1 00:00:05,044 --> 00:00:10,144 برای گروه تلگرام سینما‌کلاب 2 00:00:10,627 --> 00:00:12,504 خب، شروع کنیم. 3 00:00:13,555 --> 00:00:14,764 و همه از خودشون می‌پرسن 4 00:00:14,848 --> 00:00:17,142 چرا من با این دوربین فیلم‌برداری راه افتادم. 5 00:00:18,309 --> 00:00:21,271 اون کلادینه، یکی از بچه‌های بخش وصول مطالبات ما. 6 00:00:21,331 --> 00:00:24,126 دارم فیلم می‌گیرم تا مامانم ببینه کجا کار می‌کنم. 7 00:00:28,361 --> 00:00:31,781 اینجا بخش وصول مطالباته. ولی فکر نکنم کسی اینجا باشه. 8 00:00:31,865 --> 00:00:34,242 من اینجام، احمق. 9 00:00:34,325 --> 00:00:36,077 خب، آخه حواسم اون‌طرف بود. 10 00:00:36,161 --> 00:00:39,622 و اینجا هم پَمیه، و اون واقعاً یه پارچه گُله. 11 00:00:39,706 --> 00:00:40,790 اوه، آره. 12 00:00:40,929 --> 00:00:44,196 ساختمان آلفرد مورا - اوکلاهماسیتی 13 00:00:44,252 --> 00:00:46,463 من تو تعاونی اعتبار 14 00:00:46,546 --> 00:00:48,631 ساختمون فدرالِ مرکز شهر کار می‌کردم. 15 00:00:48,715 --> 00:00:51,009 {\an8}سلام آقای موگ. ایمی هستم از تعاونی اعتبار. 16 00:00:51,092 --> 00:00:52,594 {\an8}واقعاً هیجان‌زده بودم 17 00:00:52,677 --> 00:00:55,597 {\an8}چون داشتم کارای خرید اولین خونه‌م رو نهایی می‌کردم. 18 00:00:55,680 --> 00:00:58,308 برای همین وقتی اون روز صبح رفتم سر کار، 19 00:00:58,391 --> 00:01:00,435 داشتم با دوستام در موردش گپ می‌زدم. 20 00:01:00,518 --> 00:01:02,479 - اونم کلادِته. - سلام! 21 00:01:02,562 --> 00:01:05,607 و همین‌جوری این‌ور اون‌ور می‌رفتم، با همه حرف می‌زدم و سر می‌زدم. 22 00:01:06,608 --> 00:01:08,318 اصلاً کار نمی‌کردم دیگه. 23 00:01:08,401 --> 00:01:09,611 سلام مامان. 24 00:01:10,111 --> 00:01:12,405 من واقعاً آدمایی که باهاشون کار می‌کردم رو دوست داشتم. 25 00:01:12,489 --> 00:01:14,633 یه جور حس صمیمیت و همبستگی تو کل ساختمون بود. 26 00:01:14,657 --> 00:01:15,909 ایشون مِری‌ان. 27 00:01:15,992 --> 00:01:17,035 سلام مامان و بابا. 28 00:01:17,118 --> 00:01:20,413 و کل جمع دوستای من، بچه‌های کارم بودن. 29 00:01:20,497 --> 00:01:21,831 اونا دوستای من بودن. 30 00:01:24,709 --> 00:01:25,877 قدرش رو نمی‌دونستم. 31 00:01:28,630 --> 00:01:31,591 سازمان‌های دولتی تو ساختمون فدرال عبارت بودن از: 32 00:01:31,674 --> 00:01:37,972 تأمین اجتماعی، وزارت مسکن (HUD)، اداره نظارت بر اسلحه (ATF)، سرویس مخفی، و یه مهدکودک هم اونجا بود. 33 00:01:46,940 --> 00:01:51,194 {\an8}تونی کوچولو اون موقع شش ماهه بود. 34 00:01:51,277 --> 00:01:56,950 و من به عنوان ضابط یه قاضی تو دادگاه شهرستان، پایین همین خیابون کار می‌کردم. 35 00:01:57,826 --> 00:01:59,929 {\an8}می‌خواستم در طول روز بتونم ببینمش و بهش سر بزنم. 36 00:01:59,953 --> 00:02:03,248 {\an8}مهدکودکِ ساختمون «مورا» نزدیک بود، 37 00:02:03,331 --> 00:02:05,041 برای همین تصمیم گرفتیم اونجا بذاریمش. 38 00:02:06,960 --> 00:02:09,796 یه برنامه ویژه براتون داریم در «اوکلاهما ساعت چهار» امروز. 39 00:02:09,879 --> 00:02:12,465 می‌خوایم شما رو به دنیای فانتزی ببریم... 40 00:02:12,549 --> 00:02:17,762 {\an8}من سی سالم بود. نه روز بود که تو «کانال ۹» کار می‌کردم. 41 00:02:17,846 --> 00:02:19,698 {\an8}اون روز صبح که داشتم می‌رفتم سر کار، خیلی هیجان داشتم 42 00:02:19,722 --> 00:02:22,743 {\an8}چون قرار بود مجری برنامه ساعت چهار بعدازظهر باشم، 43 00:02:22,767 --> 00:02:26,187 و داشتیم مقدمات این برنامه جدید رو می‌چیدیم 44 00:02:26,271 --> 00:02:28,371 که قرار بود از «کانال ۹» شروع بشه. 45 00:02:28,439 --> 00:02:30,984 یه کت سبز داشتم و یه پیرهن سفید بزرگ، 46 00:02:31,067 --> 00:02:33,212 و با خودم گفتم، «باید جواهرات خوشگلم رو بندازم،» 47 00:02:33,236 --> 00:02:34,779 می‌خواستم خوش‌تیپ به نظر برسم. 48 00:02:34,863 --> 00:02:37,466 و یادمه که تا سر کار با کلی هیجان رانندگی می‌کردم. 49 00:02:37,490 --> 00:02:38,783 روز قشنگی بود. 50 00:02:41,202 --> 00:02:42,287 ما هیچ... 51 00:02:42,871 --> 00:02:44,849 {\an8}من داشتم تو دانشگاه اوکلاهما کار می‌کردم 52 00:02:44,873 --> 00:02:47,750 {\an8}به‌عنوان رزیدنت سال سوم بخش اورژانس و تروما. 53 00:02:47,834 --> 00:02:51,629 ساعت ۷ صبح که شیفتم تموم شد، هم سرگیجه داشتم، هم حالت تهوع، 54 00:02:51,713 --> 00:02:53,423 و فقط می‌خواستم برم بخوابم. 55 00:02:54,883 --> 00:02:57,528 یکی از دوستام زنگ زد، و می‌خواست برای صبحونه بریم بیرون. 56 00:02:57,552 --> 00:03:00,597 تو این چهار سالی که تو دانشگاه اوکلاهما بودم، هیچ‌وقت صبحونه بیرون نرفته بودم، 57 00:03:01,431 --> 00:03:03,224 ولی اون یه بار رو قبول کردم. 58 00:03:08,479 --> 00:03:12,275 یکی از همکارام، رابین، که هفت ماهه باردار بود، 59 00:03:12,358 --> 00:03:15,612 اومد و پشت میز کناری من نشست. 60 00:03:16,446 --> 00:03:18,823 و تلفن زنگ زد. 61 00:03:19,449 --> 00:03:24,829 چیز بعدی که یادمه، یه صدای غرش وحشتناک تو سرم بود. 62 00:03:36,167 --> 00:03:43,481 بمبگذاری اوکلاهماسیتی زیرنویس: اشکان هیدی 63 00:03:45,582 --> 00:03:48,209 بچه‌ها همین الان گزارش یه انفجار تو شهر داشتیم 64 00:03:48,629 --> 00:03:49,996 میتونی موقعیتش رو بهم بدی؟ 65 00:03:50,437 --> 00:03:51,850 تقاطع برادوی و خیابان پنجم 66 00:03:51,905 --> 00:03:55,391 جلوی ساختمون فدرال به طور کامل 67 00:03:55,438 --> 00:03:57,892 از بین رفت؛ از پایین تا بالا؛ 68 00:03:58,150 --> 00:04:01,237 به هر چی آمبولانس و آتش نشانی که بتونی دست و پا کنی نیاز داریم. 69 00:04:01,624 --> 00:04:03,770 رفیق گوش بده اوضاع ناجوره. 70 00:04:09,415 --> 00:04:11,709 ۱۹ آوریل یه روز خاص بود. 71 00:04:12,210 --> 00:04:13,378 یه مراسم گلریزان داشتیم 72 00:04:13,461 --> 00:04:16,089 برای المپیک ویژه (معلولان ذهنی). یه مسابقه گلف بود. 73 00:04:16,965 --> 00:04:20,677 تقریباً تمام رؤسای سازمان‌های انتظامی اونجا بودن. 74 00:04:21,302 --> 00:04:26,266 {\an8}ما تازه اولین ضربه‌هامون رو زده بودیم، که یهو پیجر من به صدا دراومد. 75 00:04:27,767 --> 00:04:32,689 و بعدش، پیجر بقیه‌ی رؤسای سازمان‌ها هم شروع کرد به زنگ زدن. 76 00:04:33,940 --> 00:04:36,290 به ما گفتن که یه نوع بمب‌گذاری 77 00:04:36,359 --> 00:04:37,568 تو ساختمون فدرال شده. 78 00:04:37,652 --> 00:04:40,530 ما هم سریع برگشتیم سمت اوکلاهماسیتی، 79 00:04:40,613 --> 00:04:45,410 ولی هیچ‌وقت فکر نمی‌کردیم ابعاد فاجعه در این حد باشه. 80 00:04:45,493 --> 00:04:47,193 {\an8}من تامی پین هستم، از اتاق خبر تلویزیون ۹. 81 00:04:47,245 --> 00:04:50,707 {\an8}اگه هرجای مرکز شهر باشید، احتمالاً صداش رو شنیدید و حسش کردید. 82 00:04:50,790 --> 00:04:53,918 {\an8}یه نوع انفجار در مرکز شهر. 83 00:04:54,002 --> 00:04:56,421 این یه تصویر زنده از رنجر ۹ ـه. 84 00:04:56,504 --> 00:04:58,047 جسی تو هلی‌کوپتر شماره ۹ ـه. 85 00:04:58,131 --> 00:05:01,175 جسی، بهمون بگو از بالا چی می‌بینی. 86 00:05:01,676 --> 00:05:03,803 تامی، می‌تونی دود سیاه و غلیظ رو ببینی 87 00:05:03,886 --> 00:05:06,556 که از ساختمون دادگاه فدرال تو مرکز شهر بلند می‌شه. 88 00:05:06,639 --> 00:05:10,268 می‌تونیم ببینیم شیشه‌های ساختمون‌های اداریِ دیگه 89 00:05:10,351 --> 00:05:12,228 تا حدود پنج بلوک اون‌طرف‌تر شکسته. 90 00:05:14,063 --> 00:05:15,063 {\an8}تامی. 91 00:05:16,190 --> 00:05:17,066 تامی. 92 00:05:17,150 --> 00:05:21,070 انگار یه قسمت از ساختمون کلاً نابود شده. 93 00:05:21,154 --> 00:05:23,007 باید دور بزنیم بریم اون‌طرف‌تر. 94 00:05:23,031 --> 00:05:25,092 به ما گفتن ساختمون فدراله. 95 00:05:25,116 --> 00:05:29,704 میکروفون من بازه، درسته؟ اگه شما... سعی کنیم میکروفونم باز بمونه اگه می‌شه، 96 00:05:29,787 --> 00:05:31,515 تا بتونم با جسی صحبت کنم. 97 00:05:31,539 --> 00:05:35,019 اگه شما... همین‌طور که هلی‌کوپتر داره دور ساختمون فدرال می‌چرخه... 98 00:05:35,043 --> 00:05:37,253 - وای. خدای من. - این صحنه رو ببینید. 99 00:05:37,337 --> 00:05:39,047 واقعاً باورنکردنیه. 100 00:05:39,130 --> 00:05:42,030 یه طرف ساختمون فدرال کلاً ریخته. جسی؟ 101 00:05:42,091 --> 00:05:45,011 حدود یک‌سوم ساختمون کلاً نابود شده. 102 00:05:45,511 --> 00:05:50,183 و می‌تونید این دود و آوار و آتیش رو روی زمین ببینید. 103 00:05:50,266 --> 00:05:52,185 تو مرکز شهر، روی زمین. 104 00:05:52,685 --> 00:05:54,479 اوه... این واقعاً فاجعه‌باره. 105 00:05:55,438 --> 00:05:59,150 و ما در حال حاضر مطمئن نیستیم که علت انفجار چی بوده. 106 00:05:59,233 --> 00:06:00,902 داشتیم صبحونه می‌خوردیم، 107 00:06:00,985 --> 00:06:04,235 که یه انفجار رخ داد که ما رو از جامون پروند. 108 00:06:07,158 --> 00:06:11,621 بلند شدم و تا دم در رفتم، و انگار داشت کاغذ می‌بارید. 109 00:06:11,704 --> 00:06:14,832 انگار داشت برفِ کاغذ می‌اومد. و همه‌جا پر از آوار بود. 110 00:06:16,667 --> 00:06:18,753 ولی خیلی سورئال بود. سکوت مطلق. 111 00:06:20,338 --> 00:06:22,590 صدای دزدگیر یه ماشین از دور می‌اومد. 112 00:06:22,673 --> 00:06:25,173 غیر از اون، فقط صدای جیک‌جیک پرنده‌ها بود. 113 00:06:25,968 --> 00:06:28,513 وقتی موج انفجار تو خیابون پخش شد، 114 00:06:28,596 --> 00:06:31,724 همه‌ی شیشه‌های ساختمونای بلند رو از جا کند. 115 00:06:31,808 --> 00:06:33,810 همه‌ی ماشین‌ها رو له کرده بود. 116 00:06:35,770 --> 00:06:38,773 و من به سرعت رفتم به سمت ساختمون فدرال. 117 00:06:40,900 --> 00:06:45,446 وقتی انفجار اتفاق افتاد، ما تو دادگاه بودیم، و کامل حسش کردیم. 118 00:06:45,947 --> 00:06:48,241 تایل‌های سقف ریخت پایین. 119 00:06:48,324 --> 00:06:49,617 شیشه‌ها خرد شد. 120 00:06:49,700 --> 00:06:51,744 - بزن بریم. - تخلیه کنید. 121 00:06:51,828 --> 00:06:54,997 مردم داد می‌زدن: «برید بیرون. تخلیه کنید. برید بیرون.» 122 00:06:57,250 --> 00:06:58,626 یه هرج‌ومرجی بود. 123 00:07:06,467 --> 00:07:09,554 می‌شنیدم که مردم می‌پرسیدن: «چی شده؟» 124 00:07:09,637 --> 00:07:13,433 همون‌موقع بود که شنیدم یه پلیس به یکی دیگه تو جمعیت گفت... 125 00:07:14,183 --> 00:07:18,354 ...انفجار تو ساختمون «مورا» اتفاق افتاده. 126 00:07:18,438 --> 00:07:21,732 و من با خودم گفتم «نه!» و فقط یادمه که شروع کردم به جیغ زدن. 127 00:07:24,610 --> 00:07:28,698 وقتی من رسیدم، پارکینگ کامل غرق آتیش بود. 128 00:07:28,781 --> 00:07:32,231 ساختمون از وسط نصف شده بود، می‌شد داخلش رو دید. 129 00:07:33,536 --> 00:07:36,223 مردم اومده بودن بیرون و مثل زامبی‌ها راه می‌رفتن، 130 00:07:36,247 --> 00:07:39,125 تا جایی که می‌تونستن می‌رفتن و بعد از پا می‌افتادن. 131 00:07:40,126 --> 00:07:41,461 تو شوک بودن. 132 00:07:42,086 --> 00:07:45,047 یه خانوم جوون خودش رو تا لب جدول رسوند، 133 00:07:45,131 --> 00:07:46,859 و به یه نقطه‌ای خیره شده بود. 134 00:07:46,883 --> 00:07:48,777 رفتم جلو گفتم: «حالتون خوبه؟» 135 00:07:48,801 --> 00:07:50,845 نگاهم کرد و گفت: 136 00:07:50,928 --> 00:07:52,972 «نمی‌دونم. نمی‌دونم.» 137 00:07:53,055 --> 00:07:55,183 اصلاً نمی‌دونست چه بلایی سرش اومده. 138 00:07:56,184 --> 00:07:57,435 رابین، از محل حادثه. 139 00:07:57,518 --> 00:07:59,562 رابین، صدای ما رو داری؟ بله، دارم. 140 00:07:59,645 --> 00:08:00,563 {\an8}باورنکردنیه. 141 00:08:00,646 --> 00:08:03,546 {\an8}همه اینجا یه حرف می‌زنن: «آدم باورش نمیشه... 142 00:08:03,608 --> 00:08:05,735 {\an8}...که یه همچین اتفاقی تو اوکلاهاما سیتی بیفته.» 143 00:08:06,402 --> 00:08:09,947 به عنوان یه خبرنگار، یه آدم، یه انسان، اینجا جامعه‌ی منه. 144 00:08:10,031 --> 00:08:12,742 آدم بین دوراهی‌های مختلفی گیر می‌کنه که... 145 00:08:13,242 --> 00:08:14,344 ...چطور کارت رو انجام بدی، 146 00:08:14,368 --> 00:08:16,662 و چطور برای این همه آدم دل بسوزونی. 147 00:08:16,746 --> 00:08:20,496 شما مصدوما رو درمان کردید. اونا چی می‌گفتن؟ اونایی که آسیب دیده بودن. 148 00:08:20,541 --> 00:08:22,603 فقط شوک. اونا کاملاً تو شوک بودن. 149 00:08:22,627 --> 00:08:27,131 یادمه، یکم اون‌طرف‌تر یه افسر پلیس بود، که رسماً... 150 00:08:28,341 --> 00:08:29,341 ...درمونده شده بود. 151 00:08:31,427 --> 00:08:34,597 فکر کنم این شاید بهترین کلمه برای حال همه‌مون بود. 152 00:08:34,680 --> 00:08:37,433 فقط... درمونده. 153 00:08:40,394 --> 00:08:44,273 وقتی درگیر یه پرونده‌ی بزرگ میشی، می‌دونی که قراره یه هرج‌ومرج کامل باشه. 154 00:08:44,357 --> 00:08:47,401 این دیگه مسخره‌س. یعنی... باورم نمیشه. 155 00:08:48,694 --> 00:08:51,822 اولین کاری که کردم این بود که محیط اطراف رو کنترل کنم، 156 00:08:51,906 --> 00:08:54,367 چون باید صحنه جرم رو حفظ کنی. 157 00:08:54,450 --> 00:08:56,744 چند بار باید بگم؟ برید عقب! 158 00:08:57,912 --> 00:08:59,413 خیابونا رو بسته بودن. 159 00:08:59,497 --> 00:09:03,417 من هی سعی می‌کردم برم تو. نمی‌تونستم برم چون نمیذاشتن رد بشیم. 160 00:09:03,918 --> 00:09:06,003 یادمه سر یه افسر پلیس داد زدم، 161 00:09:06,087 --> 00:09:10,883 گفتم: «من باید رد شم. باید برسم به پسرم.» 162 00:09:11,467 --> 00:09:12,885 «اون تو مهدکودکه.» 163 00:09:13,511 --> 00:09:15,846 اون موقع بود که گفت: 164 00:09:15,930 --> 00:09:18,891 «همه بچه‌ها رو دارن می‌برن بیمارستان.» 165 00:09:19,475 --> 00:09:22,079 {\an8}اوضاع اینجا خیلی آشفته‌س. دارن سعی می‌کنن کنترلش کنن. 166 00:09:22,103 --> 00:09:25,189 {\an8}ما تا این لحظه هیچ گزارشی از تلفات نداشتیم. 