:05:21,666 --> 01:05:28,583
ولی اون گالری قرار بود ۱.۳ میلیون
از پول اهدایی سکلر رو قبول کنه.
854
01:05:29,166 --> 01:05:33,375
برای همین نان بهشون گفت اگه قراره
این پول رو قبول کنن،
855
01:05:33,625 --> 01:05:35,125
نمایش گذشتهنگرش رو اونجا انجام نمیده.
856
01:05:43,250 --> 01:05:44,791
باورم نمیشه!
857
01:05:46,000 --> 01:05:49,083
وای. داره جواب میده، نه؟
داره جواب میده.
858
01:05:47,958 --> 01:05:55,321
{\an8}[گالری پرترهی ملی پیشنهاد
یک میلیون یورویی سکلر را رد کرد.]
859
01:05:49,333 --> 01:05:51,125
باورم نمیشه!
860
01:05:51,395 --> 01:05:54,416
وقتی گالری پرترهی ملی پول اهدایی
خانوادهی سکلر رو رد کرد،
861
01:05:54,681 --> 01:05:56,083
با خودم گفتم صحنهی سرنوشتسازمون همینه.
862
01:05:56,250 --> 01:06:00,041
واقعا پیشرفت بزرگی بود که فهمیدیم...
863
01:05:58,333 --> 01:06:02,292
{\an8}[سردبیر انجمن هنری، دیوید ولاسکو]
864
01:06:00,291 --> 01:06:04,416
مردم واقعا قراره درمورد
نحوهی کار ما تجدید نظر کنن.
865
01:06:06,666 --> 01:06:09,291
بریم نگاهی بندازیم که در یک هفته
چه دستاوردهایی داشتیم.
866
01:06:09,541 --> 01:06:13,666
که گمون نکنم گروه فعالان معمولا
به چنین دستاوردهایی برسن.
867
01:06:13,666 --> 01:06:19,750
روز سهشنبه، گالری پرترهی ملی
اولین جایی بود که پولشون رو رد کرد.
868
01:06:20,000 --> 01:06:21,375
ایول!
869
01:06:21,875 --> 01:06:24,041
روز پنجشنبه، قرارداد تِیت ملغا شد.
870
01:06:24,500 --> 01:06:29,000
و روز جمعه در کمال تعجب
نوبت موزهی گوگنهایم شد.
871
01:06:29,250 --> 01:06:32,125
- ایول!
- که خیلی جای تعجب داشت.
872
01:06:33,666 --> 01:06:39,375
خب، بعد اون منابع تامینکنندهی کثیفشون،
873
01:06:39,625 --> 01:06:43,791
دیگه پول سکلر رو قبول نکردن،
که در بیسابقه بود.
874
01:06:48,750 --> 01:06:50,791
تاثیر دومینوییاش خیلی گسترده بود.
875
01:06:51,041 --> 01:06:55,208
اینکه چنین اتفاقی در تمام موزههای
بزرگ افتاد باورنکردنی بود،
876
01:06:55,458 --> 01:06:58,250
و همچنین نان که توی تک تک
این موزهها دستی داشته،
877
01:06:58,541 --> 01:07:03,083
از جمله موزهی تِیت، خیلی مهم بود.
و در نهایت موزهی مِت همکاری کرد.
878
01:06:58,590 --> 01:07:01,257
{\an8}[به علت ارتباط سکلر با داروی افیونی،
موزهی تیت پول این خانواده را رد کرد.]
879
01:07:01,297 --> 01:07:05,947
{\an8}[در خلال بحران افیونی، موزهی مِت
پول خانوادهی سکلر را رد کرد.]
880
01:07:03,414 --> 01:07:06,080
ولی ما هنوز راضی نشده بودیم.
881
01:07:06,333 --> 01:07:10,375
البته مطالبهمون مشخص بود:
اینکه پول سکلر رو قبول نکنید.
882
01:07:10,625 --> 01:07:13,458
بخش بعدیش مسلما این بود
که اسمشون رو پایین بکشیم.
883
01:07:13,583 --> 01:07:16,183
[به طرف موزه]
884
01:07:19,833 --> 01:07:24,083
در ادامه گزارش پیغاماتی
از واتسآپ منتشر شد،
885
01:07:24,333 --> 01:07:27,791
که مرتبط بود با پیغامهای
خانوادهی مورتیمر سکلر.
886
01:07:28,041 --> 01:07:31,375
و به وضوح توی پیغامهاشون
از نان گلدین صحبت کرده بودن،
887
01:07:31,625 --> 01:07:37,125
و در مورد بحران صرفا گفته بودن
که این مشکل روابط عمومی رو حل کنیم.
888
01:07:37,375 --> 01:07:42,125
حتی یک نفر نبود که بگه:
«صبر کنید ببینم...»
889
01:07:42,375 --> 01:07:44,250
«شاید این انتقادشون دلیلی داره.»
890
01:07:44,500 --> 01:07:49,000
«بهتره خودمون بررسی انجام بدیم.
یا اصلا جوری میتونیم جبرانش کنیم؟»
891
01:07:49,250 --> 01:07:51,166
«یا نکنه باید سوالاتی بپرسیم؟»
892
01:07:51,333 --> 01:07:57,041
بلکه فقط و فقط گفته شد که
چطور این مشکل روابط عمومی رو حل کنیم.
893
01:08:04,000 --> 01:08:06,833
کی متوجه شدید که تعقیب میشید؟
894
01:08:08,458 --> 01:08:14,625
یادمه جمعهشبی بود که تنهایی
داشتم از خونهی نان برمیگشتم.
895
01:08:15,541 --> 01:08:16,750
که بعد...
896
01:08:18,833 --> 01:08:20,500
متوجه ماشینی شدم.
897
01:08:21,750 --> 01:08:27,416
متوجه شدم کسی که داخلش نشسته،
صورت خودش رو مخفی کرده.
898
01:08:27,791 --> 01:08:34,250
و دقیقا لحظهای که از جلوش رد شدم،
برگشت نگاهم کرد.
899
01:08:37,375 --> 01:08:42,750
هفتهی بعد که دارم از
خیابون مستقیم رد میشم،
900
01:08:43,000 --> 01:08:47,333
تا به علامت توقف برسم،
ماشینی کنارم زد کنار.
901
01:08:48,125 --> 01:08:51,583
و منم برگشتم بهش نگاه کردم.
902
01:08:53,250 --> 01:08:55,791
بعدش فقط راهم رو کشیدم.
903
01:08:56,041 --> 01:08:59,541
نزدیک چهار متری ازش دور شدم،
و وقتی برگشتم نگاهش کردم،
904
01:08:59,791 --> 01:09:02,333
داشت از داخل ماشین ازم عکس میگرفت.
905
01:09:05,416 --> 01:09:10,958
و چنین خاطرهای توی ذهنم موند
چون گمونم...
906
01:09:11,208 --> 01:09:12,083
گمون نکنم...
907
01:09:12,291 --> 01:09:15,583
تا به اون لحظه تجربهی ترسی
به این بزرگی رو داشتم.
908
01:09:15,833 --> 01:09:18,250
چون نمیدونستم اون مرتیکه کیه.
909
01:09:19,708 --> 01:09:22,791
ولی مطمئنم همونی بود که
هفتهی قبلش دنبالم بود.
910
01:09:26,166 --> 01:09:29,166
اگه درست یادم باشه حتی سرش داد زدم،
ولی گمون نکنم حتی فهمیده باشه.
911
01:09:29,416 --> 01:09:33,750
راهش رو کشید و رفت.
منم وحشت کرده بودم.
912
01:09:34,833 --> 01:09:38,500
تصور کنید چقدر تعجب کردم،
913
01:09:38,750 --> 01:09:42,291
که هفتهی بعدش...
یعنی دقیقا یک هفته بعدش...
914
01:09:42,541 --> 01:09:45,291
اون یارو رو جلوی خونهی نان دیدم.
915
01:09:52,708 --> 01:09:55,708
الان از خونهی نان خارج شدیم.
916
01:09:55,958 --> 01:09:58,875
همون ماشین سری قبلی
دوباره جلوی خونهست.
917
01:10:07,458 --> 01:10:09,791
و طرف...
918
01:10:11,500 --> 01:10:16,083
...اونجاست.
که داره میبینه ازش فیلم میگیرم.
919
01:10:19,000 --> 01:10:21,125
داره حرکت میکنه که بره.
920
01:10:26,625 --> 01:10:30,833
با خانم و بچههام رفته بودیم بیرون.
با دو تا پسرم.
921
01:10:31,083 --> 01:10:34,375
برای کاری از خونه خارج شده بودیم،
و داشتیم سوار ماشین میشدم،
922
01:10:34,625 --> 01:10:37,333
که همسایهای اومد و بهمون گفت:
923
01:10:37,583 --> 01:10:41,250
«نمیخوام بترسونمتون،
ولی ته این خیابون...»
924
01:10:41,500 --> 01:10:43,875
یکی از صبح ماشین شاسیبلندش رو...»
925
01:10:44,125 --> 01:10:46,375
«جلوی خونهام پارک کرده،»
926
01:10:46,625 --> 01:10:48,666
«و گمونم داره خونهی شما رو میپاد.»
927
01:10:48,875 --> 01:10:50,083
مسلما اولین چیزی که به ذهنم رسید،
928
01:10:50,291 --> 01:10:52,333
این بود که نان چنین تجربهای داشته،
929
01:10:52,541 --> 01:10:54,750
و مگان مسلما چنین تجربهای داشته.
930
01:10:57,250 --> 01:11:02,166
برای همین دقیقا متوجه شدم
که اون جریان داره تکرار میشه.
931
01:11:04,125 --> 01:11:09,125
وقتی داشتم برای کتابم تحقیق میکردم،
از پرودو پرسیدم اطلاعی دارن یا نه.
932
01:11:09,458 --> 01:11:13,291
که این افراد دارن نان و
مگان و من رو تعقیب میکنن.
933
01:11:13,541 --> 01:11:16,291
پرودو هم جواب داد که...
934
01:11:16,541 --> 01:11:18,583
«معلومه که اطلاعی نداریم.
چرا باید چنین کاری کنیم؟»
935
01:11:18,833 --> 01:11:22,500
«خیلی سوال زشتی کردید.»
به شدت منکرش شدن...
936
01:11:22,750 --> 01:11:26,833
و توی پرسجوهایی که داشتم
از خود سکلرها پرسیدم و...
937
01:11:27,083 --> 01:11:30,833
مواردی بود که در این خصوص پرسیدم،
و همهشون رو منکر شدن.
938
01:11:31,083 --> 01:11:33,041
ولی این مسئله فرق میکرد.
939
01:11:39,505 --> 01:11:42,738
[نیویورک وکال]
940
01:11:42,833 --> 01:11:45,291
باب یکی از اعضای هیئتمدیرهی ماست.
941
01:11:47,041 --> 01:11:50,208
- سلام، حالتون چطوره؟
- البته قبول دارم...
942
01:11:50,458 --> 01:11:52,000
اینجا شرایط کمی خرابه.
943
01:11:52,063 --> 01:11:53,423
[نیویورک وکال]
944
01:11:54,375 --> 01:11:59,041
برای شما پیش اومده کیت نارکان داشته باشید،
یا دورهی نارکان گذرونده باشید؟
945
01:11:57,646 --> 01:12:02,923
{\an8}_
946
01:11:59,291 --> 01:12:01,666
آره، من چند هفتهی پیش
کیت نارکان گرفتم.