167 00:09:25,273 --> 00:09:27,608 {\an8}قطعاً، همون‌طور که گفتم، تعداد مصدوما زیاده. 168 00:09:27,692 --> 00:09:30,528 معلومه که ما می‌خواستیم اوضاع رو دست بگیریم، 169 00:09:31,320 --> 00:09:36,617 ولی تو این مورد، نجات جون آدما اولویت اول و مهم‌تر از هر چیز دیگه‌ای بود. 170 00:09:39,120 --> 00:09:40,580 همه چی خیلی سریع پیش می‌رفت. 171 00:09:40,663 --> 00:09:43,874 پنج، ده، پونزده ثانیه وقت داشتی که وضعیت یه نفر رو بررسی کنی. 172 00:09:43,958 --> 00:09:46,210 خب، هر وقت شما آماده باشید، ما هم آماده‌ایم که... 173 00:09:46,294 --> 00:09:49,297 پس من دنبال علائم حیات می‌گردم. هر نشونه‌ای از زنده بودن. 174 00:09:49,380 --> 00:09:52,300 رفلکس قرنیه، تنفس، ضربان قلب، نبض. 175 00:09:52,383 --> 00:09:57,096 هر چیزی که بهم نشون بده حداقل یه نشونه از حیات وجود داره. 176 00:09:57,722 --> 00:10:00,308 من مشخص می‌کردم کدوما باید اول برن، 177 00:10:00,391 --> 00:10:02,435 و کدوما می‌تونن چند دقیقه صبر کنن. 178 00:10:03,227 --> 00:10:04,729 این یکی اورژانسیه! 179 00:10:04,812 --> 00:10:07,648 و بعدش... اونایی که قرار نبود برن. 180 00:10:08,816 --> 00:10:11,193 این یعنی دقیقاً تریاژِ بحران. (اولویت‌بندی مصدومان در حوادث انبوه) 181 00:10:11,861 --> 00:10:13,130 می‌تونی اسمتو بگی؟ 182 00:10:13,154 --> 00:10:15,531 و چیزی که همه اینا رو بدتر می‌کرد، حضور بچه‌ها بود. 183 00:10:15,615 --> 00:10:16,949 می‌تونی اسمتو بگی؟ 184 00:10:19,327 --> 00:10:21,996 بچه‌هامون... 185 00:10:26,042 --> 00:10:28,042 من دیدم فقط یکی از اون بچه‌ها رو بیرون آوردن... 186 00:10:28,085 --> 00:10:29,337 ...که علائم حیات داشت. 187 00:10:29,420 --> 00:10:31,565 و درست پشت سرش، یه خانوم مسن‌تر بود... 188 00:10:31,589 --> 00:10:35,635 ...که روی برانکارد آورده بودنش، و هر دوشون داشتن نفسای آخر رو می‌کشیدن. 189 00:10:37,595 --> 00:10:40,389 ولی اون بچه دچار جراحات مرگبار مغزی شده بود، 190 00:10:41,140 --> 00:10:44,644 برای همین بهشون گفتم بپیچنش، 191 00:10:44,727 --> 00:10:47,104 ببرنش به سردخونه‌ی موقتی که درست کرده بودیم، 192 00:10:47,188 --> 00:10:51,150 و یه نفر پیش بچه بمونه تا نفسش قطع بشه. 193 00:10:51,233 --> 00:10:56,322 خیلی‌ها با این قضیه کنار نیومدن و... بهم فحش دادن. 194 00:10:56,822 --> 00:10:59,241 گفتن: «حتماً شوخیت گرفته، مردیکه.» 195 00:10:59,950 --> 00:11:03,621 و من گفتم: «چیزی برای نجات نمونده. من اینجا یه زن دیگه دارم.» 196 00:11:03,704 --> 00:11:07,083 «دو نفر دیگه هم دارن میان. تعداد مصدومای بدحال خیلی زیاده.» 197 00:11:10,711 --> 00:11:13,861 و وقتی بلند شدم و برگشتم، مادرش پشتم بود. 198 00:11:14,465 --> 00:11:16,842 گیج و منگ بود. و... 199 00:11:24,392 --> 00:11:26,852 با بچه‌ش نرفت. فقط براش دست تکون داد. 200 00:11:27,645 --> 00:11:28,645 فقط... انگار... 201 00:11:28,688 --> 00:11:32,858 وقتی داشتیم می‌بردیمش، فقط دست تکون داد... و راهشو کشید و رفت. 202 00:11:52,982 --> 00:11:55,889 یک ساعت و هجده دقیقه بعد از انفجار بمب 203 00:12:01,637 --> 00:12:05,433 ستاد فرماندهی اوکلاهاما سیتی داشت پشت سر هم واحد اعزام می‌کرد... 204 00:12:05,516 --> 00:12:06,600 ...به مرکز شهر. 205 00:12:06,684 --> 00:12:09,061 می‌دونستیم یه اتفاق خیلی مهمی افتاده. 206 00:12:10,521 --> 00:12:12,523 {\an8}از مرکز بهم بی‌سیم زدن، 207 00:12:12,606 --> 00:12:15,484 {\an8}و گفتن تو منطقه‌ی خودم بمونم و گشت‌زنی عادی رو ادامه بدم. 208 00:12:20,614 --> 00:12:24,618 داشتم تو اتوبان رانندگی می‌کردم، افتادم دنبال یه ماشین مرکوری زرد قدیمی. 209 00:12:27,329 --> 00:12:31,083 دیدم که این ماشین پلاک عقب نداره... 210 00:12:32,251 --> 00:12:35,629 ...برای همین چراغ و آژیر رو زدم و بهش دستور ایست دادم. 211 00:12:37,506 --> 00:12:40,050 بعد درِ سمت راننده رو باز کردم و داد زدم، 212 00:12:40,134 --> 00:12:42,011 «راننده، از ماشین پیاده شو.» 213 00:12:43,471 --> 00:12:45,264 فوری پیاده نشد. 214 00:12:47,349 --> 00:12:49,935 دوباره داد زدم: «راننده، از ماشینت بیا بیرون.» 215 00:12:52,104 --> 00:12:54,565 و درِ سمت راننده‌ی ماشینش باز شد. 216 00:12:56,692 --> 00:12:58,986 یه مرد قدبلند و لاغر بود. 217 00:12:59,069 --> 00:13:00,780 موهاش مدل سربازی بود. 218 00:13:01,614 --> 00:13:03,914 ازش پرسیدم: «گواهینامه داری؟» 219 00:13:03,991 --> 00:13:06,076 اونم دستش رو برد سمت جیب عقب راستش، 220 00:13:06,160 --> 00:13:09,497 که دیدم زیر بغل چپش یه برآمدگی هست که شبیه اسلحه بود. 221 00:13:10,206 --> 00:13:13,209 همونجای ژاکتش که برآمده بود رو گرفتم، 222 00:13:13,292 --> 00:13:15,479 و هم‌زمان اسلحه‌ی خودمو کشیدم بیرون، 223 00:13:15,503 --> 00:13:17,189 و چسبوندم پشت کلّه‌اش. 224 00:13:17,213 --> 00:13:20,299 و اون گفت: «خب، اسلحه‌ی منم پره.» 225 00:13:20,382 --> 00:13:23,487 منم با لوله‌ی تفنگم یه سقلمه به پشت سرش زدم 226 00:13:23,511 --> 00:13:24,845 و گفتم: «مال منم همین‌طور.» 227 00:13:26,222 --> 00:13:27,866 گشتمش و بهش دستبند زدم، 228 00:13:27,890 --> 00:13:31,143 گواهینامه‌اش رو گرفتم و با مرکز تماس گرفتم. 229 00:13:31,227 --> 00:13:34,980 ازشون خواستم استعلام بگیرن ببینن تیم مک‌وی تحت تعقیبه یا نه. 230 00:13:38,818 --> 00:13:42,196 ماشین سرقتی نبود. خودش هم تحت تعقیب نبود. 231 00:13:42,279 --> 00:13:46,283 و هیچ سابقه‌ی کیفری هم پیدا نکردم، ولی یه اسلحه‌ی پر با خودش حمل می‌کرد، 232 00:13:46,951 --> 00:13:49,662 و به همین خاطر هم بازداشتش کردیم. 233 00:13:53,916 --> 00:13:55,000 اون روز رو یادمه. 234 00:13:55,751 --> 00:13:58,587 {\an8}من... میخکوب تلویزیون شده بودم. 235 00:13:59,713 --> 00:14:04,844 {\an8}بعد یهو چارلی با یه یارویی اومد تو که عین بقیه‌ی آدما بود، 236 00:14:06,178 --> 00:14:07,680 با اتهامات جزئی. 237 00:14:07,763 --> 00:14:09,324 روال استاندارد 238 00:14:09,348 --> 00:14:11,660 برای کسی که به خاطر تخلف رانندگی و خلاف جزئی بازداشت شده، 239 00:14:11,684 --> 00:14:14,228 اینه که صبح زود روز بعد آزاد بشه. 240 00:14:14,311 --> 00:14:16,272 من ازش انگشت‌نگاری کردم. 241 00:14:16,772 --> 00:14:17,898 عرق نکرده بود. 242 00:14:17,982 --> 00:14:19,733 کف دستاش خیس نبود. 243 00:14:19,817 --> 00:14:23,362 آروم بود و داشت با ما تلویزیون تماشا می‌کرد. 244 00:14:23,445 --> 00:14:28,242 {\an8}من و مارشا موریتز داشتیم درباره‌ی چیزایی که تو تلویزیون می‌دیدیم حرف می‌زدیم، 245 00:14:28,325 --> 00:14:31,704 {\an8}و مک‌وی هم چند باری به تلویزیون نگاه کرد، 246 00:14:31,787 --> 00:14:34,540 {\an8}ولی هیچ‌وقت درباره‌ی چیزی که می‌دید حرفی نزد. 247 00:14:34,623 --> 00:14:37,501 بعدش هم، ازش عکس گرفتم. 248 00:14:37,585 --> 00:14:41,046 {\an8}نیروهای امدادی مجبورن از بین آوارها بخزن تا بتونن... 249 00:14:41,249 --> 00:14:44,063 داشتم تصویر رو نگاه میکردم و تلاش میکردم صداشو بشنوم 250 00:14:44,174 --> 00:14:45,676 {\an8}...دارن با قربانی‌ها حرف می‌زنن... 251 00:14:45,706 --> 00:14:51,052 اون تلویزیون اولین باری بود که واقعاً داشتم نتیجۀ کار رو می‌دیدم. 252 00:14:59,899 --> 00:15:01,483 بدنم بی‌حس بود... 253 00:15:02,735 --> 00:15:04,028 ...و نمی‌تونستم تکون بخورم. 254 00:15:05,029 --> 00:15:07,031 واقعاً هیچی حس نمی‌کردم. 255 00:15:09,700 --> 00:15:12,119 گرم و تاریک بود. 256 00:15:12,202 --> 00:15:13,704 هیچی نمی‌تونستم ببینم. 257 00:15:15,581 --> 00:15:18,083 هر نفسی که می‌کشیدم، می‌سوخت. 258 00:15:20,169 --> 00:15:21,795 فکر کردم شاید مردم. 259 00:15:24,924 --> 00:15:27,676 ولی بعد صدای یه آژیر رو از دور شنیدم. 260 00:15:28,761 --> 00:15:31,096 فهمیدم زنده‌به‌گور شدم. 261 00:15:32,765 --> 00:15:36,477 داشتم برای کمک فریاد می‌زدم، ولی هیچی نمی‌شنیدم. 262 00:15:38,103 --> 00:15:39,897 چندش‌آورترین... 263 00:15:41,857 --> 00:15:43,025 ...حس دنیا بود. 264 00:15:43,943 --> 00:15:44,944 فقط... 265 00:15:47,488 --> 00:15:49,573 تنها بودم. 266 00:15:54,244 --> 00:15:56,956 تو این مرحله، ارتباطات کاملاً قطع شده بود. 267 00:15:57,039 --> 00:15:59,375 خود سیستم‌های تلفن هم از کار افتاده بودن. 268 00:15:59,458 --> 00:16:02,920 برای همین یه ستاد فرماندهی تشکیل دادیم، 269 00:16:03,003 --> 00:16:06,340 و من واقعاً مجبور بودم از پیک استفاده کنم تا پیام‌ها رو 270 00:16:06,423 --> 00:16:09,385 به سازمان‌های مختلف انتظامی که اونجا بودن برسونم. 271 00:16:10,010 --> 00:16:13,764 و باید سریع منشأ انفجار رو پیدا می‌کردیم. 272 00:16:13,847 --> 00:16:16,409 درباره‌ی علت انفجار، چندتا گزارش مختلف بهمون رسیده. 273 00:16:16,433 --> 00:16:18,578 شنیدیم که ممکنه انفجار لوله اصلی گاز باشه. 274 00:16:18,602 --> 00:16:19,996 مطمئن نیستیم چی شده. 275 00:16:20,020 --> 00:16:23,649 اداره‌ی آتش‌نشانی داره احتمال انفجار لوله‌ی اصلی گاز رو بررسی می‌کنه. 276 00:16:23,732 --> 00:16:26,694 {\an8}اگه نشت گاز یا یه چیزی تو این مایه‌ها نبود، 277 00:16:26,777 --> 00:16:30,781 {\an8}اگه بمب‌گذاری بود، یعنی با یه کار خیلی پیچیده طرفیم. 278 00:16:30,864 --> 00:16:33,367 بعد از مشورت با تکنسین‌های بمبم، 279 00:16:33,450 --> 00:16:36,250 یه گودال بزرگ درست جلوی ساختمون ایجاد شده بود، 280 00:16:37,121 --> 00:16:38,205 که نشون می‌داد 281 00:16:38,288 --> 00:16:40,749 منشأ خود بمب همونجا بوده. 282 00:16:42,334 --> 00:16:46,046 و جهت انفجار هم به سمت ساختمون بود. 283 00:16:46,547 --> 00:16:49,717 با جمع‌بندی همه‌ی این اطلاعات، به این باور رسیدیم 284 00:16:49,800 --> 00:16:51,593 که این در واقع یه بمب‌گذاری بوده. 285 00:16:52,720 --> 00:16:55,931 ما هیچ‌وقت همچین بمبی تو آمریکا ندیده بودیم. 286 00:16:56,974 --> 00:17:01,353 {\an8}حالا با موقعیتی روبرو بودم که احتمالاً قرار بود تبدیل بشه به 287 00:17:01,437 --> 00:17:04,231 بزرگ‌ترین پرونده‌ی تحقیقاتی در تاریخ اف‌بی‌آی. 288 00:17:04,314 --> 00:17:05,607 فقط برید کنار! 289 00:17:07,526 --> 00:17:09,528 حالا دیگه برای بازرس‌ها روشنه 290 00:17:09,611 --> 00:17:12,161 که انفجار عظیم ساختمان فدرال... 291 00:17:12,239 --> 00:17:14,658 هنوز آمار دقیقی از مجروحین و مفقودین در دست نیست، 292 00:17:14,742 --> 00:17:17,619 و هنوز هیچ مظنون یا ادعای مسئولیتی در کار نیست... 293 00:17:17,703 --> 00:17:19,913 ...مسئول حمله‌ی بمب‌گذاری در اوکلاهما. 294 00:17:19,997 --> 00:17:21,290 همونطور که بیل نیلی گزارش داد... 295 00:17:21,373 --> 00:17:23,167 هیچ گزارشی وجود نداره... 296 00:17:24,501 --> 00:17:27,212 - ...لس‌آنجلس... ...ایران مظنون‌هایی رو مطرح کرد... 297 00:17:27,296 --> 00:17:29,923 ...ساختمون دادگاه‌های جنایی، ساختمونی که همیشه... 298 00:17:34,845 --> 00:17:38,640 بمب‌گذاری اوکلاهماسیتی بزرگ‌ترین خبر دنیا بود، 299 00:17:38,724 --> 00:17:40,225 از همون لحظه‌ای که اتفاق افتاد. 300 00:17:40,934 --> 00:17:44,563 {\an8}یه خبر بود که با هیچی از چیزایی که ما تا حالا پوشش داده بودیم قابل مقایسه نبود، 301 00:17:44,646 --> 00:17:46,523 {\an8}چون ابعادش خیلی بزرگ بود. 302 00:17:47,024 --> 00:17:50,944 و حتی قبل از اینکه اف‌بی‌آی بگه این یه حمله‌ی تروریستیه، 303 00:17:51,612 --> 00:17:54,312 مردم شروع کردن به تحلیل و اینکه سعی کنن بفهمن 304 00:17:54,364 --> 00:17:56,634 کدوم جهنم‌دره‌ای ممکنه این کار رو کرده باشه. 305 00:17:56,658 --> 00:18:00,996 از همون اول کلی سرنخ‌های مختلف و عجیب‌غریب به دستمون می‌رسید. 306 00:18:03,239 --> 00:18:08,386 سه تا آقا رو دیدم، یه وانت پُر آمونیوم نیترات خریدن. 307 00:18:08,517 --> 00:18:10,757 یه تاکسی گرفت؛ خب، یا تاکسی سبزه یا زرد. 308 00:18:10,897 --> 00:18:13,037 چاقوها رو چپونده بود تو بوت‌هاش. 309 00:18:13,079 --> 00:18:15,045 بیل و کلنگ و همه چی داشتن. 310 00:18:15,070 --> 00:18:16,139 موهای مشکی فِر پوست سبزه. 311 00:18:16,164 --> 00:18:17,591 عرب‌های سبزه‌رو ریش‌دار 312 00:18:17,616 --> 00:18:19,224 قدشون بین 5.6 تا 5.7 اینچ بود 313 00:18:19,249 --> 00:18:22,274 من میدونم بمبگذاری کار اینا بود 314 00:18:22,434 --> 00:18:24,311 اف‌بی‌آی یه اعلامیه داد 315 00:18:24,394 --> 00:18:30,067 که دنبال یه ماشین شاسی‌بلند قهوه‌ای با دو تا سرنشین خاورمیانه‌ای می‌گردن. 316 00:18:30,150 --> 00:18:32,528 دو مظنون اهل خاورمیانه توصیف شدن، 317 00:18:32,611 --> 00:18:36,824 حدود ۲۰ تا ۲۵ ساله و ۳۵ تا ۳۸ ساله، که هر دو ریش داشتن. 318 00:18:36,907 --> 00:18:39,326 یهو همه‌مون دنبال این بودیم که ببینیم، 319 00:18:39,409 --> 00:18:41,453 آیا پای خاورمیانه‌ای‌ها در میونه؟ 320 00:18:41,537 --> 00:18:43,455 {\an8}طبق گفته‌ی یه منبع دولتی آمریکا... 321 00:18:43,539 --> 00:18:47,751 {\an8}که به سی‌بی‌اس نیوز گفته بود، این کار کاملاً نشونه‌های تروریسم خاورمیانه‌ای رو داره. 322 00:18:47,835 --> 00:18:52,506 اف‌بی‌آی به‌طور غیررسمی، این اتفاق رو مرتبط با خاورمیانه می‌دونه. 323 00:18:52,589 --> 00:18:54,925 یه زن مسلمون با یه بچه. 324 00:18:55,008 --> 00:19:00,472 خیلی سریع، با یه سرعت خیلی زیاد، با دخترش دوید و رفت. 325 00:19:00,556 --> 00:19:02,826 خیلی هم شیک پوشیده بودن، و به نظرم عجیب بود. 326 00:19:02,850 --> 00:19:05,519 کلی آدم خاورمیانه‌ای اونجا رفت‌وآمد می‌کردن. 327 00:19:06,103 --> 00:19:07,521 چطور آدمایی بودن؟ 