947
01:12:01,916 --> 01:12:04,666
من کیتش رو توی خونهام دارم،
ولی دورهاش رو نگذروندم.
948
01:12:05,166 --> 01:12:08,083
خب، منم صرفا موارد کلیدی رو مطرح میکنم،
949
01:12:08,291 --> 01:12:11,500
در خصوص علائم اوردوز مواد افیونی
و اینکه چطور با استفاده از نارکان،
950
01:12:11,750 --> 01:12:13,666
این علائم اوردوز رو معکوس کنیم، خب؟
951
01:12:14,416 --> 01:12:17,958
پس وقتی کسی رو دیدی که از نظرتون
دچار اوردوز مواد افیونی شده،
952
01:12:18,208 --> 01:12:20,500
ازش میپرسید «حالت خوبه؟»
ولی جواب نمیدن.
953
01:12:20,750 --> 01:12:23,208
کمی جناغشون رو مالش میدید،
ولی همچنان جوابی نمیدن.
954
01:12:23,458 --> 01:12:24,416
میتونید تکونشون بدید.
955
01:12:24,625 --> 01:12:27,166
و اگه همچنان جواب ندادن،
اونجا باید از نارکان استفاده کنید.
956
01:12:27,541 --> 01:12:29,916
بعد استفاده از نارکان باید
با اورژانس تماس بگیرید.
957
01:12:30,166 --> 01:12:32,833
به هر ترتیبی خواستید انجام بدید،
ولی حتما جفتش رو انجام بدید.
958
01:12:33,250 --> 01:12:36,291
بازش کنید، نگهش دارید.
روی بینیشون اسپری کنید، خب؟
959
01:12:36,708 --> 01:12:39,208
اگه اوردوز نکرده باشن تاثیری نداره
و ضرری به شخص وارد نمیکنه.
960
01:12:39,375 --> 01:12:42,000
ولی اگه اوردوز کرده باشه،
نارکان زندگیش رو نجات میده.
961
01:12:42,250 --> 01:12:43,291
متوجه شدید؟
962
01:12:43,541 --> 01:12:48,166
تمرکز روی کاهش آسیب منجر میشه
که مردم از این بحران خارج بشن.
963
01:12:48,416 --> 01:12:52,125
هدف درازمدت اینه که فضای امنی براشون
درست کنیم، تابوهای غیرضروری رو بشکنیم،
964
01:12:52,375 --> 01:12:54,833
و به مصرف کنندگان کمک کنیم،
در همین جهت...
965
01:13:01,909 --> 01:13:04,276
[سالن جلسه]
966
01:13:04,375 --> 01:13:08,000
خب، جلسه رو شروع میکنیم.
اِم، صبحتون بخیر.
967
01:13:08,166 --> 01:13:10,875
به جلسهی امروز خوش اومدید،
968
01:13:11,000 --> 01:13:15,416
موضوع جلسهی امروز در خصوص
تامین مالی اعتیاد جامعهست.
969
01:13:15,666 --> 01:13:17,916
شاهد بعدی ما نان گلدینه.
970
01:13:18,083 --> 01:13:22,250
بنیانگذار مداخله اعتیاد به داروی عصر امروز.
(مخفف: پِین)
971
01:13:22,666 --> 01:13:26,208
من به طور کلی از تجربیات
شخصی خودم صحبت میکنم.
972
01:13:26,458 --> 01:13:29,916
که شاید بهتون کمک کنه در خصوص...
973
01:13:30,166 --> 01:13:32,833
تاثیر لوایحی که میخواید تصویب کنید رو...
974
01:13:33,083 --> 01:13:35,458
روی زندگی افراد متوجه بشید.
975
01:13:36,291 --> 01:13:41,041
اگه بوپرنورفین نبود من نمیتونستم
اکسیکانتین رو ترک کنم.
976
01:13:41,500 --> 01:13:45,750
مقدار کمی از بوپردورفین،
میل به افیون رو کاهش میده.
977
01:13:46,000 --> 01:13:50,708
در مقادیر بیشتر حتی اگر بخواید
دیگه نمیتونید تاثیر افیون رو حس کنید.
978
01:13:50,916 --> 01:13:54,916
من از اون دسته افراد خوششانس بودم
که تحت درمان فوری پزشکی قرار گرفتم،
979
01:13:55,166 --> 01:13:56,375
و به خوبی پشت سر گذاشتمش.
980
01:13:56,875 --> 01:13:59,666
طبق قانون پزشکان باید
برای تجویز بوپرنورفین،
981
01:13:59,916 --> 01:14:01,541
مجوزی در اختیار داشته باشن،
982
01:14:01,791 --> 01:14:05,708
که چنین شرایطی برای تجویز
اکسیکانتین صدق نمیکنه.
983
01:14:06,125 --> 01:14:10,708
و چنین سیاستی در پزشکی موجب میشه
درمان افرادی که اعتیاد به مواد دارن،
984
01:14:10,958 --> 01:14:13,541
در جامعه تبدیل به یک تابو بشه.
985
01:14:13,791 --> 01:14:15,791
محافظت از هیچ جانی نباید تابو بشه.
986
01:14:16,041 --> 01:14:20,083
مسئلهی اعتیاد نه اخلاقیه و نه کیفری.
987
01:14:20,333 --> 01:14:22,458
کاهش آسیبات صرفا به معنی...
988
01:14:22,708 --> 01:14:25,833
بازیابی آسیبات وارده
از سوی اعتیاد به دارویی نیست،
989
01:14:26,083 --> 01:14:30,000
بلکه حتی آسیبات هجوم جامعه
و اخلاقمداری نسبت به افرادی...
990
01:14:30,250 --> 01:14:33,083
که مشکل اعتیاد دارن رو شامل میشه.
991
01:14:35,083 --> 01:14:36,375
خیلی لطف کردید.
992
01:14:36,625 --> 01:14:40,416
خیلی مهمه که نظر شخصی شما
از تجربهی کمکهای پزشکی فوری بوده.
993
01:14:40,666 --> 01:14:42,458
- ولی از این موضوع خجالت نمیکشم.
- درسته.
994
01:14:42,625 --> 01:14:44,958
و برای من راهی برای بهبودی نیست.
995
01:14:45,208 --> 01:14:47,875
- بلکه خود بهبودیه.
- خیلی مهمه که چنین نظری رو بیان کنید.
996
01:14:48,125 --> 01:14:52,250
اغلب مردم فکر میکنن برای بهبود
باید همهچیز رو کنار بذارن،
997
01:14:52,500 --> 01:14:54,333
که مسلما دیدگاه درستی نیست.
998
01:14:54,583 --> 01:14:58,625
- آره، به شدت تابوسازی شده.
- بسیارخب. خیلی لطف کردید.
999
01:15:16,833 --> 01:15:18,166
دستهامون رو قفل کنیم؟
1000
01:15:18,903 --> 01:15:21,910
[کادر مسکن و تجمع اعتراضی «صدای نیویورک»]
1001
01:15:21,958 --> 01:15:28,912
{\an8}[جناب فرماندار، با دست روی دست گذاشتن،
اهالی نیویورک دارن جان میدن.]
1002
01:15:22,208 --> 01:15:27,291
عضو کادر مسکن و صدای نیویورک شدیم،
1003
01:15:27,547 --> 01:15:29,714
که میخواستن اقدامی صورت بدن...
1004
01:15:29,958 --> 01:15:31,916
- به اینجا اومدیم...
- به اینجا اومدیم...
1005
01:15:30,810 --> 01:15:32,083
{\an8}[اوردوزها را خاتمه دهید!]
1006
01:15:32,291 --> 01:15:35,333
- تا توجه شما رو...
- تا توجه شما رو...
1007
01:15:35,583 --> 01:15:39,708
- به روز آگاهی از اوردوز جلب کنیم!
- به روز آگاهی از اوردوز جلب کنیم!
1008
01:15:40,083 --> 01:15:41,958
- تابو بسه!
- خجالت بسه!
1009
01:15:42,166 --> 01:15:43,958
- تابو بسه!
- خجالت بسه!
1010
01:15:44,125 --> 01:15:45,916
- تابو بسه!
- خجالت بسه!
1011
01:15:46,083 --> 01:15:47,958
- تابو بسه!
- خجالت بسه!
1012
01:15:49,333 --> 01:15:51,166
در جهت کاهش آسیبات اعتیاد،
1013
01:15:51,416 --> 01:15:54,875
افراد به فضای امنی دعوت میشن
و بهشون گفته میشه:
1014
01:15:55,125 --> 01:16:01,000
«ببینید، الان اصلا اهمیتی نداره
که اعتیاد شما به چه داروییه.»
1015
01:15:55,311 --> 01:16:02,000
{\an8}[آناتینا میشر، روانپزشک و عضو پِین]
1016
01:16:01,243 --> 01:16:04,034
«صرفا میخوایم به شکل ایمنی
پشت سر بذاریدش.»
1017
01:16:04,291 --> 01:16:05,583
«و کسی به خطر نیفته.»
1018
01:16:07,041 --> 01:16:09,791
«اینشکلی میتونید با رعایت بهداشت
موادتون رو مصرف کنید.»
1019
01:16:10,458 --> 01:16:13,208
«اگه نمیدونید موادتون چیه،
ما میتونیم براتون آزمایشش کنیم.»
1020
01:16:14,541 --> 01:16:18,250
- فرماندار کومو، جوابت چیه؟
- امروز چند نفر مردن؟
1021
01:16:26,500 --> 01:16:30,666
مرگ و میر رو تموم کنید!
مرگ و میر رو تموم کنید!
1022
01:16:39,832 --> 01:16:45,704
[بخش چهارم: علیه بر باد رفتن ما]
1023
01:16:50,208 --> 01:16:54,875
اولین بار سال ۱۹۸۸
رفتم کمپ بازپروری.
1024
01:16:58,958 --> 01:17:02,291
میشه گفت جمع دوستانم رو
از خودم طرد میکردم.
1025
01:17:04,875 --> 01:17:07,875
خیال میکردم قراره برگردم
به جامعهای که توش بودم...
1026
01:17:09,125 --> 01:17:12,958
که بعدش متوجه شدم بیشترشون
یا مرده بودن یا رو به موت بودن.
1027
01:17:13,541 --> 01:17:15,416
سکوت بس است، قیام کنید!
1028
01:17:15,666 --> 01:17:17,958
سکوت بس است، قیام کنید!
1029
01:17:17,983 --> 01:17:20,990
[قیام اعتراضی]
1030
01:17:25,166 --> 01:17:27,958
قیام کنید! بجنگید!
با ایدز مبارزه کنید!
1031
01:17:28,208 --> 01:17:31,166
قیام کنید! بجنگید!
با ایدز مبارزه کنید!
1032
01:17:42,000 --> 01:17:44,041
شده بود عین جنگ جهانی دوم.
1033
01:17:45,291 --> 01:17:49,416
جلوی چشممون ملت میمردن،
ولی نمیتونستیم کاری کنیم.
1034
01:17:57,375 --> 01:18:02,125
از گالری «فضای هنرمندان» باهام تماس گرفتن
و ازم خواستن نمایشی رو سرپرستی کنم.
1035
01:18:04,958 --> 01:18:08,000
میخواستم موضوع نمایش ایدز باشه.