328 00:19:07,604 --> 00:19:10,858 قیافه‌شون… ببخشیدا، ولی به نظر من همه‌شون شبیه هم‌ان. 329 00:19:10,941 --> 00:19:15,696 یکی می‌تونه چک کنه، امروز دومین سالگرد حادثه‌ی وِیکوـه؟ 330 00:19:16,196 --> 00:19:18,346 - دقیقاً همون روزه. - یعنی همون روزی که منفجر شد؟ 331 00:19:18,407 --> 00:19:21,118 - واسه همین نوزدهم اتفاق افتاد. - دقیقاً روز حادثه‌ی وِیکو. 332 00:19:21,201 --> 00:19:22,953 - یا مسیح. - سال ۹۳. 333 00:19:24,621 --> 00:19:28,584 {\an8}یکی از خبرنگارامون اومد و اشاره کرد که امروز ۱۹ آوریله، 334 00:19:28,667 --> 00:19:32,921 {\an8}و این احتمال رو مطرح کرد که ممکنه این تروریسم داخلی باشه. 335 00:19:33,630 --> 00:19:36,425 {\an8}نمی‌دونم برای رد کردن این فرضیه هنوز زوده یا نه... 336 00:19:37,551 --> 00:19:39,487 {\an8}که این حمله یه جورایی... 337 00:19:39,511 --> 00:19:42,061 {\an8}انتقامِ اتفاقی بوده که دو سال پیش تو همین روز در وِیکو افتاد. 338 00:19:43,031 --> 00:19:45,158 قرارگاه فرقه‌ی دیویدیَن وِیکو، تگزاس 339 00:19:48,645 --> 00:19:51,899 سال ۱۹۹۳، به فرقه‌ی «برنچ دیویدیَن» حمله شد... 340 00:19:51,982 --> 00:19:54,651 ...که رهبرشون مردی به اسم دیوید کورِش بود... 341 00:19:54,735 --> 00:19:59,990 ...و داشت یه زرادخونه‌ی خیلی بزرگ از سلاح‌های غیرقانونی تو وِیکو (تگزاس) جمع می‌کرد. 342 00:20:00,949 --> 00:20:03,118 پلیس ۹۱۱، چه کمکی از دستم برمیاد؟ 343 00:20:03,202 --> 00:20:05,954 ۷۵ نفر ساختمونمون رو محاصره کردن، دارن بهمون شلیک می‌کنن. 344 00:20:06,038 --> 00:20:08,683 بهشون بگو اینجا زن و بچه هست، عملیاتو متوقف کنن! 345 00:20:08,707 --> 00:20:14,671 قضیه به درگیری مسلحانه و یه محاصره‌ی ۵۱ روزه کشید که اف‌بی‌آی وارد عمل شد. 346 00:20:14,755 --> 00:20:17,007 باب ریکس یکی از مأمورای اصلی بود... 347 00:20:17,090 --> 00:20:21,303 ...که ماجرای محاصره‌ی فرقه‌ی برنچ دیویدیَن در وِیکو رو رهبری می‌کرد. 348 00:20:21,386 --> 00:20:24,514 ما سعی می‌کردیم رو این تمرکز کنیم که «میاین بیرون یا نه؟» 349 00:20:24,598 --> 00:20:27,976 جواب همیشه این بود: «منتظر پیامی از طرف خدا هستم.» 350 00:20:28,060 --> 00:20:29,895 از همون اول می‌دونستیم... 351 00:20:29,978 --> 00:20:33,899 ...حل کردن ماجرای وِیکو فوق‌العاده سخت خواهد بود. 352 00:20:36,860 --> 00:20:41,490 نوزدهم آوریل، سعی کردن با گاز اشک‌آور دیویدیَن‌ها رو بیرون بکشن... 353 00:20:41,573 --> 00:20:46,954 ...که آتیش‌سوزی شد و ۷۶ نفر کشته شدن، از جمله ۲۲ تا بچه. 354 00:20:49,915 --> 00:20:54,836 ماجرای وِیکو واقعاً بدترین نقطه تو تاریخ معاصر اف‌بی‌آی بود، 355 00:20:54,920 --> 00:20:58,799 و تبدیل شد به یه نقطه‌ی کانونی برای انواع و اقسام آدم‌هایی... 356 00:20:58,882 --> 00:21:02,636 ...که نگران بودن دولت قراره با اسلحه‌هاشون چیکار کنه. 357 00:21:02,719 --> 00:21:05,156 اینا ذره‌ای نگران اون زن و بچه‌ها نیستن. 358 00:21:05,180 --> 00:21:06,980 اصلاً برای چی رفته بودن اونجا؟ 359 00:21:07,015 --> 00:21:10,978 به‌خاطر یه تفنگ کوفتی، که حق داشته داشته باشه. 360 00:21:11,061 --> 00:21:14,398 سرتاسر کشور، تجمعات اعتراضی برگزار می‌کردن. 361 00:21:14,481 --> 00:21:18,318 {\an8}مثلاً «کمیته‌ی ۱۷۷۶»، جلوی بنای یادبود لینکلن تو واشنگتن. 362 00:21:18,402 --> 00:21:22,030 اگه قوانین غیرقانونی و ناعادلانه‌ی اسلحه تصویب کنین... 363 00:21:22,114 --> 00:21:26,827 ...که حق ما برای نگهداری و حمل اسلحه رو سلب کنه، خدا به دادتون برسه! 364 00:21:28,996 --> 00:21:31,748 {\an8}و مردم شروع کردن به تشکیل گروه‌های شبه‌نظامی. 365 00:21:31,832 --> 00:21:35,419 اِی‌تی‌اِف (اداره سلاح گرم) جنایتکاره، نه من. من یه شهروند مطیع قانونم. 366 00:21:36,169 --> 00:21:38,797 من هشتاد و چند نفر رو تو وِیکو نکشتم. 367 00:21:38,880 --> 00:21:43,302 {\an8}گروه‌های راست افراطی از انتقام‌جویی حرف می‌زدن، 368 00:21:43,385 --> 00:21:47,806 {\an8}که مردم باید در برابر کاری که دولت فدرال کرده، مقابله به مثل کنن. 369 00:21:48,515 --> 00:21:51,059 قبل از بمب‌گذاری اوکلاهماسیتی، 370 00:21:51,143 --> 00:21:53,353 یه برخوردی با دادستان کل داشتم... 371 00:21:53,437 --> 00:21:54,980 ...وقتی اومده بود اینجا. 372 00:21:55,480 --> 00:22:01,611 بهش گفتم: «شاید متوجه نباشید، ولی اینجا ماجرای وِیکو هنوزم مسئله‌ی مهمیه.» 373 00:22:01,695 --> 00:22:05,157 و جوابش این بود: «فکر نکنم دیگه کسی به وِیکو اهمیت بده.» 374 00:22:06,616 --> 00:22:08,076 راستش، به ما دستور داده بودن که... 375 00:22:08,160 --> 00:22:11,121 ...عقب بکشیم و دیگه درمورد وِیکو حرف نزنیم. 376 00:22:11,788 --> 00:22:14,666 وقتی اون روز تصاویر بمب‌گذاری رو دیدم، 377 00:22:14,750 --> 00:22:18,170 همون لحظه به ذهنم رسید که این قضیه حتماً به وِیکو ربط داره. 378 00:22:18,253 --> 00:22:20,297 و اونقدر تکان‌دهنده بود که... 379 00:22:20,380 --> 00:22:23,383 ...مجبور شدم ماشینو نگه دارم و کنار جاده بالا آوردم. 380 00:22:24,968 --> 00:22:28,430 دستیارم گفت: «باب، امروز نوزدهم آوریله.» 381 00:22:29,556 --> 00:22:34,102 و، خب… این باعث شد یه… یه حس عجیبی بهم دست بده، 382 00:22:34,186 --> 00:22:37,147 و همون لحظه‌ی اول، 383 00:22:37,230 --> 00:22:43,403 به این باور رسیدم که به احتمال خیلی زیاد این قضیه به وِیکو ربط داره. 384 00:22:44,279 --> 00:22:47,699 {\an8}هزاران نفر در این کشور هستن... 385 00:22:47,783 --> 00:22:49,326 {\an8}که اون تروریست‌ها رو… 386 00:22:49,409 --> 00:22:51,804 {\an8}منظورم حمله‌ی تروریستیه، اون رو... 387 00:22:51,828 --> 00:22:54,578 {\an8}یعنی بن‌بستِ وِیکو و آتیش‌سوزی بعدش رو... 388 00:22:54,623 --> 00:22:57,042 {\an8}برای خودشون مثل شلیک اول یه جنگ می‌دونن. 389 00:22:57,125 --> 00:22:59,975 {\an8}اون‌ها خودشون رو در حال جنگ با دولت می‌دونن، 390 00:23:00,003 --> 00:23:02,053 {\an8}و معتقدن که اون شلیک اول بود. 391 00:23:02,130 --> 00:23:04,466 {\an8}این ترس کاملاً جدی وجود داشت... 392 00:23:04,549 --> 00:23:08,011 ...که این فقط شروع ماجرایی خیلی بزرگ‌تره. 393 00:23:12,557 --> 00:23:14,726 اون روز صبح تلویزیون رو روشن کردم... 394 00:23:14,810 --> 00:23:16,353 ...و ستونی از دود رو دیدم. 395 00:23:17,145 --> 00:23:20,607 {\an8}من مأمور اف‌بی‌آی و عضو واحد اوکلاهماسیتی بودم. 396 00:23:20,690 --> 00:23:24,170 {\an8}ساختمون فدرال اِی. پی. مورا محل کار چندتا اداره‌ی مختلف بود. 397 00:23:24,194 --> 00:23:25,695 من همه‌ی آدمای اونجا رو می‌شناختم. 398 00:23:27,614 --> 00:23:30,075 وقتی ساختمون رو دیدم، سریع سوار ماشینم شدم، 399 00:23:30,158 --> 00:23:32,369 چراغ گردون رو گذاشتم بالا، آژیر رو روشن کردم، 400 00:23:32,452 --> 00:23:34,287 و با سرعت به سمت مرکز شهر اوکلاهماسیتی روندم. 401 00:23:34,955 --> 00:23:36,498 و داشتم پرواز می‌کردم. 402 00:23:36,581 --> 00:23:40,919 همه‌جا چراغ قرمز آژیرها بود، از ماشینا دود سیاه بلند می‌شد، 403 00:23:41,002 --> 00:23:44,798 و بعد از یه پیچی رد شدم و چشمم به ساختمون فدرال افتاد. 404 00:23:51,054 --> 00:23:52,139 می‌تونستم ببینمش. 405 00:23:52,222 --> 00:23:55,559 ولی مغزم چیزی که می‌دیدم رو هضم نمی‌کرد. 406 00:23:57,602 --> 00:24:00,939 و رفتم داخل تا هر کسی رو که از بمب‌گذاری جون سالم به در برده... 407 00:24:01,022 --> 00:24:02,607 ...و هنوز تو ساختمون بود، پیدا کنم. 408 00:24:04,234 --> 00:24:05,485 اما چیز عجیبی نیست 409 00:24:05,569 --> 00:24:09,364 که شخصی که یه بمب رو منفجر می‌کنه، 410 00:24:09,990 --> 00:24:11,867 یه بمب دوم هم کار گذاشته باشه، 411 00:24:11,950 --> 00:24:15,078 و اون بمب دوم برای حمله به نیروهای امدادی طراحی شده. 412 00:24:16,663 --> 00:24:21,418 واسه همین یه عده‌ای همون موقع داشتن دنبال هر نوع بمب دومی می‌گشتن. 413 00:24:24,463 --> 00:24:26,006 {\an8}دنبال سرنخ می‌گردیم. 414 00:24:26,089 --> 00:24:28,675 {\an8}دنبال مواد منفجره‌ای که پرت شده بیرون، 415 00:24:28,758 --> 00:24:30,886 هر چیزی که ممکنه به مردم آسیب بزنه. 416 00:24:31,511 --> 00:24:34,181 ساختمون نُه طبقه بود، 417 00:24:34,890 --> 00:24:38,393 و هر طبقه‌ش از بتنی به این ضخامت بود، 418 00:24:38,477 --> 00:24:40,327 و وسطش میلگرد داشت. 419 00:24:41,480 --> 00:24:45,150 و طبقات موقع ریختن، مثل پنکیک رو هم افتادن. 420 00:24:46,443 --> 00:24:50,280 طبقه‌های بالا روی طبقه‌ی بعدی و بعدی خراب شدن، تا جایی که رسیدن پایین 421 00:24:50,363 --> 00:24:54,363 و دیگه جایی برای رفتن نداشتن، و این همون چیزیه که باید ازش رد بشی. 422 00:24:55,410 --> 00:24:58,371 اولین کاری که کردیم، گشتن دنبال مجروح‌ها بود، 423 00:24:59,331 --> 00:25:00,931 و دکترها هم اومدن پایین، 424 00:25:00,957 --> 00:25:03,668 و همونجا، توی ساختمون، قطع عضو انجام می‌دادن. 425 00:25:04,878 --> 00:25:07,964 وقتی یه جراح برای قطع عضو، خزید داخل اون حفره، 426 00:25:08,048 --> 00:25:12,177 کیف پولش رو داد عقب و گفت: «اگه اینجا ریخت، اینو بدین به همسرم.» 427 00:25:14,221 --> 00:25:16,932 داخل ساختمون، حرکت کردن خیلی سخت بود. 428 00:25:17,015 --> 00:25:19,768 هیچ‌کس نمی‌دونست ساختمون سر پا می‌مونه یا نه. 429 00:25:21,811 --> 00:25:25,440 یه پرستار دوید داخل تا ببینه می‌تونه کمکی بکنه یا نه، 430 00:25:26,399 --> 00:25:29,486 که یه تیکه بتن افتاد و خورد تو سرش، 431 00:25:29,569 --> 00:25:30,969 و در نهایت کشته شد. 432 00:25:40,497 --> 00:25:42,666 اینجا جسد هست. اینجا یه نفر رو داریم... 433 00:25:42,749 --> 00:25:44,292 صدای چندتا مرد رو شنیدم. 434 00:25:46,086 --> 00:25:48,186 شروع کردم به جیغ زدن، و اونم شروع کرد به داد زدن، 435 00:25:48,255 --> 00:25:50,590 «یه زنده‌ پیدا کردیم. نیروی کمکی می‌خوایم.» 436 00:25:51,424 --> 00:25:53,301 و گفت: «نمی‌تونیم ببینیمت.» 437 00:25:53,385 --> 00:25:56,535 «باید صدای خودت رو دنبال کنیم. باهامون حرف بزن.» 438 00:25:58,223 --> 00:25:59,432 یه نفر دیگه پیدا کردیم! 439 00:26:00,016 --> 00:26:01,016 خوبه. 440 00:26:02,352 --> 00:26:03,687 سیم متصل بهش رو چک کن. 441 00:26:13,321 --> 00:26:16,950 می‌شنیدم که دارن نزدیک‌تر می‌شن، و دست راستم بیرون زده بود... 442 00:26:17,033 --> 00:26:18,660 ...از کنار تل آوار. 443 00:26:19,578 --> 00:26:23,164 و احساس کردم یکی دستم رو لمس کرد. 444 00:26:23,665 --> 00:26:26,251 و گفتم: «فکر کنم همین الان به دستم دست زدید.» 445 00:26:26,334 --> 00:26:28,461 گفت: «پیرهن تنت چه رنگیه؟» 446 00:26:28,545 --> 00:26:31,965 گفتم: «نمی‌دونم.» و اون گفت: «فکر کن! پیرهنت چه رنگیه؟» 447 00:26:32,924 --> 00:26:34,134 گفتم: «سبز.» 448 00:26:34,217 --> 00:26:38,263 و به محض اینکه گفتم سبز، احساس کردم یه دست، دستم رو گرفت. 449 00:26:39,431 --> 00:26:42,601 با خودم گفتم: «دیگه تمومه. الان یک، دو، سه...» 450 00:26:42,684 --> 00:26:44,834 ...آماده‌ان که من رو بکشن بیرون. 451 00:26:46,284 --> 00:26:48,897 یک ساعت و بیست و شش دقیقه بعد از انفجار بمب 452 00:26:55,030 --> 00:26:57,508 داشتم دور ساختمون راه می‌رفتم، که چشمم افتاد بالا و... 453 00:26:57,532 --> 00:26:59,576 ...بالای تل آوار رو دیدم، 454 00:27:00,994 --> 00:27:03,496 و همونجا بود که جعبه‌ی موشک «لاو» رو دیدم. 455 00:27:06,082 --> 00:27:08,960 موشک «لاو» (LAWS) یه راکت دوش‌پرتابه. 456 00:27:09,044 --> 00:27:10,795 یه خرج انفجاری بزرگ شلیک می‌کنه. 457 00:27:10,879 --> 00:27:12,422 وقتی به هدف می‌خوره، منفجر می‌شه. 458 00:27:13,048 --> 00:27:14,841 باهاش تانک رو منفجر می‌کنن. 459 00:27:15,759 --> 00:27:17,469 و یهو به من خبر رسید 460 00:27:17,552 --> 00:27:20,364 که یه بمب دیگه داخل ساختمون «مورا» پیدا شده. 461 00:27:20,388 --> 00:27:21,782 این ساختمون دقیقاً همونجا بود، 462 00:27:21,806 --> 00:27:23,016 و مامانم اون تو بود. 463 00:27:23,099 --> 00:27:24,017 بمب پیدا شده! 464 00:27:24,100 --> 00:27:25,435 بمب! برید کنار. 465 00:27:26,436 --> 00:27:28,271 همه برید عقب، یه بمب دیگه پیدا شده! 466 00:27:28,813 --> 00:27:31,024 یه بمب دیگه! وای خدای من! 467 00:27:31,107 --> 00:27:33,193 وایسا. 468 00:27:33,823 --> 00:27:35,363 همه منطقه رو تخلیه کنند. 469 00:27:35,446 --> 00:27:37,066 همه واحدها بخش غربی... 470 00:27:37,091 --> 00:27:38,913 ...ساختمان فدرال را تخلیه کنید. 471 00:27:38,938 --> 00:27:40,126 اونجا شرایط اضطراری داریم. 472 00:27:40,367 --> 00:27:43,203 سروصدای زیادی شنیدم. 473 00:27:43,703 --> 00:27:45,705 آوار یه جورایی شروع کرد به لرزیدن، 474 00:27:45,789 --> 00:27:49,542 و انگار می‌شنیدم که آدما دارن از روی من می‌دوئن. 475 00:27:49,626 --> 00:27:51,544 - چه خبر شده؟ - یه بمب دیگه. 476 00:27:51,628 --> 00:27:54,273 دارن به همه دستور تخلیه می‌دن، حتی به ستاد فرماندهی. 477 00:27:54,297 --> 00:27:57,247 همه داشتن با آخرین سرعت از ساختمون می‌ریختن بیرون. 478 00:28:04,140 --> 00:28:05,350 من قبول نکردم برم. 479 00:28:05,850 --> 00:28:09,538 یه مأمور گشت، اسلحه‌ش رو گرفت سمت پام و گفت: «اگه نری بهت شلیک می‌کنم.» 480 00:28:09,562 --> 00:28:10,873 گفتم: «ولی من اینجا چندتا بیمار دارم.» 481 00:28:10,897 --> 00:28:15,151 اونم گفت: «قسم می‌خورم اگه نری تو پات شلیک کنم.» 482 00:28:16,194 --> 00:28:17,194 واسه همین منم رفتم. 483 00:28:17,237 --> 00:28:19,948 {\an8}نگرانی‌های زیادی در مورد انفجار دوم وجود داره. 484 00:28:20,031 --> 00:28:22,283 {\an8}دارن مرکز شهر اوکلاهاما سیتی رو تخلیه می‌کنن. 485 00:28:22,367 --> 00:28:24,720 {\an8}پرسنل پزشکی هم دارن از صحنه فرار می‌کنن. 486 00:28:24,744 --> 00:28:28,498 مردا شروع کردن به گفتن: «یه بمب دیگه پیدا شده.» 487 00:28:30,583 --> 00:28:32,127 فهمیدم چه اتفاقی داره می‌افته. 488 00:28:34,003 --> 00:28:37,799 و فقط شروع کردم اسمم رو بهشون گفتن، و اینکه به خانواده‌م بگن دوستشون دارم. 489 00:28:40,719 --> 00:28:42,929 داشتن من رو زنده به گور می‌کردن. 490 00:28:47,767 --> 00:28:50,311 و شروع کردم به فکر کردن در مورد زندگی‌م، و... 491 00:28:52,856 --> 00:28:54,190 رابطه‌ها، و... 492 00:28:55,483 --> 00:28:57,986 اینکه با زندگی‌ت یه کاری برای کمک به دیگران بکنی، و... 493 00:28:58,069 --> 00:28:59,946 من هیچوقت مادر نشده بودم. 494 00:29:01,990 --> 00:29:04,617 و ناگهان، 495 00:29:05,660 --> 00:29:07,036 همه چیز خیلی واضح شد. 496 00:29:08,121 --> 00:29:10,373 من جوری که واقعاً می‌خواستم زندگی نکرده بودم. 497 00:29:11,666 --> 00:29:15,295 حالا که دارم می‌میرم، بهش فکر می‌کنم و می‌فهمم... 498 00:29:16,212 --> 00:29:17,773 ...نمی‌خوام اینطوری زندگی کنم. 499 00:29:17,797 --> 00:29:20,397 می‌خوام جور دیگه‌ای زندگی کنم. ولی دیگه خیلی دیره. 500 00:29:24,929 --> 00:29:28,433 مردم، باید برید عقب‌تر. عقب‌تر برید. برید عقب‌تر. 501 00:29:28,516 --> 00:29:31,436 - برو کنار احمق! - ازتون می‌خوام برید عقب‌تر. 502 00:29:33,521 --> 00:29:36,733 خلاصه من و اون افسر از نردبون‌ها رفتیم بالا. 503 00:29:37,609 --> 00:29:42,113 حالا باید اون رو از آوار طبقه‌ی هشتم بیارم پایین 504 00:29:42,697 --> 00:29:46,701 و سریع از این نردبون بیام پایین، چون نمی‌خوام منفجر بشه. 505 00:29:51,539 --> 00:29:55,585 رفتم اونجا، و روی قسمت شلیک این موشک «لاو»، 506 00:29:55,668 --> 00:29:57,587 علامتی بود که نشون می‌داد مسلح شده. 507 00:29:57,670 --> 00:29:59,672 واسه همین یه طناب دورش بستیم. 508 00:29:59,756 --> 00:30:01,674 و جعبه رو داریم می‌آریم پایین. 509 00:30:05,595 --> 00:30:07,013 همین کارو کردیم. 510 00:30:07,096 --> 00:30:08,473 {\an8}گذاشتیمش تو کامیون. 511 00:30:08,556 --> 00:30:13,394 {\an8}بردنش به محوطه‌ی انفجار بمبِ حومۀ شهر و آتیشش زدن. 512 00:30:16,648 --> 00:30:18,274 یه وسیله‌ی واقعی نبود. 513 00:30:18,358 --> 00:30:23,071 یه وسیله‌ی قلابی بود که قرار بود توی یه عملیات ضربتی گمرک ازش استفاده کنن. 514 00:30:24,322 --> 00:30:26,407 و این خیلی اعصاب‌خوردکن بود... 515 00:30:26,491 --> 00:30:29,661 ...چون باعث اختلال توی عملیات نجات شد. 516 00:30:30,161 --> 00:30:33,122 این شد که بعدش تونستم اجازه بدم مردم برگردن داخل. 517 00:30:33,706 --> 00:30:36,584 {\an8}همچنین می‌خوایم این خبر رو هم اعلام کنیم. مأمورین اِی.‌تی.‌اِف (اداره اسلحه و مهمات) تأیید کردن... 518 00:30:36,668 --> 00:30:40,380 {\an8}...که اون وسیله‌ی انفجاری که پیدا کردن و باعث فرار مردم شد، 519 00:30:40,463 --> 00:30:43,466 {\an8}یه وسیله‌ی آموزشی بوده که تو دفتر اِی.‌تی.‌اِف پیدا شده، 520 00:30:43,550 --> 00:30:47,720 {\an8}که یکی از دفاتر میدانی‌شون توی همین ساختمون در اوکلاهماسیتیه. 521 00:30:47,804 --> 00:30:49,597 هنوز آدمایی داخل هستن. 522 00:30:49,681 --> 00:30:53,231 تو این لحظه مطمئن نیستن که بعضی‌هاشون هنوز زنده‌ن یا نه. 523 00:30:53,977 --> 00:30:56,872 داشتم تو خیابون می‌دویدم که رسیدم پای این ماشین آتش‌نشانی. 524 00:30:56,896 --> 00:31:00,650 مأمور ویژه «مت لاتسپایچ» رو دیدم، و کاملاً معلوم بود که ناراحته. 525 00:31:00,733 --> 00:31:02,283 می‌گم: «مت، چه خبره؟» 526 00:31:02,360 --> 00:31:04,630 گفت: «یه نفر رو زنده تو ساختمون جا گذاشتم.» 527 00:31:04,654 --> 00:31:07,615 ما فقط یه جورایی برگشتیم، به ساختمون نگاه کردیم، 528 00:31:07,699 --> 00:31:09,242 و بعد هردومون راه افتادیم سمتش. 529 00:31:15,623 --> 00:31:16,916 کجاست؟ 530 00:31:17,000 --> 00:31:19,252 گرد و خاک خیلی غلیظ بود، 531 00:31:19,335 --> 00:31:22,005 و می‌تونستی حس کنی ساختمون هنوز داره تکون می‌خوره. 532 00:31:23,047 --> 00:31:24,299 و با خودم فکر می‌کردم، 533 00:31:25,508 --> 00:31:28,508 «کاش می‌تونستم یه بار دیگه به بچه‌هام بگم که دوستشون دارم.» 534 00:31:30,013 --> 00:31:31,347 چون تو اون لحظه... 535 00:31:36,561 --> 00:31:39,261 ...مطمئن نبودم که قراره از اونجا زنده بیرون بیایم. 536 00:31:44,110 --> 00:31:48,865 و بعد رسیدیم به جایی که «ایمی» زیر این آوارها دفن شده بود. 537 00:31:49,365 --> 00:31:52,410 یه تیکه بتن بود که این‌جوری افتاده بود، 538 00:31:53,286 --> 00:31:55,330 و ایمی هم درست این پایین بود، 539 00:31:57,624 --> 00:31:58,874 زیر تُن‌ها آوار. 540 00:32:02,253 --> 00:32:06,215 بعد صدای مردهایی رو شنیدم، و یکی‌شون دستم رو گرفت. 541 00:32:06,883 --> 00:32:07,883 گرفتمش. 542 00:32:09,135 --> 00:32:11,387 تونست دست یکی رو بگیره، 543 00:32:11,471 --> 00:32:12,931 و اون داشت سعی می‌کرد کارش رو انجام بده، 544 00:32:13,014 --> 00:32:18,186 برای همین دستش رو گذاشت روی پوتین «مت»، و اون هم پوتین مت رو چسبیده بود. 545 00:32:19,145 --> 00:32:20,980 این دفعه دیگه ولش نمی‌کنم. 546 00:32:23,566 --> 00:32:26,361 مت و آتش‌نشان‌ها شروع کردن به دادن آوارها به من... 547 00:32:26,444 --> 00:32:28,994 ...تا بدمشون به افسرای پلیسی که همراهمون بودن. 548 00:32:30,406 --> 00:32:31,756 بعد کم‌کم دیدیمش. 549 00:32:31,824 --> 00:32:34,786 آدم باورش نمی‌شد: «آخه چطور ممکنه هنوز زنده باشه؟» 550 00:32:37,038 --> 00:32:40,792 گیر کرده بودم، و همین‌طور که داشتن آوارها رو از روم برمی‌داشتن، 551 00:32:41,292 --> 00:32:43,962 بهم گفتن که من هنوز روی صندلیم بودم، 552 00:32:44,462 --> 00:32:47,382 برعکس، زیر حدوداً سه متر آوار دفن شده بودم. 553 00:32:51,219 --> 00:32:52,887 بعد یهو گفتن: 554 00:32:52,971 --> 00:32:55,521 «تا سه می‌شماریم. احتمالاً دردت می‌آد.» 555 00:33:00,103 --> 00:33:04,649 و تا سه شمردن و کشیدن، و من از زیر آوار بیرون اومدم. 556 00:33:06,234 --> 00:33:07,485 آره، همه‌ جام درد می‌کرد. 557 00:33:07,568 --> 00:33:09,362 تک‌تک عصب‌هام زنده شده بودن، اما... 558 00:33:10,238 --> 00:33:11,447 اون مهم نبود. 559 00:33:13,449 --> 00:33:16,049 من رو از پشت ساختمون فدرال بیرون بردن. 560 00:33:17,078 --> 00:33:19,288 باورم نمی‌شد چی داشتم می‌دیدم. 561 00:33:21,207 --> 00:33:23,543 نمی‌دونستم جراحاتم چی هستن. 562 00:33:23,626 --> 00:33:27,630 از دوستام خبر نداشتم، اما هیچ‌وقت یادم نمی‌ره... 563 00:33:29,507 --> 00:33:33,344 ...اون لحظه رو که به آسمون نگاه می‌کردم و اون نفس‌های هوای تازه رو می‌کشیدم، 564 00:33:33,845 --> 00:33:36,764 و به خدا قول دادم که دیگه هیچ‌وقت مثل قبل زندگی نکنم. 565 00:33:39,065 --> 00:33:40,718 دو ساعت و بیست و هشت دقیقه بعد از انفجار بمب 566 00:33:40,768 --> 00:33:43,330 هنوز ترس زیادی در مرکز شهر اوکلاهماسیتی وجود داره، 567 00:33:43,354 --> 00:33:46,024 در حالی که مقامات سعی دارن بفهمن کار کی بوده 568 00:33:46,107 --> 00:33:48,107 و چه چیزی ممکنه از کارشون باقی مونده باشه. 569 00:33:49,736 --> 00:33:53,072 اغلب موارد، پرونده‌های بمب‌گذاری خیلی سختن... 570 00:33:53,156 --> 00:33:54,949 ...چون شواهد و مدارک از بین می‌رن. 571 00:33:56,701 --> 00:34:01,247 باید یه منطقه‌ای به وسعت تقریباً ده بلوک ساختمانی رو بگردیم، 572 00:34:01,330 --> 00:34:04,250 و هر تیکه مدرکی رو که می‌تونیم جمع کنیم. 573 00:34:05,376 --> 00:34:08,212 از من پرسیدن که دوست دارم کی برای کمک بیاد، 574 00:34:08,296 --> 00:34:12,300 {\an8}و من فکر کردم «دنی کولسون» می‌تونه خیلی مفید باشه. 575 00:34:12,383 --> 00:34:14,677 {\an8}اون رئیس تیم رهایی گروگان‌ها بود. 576 00:34:14,761 --> 00:34:18,431 {\an8}وقتی رسیدم، مستقیم رفتم به مرکز فرماندهی تا با «ریکس» ملاقات کنم. 577 00:34:18,931 --> 00:34:21,642 و اون گفت: «تو مسئولیت جمع‌آوری شواهد رو به عهده بگیر، 578 00:34:21,726 --> 00:34:23,644 و من هم تحقیقات رو اداره می‌کنم.» 579 00:34:24,145 --> 00:34:28,066 تیم واکنش به صحنه جرم رو فرستادیم و شروع به جستجوی محل کردیم. 580 00:34:28,149 --> 00:34:31,027 صدها نفر داشتن روی صحنه کار می‌کردن، 581 00:34:31,110 --> 00:34:34,530 به همین خاطر می‌تونستیم تحقیقات رو به صورت سیستماتیک پیش ببریم. 582 00:34:35,114 --> 00:34:38,714 {\an8}سازمان‌های مجری قانون معتقدن که یه بمب بوده، احتمالاً یه بمب ماشینی. 583 00:34:38,785 --> 00:34:39,970 {\an8}هنوز ثابت نشده. 584 00:34:39,994 --> 00:34:42,497 {\an8}هنوز پزشکی قانونی نظری نداده. 585 00:34:42,580 --> 00:34:44,665 چیزای زیادی رو زیر و رو کردیم. 586 00:34:44,749 --> 00:34:48,419 اما نکته کلیدی، دیفرانسیل اون کامیون بود. 587 00:34:49,253 --> 00:34:51,089 اولین مدرک کلیدی... 588 00:34:51,172 --> 00:34:54,467 {\an8}...یک بلوک اون‌ورتر از ساختمون فدرال پیدا شد، 589 00:34:54,550 --> 00:34:57,845 {\an8}جلوی یه مجتمع آپارتمانی به اسم «ریجنسی تاورز». 590 00:34:57,929 --> 00:34:59,180 یه آقایی بیرون بوده. 591 00:34:59,263 --> 00:35:02,642 یه صدای چرخشی شنیده، تقریباً شبیه صدای هلیکوپتر، 592 00:35:03,351 --> 00:35:07,063 و ناگهان، این اکسل عقب پرت می‌شه و می‌خوره به یه ماشین. 593 00:35:07,146 --> 00:35:11,442 اف‌بی‌آی اومد سراغ من چون ۱۶ سال تو بخش سرقت خودرو کار کرده بودم. 594 00:35:11,526 --> 00:35:16,739 و وقتی اون محفظه اکسل رو انقدر دور از خودِ ساختمون دیدم، 595 00:35:16,823 --> 00:35:21,160 مطمئن بودم که باید مال همون کامیونی باشه که ساختمون رو منفجر کرده. 596 00:35:22,203 --> 00:35:24,956 انفجار انقدر شدید بود... 597 00:35:25,456 --> 00:35:27,556 ...که باعث شد اکسل عقب اون کامیون... 598 00:35:27,583 --> 00:35:31,129 ...که برای حمل بمب استفاده شده بود، کنده بشه و پرت شه. 599 00:35:32,130 --> 00:35:34,257 فقط می‌تونستم آخرین شماره‌ش رو ببینم، 600 00:35:34,340 --> 00:35:39,262 و با یه ابزار شیمیایی و یه برس سیمی، اونقدر تمیزش کردم تا به فلز خالص رسیدم، 601 00:35:39,345 --> 00:35:41,556 و بعد شماره رو از روی اکسل خوندم. 602 00:35:42,181 --> 00:35:43,850 و این یه سرنخ فوق‌العاده بود. 603 00:35:43,933 --> 00:35:46,978 و من با «اداره ملی سرقت خودرو» تماس گرفتم، 604 00:35:47,061 --> 00:35:51,941 و به اون خانم گفتم: «می‌خوام این شماره‌ی محرمانه رو به یه شماره شناسایی کامل خودرو (VIN) تبدیل کنی.» 605 00:35:53,442 --> 00:35:55,945 گفت: «این کامیون هنوز اجاره‌اش تموم نشده.» 606 00:35:56,612 --> 00:36:00,324 اون کامیون دو روز قبلش 607 00:36:00,408 --> 00:36:03,536 تو تعمیرگاه «الیوت» در جانکشن سیتیِ کانزاس، اجاره شده بود. 608 00:36:08,082 --> 00:36:11,520 {\an8}روز بمب‌گذاری، من تو یه دفتر تک‌نفره تو سالینای کانزاس بودم. 609 00:36:11,544 --> 00:36:13,939 {\an8}فکر می‌کردم کل دخالتم تو این ماجرا اینه که از تلویزیون تماشاش کنم، 610 00:36:13,963 --> 00:36:16,275 {\an8}و حرص بخورم که کاری از دستم برنمیاد. 611 00:36:16,299 --> 00:36:18,902 اما بعد از ظهر، حدود ساعت سه، یه تلفن بهم شد. 612 00:36:18,926 --> 00:36:22,026 بهم گفتن کامیون تو جانکشن سیتیِ کانزاس اجاره شده. 613 00:36:22,054 --> 00:36:24,533 تا می‌تونی سریع خودتو برسون اونجا، مدارک رو بردار، 614 00:36:24,557 --> 00:36:26,350 و برسونشون به آزمایشگاه. 615 00:36:26,434 --> 00:36:29,437 و وقتی داشتم مدارک اجاره رو 616 00:36:29,520 --> 00:36:31,147 از تعمیرگاه «الیوت» بررسی می‌کردم، 617 00:36:31,230 --> 00:36:33,858 دیدم اسمی که اجاره کننده استفاده کرده بود، 618 00:36:33,941 --> 00:36:34,942 {\an8}رابرت کلینگ بود. 619 00:36:37,570 --> 00:36:39,197 شروع کردیم به بازجویی از افراد 620 00:36:39,280 --> 00:36:40,948 تو تعمیرگاه الیوت. 621 00:36:41,032 --> 00:36:43,732 فهمیدم که فرصت این رو داریم که چندتا چهره‌نگاری انجام بدیم، 622 00:36:44,285 --> 00:36:46,412 و اف‌بی‌آی بهم زنگ زد و گفت 623 00:36:46,495 --> 00:36:48,515 که یه طراح چهره‌نگار رو سوار هواپیما کردن، 624 00:36:48,539 --> 00:36:50,875 و باید تا صبح اونجا باشن. 625 00:36:52,455 --> 00:36:55,709 هفت ساعت و بیست و هشت دقیقه بعد از انفجار بمب 626 00:36:56,589 --> 00:36:59,675 رئیس‌جمهور کلینتون این واقعه رو وضعیت اضطراری فدرال اعلام کرده. 627 00:36:59,759 --> 00:37:01,135 بحث بزرگی در گرفته بود 628 00:37:01,219 --> 00:37:04,430 سر اینکه آیا اطلاعات کامیون «رایدر» (شرکت اجاره کامیون) رو منتشر کنیم یا نه. 629 00:37:04,513 --> 00:37:08,935 در نهایت، تصمیم گرفتیم که این کار هزاران سرنخ بی‌ربط ایجاد می‌کنه، 630 00:37:09,644 --> 00:37:11,938 پس اون اطلاعات رو پیش خودمون نگه داشتیم. 631 00:37:12,521 --> 00:37:14,982 {\an8}ما در حال حاضر هیچ فرضیه‌ای 632 00:37:15,066 --> 00:37:19,362 {\an8}در مورد عاملین این بمب‌گذاری نداریم. 633 00:37:20,529 --> 00:37:25,284 {\an8}و صدها، و شایدم هزاران سرنخ به دستمون رسیده 634 00:37:25,785 --> 00:37:29,789 {\an8}از افرادی که زنگ زدن تا کسایی که ادعا می‌کنن شاهد عینی بودن. 635 00:37:29,872 --> 00:37:32,541 {\an8}تک‌تک این موارد خیلی جدی گرفته می‌شن. 636 00:37:33,376 --> 00:37:37,672 {\an8}ولی در این مقطع، نمی‌تونیم در مورد اینکه چه کسی مسئول این کار بوده گمانه‌زنی کنیم. 637 00:37:37,755 --> 00:37:39,966 {\an8}قصدم این بود که به مردم آمریکا 638 00:37:40,049 --> 00:37:42,649 اطمینان بدم که این معما حل خواهد شد. 639 00:37:49,100 --> 00:37:50,977 آخرش رفتم به کلیسا. 