1036
01:18:08,416 --> 01:18:12,291
و شنیده بودم که هیچ نمایشی
درمورد ایدز درست نکرده بودن.
1037
01:18:17,041 --> 01:18:21,375
از تمام دوستانم خواستم تا
به نوعی مشارکت داشته باشن،
1038
01:18:21,625 --> 01:18:24,125
چون میخواستم مثل جامعه باشه.
1039
01:18:24,916 --> 01:18:27,208
اولین نمایشی بود که سرپرستی میکنم.
1040
01:18:30,500 --> 01:18:33,208
مرگ و میر دیگه تفکری انتزاعی نیست...
1041
01:18:33,458 --> 01:18:36,458
که بخوایم تا زمان هشتاد
یا نود سالگی به عقب بندازیمش...
1042
01:18:36,708 --> 01:18:42,916
دیگه هیچ جنبهی مجللی برای
عقب انداختن مرگ و میر نیست.
1043
01:18:46,291 --> 01:18:52,333
دیوید وینارویچ راهنمای معنوی من بود.
همچنین راهنمای سیاسی من.
1044
01:18:47,833 --> 01:18:54,328
{\an8}[دیوید وینارویچ، هنرمند]
1045
01:18:58,083 --> 01:18:59,875
فرماندار تگزاس توی رادیو گفت:
1046
01:19:00,125 --> 01:19:01,791
«اگه میخواید ایدز تموم بشه،
همجنسگرایان رو بکشید.»
1047
01:19:02,083 --> 01:19:05,250
و سرپرست رسانهای ایشون گفت
که فرماندار داشتن شوخی میکردن،
1048
01:19:05,500 --> 01:19:07,458
و خبر نداشتن که میکروفونشون روشنه.
1049
01:19:07,708 --> 01:19:10,958
و از طرفی فکر نمیکردن به نتایج
انتخابات لطمهای وارد کنه.
1050
01:19:11,208 --> 01:19:12,541
و هر روز اینجا چشم باز میکنم.
1051
01:19:12,750 --> 01:19:15,708
هر روز توی دستگاه قتل و عامی
به نام آمریکا چشم باز میکنم،
1052
01:19:15,958 --> 01:19:18,250
در حالی که خونم به شدت جوش اومده.
1053
01:19:18,500 --> 01:19:22,250
و خط باریکی بین داخل و خارج وجود داره،
1054
01:19:22,500 --> 01:19:24,833
خط باریکی بین حرف تا عمل،
1055
01:19:25,083 --> 01:19:28,541
خط باریکی که از خون و
بازو و استخوان تشکیل شده.
1056
01:19:28,791 --> 01:19:31,125
و تمام عمرم به علامتهایی
که اطرافمون بوده نگاه کردم،
1057
01:19:31,375 --> 01:19:33,000
که چطور توی رسانه،
یا از دهان خود مردم،
1058
01:19:33,250 --> 01:19:35,875
یا مذهبیون چطور
خارج از کلیسای سنپاتریک،
1059
01:19:36,125 --> 01:19:38,208
به سمت مردان و زنان همجنسگرای
در حال رژه فریاد زد:
1060
01:19:38,458 --> 01:19:41,666
«هه هه، سال دیگه همهتون میمیرید!
چون همه ایدز میگیرید!»
1061
01:19:41,723 --> 01:19:45,520
[گالری به دلیل نصب و راهاندازی تعطیل است.]
1062
01:19:48,250 --> 01:19:52,083
نان گلدین نمایشی مد نظر داشت که...
1063
01:19:52,375 --> 01:19:58,083
درمورد انتخاب افراد آشنای خودش بود
که مبتلا به ایدز بودن،
1064
01:19:58,333 --> 01:20:00,583
که با ایدز زندگی کردن.
1065
01:20:00,667 --> 01:20:05,028
{\an8}[دیوید آرمسترانگ
در خیابان «ب»، ۱۹۸۳]
1066
01:20:02,532 --> 01:20:06,073
میخواست این مفهوم
قربانی ایدز رو از بین ببره.
1067
01:20:05,106 --> 01:20:10,828
{\an8}[دیوید آرمسترانگ
استیون در خانه، ۱۹۸۳]
1068
01:20:07,791 --> 01:20:10,291
اگه میتونم مقاومت کنم
پس نمیتونم قربانی باشم.
1069
01:20:10,547 --> 01:20:14,422
از دیدگاه من مسئله جهل نهادینهشدهی
مرتبط با این همهگیریه.
1070
01:20:10,882 --> 01:20:15,165
{\an8}[دیوید وینارویچ
خانهای از «مجموعهی سکس»، ۱۹۸۸ تا ۸۹]
1071
01:20:15,358 --> 01:20:19,500
{\an8}[دیوید وینارویچ
بخشی از «مجموعهی سکس»، ۱۹۸۸ تا ۸۹]
1072
01:20:17,786 --> 01:20:21,166
نان همچنان میخواست
در بحبوحهی این همهگیری،
1073
01:20:19,625 --> 01:20:24,083
{\an8}[دیوید وینارویچ
بخشی از «مجموعهی سکس»، ۱۹۸۸ تا ۸۹]
1074
01:20:21,416 --> 01:20:23,958
به مسائل جنسی اشاره کنه.
1075
01:20:24,127 --> 01:20:29,483
{\an8}[مارک موریسرو
جان و جاناتان، ۱۹۸۵]
1076
01:20:26,583 --> 01:20:29,625
که تمایلات جنسی همیشه بوده،
رابطه جنسی ایمن همیشه بوده،
1077
01:20:29,677 --> 01:20:35,638
{\an8}[دیوید آرمسترانگ
گنارو و کاستاس، ۱۹۸۰]
1078
01:20:30,083 --> 01:20:33,708
و علیرغم اینکه دولت و تاسیسات مذهبی
هرچقدر بخواد...
1079
01:20:34,006 --> 01:20:38,464
روی این اطلاعات سرپوش بذاره،
چنین اتفاقاتی تکرار خواهد شد.
1080
01:20:35,792 --> 01:20:41,290
{\an8}[پیتر هوجار
خودنگاره، ۱۹۷۲]
1081
01:20:41,396 --> 01:20:44,083
آثار خیلی مهمی رو توی نمایش لحاظ کردیم.
1082
01:20:41,583 --> 01:20:46,435
{\an8}[دیوید وینارویچ
از پیتر هوجار، ۱۹۸۹]
1083
01:20:46,012 --> 01:20:48,928
مثل کارهای دیوید، یا پیتر هوجار.
1084
01:20:46,628 --> 01:20:50,705
{\an8}[دیوید آرمسترانگ
کوکی، ۱۹۷۷]
1085
01:20:50,838 --> 01:20:53,628
{\an8}[فیلیپلورکا دیکورسیا
مکس، ۱۹۸۳]
1086
01:20:51,756 --> 01:20:53,756
کارهای فیلیپلورکا دیکورسیا.
1087
01:20:53,815 --> 01:20:57,368
{\an8}[مارک موریسرو
خودنگارهای برای برنت، ۱۹۸۰]
1088
01:20:54,944 --> 01:20:56,736
کارهای مارک موریسرو.
1089
01:20:57,494 --> 01:21:00,660
{\an8}[گریر لنکتون
رویاهای کثیف، ۱۹۸۹]
1090
01:20:57,750 --> 01:20:59,666
گریر لنکتون.
1091
01:21:00,757 --> 01:21:02,298
دریل الیس.
1092
01:21:00,792 --> 01:21:06,823
{\an8}[دریل الیس
خودنگارهای پز از رابرت ماپلتورپ، ۱۹۸۹]
1093
01:21:02,750 --> 01:21:06,875
متشکل از آثار هنرمندان
شاخص و ناشناس بود.
1094
01:21:07,042 --> 01:21:12,912
{\an8}[ویتوریو اسکارپاتی
ریههایم چه شد؟ ۱۹۸۹]
1095
01:21:09,043 --> 01:21:12,793
کل اون نمایش درمورد
از دست دادن جامعهای بود.
1096
01:21:12,985 --> 01:21:21,429
{\an8}[فیلیپلورکا دیکورسیا
ویتوریو، ۱۹۸۹]
1097
01:21:13,833 --> 01:21:17,458
و تلاشی بود برای
زنده نگه داشتن میراث افراد.
1098
01:21:23,333 --> 01:21:26,625
زنگ زدم به دیوید و ازش خواستم
که نویسندهی کاتالوگم باشه.
1099
01:21:28,000 --> 01:21:32,541
چند تا از عکسهایی که توی
نمایش بود رو براش فرستادم،
1100
01:21:32,791 --> 01:21:35,500
و گفتم «هر چیزی که دوست داری
میتونی بنویسی.»
1101
01:21:35,750 --> 01:21:37,916
«شک نکن از قلمت حمایت میکنم.»
1102
01:21:38,333 --> 01:21:41,208
ازم خواست مقالهی کاتالوگی براش بنویسم،
1103
01:21:41,458 --> 01:21:45,458
که در خصوص دست و پنجه نرم کردن
با ایدز و جوامع مختلف بود.
1104
01:21:45,833 --> 01:21:50,375
منم شروع کردم به گفتن از
تجربیاتی که توی زندگیم داشتم،
1105
01:21:50,625 --> 01:21:54,625
و پرداختن به تصویر و بازنمایی
تمام چیزهایی که توی چارچوب...
1106
01:21:54,875 --> 01:21:58,583
مبتلا بودن به یک بیماری تابو دیده میشه.
1107
01:21:58,677 --> 01:22:02,044
{\an8}[شاهدان: علیه بر باد رفتن ما]
1108
01:22:00,000 --> 01:22:03,333
این رو دوست داشتم که چنین
کاتالوگ ریز و کوچیکی،
1109
01:22:02,083 --> 01:22:06,318
{\an8}[سازماندهی شده توسط نان گلدین
از ۱۶ نوامبر ۱۹۸۹ تا ۶ ژوئیه ۱۹۹۰]
1110
01:22:03,589 --> 01:22:07,089
با عکسهای سیاه و سفید کوچیکش،
1111
01:22:07,416 --> 01:22:11,208
میتونست دگرگونی سیاسی بزرگی رو رقم بزنه.
1112
01:22:13,750 --> 01:22:15,666
در گالری «فضای هنرمندان» ترایبکا،
1113
01:22:15,916 --> 01:22:18,583
آمادهسازیهای نمایش هفتهی آینده
همچنان ادامه دارد.
1114
01:22:18,833 --> 01:22:22,166
اما سازمان موقوفهی ملی هنرها
کمک مالی خود را لغو کرده است.
1115
01:22:22,416 --> 01:22:24,625
سازمان موقوفهی ملی هنرها
حمایت مالی خود را...
1116
01:22:24,875 --> 01:22:26,750
از نمایشی هنری در شهر نیویورک،
1117
01:22:27,000 --> 01:22:29,333
به علت ارتباطش با ایدز و همجنسگرایی،
1118
01:22:29,583 --> 01:22:31,916
و توهین به حساسیتهای سیاسی،
لغو کرده است.
1119
01:22:32,238 --> 01:22:34,613
حرف من اینه که این نمایش توسط
هنرمندان سازماندهی شده.
1120
01:22:33,511 --> 01:22:40,124
{\an8}[سوزان وایت، مدیر گالری «فضای هنرمندان»]
1121
01:22:34,791 --> 01:22:37,708
توسط عکاسی به نام
نان گلدین سازماندهی شده...
1122
01:22:37,958 --> 01:22:42,208
سوزان وایت که مدیر گالری بود،
از بابت قلم دیوید نگران بود،
1123
01:22:42,458 --> 01:22:45,208
برای همین به سازمان ممه اطلاع داد.
1124
01:22:45,590 --> 01:22:47,630
{\an8}[شاهدان: علیه بر باد رفتن ما]
1125
01:22:45,755 --> 01:22:49,269
طبق گزارشات این کاتالوگ جسی هلمز،
عضو مجلس سنا رو از بابت...
1126
01:22:49,500 --> 01:22:52,000
موضع ایشون نسبت به همجنسگرایی
مورد انتقاد قرار داده،
1127
01:22:52,333 --> 01:22:57,250
و کاردینال اوکانر نیویورک را
«آدمخواری چاق در دامنی مشکی» خطاب کرده.
1128
01:22:59,291 --> 01:23:02,166
- به نظرت بازم باهات تماس میگیرن؟
- هر لحظه ممکنه بگیرن.
1129
01:23:02,375 --> 01:23:03,875
در چه مورد؟ به نظرت علتش چیه؟
1130
01:23:04,083 --> 01:23:06,250
لابد کاردینال اوکانر میخواد تماس بگیره،
1131
01:23:06,500 --> 01:23:09,916
و حمایت مستقیمش از اظهاراتم رو ابراز کنه.
1132
01:23:10,291 --> 01:23:16,458
و اذعان کنه که با خوردن نان بدن مسیح،
عملا آدمخوار محسوب میشه.
1133
01:23:16,708 --> 01:23:19,875
و آره، تمایل زیادی به پوشیدن
دامن مشکی داره.
1134
01:23:20,083 --> 01:23:24,541
و آدم چاق، دورو... و بیاخلاقیه.
1135
01:23:27,396 --> 01:23:29,558
[ممه از حمایت مالی
نمایش سیاسی کنارهگیری میکند.]
1136
01:23:29,583 --> 01:23:33,833
بعد اینکه اولین اخبارش چاپ شد،
دیوید با ناراحتی بهم زنگ زد،
1137
01:23:34,083 --> 01:23:38,125
و بهم گفت که میخوان
بخشی از متنش رو حذف کنن.
1138
01:23:38,375 --> 01:23:41,208
بخش «آدمخوار چاق در دامنی مشکی».
1139
01:23:43,125 --> 01:23:45,291
به نظرم خیلی اقدام خطرناک و ترسناکیه.
1140
01:23:45,541 --> 01:23:49,375
به نظرم اگه چنین اتفاقاتی
تداوم پیدا کنه، موجب شیوع شدید...
1141
01:23:49,625 --> 01:23:51,833
مککارتیسم و کنار گذاشتن هنرمندان میشه.
1142
01:23:54,750 --> 01:23:59,041
ماجرا از این قراره که وجه هنری
این نمایش از بین رفته بود.
1143
01:23:59,319 --> 01:24:03,861
و مشخص شد رنگ و بویی که
این نمایش در حال حاضر گرفته،
1144
01:23:59,458 --> 01:24:04,584
{\an8}[جان فرانمایر، رئیس هیئت مدیرهی
موقوفهی ملی هنرها]
1145
01:24:04,125 --> 01:24:07,125
به هیچ عنوان هنری نیست.
1146
01:24:08,500 --> 01:24:12,166
حتی لئونارد برنستاین آهنگساز
درگیر حواشی این نمایش شد.
1147
01:24:12,375 --> 01:24:15,291
درست پس از رد کردن
جایزهی نشان ملی هنر،
1148
01:24:15,541 --> 01:24:18,791
به علت کنارهگیری ممه
از حمایت مالی از این نمایش.
1149
01:24:19,958 --> 01:24:23,666
بخش خندهدارش برای من اینه که
اگه در این دوره و زمونه،
1150
01:24:23,916 --> 01:24:28,125
تصاویر و کلماتی از جانب کسانی
که قدرت بالایی توی جامعه دارن،
1151
01:24:28,375 --> 01:24:33,000
بتونه انقدر حاشیه درست کنه...
پس قبول دارید خیلی جالبه؟
1152
01:24:33,166 --> 01:24:36,708
چون یعنی کنترل اطلاعات دولتی
شکافی توی دیوارهاش داره.
1153
01:24:41,875 --> 01:24:44,333
الو. بله.
1154
01:24:45,250 --> 01:24:46,416
سلام...
1155
01:24:48,333 --> 01:24:49,666
اوضاع بدجور قمر در عقرب شده.
1156
01:24:49,916 --> 01:24:53,041
آلفونس داماتو در مجلس سنا،
کاتالوگ هنری را پاره کرد...
1157
01:24:53,333 --> 01:24:56,333
چطوری میخوان وجه سیاسی
ایدز رو منکر بشن؟
1158
01:24:56,541 --> 01:25:00,416
اینکه من ممکنه سال ۱۹۸۹ بر اثر
ابتلا به ایدز بمیرم، سیاسی نیست؟
1159
01:25:00,666 --> 01:25:02,416
اینکه من بیمهی سلامت ندارم،
1160
01:25:02,583 --> 01:25:04,666
و نمیتونم به مراکز سلامت
دسترسی داشته باشم،
1161
01:25:04,916 --> 01:25:07,083
اونوقت این سیاسی نیست؟
1162
01:25:20,291 --> 01:25:25,666
به ویتوریو گفته بودن سه ماه زنده میمونه.
اونم شروع کرد به نقاشی کردن.
1163
01:25:33,916 --> 01:25:36,791
تا یک سال و نیم بعدش همچنان زنده موند.
1164
01:25:39,958 --> 01:25:43,291
این عکس مراسم یادبود ویتوریوئه.
1165
01:25:50,208 --> 01:25:52,625
کوکی دیگه نمیتونست صحبت کنه.
1166
01:25:53,500 --> 01:25:58,750
مدام باید حرفهاش رو مینوشت.
که بقیه بفهمن چی میخواد یا لازم داره.
1167
01:26:00,750 --> 01:26:04,208
بعد شارون برگشت تا از کوکی مواظبت کنه.
1168
01:26:08,458 --> 01:26:11,250
برای من عکس شارون که داره
از کوکی مواظبت میکنه...
1169
01:26:11,958 --> 01:26:14,458
تصویر عشق واقعیه.
1170
01:26:20,666 --> 01:26:22,208
خونم به جوش اومده بود.
1171
01:26:22,458 --> 01:26:27,125
«فلان پزشک، بیسار پزشک رو بگیر.
بالاخره یکی میتونه کمکش کنه.»
1172
01:26:27,250 --> 01:26:30,875
«بالاخره که باید بشه درستش کرد.
شک ندارم درمانی براش هست.»
1173
01:26:31,375 --> 01:26:33,833
که بعدش متوجه شدیم
به هیچ پزشکی نمیشه زنگ زد.
1174
01:26:34,083 --> 01:26:36,625
صرفا برام... اصلا منطقی نبود.
1175
01:26:37,685 --> 01:26:40,106
[کوکی میولر، بازیگر و نویسنده،
در سن چهل سالگی فوت کرد.]
1176
01:26:40,130 --> 01:26:45,686
[دوروثی میولر (ملقب به کوکی) چهل ساله،
در مرکز سلامت کابرینی از دنیا رفت.]
1177
01:26:54,125 --> 01:26:57,166
مراسم یادبود کوکی رو توی
کلیسای سنمارک گرفتیم.
1178
01:26:57,416 --> 01:27:00,208
و درست روز بعدش،
افتتاحیهی کتاب «شاهدان» بود.
1179
01:27:03,333 --> 01:27:05,375
اسم من دیوید وینارویچه.
1180
01:27:05,625 --> 01:27:07,583
این متن رو به یاد پیتر هوجار،
1181
01:27:07,833 --> 01:27:12,708
کیث دیویس، بیبی اسمیت،
کوکی میولر و ویتوریو میخونم.
1182
01:27:13,666 --> 01:27:16,708
یکی از اولین قدمهای
به اشتراک گذاشتن عزای شخصی،
1183
01:27:15,474 --> 01:27:22,143
{\an8}[روزی که جهان بیهنر بود
گزیده تصویر «در یادبود»، ۱۹۸۹]
1184
01:27:16,958 --> 01:27:19,000
از طریق آیین یادبود ماست.
1185
01:27:19,243 --> 01:27:22,243
در طی پنج سال اخیر من توی
مراسمات یادبود زیادی شرکت کردم،
1186
01:27:22,500 --> 01:27:23,625
و توی آخرین مراسمی که بودم،
1187
01:27:23,875 --> 01:27:27,250
متوجه شدم احساسی مثل خشم درونم بود.
1188
01:27:27,583 --> 01:27:28,875
و علت این خشم...
1189
01:27:29,125 --> 01:27:32,333
علت خشمم این بود که این مراسم
خارج از اتاقی که درش اجرا میشد،
1190
01:27:32,583 --> 01:27:33,833
به اون شدت طنینانداز نبود.
1191
01:27:34,291 --> 01:27:35,666
در عین حال نگران بودم که دوستان،
1192
01:27:35,916 --> 01:27:37,708
تبدیل به تابوتبران حرفهای بشن،
1193
01:27:37,958 --> 01:27:40,666
و حین بازنویسی متن یادبودشان،
انتظار مرگ عاشقان،
1194
01:27:40,916 --> 01:27:42,791
دوستان، و همسایگان خودشون رو بکشن،
1195
01:27:43,250 --> 01:27:47,208
تا کم و کاستی برای مراسم کسی نذارن،
به جای اینکه مراسم سادهای از این زندگی...
1196
01:27:47,458 --> 01:27:49,625
مثل فریاد زدن در خیابانها رو اجرا کنن.
1197
01:27:50,875 --> 01:27:54,958
ما باید بگیم چه هنری ارزشمنده!
نه کلیسا، نه دولت!
1198
01:27:52,836 --> 01:27:59,610
{\an8}[شاهدان: علیه بر باد رفتن ما
شب افتتاحیه]
1199
01:28:01,041 --> 01:28:02,708
برید توی پیادهرو.
نمیتونید توی خیابون باشید.
1200
01:28:02,958 --> 01:28:05,916
با خودم تصور میکنم چی میشد اگه
وقتی عزیزی یا غریبهای بر اثر ایدز میمیره،
1201
01:28:06,166 --> 01:28:09,000
مردم به جای یادبود، تظاهرات کنن.
1202
01:28:09,250 --> 01:28:10,666
تصور میکنم چی میشد اگه...
1203
01:28:10,916 --> 01:28:13,416
وقتی عزیزی یا غریبهای بر اثر ایدز میمیره،
1204
01:28:13,666 --> 01:28:14,791
یا از این بیماری،
1205
01:28:15,041 --> 01:28:17,416
دوستان و عاشقان و همسایههاشون
جنازهی اونها رو توی ماشین بذارن،
1206
01:28:17,583 --> 01:28:21,250
با سرعت صدها کیلومتر در ساعت
به واشینگتن دیسی ببرن،
1207
01:28:21,500 --> 01:28:23,166
از دروازههای کاخ سفید رد بشن،
1208
01:28:23,375 --> 01:28:25,166
و قبل از ورودی اصلی بایستن،
1209
01:28:25,416 --> 01:28:28,833
و جنازهی بیجان عزیزشون رو
روی پلهها رها کنن.