640 00:37:51,769 --> 00:37:55,022 اونجا رو به عنوان مرکز اضطراری آماده کرده بودن که همه برن و منتظر بمونن. 641 00:37:56,023 --> 00:37:57,483 همه خانواده‌ها اونجا بودن. 642 00:37:59,402 --> 00:38:01,612 هر کسی که یکی از عزیزانش توی اون ساختمون بود. 643 00:38:07,285 --> 00:38:09,245 یادمه تونی اومد تو. 644 00:38:10,830 --> 00:38:11,956 و... 645 00:38:13,082 --> 00:38:15,543 تنها چیزی که... تنها چیزی که یادمه چهره‌اش بود. 646 00:38:15,626 --> 00:38:17,878 حتی نمی‌تونستیم حرف بزنیم. 647 00:38:17,962 --> 00:38:19,380 فقط همدیگه رو بغل کردیم. 648 00:38:22,633 --> 00:38:24,260 تا شب بشه، 649 00:38:24,343 --> 00:38:27,972 کارم این بود که با همه‌ی اون پدر و مادرهایی که اونجا بودن حرف بزنم، 650 00:38:28,055 --> 00:38:30,349 اونایی که از سرنوشت عزیزشون خبر نداشتن. 651 00:38:30,850 --> 00:38:32,786 حالا باید سری به رابین مارش بزنیم. 652 00:38:32,810 --> 00:38:34,395 اون با تعدادی از اعضای خانواده‌هاست 653 00:38:34,478 --> 00:38:38,482 که مثل خیلی‌های دیگه، منتظر خبر هستن. رابین؟ 654 00:38:39,108 --> 00:38:41,444 {\an8}بله. در حال حاضر خانواده‌ی کوپر کنار ما هستن. 655 00:38:41,527 --> 00:38:43,779 {\an8}یه عکس از آنتونیوی کوچولو داریم. 656 00:38:43,863 --> 00:38:45,448 {\an8}شش ماهشه. 657 00:38:46,490 --> 00:38:49,368 این همون نوزادیه که الان همه داریم براش دعا می‌کنیم. 658 00:38:50,536 --> 00:38:54,290 {\an8}چیزی که شنیدیم اینه که احتمالاً یه بچه، 659 00:38:54,373 --> 00:38:58,085 {\an8}یه کودک ناشناس که هویتش معلوم نشده، ممکنه بچه خانواده‌ی کوپر باشه. 660 00:38:58,169 --> 00:39:01,213 {\an8}خانم کوپر، شما مرکز شهر کار می‌کنید. از صبحتون برامون بگید. 661 00:39:01,297 --> 00:39:05,676 {\an8}اینکه آنتونیو کوچولو رو به مهدکودک می‌بردین یه کار همیشگی بود؟ 662 00:39:06,927 --> 00:39:09,847 {\an8}بله، هر روز می‌برمش اونجا و... 663 00:39:09,930 --> 00:39:13,559 {\an8}هر روز موقع ناهار می‌رم می‌بینمش، و امروز نتونستم برم. 664 00:39:15,561 --> 00:39:18,111 یادمه اون شب اول، هوا خیلی سرد شد. 665 00:39:18,564 --> 00:39:20,691 دما خیلی پایین اومد. 666 00:39:22,735 --> 00:39:26,614 بارون شروع به باریدن کرد، و من فقط با خودم می‌گفتم: «خدایا، لطفاً نذار بچه‌م... 667 00:39:26,697 --> 00:39:29,658 ...تو اون ساختمون باشه، سرد و گرسنه، و... 668 00:39:31,118 --> 00:39:32,370 ...و زخمی.» 669 00:39:32,453 --> 00:39:34,372 بدترین شب عمرم بود. 670 00:39:39,085 --> 00:39:42,647 {\an8}آخرین چیزی که هر کسی اینجا بهش نیاز داشت، الان داره اتفاق میفته، و اون بارونه. 671 00:39:42,671 --> 00:39:45,841 {\an8}اما می‌تونید پشت سر من این صحنه‌ی وهم‌انگیز رو ببینید. 672 00:39:45,925 --> 00:39:47,775 تلاش‌ها برای نجات امشب هم ادامه داره، 673 00:39:47,802 --> 00:39:51,180 و در حالی که امیدوارن که بتونن بازمانده‌ها رو پیدا کنن، 674 00:39:51,263 --> 00:39:55,601 {\an8}یه خانم که کل روز رو صرف بیرون کشیدن قربانی‌ها از زیر آوار کرده بود، 675 00:39:55,684 --> 00:39:59,313 {\an8}گفت که می‌ترسه آمار تلفات به صدها نفر برسه. 676 00:40:05,665 --> 00:40:07,558 یک روز بعد از انفجار بمب 677 00:40:09,657 --> 00:40:12,844 امروز صبح تو اوکلاهماسیتی یه داستان با پایان خوش داریم. 678 00:40:12,868 --> 00:40:15,454 داستان اِیمی پتی، که پنج ساعت 679 00:40:15,538 --> 00:40:18,874 تو آوار ساختمون «مورا» گیر افتاده بود تا اینکه بالاخره نجات پیدا کرد. 680 00:40:18,958 --> 00:40:20,977 امروز صبح، اون در بیمارستان «پرزبیتری» (Presbyterian) بستریه 681 00:40:21,001 --> 00:40:22,253 در اوکلاهماسیتی. 682 00:40:22,336 --> 00:40:23,504 حالتون چطوره؟ 683 00:40:24,213 --> 00:40:26,757 {\an8}کوفته‌ام، ولی خیلی خوش‌شانسم که زنده‌ام. 684 00:40:26,841 --> 00:40:29,291 {\an8}پزشک‌ها در مورد وضعیتتون چی می‌گن؟ 685 00:40:30,052 --> 00:40:34,557 خب، فقط یه کم کوفته خواهم بود، و یه بریدگی بزرگ رو پام دارم. 686 00:40:35,141 --> 00:40:36,183 ولی خوب می‌شم. 687 00:40:38,185 --> 00:40:43,983 تلفن بی‌وقفه زنگ می‌خورد، 688 00:40:44,066 --> 00:40:46,652 خانواده‌های همکارام بودن 689 00:40:46,735 --> 00:40:48,988 که زنگ می‌زدن بپرسن آیا من... 690 00:40:50,364 --> 00:40:53,659 ...اون شخص رو اون روز سر کار دیدم؟ می‌دونستم چی تنش بود؟ 691 00:40:56,036 --> 00:40:57,872 و من یادم نمیاد. 692 00:41:00,833 --> 00:41:02,334 امیدوارم پیداشون کنن. 693 00:41:02,418 --> 00:41:04,545 امیدوارم پیداشون کنن، و زنده باشن. 694 00:41:18,142 --> 00:41:20,269 نوزدهم آوریل روز وحشتناکی بود، 695 00:41:21,061 --> 00:41:25,483 {\an8}و بیستم آوریل لحظه‌ای بود که مردم... 696 00:41:27,234 --> 00:41:28,277 {\an8}...دور هم جمع شدن. 697 00:41:30,488 --> 00:41:34,074 مردم غذا میاوردن. مردم همه‌جور چیزی میاوردن. 698 00:41:34,575 --> 00:41:38,078 {\an8}می‌تونید از این تابلو ببینید. مردم برای کمک صف کشیدن. 699 00:41:38,162 --> 00:41:40,122 {\an8}با اینکه با هم اختلاف نظر داریم، 700 00:41:40,206 --> 00:41:43,417 {\an8}حداقل می‌تونیم برای کمک به کسی، کنار هم باشیم. 701 00:41:46,378 --> 00:41:50,716 کم‌کم می‌دیدی که در برابر این عمل جنون‌آمیز 702 00:41:50,799 --> 00:41:52,801 و وحشتناک، 703 00:41:53,636 --> 00:41:56,555 صدها و در نهایت هزاران 704 00:41:57,056 --> 00:41:58,474 حرکت محبت‌آمیز وجود داشت. 705 00:41:58,557 --> 00:42:02,269 از آدم‌هایی که دست یاری دراز کردن و سعی کردن اوضاع رو بهتر کنن. 706 00:42:03,521 --> 00:42:06,232 یه مرکز خرید داخل محوطه‌ی ما راه انداخته بودن. 707 00:42:06,315 --> 00:42:08,251 اگه چکمه نداشتی، بهت چکمه می‌دادن. 708 00:42:08,275 --> 00:42:11,379 اگه چیزی می‌خواستی بخوری، داشتن. یه پاپاسی هم قبول نمی‌کردن. 709 00:42:11,403 --> 00:42:14,156 {\an8}مردم اوکلاهما فوق‌العاده بودن. 710 00:42:14,240 --> 00:42:16,283 فکر کنم همون چیزی بود که باعث شد همه سرپا بمونن. 711 00:42:24,917 --> 00:42:26,335 چهره‌نگار رسید... 712 00:42:26,418 --> 00:42:28,568 {\an8}و شروع کرد به کار کردن با اون سه تا شاهد... 713 00:42:28,629 --> 00:42:29,922 {\an8}از تعمیرگاه «اِلیوت». 714 00:42:34,093 --> 00:42:37,513 غافلگیر شده بود چون شاهد اول داشت مشخصات... 715 00:42:37,596 --> 00:42:40,116 ...یه مرد سفیدپوست رو می‌داد که قیافه‌اش به ارتشی‌ها می‌خورد. 716 00:42:40,140 --> 00:42:41,767 نه یه مرد خاورمیانه‌ای. 717 00:42:43,352 --> 00:42:45,396 و ساعت هفت شده بود. 718 00:42:45,479 --> 00:42:46,855 ما دوتا طرح چهره داشتیم. 719 00:42:46,939 --> 00:42:49,191 جان دوی (هویت نامعلوم) شماره یک و اون یکی، جان دوی شماره دو. 720 00:42:52,069 --> 00:42:57,908 بعدش تیم‌هایی از مأمورها رو فرستادم که برن و یه پرس‌وجوی میدانی توی منطقه «جانکشن سیتی» انجام بدن، 721 00:42:57,992 --> 00:43:00,470 تا ببینن کسی این دو نفر رو دیده یا نه. 722 00:43:00,494 --> 00:43:02,472 کامیون «رایدر» (شرکت اجاره کامیون) یا یه کامیون بزرگ... 723 00:43:02,496 --> 00:43:03,747 ایست بازرسی راه انداختیم. 724 00:43:03,831 --> 00:43:06,959 با هر کسی که ممکن بود کامیون رایدر رو دیده باشه... 725 00:43:07,042 --> 00:43:10,129 ...یا فرد مشکوکی رو توی اون منطقه در حال فعالیت دیده باشه، مصاحبه کردیم. 726 00:43:13,424 --> 00:43:15,926 {\an8}اون روز صبح، به دفتر منشی دادگاه زنگ زدم. 727 00:43:17,386 --> 00:43:20,347 {\an8}داشتم سعی می‌کردم تیموتی مک‌وی رو همون روز بیارم دادگاه. 728 00:43:21,223 --> 00:43:25,644 اونا هم گفتن: «امروز نمی‌تونیم بیاریمش. سرمون شلوغه.» منم گفتم: «باشه.» 729 00:43:27,187 --> 00:43:29,137 تیموتی مک‌وی رو یه روز دیگه هم نگه داشتیم. 730 00:43:31,025 --> 00:43:33,652 حالتون چطوره؟ داریم در مورد یه تحقیق... 731 00:43:33,736 --> 00:43:35,613 ...در مورد بمب‌گذاری اوکلاهماسیتی کار می‌کنیم. 732 00:43:35,696 --> 00:43:39,366 {\an8}مأمورها کپی‌هایی از چهره‌نگاری رو برداشتن و به رستوران‌ها، 733 00:43:39,450 --> 00:43:42,328 فروشگاه‌های لوازم یدکی و هتل‌ها رفتن. 734 00:43:42,411 --> 00:43:45,164 مأمورهای اف‌بی‌آی واقعاً مغازه به مغازه می‌رفتن، 735 00:43:45,247 --> 00:43:48,667 و می‌پرسیدن: «اینا رو دیدین؟ این آدم‌ها رو می‌شناسین؟» 736 00:43:48,751 --> 00:43:51,545 تو چهار ساعت، کلی از کسب‌وکارها رو پوشش دادن. 737 00:43:51,629 --> 00:43:53,380 و بعد خیلی خوش‌شانس بودیم... 738 00:43:53,464 --> 00:43:56,467 ...که یه تیم رفت داخل هتل «دریم‌لند»، 739 00:43:56,550 --> 00:43:58,761 و با صاحبش، لیا مک‌گاون، صحبت کرد. 740 00:43:59,386 --> 00:44:02,949 وقتی ازش پرسید: «اخیراً کسی رو اینجا داشتین که کامیون «رایدر» داشته باشه؟» 741 00:44:02,973 --> 00:44:05,059 اونم گفت: «راستش رو بخواین، آره.» 742 00:44:05,142 --> 00:44:09,938 چهره‌نگاری‌ای رو که تو تعمیرگاه «اِلیوت» کشیده شده بود نشونش می‌دیم، 743 00:44:10,022 --> 00:44:12,816 و می‌گه: «آره، خیلی شبیه همون کسیه... 744 00:44:12,900 --> 00:44:15,152 ...که اینجا بود و کامیون رایدر داشت.» 745 00:44:15,235 --> 00:44:18,072 تصویر کلی آقای مک‌وی بود. 746 00:44:18,739 --> 00:44:21,575 و اونا یه نگاهی به من انداختن و گفتن: «مک‌وی؟» انگار که دارم دروغ می‌گم. 747 00:44:21,659 --> 00:44:24,078 من دروغ نمی‌گفتم. اونجا اسمش رو آقای مک‌وی نوشته بود. 748 00:44:24,703 --> 00:44:27,303 این اولین باری بود که اسم تیم مک‌وی رو می‌شنیدیم. 749 00:44:28,374 --> 00:44:31,919 {\an8}پرسیدم: «کسی جستجوی آفلاین ان‌سی‌آی‌سی (پایگاه داده ملی جرایم) رو انجام داده؟» 750 00:44:32,002 --> 00:44:35,673 ان‌سی‌آی‌سی پایگاه داده‌ی همه‌ی بازداشت‌هاییه که تو کشور انجام شده. 751 00:44:37,675 --> 00:44:42,179 سال ۱۹۹۵، نوارهای کامپیوتری واقعی وجود داشت که بهت می‌گفت... 752 00:44:42,262 --> 00:44:44,682 ...یه نفر توسط پلیس کنار زده شده یا نه. 753 00:44:44,765 --> 00:44:48,165 بهت می‌گفت کجا و کی کنار زده شده. 754 00:44:48,852 --> 00:44:52,189 اما اگه اطلاعاتی از اون داده‌های آفلاین می‌خواستی، 755 00:44:52,272 --> 00:44:56,485 باید از کامپیوتر می‌خواستی که این اسم رو پیدا کنه. 756 00:44:58,612 --> 00:45:01,018 بعد یه نوار می‌ذاشتی، جستجو می‌کرد. 757 00:45:01,115 --> 00:45:03,450 درش می‌آوردی، یکی دیگه می‌ذاشتی، جستجو می‌کرد. 758 00:45:04,243 --> 00:45:05,703 انگار همه چی تو دورِ آهسته بود. 759 00:45:08,330 --> 00:45:10,833 هم‌زمان، سوابق تلفن رو هم چک کردیم. 760 00:45:11,834 --> 00:45:17,840 هر تماسی که از اتاق ۲۵ متل «دریم‌لند» گرفته شده بود، همون اتاقی که مک‌وی اجاره کرده بود. 761 00:45:19,633 --> 00:45:23,929 شبِ شنبه، به یه رستوران محلی زنگ زده بود، 762 00:45:24,012 --> 00:45:28,684 جایی که سفارشی به اسم رابرت کلینگ ثبت شده بود. 763 00:45:29,685 --> 00:45:33,814 ما می‌دونیم که رابرت کلینگ همون اسمیه که برای اجاره کامیون رایدر استفاده شده بود. 764 00:45:34,314 --> 00:45:38,277 پس حالا می‌دونیم که یا تیموتی مک‌وی خودِ رابرت کلینگه، 765 00:45:38,360 --> 00:45:41,113 یا با یه رابرت کلینگ در ارتباطه. 766 00:45:42,281 --> 00:45:47,327 حداقل روی یکی از توطئه‌گرهای این بمب‌گذاری متمرکز شدیم. 767 00:45:49,291 --> 00:45:52,111 سی و یک ساعت بعد از انفجار بمب 768 00:45:58,547 --> 00:46:00,883 {\an8}بازرسان خودرویی را شناسایی کرده‌اند... 769 00:46:01,550 --> 00:46:04,511 {\an8}که در ارتباط با حمله‌ی دیروز مورد استفاده قرار گرفته... 770 00:46:05,179 --> 00:46:07,473 ...به ساختمان فدرال در اوکلاهماسیتی. 771 00:46:08,849 --> 00:46:11,059 تحقیقات بیشتر مشخص کرده است... 772 00:46:11,143 --> 00:46:14,730 ...که دو مرد سفیدپوست با این خودرو در ارتباط بوده‌اند. 773 00:46:16,690 --> 00:46:19,651 چهره‌نگاری ترکیبی این دو مرد آماده شده است. 774 00:46:20,736 --> 00:46:22,863 هرکس اطلاعاتی درباره این دو مرد دارد... 775 00:46:22,946 --> 00:46:26,116 ...باید فوراً آن را در اختیار نزدیک‌ترین دفتر اف‌بی‌آی قرار دهد. 776 00:46:26,867 --> 00:46:29,286 وقتی چهره‌نگاری‌ها رو دیدیم، مخم سوت کشید. 777 00:46:29,995 --> 00:46:31,789 {\an8}شبیه دوتا دهاتی بودن! 778 00:46:31,872 --> 00:46:34,601 {\an8}انگار دنبالشونن که یه کامیون آبجو رو دزدیدن. 779 00:46:34,625 --> 00:46:36,376 {\an8}اینا اصلاً به اون آدم‌هایی نمی‌خوردن... 780 00:46:36,460 --> 00:46:39,755 ...که فکر کنی مغز متفکر این انفجار عظیم باشن. 781 00:46:39,838 --> 00:46:42,716 و فکر کنم ما دلمون می‌خواست فکر کنیم یکی دیگه این کار رو با ما کرده. 782 00:46:42,800 --> 00:46:45,594 و باز هم، میچ و جنیفر، عجب تغییر بزرگی، 783 00:46:45,677 --> 00:46:47,137 نسبت به زمانی که تمام جو‌سازی‌ها، 784 00:46:47,221 --> 00:46:50,283 و برداشت‌ها به سمت بنیادگرایان اسلامی بود، 785 00:46:50,307 --> 00:46:54,603 و حالا، ناگهان، تمرکز توجهات برگشته روی «ویکو» 786 00:46:54,686 --> 00:46:57,147 تمرکز برگشته روی تروریسم داخلی... 787 00:46:57,231 --> 00:46:59,042 به جای تروریسم بین‌المللی. 788 00:46:59,066 --> 00:47:02,319 و متوجه می‌شی که... 789 00:47:02,402 --> 00:47:05,197 وای... اینا که از خودمونن. 790 00:47:11,541 --> 00:47:13,661 دو روز بعد از انفجار بمب 791 00:47:13,914 --> 00:47:15,290 اندوه همچنان عظیم است، 792 00:47:15,374 --> 00:47:18,168 {\an8}و اینجا در اوکلاهماسیتی ساعت به ساعت بیشتر می‌شود. 793 00:47:18,252 --> 00:47:21,397 {\an8}خشم نیز همینطور. این را از مردمی می‌شنویم که با کانال ما تماس می‌گیرند. 