1210
01:28:30,041 --> 01:28:32,666
لب کلام اینکه حتی یک اقدام کوچیک...
1211
01:28:32,916 --> 01:28:35,791
در جهت مقصر دونستن کسی
برای این همهگیری مرگبار،
1212
01:28:36,000 --> 01:28:39,291
اگه در عموم انجام بشه،
برای من یک دنیا ارزش داره.
1213
01:28:39,666 --> 01:28:43,666
لب کلام اینکه باید روش خودمون
برای ارتباط و اعتراض رو پیدا کنیم.
1214
01:28:43,916 --> 01:28:46,875
نمیشه برای بازتاب نیازها و احساسات ما،
1215
01:28:47,125 --> 01:28:49,958
به رسانهها اعتماد کرد.
1216
01:28:52,416 --> 01:28:56,541
ممه، بلیتهات رو نفروش!
هنر یعنی سکس و سیاست!
1217
01:28:59,375 --> 01:29:03,833
کمی بعد از شب افتتاحیه،
مارک موریسرو فوت کرد.
1218
01:29:08,666 --> 01:29:12,250
دیوید وینارویچ سال ۱۹۹۲ فوت کرد.
1219
01:29:16,333 --> 01:29:19,625
راستش مردم زیاد خشم و خستگی...
1220
01:29:19,875 --> 01:29:22,541
اون سالها رو درک نمیکنن.
1221
01:29:26,708 --> 01:29:29,833
درک نمیکنن چه دورانی رو پشت سر گذاشتیم.
1222
01:29:35,708 --> 01:29:37,458
و همچنان این درد ریشهکن نشه.
1223
01:29:39,166 --> 01:29:41,416
هیچوقت دست از سرمون برنمیداره.
1224
01:29:45,125 --> 01:29:48,708
دیوید آرمسترانگ سال ۲۰۱۴ از دنیا رفت.
1225
01:29:52,541 --> 01:29:56,125
راستش ما مدت زیادی از
عمرمون رو کنار همدیگه گذروندیم.
1226
01:30:00,583 --> 01:30:03,083
دهها سال رفاقت داشتیم.
1227
01:30:42,875 --> 01:30:46,958
خیلیها کمک مالی خانوادهی
سکلر رو رد کردن،
1228
01:30:47,208 --> 01:30:51,250
از جمله موزهی گوگنهایم، مِت، تِیت،
1229
01:30:51,500 --> 01:30:56,291
و گالری پرترهی ملی،
در کنار موسسههای پزشکی در سراسر جهان.
1230
01:30:56,583 --> 01:31:00,791
باید درخواست کنیم که موزهی لوور
کنار ما باشه و صدامون رو بشنوه،
1231
01:31:01,125 --> 01:31:03,166
و اولین موزهای باشه که
اسم این افراد رو حذف میکنه.
1232
01:31:03,575 --> 01:31:06,969
[دو هفته بعد، لوور اولین موزهای شد
که اسم سکلر رو حذف میکنه.]
1233
01:31:06,993 --> 01:31:10,791
[هیچ موزهی دیگهای چنین اقدامی انجام نداد.]
1234
01:31:10,816 --> 01:31:13,903
[موزهی ویکتوریا و آلبرت]
1235
01:31:14,140 --> 01:31:17,355
[حیاط بخش مجموعهی سکلر]
1236
01:31:21,469 --> 01:31:25,822
[نام سکلر را حذف کنید]
1237
01:31:43,488 --> 01:31:48,579
[بخش پنجم: راه گریز]
1238
01:31:52,208 --> 01:31:56,041
- میشه سوالی ازتون بپرسم؟
- بپرس.
1239
01:31:56,333 --> 01:32:00,083
- وقتی اوردوز کردید تنها بودید؟
- آره.
1240
01:32:02,083 --> 01:32:03,583
کاملا تنها.
1241
01:32:07,625 --> 01:32:12,000
فکر میکردم هروئینه، برای همین
با دماغ کشیدمش. ولی فنتانیل بود.
1242
01:32:13,666 --> 01:32:18,666
خیلیها فنتانیل مصرف میکنن.
ولی من براش آماده نبودم.
1243
01:32:18,916 --> 01:32:24,333
بعد در جا بیهوش شدم.
هیچی نمیدیدم.
1244
01:32:26,250 --> 01:32:30,416
دوباره هوشیار شدم،
و بعد دوباره بیهوش شدم.
1245
01:32:31,625 --> 01:32:33,958
کسی کمک نکرد به هوش بیام،
خود به خود برگشتم.
1246
01:32:35,458 --> 01:32:39,291
واقعا خیلی شانس آوردم
که بدون کمک کسی به هوش اومدم.
1247
01:32:45,416 --> 01:32:50,583
یعنی تمام قضاوتهای مردم
درمورد افرادی که اعتیاد دارن،
1248
01:32:50,833 --> 01:32:52,666
فارغ از درک اینه که...
1249
01:32:52,916 --> 01:32:57,166
بدون اون مواد چه بلایی سر فرد معتاد میاد.
1250
01:33:00,625 --> 01:33:03,208
فارغ از درک اینکه ترک کردن چطوریه.
1251
01:33:04,500 --> 01:33:07,375
گیرندههای مغز آدم از مواد
افیونی محروم میشه،
1252
01:33:07,625 --> 01:33:11,500
جوریه که انگار مغز هیچ محافظتی
در مقابل هیچ دردی انجام نمیده.
1253
01:33:13,833 --> 01:33:16,125
فقط جنبهی جسمیاش نیست.
1254
01:33:17,291 --> 01:33:20,625
انگار تاریکترین جاییه...
1255
01:33:22,291 --> 01:33:26,083
...که آدم ممکنه بره.
مثل تاریکی روح میمونه.
1256
01:33:28,708 --> 01:33:30,625
غیر قابل تحمله.
1257
01:33:36,260 --> 01:33:41,408
[حافظهی از دست رفته، ۲۰۱۹ تا ۲۰۲۱]
[گزیده تصاویر دیجیتال - آهنگساز: میکا لوی]
1258
01:33:51,500 --> 01:33:53,208
خیلیخب. حالا رسیدم.
1259
01:33:53,458 --> 01:33:55,833
هر موقع خواستی میتونی بیای اینجا.
1260
01:33:56,291 --> 01:33:57,250
- الو.
- سلام.
1261
01:33:57,500 --> 01:34:00,583
- چی گفتی؟
- گفتم توی رستورانم.
1262
01:34:00,833 --> 01:34:02,250
هر موقع خواستی میتونی بیای.
1263
01:34:02,500 --> 01:34:05,458
- خوبه. چقدر تونستی گیر بیاری؟
- همونقدر که خواستی.
1264
01:34:21,708 --> 01:34:23,041
- بله؟
- سلام.
1265
01:34:23,583 --> 01:34:25,541
- شما؟
- هنوز دراز کشیدی؟
1266
01:34:25,791 --> 01:34:28,166
نه، من اصلا نرفتم بخوابم.
1267
01:34:28,958 --> 01:34:32,625
میدونی چی برام خیلی عجیبه؟
1268
01:34:32,958 --> 01:34:35,583
کل امروز داشتم بهش فکر میکردم.
1269
01:34:36,166 --> 01:34:42,041
آدم بدبخت نیازی به همراه نداره.
در این مورد... آدم بدبخت فقط توجه میخواد.
1270
01:35:16,572 --> 01:35:19,572
[پِین ۳۵ هزار دلار به اتحادیهی
بازماندگان شهری داد،]
1271
01:35:19,597 --> 01:35:23,400
[تا دستگاهی تهیه کنند که کارش
تحلیل مواد مصرفی افراد است.]
1272
01:35:25,750 --> 01:35:30,500
بازار به شدت کثیف شده بود.
حتی میشه گفت کشنده.
1273
01:35:35,291 --> 01:35:37,208
فنتانیل به تمام موادها رسیده بود.
1274
01:35:38,583 --> 01:35:40,250
توی این فنتینال نداره؟
1275
01:35:40,500 --> 01:35:44,541
فنتینال یک نقطهی اوج داره،
کوکائین دو تا داره.
1276
01:35:44,791 --> 01:35:46,375
و اعدادشون کمی با همدیگه فرق داره.
1277
01:35:46,625 --> 01:35:50,708
- خیلیخب.
- اینجا حتی انحرافی توی خطش داره.
1278
01:35:59,333 --> 01:36:02,083
میخوای پولهای خونی که
درست کردی رو نشونشون بدی؟
1279
01:36:02,916 --> 01:36:06,416
نه، اینکه خون داره خوبه.
وگرنه ضایع میشه که پول تقلبیه.
1280
01:36:06,614 --> 01:36:09,875
[پرودو فارما برای جلوگیری از تقریبا
سه هزار طرح دعوی حقوقی مدنی،]
1281
01:36:09,900 --> 01:36:12,027
[اعلام به ورشکستگی میکند.]
1282
01:36:12,125 --> 01:36:14,750
- مطالبهمون چیه؟
- مطالبهی ما اینه که...
1283
01:36:15,000 --> 01:36:17,666
«پرودو ورشکست شده،
ولی سکلرها ورکشست نشدن.»
1284
01:36:18,000 --> 01:36:21,000
«ثروت شخصیشون کاملا
با اکسیکانتین به دست اومده،»
1285
01:36:21,250 --> 01:36:23,083
«و باید این ثروت ازشون گرفته بشه.»
1286
01:36:23,500 --> 01:36:27,458
گمونم مطالبهمون اینه که نذاریم
سکلرها از زیر قتلهاشون فرار کنن.
1287
01:36:27,833 --> 01:36:30,958
میخوایم پولشون گرفته بشه
و اینکه میخوایم کجا خرج بشه.
1288
01:36:32,791 --> 01:36:36,208
شرکت پرودو در نهایت
اعلام به ورشکستگی کرد.
1289
01:36:36,208 --> 01:36:40,250
میشه گفت این اقدام پرودو
راه گریز خوبی براشون ساخته،
1290
01:36:41,458 --> 01:36:44,500
چون شرکت پرودو عملا برگشته گفته:
1291
01:36:44,750 --> 01:36:46,291
«ببینید، متوجهیم کلی طرح دعوی مطرح شده،»
1292
01:36:46,541 --> 01:36:51,541
«ولی منابع کافی برای دفاع از خودمون
علیه این شکایتها نداریم،»
1293
01:36:51,750 --> 01:36:53,625
«برای همین اعلام ورشکستگی میکنیم.»
1294
01:36:53,833 --> 01:36:55,875
«چون جیبمون دیگه خالی شده.»
1295
01:36:56,625 --> 01:36:59,416
ولی بعدها متوجه شدیم که
علت خالی شدن جیب شرکت،
1296
01:36:59,666 --> 01:37:04,291
که منجر شد به اعلام ورشکستگی پرودو،
این بود که از ده سال پیش،
1297
01:37:04,583 --> 01:37:08,291
خانوادهی سکلر بی سر و صدا
داشتن پولهاشون رو از شرکت خارج میکردن.
1298
01:37:08,541 --> 01:37:14,916
خلاصه قبل از اعلام ورشکستگی
ده میلیارد دلار از شرکت خارج کردن.
1299
01:37:15,166 --> 01:37:17,416
- این پولها مال کیه؟
- پولهای ماست!
1300
01:37:17,708 --> 01:37:20,458
- خون کی روشه؟
- خون ماست!
1301
01:37:32,375 --> 01:37:37,000
- به نظرت میتونن از زیرش فرار کنن؟
- معلومه. میتونن.
1302
01:37:37,125 --> 01:37:39,666
من هیچوقت انتظار نداشتم
بابت اعمالشون محاکمه بشن.
1303
01:37:39,958 --> 01:37:44,083
گمون نکنم این مقدار پول رو بشه
از خانوادهی میلیاردری گرفت.
1304
01:37:49,458 --> 01:37:55,750
مسخره اینه که دادگاه حقوقی داره درمورد
بحران اجتماعی تصمیمگیری میکنه.
1305
01:37:57,083 --> 01:37:58,125
مشکل همینجاست.
1306
01:37:58,416 --> 01:38:00,458
خلاصه من از اولش حضور داشتم.
1307
01:38:00,583 --> 01:38:02,208
بعد فکری به ذهنم رسید و گفتم:
1308
01:38:02,333 --> 01:38:05,208
«بیاید این کنشگری رو وارد
فضای دادگاهی کنیم.»
1309
01:38:04,167 --> 01:38:10,333
{\an8}[مایک کوئین، وکیل و عضو پِین
کمیتهی ویژهی پاسخگویی]
1310
01:38:05,333 --> 01:38:10,041
و از اونموقع توی دادگاه
با همدیگه درگیر بودیم.
1311
01:38:10,291 --> 01:38:13,458
و دفعهی اول زیاد با روی خوشی
ازمون پذیرایی نشد.
1312
01:38:14,583 --> 01:38:20,000
ما مثل قاتلهای حرفهای هستیم که
سریع میریم داخل کار رو تموم میکنیم.
1313
01:38:20,916 --> 01:38:25,291
به وکیل پرودو گفته بودم که
دارم رایگان فعالیت میکنم.
1314
01:38:25,541 --> 01:38:27,541
برگشت گفت «جان؟».
1315
01:38:31,333 --> 01:38:33,375
میگفت «جان؟ چی گفتی؟»
1316
01:38:33,958 --> 01:38:36,541
چون خودشون برای این پرونده،
1317
01:38:36,791 --> 01:38:40,250
ماهیانه سی میلیون هزینهی
قانونی و حرفهای دارن.
1318
01:38:41,750 --> 01:38:46,583
تقریبا هشتاد وکیل و شنونده
توی این تماس حضور داره.
1319
01:38:46,833 --> 01:38:48,375
که خیلی زیاده.
1320
01:38:49,070 --> 01:38:54,653
صبح بخیر، قاضی درین هستم.
این جلسه کاملا تلفنی برگزار میشه.
1321
01:38:54,875 --> 01:38:59,137
{\an8}[دادگاه ورشکستگی پرودو فارما
جلسهی آنلاین]
1322
01:38:55,993 --> 01:39:00,784
این جلسه در خصوص رسیدگی
به پروندهی پرودو فارماست.
1323
01:39:01,791 --> 01:39:04,166
جناب قاضی، به نظر ما
مشکل بزرگی این وسط وجود داره.
1324
01:39:04,416 --> 01:39:07,708
به نظرمون فرآیند مد نظر
وزارت دادگستری اشتباه بوده.
1325
01:39:07,958 --> 01:39:11,875
و نتیجهاش که به برای من و موکلانم
به شدت گیجکننده بوده،
1326
01:39:12,125 --> 01:39:13,833
نتیجهی اشتباهی بوده.
1327
01:39:15,041 --> 01:39:18,250
وزارت دادگستری نه از
قربانیان پرودو دعوت کرد،
1328
01:39:18,500 --> 01:39:22,250
نه مردم، و ظاهرا نه از هیچیک
اعضای مجلس و سنا دعوت نکرده.
1329
01:39:22,666 --> 01:39:27,916
مذاکره بین دو طرف وزارت دادگستری
و شرکت پرودو یا خانوادهی سکلر،
1330
01:39:28,166 --> 01:39:31,541
به تنهایی برای اتخاذ
چنین تصمیمی کافی نیست.
1331
01:39:32,000 --> 01:39:34,500
عملا موکلان من نقش
روح کریسمس گذشته رو دارن،
1332
01:39:34,750 --> 01:39:36,458
و میخوان به گوش شما برسونن که در سال ۲۰۰۷،
1333
01:39:36,708 --> 01:39:40,208
متوجه مشکلی شدن،
و این مشکل شدتش بیشتر شد،
1334
01:39:40,458 --> 01:39:43,416
و الان لحظهی ماست...
یعنی لحظهی اونهاست،
1335
01:39:43,666 --> 01:39:47,041
تا به شما بگن که باید از
امنیت آینده اطمینان حاصل کرد.
1336
01:39:48,041 --> 01:39:52,125
بسیارخب... ممنون.
1337
01:39:52,708 --> 01:39:56,500
صبح بخیر جناب قاضی،
همچنین صبح تمام شنوندگان جلسه بخیر.
1338
01:39:56,536 --> 01:40:00,958
{\an8}[صدای مارشال هوبنر، وکیل پرودو]
1339
01:39:56,666 --> 01:39:59,083
جناب قاضی، آقای کوئین به کرات...
1340
01:39:59,333 --> 01:40:00,916
از عبارت «پرودو یا سکلر» استفاده کرده.
1341
01:40:01,166 --> 01:40:05,291
و این تصور رو القا میکنه که
پرودو و سکلر با همدیگه همکاری میکنن،
1342
01:40:05,541 --> 01:40:07,166
و نه تنها که موثر نیست،
1343
01:40:07,416 --> 01:40:09,458
بلکه اصلا عادلانه نیست.
1344
01:40:13,541 --> 01:40:15,500
واقعا حالمون رو گرفت.
1345
01:40:15,750 --> 01:40:20,083
دستت درد نکنه مایک. دستت درد نکنه
که رفتی و برامون جنگیدی.
1346
01:40:20,333 --> 01:40:24,250
از این بابت شدیدا مفتخرم که...
دست به کار شدیم.
1347
01:40:24,500 --> 01:40:27,500
این مسئله که گروه ما داره...
1348
01:40:27,750 --> 01:40:30,500
توی دادگاه ورشکستگی با تمام زورش میجنگه،
1349
01:40:30,625 --> 01:40:32,958
- خیلی برام جالبه.
- آره، خیلی بامزهست.
1350
01:40:32,958 --> 01:40:34,291
واقعا خفنه.
1351
01:40:34,625 --> 01:40:37,041
احتمالش هست که اتهامات کیفری وارد بشه؟
1352
01:40:37,166 --> 01:40:38,000
نه.
1353
01:40:38,125 --> 01:40:41,750
ساختار این طرح دعوی جوریه
که اگه دادگستری بخواد...
1354
01:40:42,000 --> 01:40:44,291
اتهامات کیفری علیه سکلرها مطرح کنه،
1355
01:40:44,541 --> 01:40:46,916
کل قضیهی ورشکستگی رو بدتر میکنه.
1356
01:40:47,166 --> 01:40:50,625
یعنی به طرز موثری از مسئولیت کیفری گریختن.
1357
01:40:52,837 --> 01:40:56,956
«خانوادهی سکلر برای حل اختلافات
مایل به پرداخت شش میلیارد دلار،
1358
01:40:56,980 --> 01:41:01,826
[در ازای مصونیت مدنی خود، وارثان،
همکاران و شرکت خصوصیشان، شدند.]
1359
01:41:01,897 --> 01:41:08,020
[خسارت بحران اوردوز در آمریکا
یک تریلیون دلار است.]
1360
01:41:08,125 --> 01:41:10,750
ما تا دادگاه ورشکستگی پیگیر این افراد شدیم،
1361
01:41:10,792 --> 01:41:14,324
{\an8}_
1362
01:41:11,001 --> 01:41:15,417
و به وضوح میبینیم که چطور
از سیستم قضائی سو استفاده میکنن.
1363
01:41:15,666 --> 01:41:18,833
عدالت فقط و فقط برای میلیاردها وجود داره.
1364
01:41:19,041 --> 01:41:22,333
برای همین فقط میشه امیدوار بود
که مبلغ این توافق طرفین،
1365
01:41:22,666 --> 01:41:26,458
که قراره به دست دولت برسه،
خرج جاهای درستی بشه.
1366
01:41:26,708 --> 01:41:30,000
که خرج مراکز کاهش آسیبات بشه،
نه مراکز پلیسی.
1367
01:41:32,250 --> 01:41:35,458
که خرج گروههایی مثل شما بشه
که جان مردم رو نجات میدید.
1368
01:41:42,666 --> 01:41:44,916
روند دادگاه فدرالی به این شکله.
1369
01:41:45,166 --> 01:41:47,041
هرچند دادگاه آنلاین برگزار میشه،
1370
01:41:47,916 --> 01:41:51,875
اما قوانین دادگاه فدرالی
همچنان اعمال میشه.
1371
01:41:52,823 --> 01:41:58,285
{\an8}[به دستور دادگاه در دادگاه ورشکستگی،
شهادت قربانیان سکلر الزامی است.]
1372
01:41:54,833 --> 01:41:55,916
بله.
1373
01:41:58,333 --> 01:42:03,541
اجازه بدید تایید کنم،
دیوید سکلر رو روی صفحه میبینیم.
1374
01:42:01,208 --> 01:42:04,210
{\an8}[دیوید سکلر، عضو سابق هیئت مدیرهی پرودو]
1375
01:42:03,797 --> 01:42:06,464
و ترسا سکل رو اینجا میبینیم.
1376
01:42:04,270 --> 01:42:07,231
{\an8}[ترسا سکلر، عضو سابق هیئت مدیرهی پرودو]
1377
01:42:07,500 --> 01:42:10,708
همچنین ریچارد سکلر...
1378
01:42:10,958 --> 01:42:14,166
پشت خط هستن و تا پایان جلسه
پشت خط میمونن.
1379
01:42:14,666 --> 01:42:17,458
دکتر سکلر، میشه تایید کنید؟
1380
01:42:18,214 --> 01:42:23,339
بله جناب قاضی، بنده پشت خط هستم
و صدای شما رو میشنوم.
1381
01:42:19,982 --> 01:42:23,915
{\an8}[صدای ریچارد سکلر، رئیس سابق پرودو]
1382
01:42:23,625 --> 01:42:27,708
قبل اینکه شروع کنیم،
میخواستم مسئلهای رو روشن کنم.
1383
01:42:27,958 --> 01:42:31,000
گمونم ریچارد گفت که داره گوش میده.
1384
01:42:31,333 --> 01:42:34,416
گمونم ایشون باید بگه که
داره تماشا میکنه،
1385
01:42:34,541 --> 01:42:37,208
ایشون قراره ویدیو رو ببینه ولی ندیده.
1386
01:42:37,208 --> 01:42:39,166
میشه لطفا تایید کنید؟
1387
01:42:40,458 --> 01:42:44,875
تایید میکنم، من... تا تهش رو دیدم.
1388
01:42:45,208 --> 01:42:49,500
بسیارخب، خیلی مهم بود.
مرسی که اشاره کردید آقای پرایس.