794 00:47:21,421 --> 00:47:23,799 بیایید به اطلاعات مظنون نگاهی بیندازیم که... 795 00:47:23,882 --> 00:47:25,884 ...دیروز بعد از ظهر توسط اف‌بی‌آی منتشر شد. 796 00:47:26,385 --> 00:47:29,638 اول از همه، رسانه‌ها از یک مرد سفیدپوست با قد حدوداً ۱۷۸ سانتی‌متر رونمایی کردند. 797 00:47:29,735 --> 00:47:33,002 جالبه، وقتی توی سلول بودم، این مشخصات رو از چهره‌نگاری دادن 798 00:47:35,893 --> 00:47:40,846 یکی از بچه‌های اونجا به شوخی گفت: "هی، تو تازه واردی! 799 00:47:40,954 --> 00:47:44,086 و منم گفتم: «آره، ولی به این توضیحات گوش کن. 800 00:47:44,180 --> 00:47:46,646 اینکه من نیستم. من قدم ۱۸۸ سانته... و ما همینجوری به شوخی کردن ادامه دادیم. 801 00:47:46,813 --> 00:47:50,465 و بعد، آنها هم دربست قبول کردند که من با مشخصات جور در نمی‌آیم. 802 00:47:50,490 --> 00:47:53,569 و بعد، شکشون همونجا از بین رفت. 803 00:48:03,547 --> 00:48:05,997 فردا صبح پا می‌شم، میام به ستاد فرماندهی. 804 00:48:06,049 --> 00:48:09,136 همه هیجان‌زده‌ان و منم اینجوریم که «چه خبر شده؟» 805 00:48:09,928 --> 00:48:12,014 والت لامار میاد تو دفترم... 806 00:48:12,097 --> 00:48:14,200 ...و می‌گه: «رئیس، باورت نمی‌شه.» 807 00:48:14,224 --> 00:48:17,728 «تیموتی مک‌وی تو «پِری»، اوکلاهما، 808 00:48:17,811 --> 00:48:20,022 حدود یک ساعت بعد از بمب‌گذاری دستگیر شده.» 809 00:48:21,440 --> 00:48:24,818 نزدیکای ظهر، یه تلفن از اف‌بی‌آی داشتم، 810 00:48:24,902 --> 00:48:27,738 و می‌خواستن بدونن تیم مک‌وی هنوز تو بازداشته یا نه. 811 00:48:28,447 --> 00:48:29,615 منم گفتم، 812 00:48:29,698 --> 00:48:32,200 {\an8}«مک‌وی رو بردن دادگاه،» 813 00:48:32,284 --> 00:48:35,454 {\an8}«و همین الان که داریم حرف می‌زنیم جلوی قاضی وایستاده.» 814 00:48:36,330 --> 00:48:39,833 اون ۳۵، ۴۵ دقیقه مونده بود که آزاد بشه و بره. 815 00:48:41,418 --> 00:48:42,836 اون شاه‌مهره‌ایه... 816 00:48:42,920 --> 00:48:45,672 ...که قراره کل این تحقیقات رو به هم وصل کنه. 817 00:48:45,756 --> 00:48:48,091 من به «دنی» دستور دادم بره پِری 818 00:48:48,175 --> 00:48:52,179 و آماده‌ی انتقال مک‌وی به اوکلاهاما سیتی بشه. 819 00:48:52,262 --> 00:48:53,722 گفت: «دنی، برو بیارش.» 820 00:48:59,978 --> 00:49:02,022 کم‌کم خبر به گوشمون رسید که یه نفر دستگیر شده، 821 00:49:02,105 --> 00:49:05,605 {\an8}و اون شخص تو دادگاه بخش نوبِل تو شهر پری، اوکلاهاما، است. 822 00:49:07,778 --> 00:49:11,323 واسه همین من و فیلمبردار سوار ماشین شدیم و رفتیم پری. 823 00:49:15,243 --> 00:49:18,789 {\an8}یک گزارش ویژه داریم از CBS، مبنی بر احتمال دستگیری یک نفر. 824 00:49:18,872 --> 00:49:20,922 {\an8}ببینیم می‌تونیم همین الان ارتباط برقرار کنیم یا نه. 825 00:49:20,958 --> 00:49:25,837 {\an8}به ما خبر دادن که یه مظنون، یک شخص در پری، اوکلاهاما، دستگیر شده، 826 00:49:25,921 --> 00:49:28,590 {\an8}که مشخصاتش با یکی از مظنون‌ها تطابق داره، 827 00:49:28,674 --> 00:49:31,343 همون چهره‌نگاری‌ای که دیروز منتشر شد. 828 00:49:32,219 --> 00:49:34,721 {\an8}بعدش، همزمان با قضیه‌ی پری، 829 00:49:34,805 --> 00:49:37,724 {\an8}خبردار شدیم که تو دِکِر، میشیگان هم عملیات یورش در جریانه. 830 00:49:38,934 --> 00:49:41,478 چون تو برگه‌ی ثبت مشخصاتش تو بازداشتگاه، 831 00:49:41,561 --> 00:49:45,649 مک‌وی آدرس خونه‌ش رو یه آدرس تو دِکِر داده بود. 832 00:49:46,316 --> 00:49:48,443 و تو متل دریم‌لند هم، 833 00:49:48,527 --> 00:49:52,489 تیموتی مک‌وی همون آدرس تو میشیگان رو استفاده کرده بود. 834 00:49:53,031 --> 00:49:57,160 پس یه نفر تو اون خونه مستقیماً با خود بمب در ارتباطه. 835 00:49:57,744 --> 00:50:00,664 این خبر خیلی سریع تو رسانه‌های سراسری پخش شد. 836 00:50:00,747 --> 00:50:04,126 {\an8}مقامات تونستن محل یه مظنون احتمالی رو تو یه خونه پیدا کنن 837 00:50:04,209 --> 00:50:05,127 {\an8}تو یه منطقه‌ی روستایی 838 00:50:05,210 --> 00:50:10,257 {\an8}و الان توسط مقامات فدرال، محلی و ایالتی محاصره شده. 839 00:50:10,340 --> 00:50:13,385 {\an8}تو اتاق خبر همه‌جا تلویزیون روشنه، و سرتو که بلند می‌کنی، 840 00:50:13,468 --> 00:50:17,264 {\an8}تصاویر زنده‌ای از یه خونه‌ی روستایی تو دِکِر، میشیگان می‌بینی، 841 00:50:17,347 --> 00:50:19,349 {\an8}که داره توش عملیات انجام می‌شه. 842 00:50:19,433 --> 00:50:23,854 {\an8}متوجه می‌شیم که اون خونه مال شخصی به اسم «جیمز نیکولز»ـه، 843 00:50:23,937 --> 00:50:27,441 {\an8}و یه برادر به اسم «تری نیکولز» هم داره که اونم همونجا زندگی می‌کنه. 844 00:50:27,524 --> 00:50:29,943 {\an8}ممکنه تو این خونه یا ساختمون پشتی... 845 00:50:30,027 --> 00:50:34,698 {\an8}...یه «جری لین نیکولز»، یا یه «جیمز داگلاس نیکولز»، چند تا برادر، 846 00:50:34,781 --> 00:50:37,492 {\an8}یکی‌شون، هر دوشون، یا چند تا از اعضای خونواده‌شون باشن. 847 00:50:37,576 --> 00:50:42,205 و این‌ها دو مظنون احتمالی بمب‌گذاری اوکلاهاما سیتی هستن. 848 00:50:42,289 --> 00:50:44,892 ببینید، این ارتباط ماجراست با دِکِرِ میشیگان. 849 00:50:44,916 --> 00:50:47,016 و همچنین اسم مردی که... 850 00:50:47,044 --> 00:50:50,255 ...در پریِ اوکلاهاما دستگیر شده رو هم فهمیدیم. شخصی به نام تیموتی مک‌وی. 851 00:50:50,338 --> 00:50:53,842 این همون کسیه که امروز تو پری، اوکلاهاما، دستگیر شد. 852 00:50:53,925 --> 00:50:57,220 ما خونه رو محاصره کردیم، و همه چی داشت از تلویزیون ملی پخش می‌شد، 853 00:50:57,304 --> 00:51:00,557 {\an8}برای همین شرایط فوق‌العاده خطرناک بود. 854 00:51:00,640 --> 00:51:03,351 {\an8}دارن می‌رن تو خونه. وارد خونه می‌شن. 855 00:51:03,435 --> 00:51:06,146 {\an8}شما احتمالاً حتی بهتر از من هم می‌بینید. 856 00:51:07,606 --> 00:51:09,858 {\an8}به نظر میاد دارن وارد خونه می‌شن. 857 00:51:09,941 --> 00:51:15,072 {\an8}اف‌بی‌آی وارد خونه‌ی دِکِر شد، ولی کسی رو پیدا نکردن. 858 00:51:19,868 --> 00:51:23,097 {\an8}در حال حاضر می‌خوایم ارتباط مستقیم برقرار کنیم با پری، اوکلاهاما، با رابین مارش. 859 00:51:23,121 --> 00:51:24,122 {\an8}رابین. 860 00:51:24,206 --> 00:51:26,806 {\an8}در همون حین، وقتی داشتیم از اونجا گزارش زنده می‌رفتیم، 861 00:51:26,875 --> 00:51:29,544 آدم‌های بیشتری جمع شدن، و من یه نگاهی به دور و برم انداختم، 862 00:51:29,628 --> 00:51:31,481 و دیدم هزاران نفر اونجان. 863 00:51:31,505 --> 00:51:34,132 و رسانه‌هایی از سراسر جهان... 864 00:51:34,216 --> 00:51:35,884 ...تو این شهر کوچیکِ اوکلاهاما جمع شدن. 865 00:51:35,967 --> 00:51:39,805 {\an8}و دارید می‌بینید که چندتا مأمور لباس شخصی وارد... 866 00:51:39,888 --> 00:51:41,389 {\an8}...بازداشتگاه بخش نوبل می‌شن. 867 00:51:41,473 --> 00:51:44,035 {\an8}همین الان پلیس بزرگراه اوکلاهاما اونا رو رسوند. 868 00:51:44,059 --> 00:51:46,228 {\an8}مک‌وی خیلی نزدیک بود که آزاد بشه. 869 00:51:46,311 --> 00:51:47,813 {\an8}قرار بود از اونجا بره. 870 00:51:47,896 --> 00:51:50,565 {\an8}ولی شانس آوردیم که قبل از آزادیش رسیدیم. 871 00:51:50,649 --> 00:51:53,944 {\an8}اگه تیموتی مک‌وی رو تو اون لحظه پیدا نکرده بودیم، 872 00:51:54,027 --> 00:51:57,489 وضع فوق‌العاده عذاب‌آور می‌شد... 873 00:51:57,572 --> 00:51:58,949 ...برای تمام کسانی که درگیر بودن. 874 00:52:00,200 --> 00:52:02,619 {\an8}یادمه داشتم از پله‌ها می‌رفتم بالا، 875 00:52:02,702 --> 00:52:05,056 {\an8}و یه آقایی اونجا بود با کلاه کابویی. 876 00:52:05,080 --> 00:52:07,350 {\an8}اومد جلو و گفت: «شماها از اف‌بی‌آی هستین؟» 877 00:52:07,374 --> 00:52:08,458 گفتم: «بله، قربان.» 878 00:52:08,542 --> 00:52:10,728 گفت: «اگه سر مدارک به مشکل خوردین،» 879 00:52:10,752 --> 00:52:13,255 {\an8}«این پسره رو از در پشتی بفرستین بیرون، ما خودمون حسابشو می‌رسیم.» 880 00:52:13,755 --> 00:52:16,675 {\an8}تنش خیلی بالا بود. این جمعیت می‌خواست ببینتش. 881 00:52:17,342 --> 00:52:20,442 باید از جلو ولش کنن بیرون، تا همه دلی از عزا دربیارن. 882 00:52:20,762 --> 00:52:23,056 {\an8}اگه مقصرن، اون حرومزاده‌ها رو بکشید. 883 00:52:23,140 --> 00:52:24,740 - برو جلوی دوربین بگو. - بکشیدش. 884 00:52:25,433 --> 00:52:27,853 - بکشیدش. - منم می‌گم باید بکشنش. 885 00:52:28,520 --> 00:52:32,941 سرمو که بلند می‌کنم، می‌بینم یه تیم SWAT (پلیس ویژه) بالای ساختمون دادگاه بخش نوبل مستقر شده. 886 00:52:33,024 --> 00:52:36,319 همش با خودم می‌گفتم: «باید این یارو رو از اینجا ببرن.» 887 00:52:37,112 --> 00:52:41,324 من واقعاً نگران بودم یه آدم بدی بخواد بگیردش یا بکشدش. 888 00:52:41,408 --> 00:52:43,785 یعنی اگه عضو یه سازمانی باشه، 889 00:52:43,869 --> 00:52:46,681 اگه من رئیس اونجا بودم، اولین کسی که می‌کشتم خود اون بود. 890 00:52:46,705 --> 00:52:48,582 نمی‌خوام دهن‌لقی کنه و همه‌چیو لو بده. 891 00:52:50,292 --> 00:52:54,296 ما فقط منتظر بودیم و منتظر. هیجان خیلی بالا گرفته بود. 892 00:52:56,464 --> 00:52:59,364 اولین باری که مک‌وی رو دیدم، شبیه همون چهره‌نگاری بود. 893 00:52:59,831 --> 00:53:01,611 اون گفت، میدونی واسه چی ما اینجاییم؟ 894 00:53:01,723 --> 00:53:05,270 منم گفتم، آره ، فکر کنم واسه اون قضیه اوکلاهماسیتی. 895 00:53:05,447 --> 00:53:07,887 منم اینجوری بودم که، از اینجا به بعدش، من وکیل می‌خوام 896 00:53:08,185 --> 00:53:10,312 وظیفه‌ی منه که از مک‌وی محافظت کنم. 897 00:53:10,395 --> 00:53:13,481 دلم نمی‌خواد ازش محافظت کنم، ولی کارمه. 898 00:53:13,828 --> 00:53:16,895 گفتم: خب، می‌تونم یه جلیقه داشته باشم؟ می‌شه یه جلیقه ضدگلوله بگیرم؟ 899 00:53:17,241 --> 00:53:19,028 اگه قراره گلوله‌ای بخورم، می‌خورم دیگه، اما... 900 00:53:19,101 --> 00:53:21,014 دوباره می‌پرسم: قراره یه جلیقه بگیرم؟ 901 00:53:21,340 --> 00:53:23,107 و اونا هم گفتن: نه 902 00:53:23,165 --> 00:53:25,552 منم گفتم: خب، کفشی چیزی به ما نمی‌دید؟ 903 00:53:25,886 --> 00:53:27,679 و اونا هم گفتن: هیچ کفشی بهت نمی‌دن 904 00:53:30,874 --> 00:53:31,874 ممنونم. 905 00:53:56,488 --> 00:53:59,701 سخت بود که حرفای تک‌تک رو تشخیص بدم چون همه‌شون همزمان داد می‌زدن، درسته؟ 906 00:54:00,043 --> 00:54:01,596 ولی من یکیشو قشنگ یادمه. 907 00:54:01,627 --> 00:54:05,300 شنیدم که می‌گفت: اینجا رو نگاه کن حرومزاده بچه‌کش. تو چشمام نگاه کن. 908 00:54:05,520 --> 00:54:06,767 فوری با خودم فکر کردم... 909 00:54:06,792 --> 00:54:09,053 داغ نگاه کردن به اونجا رو دلت میذارم. 910 00:54:10,956 --> 00:54:13,375 آقای مک‌وی همین الان با سرعت دور شد، 911 00:54:13,458 --> 00:54:16,962 از دادگاه بخش نوبل در شهر کوچک پریِ اوکلاهاما. 912 00:54:17,462 --> 00:54:20,840 اون رو به خاطر تخلف رانندگی و حمل سلاح به اینجا آورده بودن، 913 00:54:20,924 --> 00:54:24,427 ولی دادستان و قاضی اینجا نمی‌دونستن این مرد کیه. 914 00:54:24,511 --> 00:54:28,074 {\an8}به خاطر کارهای دیگه‌ای که من و قاضی داشتیم، مجبور شدیم تا امروز صبح صبر کنیم. 915 00:54:28,098 --> 00:54:31,911 {\an8}ما تمام روز داشتیم می‌گفتیم، تو اکثر موارد، این یارو باید دیروز وثیقه می‌ذاشت و می‌رفت. 916 00:54:31,935 --> 00:54:35,438 {\an8}- الان چه حسی در این مورد دارید؟ - اِ... خدا هوامونو داشت. 917 00:54:37,774 --> 00:54:41,152 {\an8}هم‌زمان، اف‌بی‌آی هم شروع کرد به جمع‌آوری مدارک. 918 00:54:41,236 --> 00:54:44,364 {\an8}توی خونه‌ی جیمز نیکولز و برادرش، تِری بود. 919 00:54:44,447 --> 00:54:46,908 {\an8}برادران نیکولز به‌شدت ضد دولت هستن. 920 00:54:46,992 --> 00:54:49,692 {\an8}به سیستم حکومتی ما و بانک‌هامون اعتقادی ندارن. 921 00:54:49,744 --> 00:54:52,330 {\an8}سرشار از این نفرت نسبت به دولت هستن. 922 00:54:52,914 --> 00:54:55,166 اطلاعات زیادی در مورد تری نیکولز به دست آوردیم، 923 00:54:55,250 --> 00:54:59,212 که یکی از نزدیک‌ترین همدست‌های تیموتی مک‌وی بود. 924 00:54:59,296 --> 00:55:01,298 اف‌بی‌آی خیلی زود فهمید... 925 00:55:01,381 --> 00:55:04,551 ...که این یارو، تیم مک‌وی، مدتی اونجا زندگی می‌کرده، 926 00:55:04,634 --> 00:55:07,137 و رفیق دوران سربازی تری نیکولز بوده. 927 00:55:08,805 --> 00:55:10,348 {\an8}و ما یه عکس دسته‌جمعی پیدا کردیم... 928 00:55:10,432 --> 00:55:14,269 {\an8}که هم تری نیکولز و هم تیم مک‌وی توی اون عکس بودن. 929 00:55:14,894 --> 00:55:17,647 از اون لحظه به بعد، تمام حواسم رو گذاشتم... 930 00:55:17,731 --> 00:55:20,483 ...روی اینکه بفهمم تری نیکولز ممکنه کجا باشه. 931 00:55:21,192 --> 00:55:26,156 از همسر سابق تری نیکولز به اسم لانا پادیلا مطلع شدیم. 932 00:55:27,073 --> 00:55:30,744 لانا پادیلا بهمون گفت که تِری الان تو هرینگتونِ کانزاس زندگی می‌کنه. 933 00:55:31,494 --> 00:55:33,788 هرینگتون فقط یه مسیر کوتاه فاصله داره... 934 00:55:33,872 --> 00:55:36,892 ...از جایی که کامیون رایدر توی جانکشن سیتیِ کانزاس کرایه شده بود. 935 00:55:36,916 --> 00:55:39,266 واسه همین دیگه تری نیکولز خیلی برامون مهم شده بود. 936 00:55:40,086 --> 00:55:42,213 بنابراین خونه‌ی تری نیکولز رو تحت نظر گرفتیم... 937 00:55:42,297 --> 00:55:44,007 ...با این دستور که: 938 00:55:44,591 --> 00:55:48,303 «سعی کنید تابلو نشید، ولی نذارید از دستتون در بره.» 939 00:55:50,013 --> 00:55:51,639 مأمورها مدتی اونجا نشستن، 940 00:55:51,723 --> 00:55:55,685 تا اینکه دیدن تری نیکولز و همسر و بچه‌اش اومدن بیرون، 941 00:55:55,769 --> 00:55:58,146 و سوار وانت شدن و راه افتادن. 942 00:55:58,646 --> 00:55:59,898 همین‌طور که مأمورها دنبالش می‌کردن، 943 00:56:00,398 --> 00:56:04,235 تری نیکولز دور زد و از خیابونی که توش زندگی می‌کرد گذشت، 944 00:56:04,319 --> 00:56:07,864 و به سمت اداره‌ی امنیت عمومی هرینگتون رفت. 945 00:56:09,199 --> 00:56:11,284 به نظر میاد که متوجه تعقیب شده بود، 946 00:56:11,368 --> 00:56:13,620 و وارد اداره پلیس محلی شد... 947 00:56:13,703 --> 00:56:15,080 ...و خودش رو تسلیم کرد. 948 00:56:15,163 --> 00:56:19,626 {\an8}هویت او به طور موقت تری نیکولز اهل میشیگان شناسایی شده. 949 00:56:19,709 --> 00:56:23,004 {\an8}به گفته‌ی ما، او خودش را به پلیس محلی در هرینگتون کانزاس تسلیم کرده. 950 00:56:39,604 --> 00:56:41,898 مک‌وی صندلی عقب کنار من بود. 951 00:56:41,981 --> 00:56:43,918 خواست بلند شه که نشوندمش سر جاش، 952 00:56:43,942 --> 00:56:47,487 و گفتم: «تو این مسیر بچه خوبی می‌شی، وگرنه حالت رو جا میارم.» 953 00:56:48,238 --> 00:56:51,388 «آدم باش، تا ما هم باهات مثل آدم رفتار کنیم.» گفت: «چشم قربان.» 954 00:56:52,492 --> 00:56:55,995 برای همین با دستبند به کف هلیکوپتر وسط بستمش... 955 00:56:56,079 --> 00:56:59,082 ...چون نمی‌خواستم بپره بیرون و خودکشی کنه. 956 00:56:59,165 --> 00:57:02,043 ما این یارو رو زنده می‌خوایم. مرده به دردمون نمی‌خوره. 957 00:57:02,919 --> 00:57:05,088 ولی دقیقاً نمی‌دونستیم با چی طرفیم. 958 00:57:05,588 --> 00:57:07,799 فقط یه نفره. فقط همین یه نفر. 959 00:57:07,882 --> 00:57:11,482 آیا عضوی از یه توطئه‌ی بزرگتره، و یه عده‌ای می‌خوان بکشنش؟ 960 00:57:11,553 --> 00:57:15,557 نمی‌دونستیم. برای همین با بی‌سیم به خلبان گفتم: 961 00:57:16,933 --> 00:57:20,454 «بچسبونش کف زمین. نمی‌خوام یه آرپی‌جی بیاد تو کونم.» 962 00:57:20,478 --> 00:57:21,478 اونم همین کار رو کرد... 963 00:57:22,188 --> 00:57:26,734 رسماً از روی حصارها می‌پریدیم. انقدر پایین و چسبیده به زمین بودیم. 964 00:57:27,235 --> 00:57:29,195 و مک‌وی حتی پلک هم نزد. 965 00:57:29,279 --> 00:57:30,321 همین‌طوری نشسته بود... 966 00:57:31,281 --> 00:57:33,158 نه به چپ نگاه کرد، نه به راست. 967 00:57:33,658 --> 00:57:35,577 کاملاً یخ و بی‌احساس. 968 00:57:40,180 --> 00:57:42,606 پایگاه نیروی هوایی تینکِر 969 00:57:44,377 --> 00:57:47,477 باب ریکس هماهنگ کرد که ما اونو به پایگاه نیروی هوایی تینکر ببریم. 970 00:57:47,797 --> 00:57:50,508 به علاوه، یه تیم ویژه اف‌بی‌آی رو برای تأمین امنیت فرستاد. 971 00:58:00,143 --> 00:58:03,813 امشب، دستگیری یک آمریکایی، و بازجویی از یک آمریکایی دیگر. 972 00:58:06,149 --> 00:58:08,252 توی اداره پلیس هرینگتون، 973 00:58:08,276 --> 00:58:11,237 {\an8}ده ساعت از تری نیکولز بازجویی می‌کنن. 974 00:58:12,864 --> 00:58:14,365 شروع کردیم به حرف زدن باهاش. 975 00:58:14,991 --> 00:58:17,577 اصلاً دستپاچه به نظر نمی‌رسید. عصبی به نظر نمی‌رسید. 976 00:58:19,996 --> 00:58:22,165 خونسرد و آروم بود. 977 00:58:23,374 --> 00:58:26,628 ما مدام بحث رو می‌بردیم سمت رفتن‌شون به نمایشگاه‌های اسلحه... 978 00:58:26,711 --> 00:58:28,963 ...و حرف‌هاشون درباره‌ی ساختن بمب. 979 00:58:29,047 --> 00:58:31,216 طولانی‌ترین بازجویی‌ای بود که تا حالا انجام داده بودم. 980 00:58:31,299 --> 00:58:33,927 تونستیم با چندتا مسئله‌ی خیلی جدی غافلگیرش کنیم. 981 00:58:35,011 --> 00:58:39,015 گفتم: «فکر می‌کنی هیچ احتمالی هست که مک‌وی این کارو کرده باشه؟» 982 00:58:40,350 --> 00:58:42,227 و جوابش این بود که: 983 00:58:42,727 --> 00:58:45,177 «می‌تونست این کار رو کرده باشه، بدون اینکه من خبر داشته باشم.» 984 00:58:45,563 --> 00:58:47,357 ولی بعد، تری این جمله رو گفت: 985 00:58:47,440 --> 00:58:51,110 «من هم به اندازه‌ی تیم مک‌وی از بمب‌سازی سررشته دارم.» 986 00:58:52,403 --> 00:58:55,990 هیچ‌وقت نتونستیم مجبورش کنیم بگه «من این کارو کردم» یا «ما این کارو کردیم». 987 00:58:56,074 --> 00:58:59,160 ولی وقتی این دو تا جمله رو شنیدم، تا جایی که به من مربوط می‌شد... 988 00:58:59,911 --> 00:59:01,246 ...همین برام کافی بود. 989 00:59:04,040 --> 00:59:05,458 حالا دیگه شکی نیست... 990 00:59:05,542 --> 00:59:09,879 ...که اگه این یارو رو جلوی هیئت منصفه بذاریم، اونو گناهکار تشخیص می‌دن. 991 00:59:18,286 --> 00:59:19,232 سه روز بعد از انفجار بمب 992 00:59:19,264 --> 00:59:22,201 اول نگاهی می‌اندازیم به سرخط خبرهای امروز صبح. 993 00:59:22,225 --> 00:59:25,853 مأموران فدرال تحقیقات خود را در مورد بمب‌گذاری پیش می‌برند. 994 00:59:25,937 --> 00:59:27,689 برخی می‌گویند با سرعتی باورنکردنی. 995 00:59:27,772 --> 00:59:30,459 {\an8}حالا یک نفر متهم شده، و افراد دیگری تحت بازجویی هستند. 996 00:59:30,483 --> 00:59:32,652 {\an8}و زمزمه‌ی دستگیری‌های بیشتر به گوش می‌رسه. 997 00:59:34,362 --> 00:59:39,576 همزمان که تری خودش رو تسلیم کرده، مأموران اف‌بی‌آی در حال بازرسی خانه‌ی او هستند. 998 00:59:40,076 --> 00:59:42,620 سؤال این بود که، آیا اون تنهاست؟ 999 00:59:42,704 --> 00:59:46,791 آیا عضوی از یک گروهه؟ و آیا این اتفاق دوباره تکرار می‌شه؟ 1000 00:59:50,253 --> 00:59:52,403 اونها نمی‌دونستن که آیا ممکنه سیم‌های تله... 1001 00:59:52,463 --> 00:59:54,613 ...یا هر چیزی که باعث انفجار بشه اونجا باشه یا نه. 1002 01:00:01,472 --> 01:00:04,559 بنابراین تیم‌های حکم بازرسی با نهایت احتیاط عمل می‌کردن... 1003 01:00:04,642 --> 01:00:07,037 ...قبل از اینکه بالاخره اجرای عملیات بازرسی رو شروع کنن. 1004 01:00:07,061 --> 01:00:10,064 بیا این طرف. 1005 01:00:14,277 --> 01:00:17,196 ما داخل اون خونه به گنجینه‌ای از مدارک دست پیدا کردیم. 1006 01:00:17,780 --> 01:00:20,491 پنج حلقه چاشنی انفجاری و فیتیله پیدا کردیم. 1007 01:00:20,575 --> 01:00:22,410 {\an8}یه کارت تلفن پیدا کردیم، 1008 01:00:22,493 --> 01:00:25,455 و یه رسید خرید ۲۰۰۰ پوند (حدود ۹۰۰ کیلو) نیترات آمونیوم. 1009 01:00:26,247 --> 01:00:30,126 بعد از بمب‌گذاری، نیکولز سعی داشت از شر این وسایل خلاص بشه. 1010 01:00:30,209 --> 01:00:34,130 و اینقدر کود نیترات آمونیوم تو حیاطش ریخته بود که... 1011 01:00:34,213 --> 01:00:36,317 ...همسایه‌ها می‌گفتن انگار داشت برف می‌اومد. 1012 01:00:36,341 --> 01:00:40,094 حالا داشتیم پرونده‌ی محکم علیه تری نیکولز... 1013 01:00:40,178 --> 01:00:41,328 ...و همچنین تیم مک‌وی می‌بستیم. 1014 01:00:41,763 --> 01:00:44,849 اما می‌دونستیم تو همچین پرونده‌ای به یه آدم خودی نیاز داریم. 1015 01:00:50,146 --> 01:00:53,358 با شعبه‌ی بوفالو تماس گرفتم، مک‌وی اهل اونجا بود، 1016 01:00:53,441 --> 01:00:55,360 و ازشون خواستم پدرش رو بیارن. 1017 01:00:56,778 --> 01:00:59,739 {\an8}و خیلی براش دلم می‌سوخت. 1018 01:00:59,822 --> 01:01:01,422 {\an8}یعنی اگه پسر من بود، 1019 01:01:01,908 --> 01:01:04,658 نمی‌تونستم تحملش کنم. وحشتناک بود. 1020 01:01:06,204 --> 01:01:10,041 پس ازش پرسیدم: «پسرت این کار رو با کی ممکنه انجام بده؟» 1021 01:01:11,292 --> 01:01:13,920 گفت: «تری نیکولز و مایکل فورتی‌یر.» 1022 01:01:15,171 --> 01:01:16,171 خودشه. 1023 01:01:17,382 --> 01:01:19,300 مایکل فورتی‌یر، تری نیکولز، 1024 01:01:19,384 --> 01:01:22,595 و تیم مک‌وی همزمان توی ارتش خدمت می‌کردن، 1025 01:01:22,679 --> 01:01:25,181 و رفاقت خیلی نزدیکی داشتن. 1026 01:01:25,264 --> 01:01:29,602 خیلی با هم صمیمی بودن، اعتقادات ضددولتی مشترکی داشتن. 1027 01:01:30,103 --> 01:01:32,522 و اون حالا تو آریزونا زندگی می‌کنه. 1028 01:01:32,605 --> 01:01:35,608 باب ریکس گفت: «باید بریم سراغ مایکل فورتی‌یر.» 1029 01:01:35,692 --> 01:01:36,792 «می‌خوام تو این کارو بکنی.» 1030 01:01:44,283 --> 01:01:47,912 {\an8}با کلانتر هماهنگ کردیم تا بیارنش پیش من برای بازجویی. 1031 01:01:49,455 --> 01:01:51,207 قیافه‌ش شبیه موش بود. 1032 01:01:53,418 --> 01:01:56,480 گفتیم: «می‌خوایم در مورد بمب‌گذاری اوکلاهما باهات حرف بزنیم.» 1033 01:01:56,504 --> 01:01:57,672 و بهش برخورد. 1034 01:01:57,755 --> 01:02:01,843 من باورم نمی‌شه که تیم هیچ ساختمونی رو تو اوکلاهما منفجر کرده باشه. 1035 01:02:01,926 --> 01:02:04,762 مک‌وی سال گذشته مدتی در کینگمن زندگی می‌کرد. 1036 01:02:04,846 --> 01:02:06,806 فورتی‌یر به او در پیدا کردن کار کمک کرد. 1037 01:02:06,889 --> 01:02:08,057 نمی‌خوام حرف بزنم. 1038 01:02:08,141 --> 01:02:11,269 مایک فورتی‌یر، ساکن کینگمن و هم‌قطار مک‌وی در ارتش، 1039 01:02:11,352 --> 01:02:14,202 به گفته‌ی برخی منابع، شاهد اصلی بالقوه‌ی این پرونده، 1040 01:02:14,230 --> 01:02:16,315 {\an8}خانه‌اش توسط اف‌بی‌آی تفتیش شد. 1041 01:02:16,399 --> 01:02:18,693 زندگی‌اش در هفته‌های اخیر زیر و رو شده، 1042 01:02:18,776 --> 01:02:20,695 هم توسط مأموران فدرال و هم رسانه‌ها. 1043 01:02:21,195 --> 01:02:24,073 مشکل اینجا بود که ما اطلاعات کافی نداشتیم... 1044 01:02:24,157 --> 01:02:25,700 ...تا مایکل فورتی‌یر رو متهم کنیم. 1045 01:02:28,913 --> 01:02:30,186 منزل نیکول 1046 01:02:31,998 --> 01:02:35,418 مهم‌ترین چیزی که تو خونه‌ی تری نیکولز پیدا کردیم... 1047 01:02:35,501 --> 01:02:38,901 ...و واقعاً مایکل فورتی‌یر رو به بمب‌گذاری ربط می‌داد، اون کارت تلفن بود. 1048 01:02:39,464 --> 01:02:42,884 باید به اون دوران برگردید که هنوز همه تلفن همراه نداشتن، 1049 01:02:42,967 --> 01:02:45,887 ولی می‌تونستید یه کارت تلفن اعتباری داشته باشید... 1050 01:02:45,970 --> 01:02:48,720 ...و هر چند وقت یک‌بار، باید دوباره شارژش می‌کردید. 1051 01:02:49,182 --> 01:02:50,482 اونا اون کارت تلفن رو خریده بودن... 1052 01:02:50,516 --> 01:02:52,816 ...چون فکر می‌کردن این‌جوری هویتشون مخفی می‌مونه. 1053 01:02:52,894 --> 01:02:55,271 ما از اون کارت تلفن به‌عنوان نقشه راه استفاده کردیم. 1054 01:02:56,147 --> 01:02:59,358 این کارت تلفن سرنخ اصلی‌ای بود... 1055 01:02:59,442 --> 01:03:03,780 ...که به اف‌بی‌آی اجازه داد نقشه‌ی کل این تار عنکبوت رو ترسیم کنه. 1056 01:03:03,863 --> 01:03:07,413 این کارت، اونا رو به جاهایی رسوند که در غیر این صورت هرگز ازشون خبردار نمی‌شدن. 1057 01:03:09,744 --> 01:03:13,164 و حالا می‌تونستیم ردشون رو بزنیم و بفهمیم کجا بودن... 1058 01:03:13,247 --> 01:03:15,374 ...وقتی که تو کشور سفر می‌کردن... 1059 01:03:15,458 --> 01:03:18,058 ...زمانی که داشتن قطعات بمب رو می‌خریدن. 1060 01:03:20,463 --> 01:03:22,513 نکته‌ی دیگه‌ای که این کارت تلفن به ما گفت... 1061 01:03:22,590 --> 01:03:25,927 ...این بود که بر خلاف اون توطئه‌ی گسترده و بزرگی... 1062 01:03:26,010 --> 01:03:27,762 ...که اول بهش مشکوک بودیم، 1063 01:03:28,554 --> 01:03:31,432 موضوع فقط به یه گروه کوچیک محدود می‌شد. 1064 01:03:32,391 --> 01:03:36,521 ولی باید مدارکی جمع می‌کردیم که برای پیگرد قانونی کافی باشه. 1065 01:03:37,021 --> 01:03:40,149 وقتی یه آدم خودی داشته باشی که بگه چه اتفاقی افتاده، خیلی کارت جلو میفته، 1066 01:03:40,233 --> 01:03:43,945 به‌خصوص اگه بتونی تک‌تک حرف‌هاش رو اثبات کنی. 1067 01:03:44,570 --> 01:03:48,091 کلی سر این موضوع با هم بحث کردیم، ولی همگی به این نتیجه رسیدیم: 1068 01:03:48,115 --> 01:03:50,618 بعضی وقتا مجبوری با خود شیطون معامله کنی. 1069 01:03:51,244 --> 01:03:54,044 یادمه گفت: «شما نمی‌فهمید. ما در حال جنگیم.» 1070 01:03:54,288 --> 01:03:56,888 گفتم: «نه، نیستیم. اگه بودیم تا الان کشته بودمت.» 1071 01:03:56,916 --> 01:04:00,002 گفت: «مسئله سر قانونه اساسیه.» گفتم: «دقیقاً.» 1072 01:04:00,086 --> 01:04:02,436 «ما بر اساس قانون اساسی دستگیرت می‌کنیم.» 1073 01:04:02,505 --> 01:04:04,882 «بر اساس قانون اساسی محکومت می‌کنم.» 1074 01:04:04,966 --> 01:04:05,800 «و یه روزی،» 1075 01:04:05,883 --> 01:04:09,220 «می‌خوایم ببندیمت به یه تخت، یه سوزن بکنیم تو دستت،» 1076 01:04:09,303 --> 01:04:12,306 «و بر اساس قانون اساسی اعدامت می‌کنیم.» 1077 01:04:13,140 --> 01:04:16,727 و با اینکه هیچ‌کدوم نمی‌تونستیم معامله با مایکل فورتی‌یر رو هضم کنیم، 1078 01:04:17,436 --> 01:04:18,938 می‌دونستیم که این کار لازمه. 1079 01:04:19,021 --> 01:04:20,940 اطلاعات زیادی به ما داد. 1080 01:04:21,023 --> 01:04:23,818 شاید بزرگ‌ترین گشایش کل پرونده همون بود. 1081 01:04:23,901 --> 01:04:26,904 از دیدارش با مک‌وی تو آشپزخونه‌ش تعریف کرد، 1082 01:04:27,989 --> 01:04:31,176 و اینکه چطور مک‌وی توضیح می‌داد که می‌خواد بمب رو بسازه. 1083 01:04:31,200 --> 01:04:32,785 و از قوطی‌های سوپ استفاده کرد... 1084 01:04:32,869 --> 01:04:36,664 ...تا نشون بده مک‌وی چطور می‌خواد یه بمب با انفجار جهت‌دار درست کنه. 1085 01:04:37,164 --> 01:04:41,294 بعد از اینکه تری نیکولز و تیم مک‌وی اجزای بمب رو تهیه کردن، 1086 01:04:41,377 --> 01:04:44,547 اجزای بمب رو به مایکل فورتی‌یر نشون دادن. 1087 01:04:46,632 --> 01:04:50,261 تیم مک‌وی راضیش می‌کنه که یه سفری با هم به اوکلاهماسیتی برن، 1088 01:04:50,344 --> 01:04:53,389 و بهش نشون می‌ده که بمب‌گذاری قراره کجا اتفاق بیفته. 1089 01:04:53,472 --> 01:04:57,268 بعد از اون اتفاق، فکر کنم مایکل فورتی‌یر فهمید که قضیه جدیه. 1090 01:04:57,852 --> 01:05:01,022 کاملاً می‌دونست که تیم مک‌وی می‌خواد چیکار کنه. 1091 01:05:01,105 --> 01:05:04,775 می‌تونست با یه تماس تلفنی ناشناس جلوی همه‌ی این‌ها رو بگیره. 