1389
01:42:49,750 --> 01:42:53,791
خب، اولین استشهادیه رو
تیفانی اسکات ارائه میده.
1390
01:42:56,965 --> 01:43:02,340
ریچارد، دیوید، ترسا.
1391
01:43:02,958 --> 01:43:04,250
ما هیچوقت همدیگه رو ندیدیم،
1392
01:43:04,275 --> 01:43:08,858
ولی حس میکنم به واسطهی اکسیکانتین
سابقا با همدیگه آشنایی پیدا کردیم.
1393
01:43:10,208 --> 01:43:13,333
تا حالا برای یکی از بچههاتون
کیت نارکان تهیه کردید؟
1394
01:43:13,583 --> 01:43:16,291
تا حالا بچهتون رو از اوردوز نجات دادید؟
1395
01:43:16,541 --> 01:43:17,375
من دادم.
1396
01:43:17,583 --> 01:43:20,041
با هیچ کلمهای نمیتونم دردم رو بیان کنم.
1397
01:43:20,208 --> 01:43:24,375
ماه مه سال ۲۰۲۰، دخترم رو در حالی که
واکنشی نشون نمیداد،
1398
01:43:24,625 --> 01:43:28,083
بیجان کنار تختم پیدا کردم.
کنار تخت مادرش.
1399
01:43:28,500 --> 01:43:32,166
بابت این فریب و وحشتی که
مرتکب شدید باید خجالت بکشید.
1400
01:43:32,625 --> 01:43:35,791
روزی که ترنت بهم گفت
به اکسیکانتین معتاد شده رو یادمه.
1401
01:43:36,041 --> 01:43:38,708
از محوطهی دانشگاه آلاباما باهام تماس گرفت.
1402
01:43:38,958 --> 01:43:41,500
توی صداش ترس شدیدی حس میکردم.
1403
01:43:41,750 --> 01:43:45,458
سه ساعت راه رو تا اونجا رفتم،
و توی بغل همدیگه گریه کردیم.
1404
01:43:45,750 --> 01:43:49,708
«بابا، نمیتونم از اکسی دست بکشم.
بابا، گمونم قراره بمیرم.»
1405
01:43:49,958 --> 01:43:51,833
- و در نهایت مرد.
- واقعا دلخراشه.
1406
01:43:52,000 --> 01:43:56,833
کمی بعد اینکه اکسیکانتین رو منتشر کردید،
با مواد افیونی شما سر و کار داشتم.
1407
01:43:57,083 --> 01:44:01,583
و من یکی از بازماندگان
طمع شرمآور شما هستم.
1408
01:44:02,041 --> 01:44:03,791
امیدوارم تمام چهرههایی...
1409
01:44:04,041 --> 01:44:08,750
تمام چهرههای قربانیانتون
هر لحظه جلوی چشمتون باشه...
1410
01:44:09,000 --> 01:44:11,541
- عمرا.
- ...و به سراغ رفتگانتون بره.
1411
01:44:11,833 --> 01:44:12,916
ممنون.
1412
01:44:13,208 --> 01:44:16,083
نفر بعدی نان گلدینه.
1413
01:44:16,583 --> 01:44:20,208
خوشحالم که بالاخره رو در رو
با خانوادهی سکلر حرف میزنم.
1414
01:44:20,666 --> 01:44:25,416
اون «مثلا» عذرخواهی خانوادهی سکلر،
که توسط دادگاه مقرر شده بود،
1415
01:44:25,708 --> 01:44:29,333
به شدت برای ما که از این افراد
زخم خوردیم، توهینآمیز بود.
1416
01:44:29,750 --> 01:44:35,375
اونم از جانب خانوادهای
که مسبب اصلی این بحرانه،
1417
01:44:35,666 --> 01:44:39,708
که منجر به مرگ بیش از
نیم میلیون آمریکایی شده،
1418
01:44:40,291 --> 01:44:44,166
و صدمات جبرانناپذیری به نسلهای آینده زده.
1419
01:44:44,666 --> 01:44:49,625
با این حال به واسطهی قرار دادگاه،
نه فقط برای خودشون،
1420
01:44:49,875 --> 01:44:52,833
بلکه برای سکلرهای نسل آینده
مصونیتی شامل حالشون شده.
1421
01:44:53,375 --> 01:44:56,416
پرودو توی دادگاه فدرالی محکوم شد،
1422
01:44:56,666 --> 01:44:59,750
ولی مالکان خصوصی این شرکت
تحت پیگرد قرار نگرفتن.
1423
01:45:00,000 --> 01:45:04,208
امیدواریم وزارت دادگستری
پیگیر اتهامات کیفری باشه.
1424
01:45:04,458 --> 01:45:05,375
ممنونم.
1425
01:45:07,083 --> 01:45:08,583
بسیارخب، ممنون.
1426
01:45:15,042 --> 01:45:17,891
[تماس ضبطشده اورژانس]
1427
01:45:17,916 --> 01:45:20,000
دارن میان سمت شما.
بهشون گزارش داده شده.
1428
01:45:20,250 --> 01:45:21,416
چیزی مصرف کرده؟
1429
01:45:21,666 --> 01:45:24,041
نمیدونم. قبلا مصرف میکرد.
1430
01:45:27,791 --> 01:45:29,041
وای خدا.
1431
01:45:32,500 --> 01:45:35,000
- گفتید بیست سالشه؟
- بله.
1432
01:45:35,250 --> 01:45:37,083
- اسمش چیه؟
- چی گفتید؟
1433
01:45:37,333 --> 01:45:39,708
- اسمش چیه؟
- برایان...
1434
01:45:40,375 --> 01:45:43,041
- توی راهیم، خب؟
- ممنون جناب.
1435
01:45:45,125 --> 01:45:47,791
مدت ۴،۸۰۴ روز.
1436
01:45:48,041 --> 01:45:50,083
ریچارد، اگه هنوز داری گوش میدی،
1437
01:45:50,333 --> 01:45:54,250
از اون تماس وحشتناک انقدر میگذره.
1438
01:45:54,541 --> 01:45:56,500
این مدت رو با دردی گذروندم...
1439
01:45:56,750 --> 01:46:01,958
که ناشی از مرگ بچهی خودم بود.
دردی که هیچوقت درکش نمیکنی.
1440
01:46:02,208 --> 01:46:06,458
من صرفا میتونم بیشتر روی...
1441
01:46:07,458 --> 01:46:11,750
درد و رنج کریستی تاکید کنم.
دردی که مسلما همهمون حسش میکنیم.
1442
01:46:12,833 --> 01:46:17,791
میخواستم به خانوادهی سکلر بگم
بعد اتمام این جلسهی دو ساعته،
1443
01:46:17,958 --> 01:46:22,625
میتونید شونزده نفر دیگه
به فهرست کشتههاتون اضافه کنید.
1444
01:46:28,108 --> 01:46:32,334
[بخش ششم: خواهران]
1445
01:46:37,291 --> 01:46:43,041
از پدرم خواستم سوابق بیمارستانی
خواهرم رو بهم بده.
1446
01:46:45,208 --> 01:46:49,125
و بدون اینکه حتی بخونشون
سوابق رو بهم داد.
1447
01:46:52,854 --> 01:46:55,100
[سوابق خانم باربارا گلدین]
1448
01:46:55,125 --> 01:46:57,375
خلاصه جعبهای پیدا شد...
1449
01:46:57,625 --> 01:47:01,833
که من بهش میگفتم «جعبهی مدارک مهم».
1450
01:47:01,869 --> 01:47:07,391
[بعد کار کردن با این دختر جوان،
متوجه شدم که به شدت ترسیده.]
1451
01:47:07,416 --> 01:47:13,750
تاریخچهی بیمارستانی باربارا بود که
میتونستم بخونم. ولی خیلی ترسیده بودم.
1452
01:47:14,368 --> 01:47:17,284
میخواستم ازش باخبر بشم،
ولی دلم نمیخواست بفهمم.
1453
01:47:17,309 --> 01:47:20,120
[...تست رورشاک...]
1454
01:47:20,199 --> 01:47:26,697
[...آینده رو با تمام زیبایی
و خونریزیهاش میبینه...]
1455
01:47:29,000 --> 01:47:34,458
نمیدونستم اولین جایی که
فرستاده بودنش یتیمخانه بود.
1456
01:47:38,416 --> 01:47:42,083
که بعد پردههای اونجا رو
آتیش زد و فرار کرد.
1457
01:47:42,435 --> 01:47:45,016
[پردههای اتاقش را آتش زد.]
1458
01:47:45,041 --> 01:47:48,500
باربارا رو «نوجوان سرکش» خطاب کرده بودن.
1459
01:47:48,528 --> 01:47:56,757
[رفتارهای خانم گلدین هیجانی،
سرکشانه و پر از غیض است.]
1460
01:47:58,666 --> 01:48:03,083
گفته شده در مصاحبهای
یک روانپزشک گفته بود...
1461
01:48:03,333 --> 01:48:06,875
که همسر آقای گلدین باید بستری بشه،
نه دختر ایشون.
1462
01:48:07,125 --> 01:48:10,750
که این توی سوابق بیمارستان هم نوشته شده.
1463
01:48:10,781 --> 01:48:17,133
[مدارک زیادی دال بر این است که بستری نشدن
خانم گلدین برای باربارا مضر است.]
1464
01:48:17,166 --> 01:48:22,833
چندین سال یکی از اعضای خانوادهی مادرم
ازش سو استفادهی جنسی میکرد.
1465
01:48:22,888 --> 01:48:25,600
[ایشون میخواد با حذف دخترش از زندگی خودش،
به مشکلات ریشهای خودش رسیدگی کنه.]
1466
01:48:25,625 --> 01:48:30,541
و بعد اینکه خواهرم به بلوغ رسید،
مادرم نتونست باهاش کنار بیاد.
1467
01:48:36,833 --> 01:48:48,033
{\an8}[رفتار بیمار، رفتار یک نوجوان عادی است.
والدین به درستی با او برخورد نمیکنند.]
1468
01:48:38,291 --> 01:48:42,291
خواهرم نمیدونست چطور خودش رو بروز بده.
هیچ درکی از بلوغ نداشت.
1469
01:48:42,541 --> 01:48:44,625
بیماری روانی نداشت.
1470
01:48:51,500 --> 01:48:55,250
متوجه شدم چقدر براش سخت بوده
که زنده بمونه.
1471
01:48:58,625 --> 01:49:01,083
خیلی دلش میخواست خونهای داشته باشه.
1472
01:49:02,833 --> 01:49:07,541
اگه کسایی رو پیدا میکرد
که بتونن بهش عشق بورزن،
1473
01:49:08,791 --> 01:49:10,916
الان زنده بود.
1474
01:49:13,553 --> 01:49:19,430
[خواهران، قدیسان و سیبلها
گزیده تصاویر سهقطعهای، ۲۰۰۴ تا ۲۰۲۱]
1475
01:49:37,875 --> 01:49:40,583
افراد حاضر به پلیس گفتن که کمی قبل حادثه،
1476
01:49:40,833 --> 01:49:42,000
خانم گلدین رو دیده بودن...
1477
01:49:42,208 --> 01:49:45,250
که میپرسید قطار بعد ساعت چند میرسه.
1478
01:49:45,500 --> 01:49:50,041
کمی قبل از ساعت ۵:۳۰: عصر،
خانم گلدین دفترچه جیبیاش رو...
1479
01:49:50,291 --> 01:49:54,333
کنار ریل گذاشت، و در حالی که
قطار کپیتول لیمیتد نزدیک میشد،
1480
01:49:54,583 --> 01:49:57,166
روی ریل دراز کشید.
1481
01:49:57,416 --> 01:50:02,166
مهندس قطار به پلیس گفت که ایشون رو دیدن
و بلافاصله ترمزها رو کشیدن،
1482
01:50:02,416 --> 01:50:05,000
ولی موفق نشدن قطار رو متوقف کنن.
1483
01:50:05,250 --> 01:50:09,333
متخصص آسیبشناسی مرگ ایشون رو
با عنوان خودکشی ثبت کرد.
1484
01:50:09,583 --> 01:50:15,458
سایر شرایطی که در مرگ ایشون نقش داشته:
افسردگی روانی شدید.
1485
01:50:28,125 --> 01:50:31,416
آخه مشکل از اینجاست.
آدم با این حرفها بزرگ میشه که...
1486
01:50:31,666 --> 01:50:34,375
«چنین اتفاقی نیفاد. چنین چیزی ندیدی.»
1487
01:50:34,625 --> 01:50:38,333
«چنین چیزی نشنیدی».
اونوقت آدم چی کار کنه؟
1488
01:50:38,583 --> 01:50:41,750
اونوقت چطور به خودش باور داشته باشه؟
چطور به خودش اعتماد کنه؟
1489
01:50:41,958 --> 01:50:44,625
چطور همچنان به خودش اعتماد کنه؟
1490
01:50:44,750 --> 01:50:47,625
و چطور به دنیا نشون بده...
1491
01:50:47,791 --> 01:50:51,875
که چنن تجربیاتی داشته؟
یا چنین چیزهایی شنیده؟
1492
01:50:52,125 --> 01:50:55,333
برای همینه که من عکس میگیرم.
1493
01:51:04,958 --> 01:51:07,958
- نان، چی کار می...
- خوشگل شدی. خیلی ناز شدی.
1494
01:51:08,208 --> 01:51:10,375
- نان، صدا رو هم ضبط میکنه؟
- معلومه.
1495
01:51:08,358 --> 01:51:16,255
{\an8}[تصاویری از مستند ناتمام]
1496
01:51:10,625 --> 01:51:11,791
خاک عالم!
1497
01:51:12,333 --> 01:51:13,750
بیا عزیزم.
1498
01:51:18,291 --> 01:51:21,375
مامانم عشق رقصه.
1499
01:51:23,583 --> 01:51:26,666
میخواد به شوهر پیرش یاد بده
چطوری قر کمرش رو خالی کنه.
1500
01:51:27,541 --> 01:51:29,500
از این رقص خوشم میاد...
1501
01:51:30,583 --> 01:51:33,250
- بیا وسط مامان!
- بیا وسط دیگه.
1502
01:51:39,500 --> 01:51:43,208
پدر و مادرم صلاحیت فرزنددار شدن نداشتن.
1503
01:51:45,291 --> 01:51:49,000
بچهدار شدن چون ازشون
انتظار داشتن که بچه بیارن،
1504
01:51:49,250 --> 01:51:52,791
نه اینکه خودشون انسان دیگهای رو پرورش بدن.
1505
01:51:54,875 --> 01:51:56,458
چه خوب میرقصید!
1506
01:52:01,208 --> 01:52:04,500
- آره، ولی بالاتر نگهش دار.
- اینجا خوبه؟
1507
01:52:05,250 --> 01:52:06,833
- آره، قشنگ شد.
- میبینی؟
1508
01:52:07,083 --> 01:52:10,875
باربارا نان رو خیلی دوست داشت.
خیلی با همدیگه صمیمی بودن.
1509
01:52:14,333 --> 01:52:20,166
وقتی مرد با خودش دفترچهی جیبی داشت.
کتار کوچولویی از سرودهای مذهبی.
1510
01:52:21,250 --> 01:52:24,000
و توش کلی نقل قولهای قشنگ از...
1511
01:52:24,333 --> 01:52:27,458
- کنراد داشت.
- کتاب قلب تاریکی داشت.
1512
01:52:27,958 --> 01:52:32,958
از جوزف کنراد. اونم عین نان بود.
حسابی اهل کتاب.
1513
01:52:34,166 --> 01:52:40,666
نقلقولهاش رو طبقهی بالا دارم،
ولی توشون...
1514
01:52:48,333 --> 01:52:49,500
- میشه نگهش داری؟
- آره.
1515
01:52:49,750 --> 01:52:52,083
- تو برو نقلقولها رو بیار.
- نگهش دار.
1516
01:52:52,625 --> 01:52:56,791
- نقلقولی درمورد حسرت بود.
- آره، حسرت بیپایان.
1517
01:53:03,458 --> 01:53:05,208
الان روشنه؟
1518
01:53:05,458 --> 01:53:07,833
نقل قولی از قلب تاریکی...
1519
01:53:08,083 --> 01:53:10,416
و روی تکه کاغذی نوشته شده بود؟
1520
01:53:11,500 --> 01:53:15,708
«بس مضحک این زندگی
که گویی چیدمانیست...»
1521
01:53:15,958 --> 01:53:19,625
«از منطقی بیرحمانه به سوی هدفی بیهوده.»
1522
01:53:20,458 --> 01:53:25,000
«بیشترین امید انسان به یافتن
دانش خودشناسی است،»
1523
01:53:35,333 --> 01:53:37,416
«...که دیر آن را فرا میگیرد.»
1524
01:53:38,750 --> 01:53:41,833
«و پیشمانیهایی بیپایان را
با خود به همراه میآورد.»
1525
01:53:50,685 --> 01:53:53,685
[بس مضحک این زندگی
که گویی چیدمانیست...]
1526
01:53:53,710 --> 01:53:56,210
[از منطقی بیرحمانه به سوی هدفی بیهوده.]
1527
01:53:56,235 --> 01:53:58,735
[بیشترین امید انسان به یافتن
دانش خودشناسی است،]
1528
01:53:58,760 --> 01:54:00,260
[...که دیر آن را فرا میگیرد.]
1529
01:54:00,285 --> 01:54:03,677
[و پیشمانیهایی بیپایان را
با خود به همراه میآورد.]
1530
01:54:04,541 --> 01:54:11,541
گمونم این داستان حائز اهمیت باشه.
نه فقط برای من، بلکه برای جامعه...
1531
01:54:15,025 --> 01:54:18,650
داستانی درمورد انطباق و انکار.
1532
01:54:20,666 --> 01:54:22,875
و همچنین درمورد تابو.
1533
01:54:24,666 --> 01:54:29,375
مسائل اشتباهی برای انسان مثل راز میشه.
و همین موجب نابودیشون میشه.
1534
01:54:32,666 --> 01:54:37,250
خواهرم یکی از قربانیان این تابو بود،
ولی میدونست چطور باید باهاش بجنگه.
1535
01:54:40,208 --> 01:54:45,500
سرکشی خواهرم... نقطهی شروع
سرکشی من شد.
1536
01:54:47,666 --> 01:54:49,875
راه زندگیم رو نشونم داد.
1537
01:54:54,333 --> 01:54:56,916
- یک دقیقه دوربین رو خاموش کنیم.
- باشه.
1538
01:55:26,291 --> 01:55:27,500
عه، عجب.
1539
01:55:35,591 --> 01:55:38,961
[چهار سال پس از اولین اقدامات پِین،]
1540
01:55:38,985 --> 01:55:42,614
[موزهی مِت تابلویی که نام
سکلر رویش بود را پایین آورد.]
1541
01:55:44,416 --> 01:55:45,375
وای.
1542
01:55:46,360 --> 01:55:53,360
مترجم: «حامی مغیثی»
در تلگرام: Timelordsubs@
1543
01:55:54,166 --> 01:55:55,958
موفق شدیم جیگر.
1544
01:56:01,083 --> 01:56:04,458
چهار سال زحمت کشیدیم.
کنگره که هیچ زحمتی نکشید.
1545
01:56:04,666 --> 01:56:06,958
وزارت دادگستری هنوزم کاری نکرده.
1546
01:56:07,208 --> 01:56:13,375
دادگاه ورشکستگی که...
حتی کوچکترین پیگردی انجام نداد.
1547
01:56:13,625 --> 01:56:18,041
دادگاه کاملا ازشون حمایت کرد.
1548
01:56:18,291 --> 01:56:22,125
و فقط اینجا بود که محکومشون کرد،
فقط اینجا.
1549
01:56:22,291 --> 01:56:23,208
که یعنی موفق شدیم.
1550
01:56:29,666 --> 01:56:30,666
وای...
1551
01:56:32,958 --> 01:56:35,083
وای خدایا. چه حس خوبی داره.
1552
01:56:36,708 --> 01:56:38,666
- محشره.
- حرف نداره.
1553
01:56:40,208 --> 01:56:45,541
- سکلرها الان «منابع خصوصی» هستن.
- تکون نخور.
1554
01:56:45,791 --> 01:56:48,666
ولی ننوشته چه «منابع خصوصی»ای.
1555
01:56:51,083 --> 01:56:52,458
خیلی قشنگه!
1556
01:56:52,750 --> 01:56:54,958
- وای پسر.
- خیلی باحاله!
1557
01:56:55,427 --> 01:56:57,054
حتی باورش سخته.
1558
01:56:57,609 --> 01:57:02,609
ارائه شده توسط سینما دریمینگ
@CineDreaming
1559
01:57:02,634 --> 01:57:06,677
[پس از این اقدام موزهی مِت،
اسم سکلر از موزههایی از جمله...]
1560
01:57:06,701 --> 01:57:10,842
[گوگنهایم، بریتانیا، گالری سرپنتین،]
1561
01:57:10,866 --> 01:57:14,578
[و دانشگاهها و موزههای مختلفی حذف شد.]
1562
01:57:14,650 --> 01:57:17,260
[سکلرها به فیلمسازان گفتند اطلاعاتی...]
1563
01:57:17,294 --> 01:57:20,167
[از اعضای پِین و مطبوعات
جاسوسی کردهاند، «نادرست» است.]
1564
01:57:20,192 --> 01:57:25,524
[همچنین گفتند از ۱۰.۴ میلیاردی
که پیش از ورشکستگی پرودو،]
1565
01:57:25,548 --> 01:57:27,912
[بین اعضای خانواده تقسیم شده بود،
بیش از نیمی از آن...]
1566
01:57:27,937 --> 01:57:31,598
[صرف مالیات و سرمایهگذاری
در شرکتهای دیگر شد.]
1567
01:57:31,820 --> 01:57:35,368
[بحران اوردوز در آمریکا بیش از
نیم میلیون تلفات به بار آورد.]
1568
01:57:35,393 --> 01:57:39,016
[مارس ۲۰۲۲ بیشترین میزان مرگ سالانه را
با بیش از ۱۰۹ هزار مرگ ثبت کرد.]
1569
01:57:39,041 --> 01:57:43,846
[موسسههای کنشگران، از جمله پِین،
همچنان برای مراکز جلوگیری از اوردوز،]
1570
01:57:43,871 --> 01:57:46,003
[و مراکز کاهش آسیبات، تلاش میکنند.]
1571
01:57:46,103 --> 01:57:51,103
«زن، زندگی، آزادی»