1092 01:05:05,443 --> 01:05:07,796 او به اتهام اطلاع قبلی از بمب‌گذاری، 1093 01:05:07,820 --> 01:05:10,656 علیه مک‌وی و نیکولز شهادت خواهد داد... 1094 01:05:10,740 --> 01:05:12,690 ...به این امید که حکم سبک‌تری بگیرد. 1095 01:05:23,419 --> 01:05:27,131 برای همه‌مون سخت بود، و فهمیده بودیم که احتمال داره... 1096 01:05:27,214 --> 01:05:29,401 {\an8}...هنوز جسد سه تا نوزاد زیر آوار باشه. 1097 01:05:29,425 --> 01:05:33,596 {\an8}حالا داشتیم روی منطقه‌ای متمرکز می‌شدیم که احتمالاً اجساد اون نوزادها اونجا پیدا می‌شن. 1098 01:05:42,146 --> 01:05:43,796 یادمه روزی که اعلام کردن... 1099 01:05:43,856 --> 01:05:47,777 ...تونستن به محلی که جسد بچه‌ها اونجا بود، برسن. 1100 01:05:48,569 --> 01:05:53,157 از اینکه تونسته بودن پیداش کنن خیلی خیلی خوشحال شدیم. 1101 01:05:53,866 --> 01:05:56,035 نه اینکه زنده باشه، ولی پیداش کرده بودن. 1102 01:05:56,118 --> 01:05:58,537 همه چیز تبدیل شده بود به این، 1103 01:05:58,621 --> 01:06:01,666 می‌دونی، فقط اینکه: «خواهش می‌کنم فقط بذار همشون اونجا باشن.» 1104 01:06:09,215 --> 01:06:11,801 بعد از اون، شب‌ها... 1105 01:06:12,468 --> 01:06:16,180 رانندگی می‌کردم و می‌رفتم تا زندانی که توش بود. 1106 01:06:17,056 --> 01:06:18,933 فقط همون بیرون می‌نشستم. 1107 01:06:27,858 --> 01:06:29,694 فقط همونجا تو تاریکی می‌نشستم، 1108 01:06:30,903 --> 01:06:34,240 و فکر می‌کردم چطور می‌تونم برم تو تا بتونم بهش صدمه بزنم. 1109 01:06:40,413 --> 01:06:43,725 دستگیری تیم مک‌وی نتیجه‌ی ترکیب فوق‌العاده‌ای از... 1110 01:06:43,749 --> 01:06:46,794 ...مهارت، شانس و زمان‌بندی دقیق از طرف همون دولتی بود... 1111 01:06:46,877 --> 01:06:49,130 ...که ظاهراً به‌خاطر بی‌کفایتی ازش متنفره. 1112 01:06:49,213 --> 01:06:50,756 سؤالای خیلی زیادی وجود داره. 1113 01:06:50,840 --> 01:06:53,676 یکی از گیج‌کننده‌ترین‌هاشون اینه که اگه طبق اتهامات گناهکاره، 1114 01:06:53,759 --> 01:06:55,636 چی شد که این کار رو کرد؟ 1115 01:06:56,137 --> 01:07:01,726 همه می‌خواستن بفهمن اون کیه، و چرا این کارو کرده. 1116 01:07:01,809 --> 01:07:06,689 و یه خبرنگار از بوفالو به اسم لو میشل بود که اون خبر دست‌اول رو به دست آورد... 1117 01:07:06,772 --> 01:07:10,443 ...که همه تو دنیا موقع پوشش خبری بمب‌گذاری، دنبالش بودن. 1118 01:07:11,656 --> 01:07:13,503 زندان فوق امنیتی آمریکا 1119 01:07:14,196 --> 01:07:15,865 وقتی تو زندان بود، 1120 01:07:16,615 --> 01:07:22,079 من و دَن هِربِک حدود ۶۰ ساعت از مکالماتمون باهاش رو ضبط کردیم. 1121 01:07:22,830 --> 01:07:24,373 و در اکثر موارد، 1122 01:07:24,874 --> 01:07:29,420 عمق این مکالمات تا حالا توسط هیچکس شنیده نشده. 1123 01:07:30,421 --> 01:07:34,425 خبر رسیده بود که اون کهنه سرباز ارتش از اولین جنگ خلیج [فارس] بوده، 1124 01:07:34,508 --> 01:07:38,429 و از اسلحه خوشش میاد، اما در کل واقعاً برای همه یه معما بود. 1125 01:07:38,512 --> 01:07:41,724 برای همین از بچگیش شروع کردیم. 1126 01:07:42,741 --> 01:07:46,435 و یادمه، چون خیلی قد کوتاه بودم، هیچکس منو برای تیم‌ها انتخاب نمی‌کرد 1127 01:07:46,812 --> 01:07:50,441 موضوع قلدری و زورگویی خیلی عمیق تو وجودش ریشه داره. 1128 01:07:51,275 --> 01:07:55,738 چون یه بچه لاغر مردنی بود که بقیه اذیتش می‌کردن. 1129 01:07:56,196 --> 01:07:59,876 فکر کنم بهم می‌گفتن "نودل مک‌وی"، چون مثل رشته (ماکارونی) لاغر بودم 1130 01:08:00,063 --> 01:08:04,556 «نودل»، «سوپ نودل مرغ» «چیکن مک‌ناگت»، «مک‌وی مک‌ناگت» 1131 01:08:05,083 --> 01:08:09,123 واقعاً نمی‌تونم بگم دوستای خوب زیادی داشتم. 1132 01:08:09,585 --> 01:08:13,756 هیچ سابقه‌ای پیدا نمی‌کنیم که نشون بده یه رابطه‌ی جدی با یه زن داشته. 1133 01:08:14,256 --> 01:08:17,593 تقریباً مشخصات یه تیرانداز مدرسه رو داشت. 1134 01:08:18,177 --> 01:08:20,429 مجموعه‌های کمیک‌بوک داشت، 1135 01:08:20,513 --> 01:08:22,949 و آخرش اون مجموعه کمیک‌بوکش رو فروخت... 1136 01:08:22,973 --> 01:08:28,229 ...تا بتونه اسلحه بخره، چون اسلحه بهش حس امنیت می‌داد. 1137 01:08:28,854 --> 01:08:32,608 از همون سن خیلی کم، شیفته‌ی اسلحه بود. 1138 01:08:32,691 --> 01:08:36,862 یه عکس از مک‌وی هست که از یه درخت آویزون شده... 1139 01:08:36,946 --> 01:08:39,281 ...با یه غلاف روی شونه‌اش که یه کلت کمری توشه. 1140 01:08:39,782 --> 01:08:45,412 این با اون تیپ نظامی قلدر و مردونه‌ای که سعی داشت باشه، جور در میاد. 1141 01:08:46,372 --> 01:08:48,415 به‌عنوان فرمانده کل قوا، 1142 01:08:48,499 --> 01:08:52,169 می‌تونم بهتون گزارش بدم، تجاوز شکست خورده. 1143 01:08:52,253 --> 01:08:54,255 جنگ تموم شده. 1144 01:08:55,464 --> 01:08:57,716 اون از اولین جنگ خلیج [فارس] برگشت خونه. 1145 01:08:57,800 --> 01:08:59,301 مدال ستاره برنز داشت. 1146 01:08:59,385 --> 01:09:01,720 یکی دو تا عراقی رو کشته بود. 1147 01:09:02,471 --> 01:09:06,016 ولی حتی تو ارتش هم، یه وصله ناجور بود. 1148 01:09:06,093 --> 01:09:08,852 وقتی میری سربازی، دیگه از آزادی خبری نیست. 1149 01:09:08,933 --> 01:09:11,826 و فقط وقتی ازت گرفته می‌شه، می‌فهمی که چی داشتی 1150 01:09:11,851 --> 01:09:15,888 من هیچ حق انتخابی نداشتم در اینکه دولتم برای چه کاری از من استفاده می‌کنه 1151 01:09:16,610 --> 01:09:19,864 بعد از اولین جنگ خلیج [فارس]، یه روح سرگردان بود. 1152 01:09:20,614 --> 01:09:22,074 تو کشور ول می‌گشت، 1153 01:09:22,158 --> 01:09:25,619 بین «دِکِر» میشیگان، پیش برادران نیکولز، 1154 01:09:25,703 --> 01:09:28,873 و «کینگمن» آریزونا، پیش مایکل فورتیه در رفت‌وآمد بود. 1155 01:09:29,423 --> 01:09:31,797 وقتی از ارتش اومدم بیرون 1156 01:09:31,822 --> 01:09:33,516 و کم‌کم دلم می‌خواست که 1157 01:09:33,583 --> 01:09:35,463 مسائل مربوط به حقوق اساسی رو کشف و جستجو کنم 1158 01:09:35,837 --> 01:09:38,183 خصوصاً حق حمل اسلحه، حق مالکیت و چیزهایی از این قبیل. 1159 01:09:38,799 --> 01:09:42,553 وقتی مک‌وی داشت تو کشور پرسه می‌زد و از این نمایشگاه اسلحه به اون نمایشگاه می‌رفت، 1160 01:09:42,636 --> 01:09:47,850 دائماً به حرفای این مجری‌های رادیویی راست‌گرا گوش می‌داد... 1161 01:09:47,933 --> 01:09:52,771 ...که تئوری‌های توطئه رو ترویج می‌دادن و این حرفای ضد دولتی رو بلغور می‌کردن. 1162 01:09:53,272 --> 01:09:56,734 «ما از دولت متنفریم. اونا می‌خوان اسلحه‌هامون رو بگیرن.» 1163 01:09:56,817 --> 01:09:58,903 و مک‌وی جزو این گروه تندرو بود. 1164 01:09:59,653 --> 01:10:01,447 مُرد. درست خورد به قلبش. 1165 01:10:02,364 --> 01:10:04,366 دارن حقوقمون رو ازمون می‌گیرن. 1166 01:10:04,450 --> 01:10:05,326 کدوم حقوق؟ 1167 01:10:05,409 --> 01:10:06,744 حقوق ما برای داشتن اسلحه. 1168 01:10:07,369 --> 01:10:11,665 عصبانیتش از دولت داشت همینطور بیشتر و بیشتر می‌شد. 1169 01:10:11,749 --> 01:10:15,252 برای همین به کتابی رو آورد که می‌پرستیدش، «خاطرات ترنر». 1170 01:10:17,338 --> 01:10:18,839 «خاطرات ترنر» کتابیه... 1171 01:10:18,923 --> 01:10:21,223 ...که یه مرد به اسم ویلیام پیرس نوشته، 1172 01:10:21,258 --> 01:10:23,344 که یه نئونازی قدیمی بود. 1173 01:10:25,054 --> 01:10:29,016 این کتاب داستان یه انقلابی برتری‌طلب سفیدپوست رو تعریف می‌کنه... 1174 01:10:29,099 --> 01:10:33,812 ...که شورشی رو علیه دولت فدرال رهبری کرد. 1175 01:10:36,190 --> 01:10:40,444 و برای افراطی‌های دست‌راستی مثل کتاب مقدس می‌مونه. 1176 01:10:40,946 --> 01:10:45,232 روی جلدش، عکس دختری بود که داشت با کلت شلیک می‌کرد و پسری که با یک تفنگ AR-15 تیراندازی می‌کرد. 1177 01:10:45,407 --> 01:10:47,661 روش نوشته بود: "خاطرات ترنر" 1178 01:10:47,981 --> 01:10:51,075 وقتی بیان اسلحه‌هاتو بگیرن، تو چیکار می‌کنی؟ 1179 01:10:51,413 --> 01:10:55,125 شاید مهم‌ترین ایده‌ای که تو «خاطرات ترنر» بیان شده اینه که... 1180 01:10:55,626 --> 01:11:01,215 ...هرکس باید از تماشاچی بودن دست بکشه و تبدیل به یک شرکت‌کننده بشه. 1181 01:11:01,298 --> 01:11:02,398 تو «خاطرات ترنر»، 1182 01:11:02,466 --> 01:11:06,011 تصویری از شخصیت اصلی وجود داره که داره... 1183 01:11:06,095 --> 01:11:09,473 ...مقر اف‌بی‌آی رو با یه کامیون بمب‌گذاری‌شده منفجر می‌کنه. 1184 01:11:09,556 --> 01:11:13,769 اون کامیون با همون نوع مواد منفجره آمونیوم نیترات پر شده... 1185 01:11:13,852 --> 01:11:15,646 ...که مک‌وی تو بمب‌گذاریش استفاده کرد. 1186 01:11:15,729 --> 01:11:19,692 بعد، ماجرای وِیکو تو سال ۹۳ اتفاق میوفته. 1187 01:11:19,775 --> 01:11:21,402 امروز تازه به دستم رسیده. 1188 01:11:23,237 --> 01:11:25,587 یکی بهم گفت خیلیا می‌ترسن... 1189 01:11:25,614 --> 01:11:27,408 ...که همچین چیزی رو بپوشن. 1190 01:11:29,827 --> 01:11:33,664 گفته می‌شه تا ۸۶ نفر تو جهنم دیروز کشته شدن، 1191 01:11:33,747 --> 01:11:35,582 از جمله حدود ۱۷ کودک. 1192 01:11:35,666 --> 01:11:37,501 هنوز سؤالای جدی وجود داره... 1193 01:11:37,584 --> 01:11:40,254 ...در مورد اینکه چرا اف‌بی‌آی تصمیم گرفت با این حجم از نیرو وارد عمل بشه. 1194 01:11:40,337 --> 01:11:41,714 یادمون نره... 1195 01:11:41,797 --> 01:11:44,025 ...که همه‌ی اینا با یه حکم تفتیش شروع شد... 1196 01:11:44,049 --> 01:11:46,677 ...و یه انبار از سلاح‌های ظاهراً غیرقانونی. 1197 01:11:46,760 --> 01:11:50,472 و برای کسی مثل مک‌وی، این مدرک قطعی بود... 1198 01:11:50,556 --> 01:11:54,393 ...که فدرال‌ها (نیروهای دولت مرکزی) دنبال امثال اون هستن. 1199 01:11:54,476 --> 01:11:58,522 و حالا دیگه حس هدفمندی پیدا کرده بود. 1200 01:11:58,658 --> 01:12:01,178 تصمیم گرفتم تا در ساختمان "موراه" جان انسان‌ها را بگیرم 1201 01:12:01,232 --> 01:12:03,392 انگیزه‌ام از این کار، نفع شخصی نبود 1202 01:12:03,693 --> 01:12:06,959 من در این کار، خیری بزرگ‌تر می‌دیدم 1203 01:12:07,342 --> 01:12:08,716 دیگه کارد به استخوان رسیده 1204 01:12:08,909 --> 01:12:11,076 ویکو این جنگ رو شروع کرد 1205 01:12:11,433 --> 01:12:13,146 امیدوار بودم اوکلاهما نقطه پایانش باشه. 1206 01:12:13,412 --> 01:12:15,873 فکر می‌کرد می‌تونه قهرمان باشه، 1207 01:12:15,956 --> 01:12:19,043 که به همه تو آمریکا هشدار بده که وقتش رسیده... 1208 01:12:19,126 --> 01:12:21,730 ...جلوی دولت بایستن قبل از اینکه برای گرفتن اسلحه‌هاتون بیان سراغتون. 1209 01:12:21,754 --> 01:12:25,924 امیدوار بود که بمب‌گذاری جرقه‌ی یک انقلاب رو بزنه. 1210 01:12:26,525 --> 01:12:28,411 من از هیچ‌کدام از احساساتم شرمنده نیستم 1211 01:12:28,436 --> 01:12:29,491 چون من آدمم. 1212 01:12:29,658 --> 01:12:31,765 و اگر نقطه ضعفی داشته باشم، به شما میگم. 1213 01:12:31,842 --> 01:12:33,542 یا هر عیب دیگه‌ای، اما من هیچ‌کدام را ندارم. 1214 01:12:34,777 --> 01:12:37,007 اینکه آیا پشیمانم؟ 1215 01:12:37,000 --> 01:12:38,560 اینکه آیا پشیمانم؟ نه 1216 01:12:42,608 --> 01:12:45,308 هیئت منصفه کیفرخواست رو در دادگاهی صادر کرد... 1217 01:12:45,361 --> 01:12:48,489 ...که روبروی محل وقوع بدترین حمله تروریستی... 1218 01:12:48,572 --> 01:12:50,199 ...تاریخ ایالات متحده قرار داره. 1219 01:12:50,282 --> 01:12:51,382 تو کیفرخواست ادعا شده... 1220 01:12:51,408 --> 01:12:54,536 ...که تیموتی مک‌وی و تری نیکولز به تنهایی... 1221 01:12:54,620 --> 01:12:56,497 ...بمب‌گذاری رو طراحی و اجرا کردن. 1222 01:12:56,580 --> 01:12:58,999 مایکل فورتیه هم امروز متهم شد. 1223 01:12:59,083 --> 01:13:01,519 او که متهم به داشتن اطلاع قبلی از بمب‌گذاری است،... 1224 01:13:01,543 --> 01:13:04,463 ...علیه مک‌وی و نیکولز شهادت خواهد داد... 1225 01:13:04,546 --> 01:13:06,715 ...به امید اینکه حکم سبک‌تری بگیره. 1226 01:13:06,799 --> 01:13:09,649 با چیزایی که به ما گفت، وقتی پامون به دادگاه رسید،... 1227 01:13:09,676 --> 01:13:11,470 ...پرونده واقعاً علیه‌اش سنگین بود. 1228 01:13:11,995 --> 01:13:13,688 ساختمان دادگاه فدرال ایالات متحده 1229 01:13:14,139 --> 01:13:16,951 امروز، شاهد کلیدی دولت علیه تیموتی مک‌وی... 1230 01:13:16,975 --> 01:13:19,329 ...در دادگاه بمب‌گذاری اوکلاهاما سیتی پشت جایگاه شهود قرار می‌گیره. 1231 01:13:19,353 --> 01:13:21,498 انتظار میره مایکل فورتیه به هیئت منصفه بگه... 1232 01:13:21,522 --> 01:13:25,067 ...که مک‌وی با جزئیات کامل بهش گفته بوده چطوری می‌خواد یه بمب بسازه... 1233 01:13:25,150 --> 01:13:27,462 ...و ساختمون فدرال توی اوکلاهماسیتی رو منفجر کنه. 1234 01:13:27,486 --> 01:13:30,280 محاکمه خیلی برام سخت بود. 1235 01:13:30,364 --> 01:13:32,699 اصلاً دلم نمی‌خواست بخشی از اون محاکمه باشم. 1236 01:13:32,783 --> 01:13:34,576 {\an8}اصلاً نمی‌خواستم برم دادگاه. 1237 01:13:34,660 --> 01:13:37,287 {\an8}تقریباً سعی می‌کردم وانمود کنم که اصلاً همچین چیزی در جریان نیست. 1238 01:13:37,371 --> 01:13:40,874 {\an8}فقط در ۱۱ روز شهادت، دادستانی... 1239 01:13:40,958 --> 01:13:42,751 {\an8}...بیش از ۹۰ شاهد رو به دادگاه آورد، 1240 01:13:42,835 --> 01:13:45,963 {\an8}و هم انگیزه‌ی مک‌وی رو مشخص کرد و هم رد پاش رو زد. 1241 01:13:46,463 --> 01:13:49,758 در نهایت، مک‌وی می‌خواست مسئولیت بمب‌گذاری‌ای رو... 1242 01:13:49,842 --> 01:13:51,218 ...که خودش انجام داده بود به عهده بگیره. 1243 01:13:51,347 --> 01:13:53,767 این مردمِ اوکلاهما که عزیزانشون رو از دست دادن، 1244 01:13:54,166 --> 01:13:56,100 متاسفم. ولی میدونی چیه؟ 1245 01:13:56,399 --> 01:13:58,892 تو اولین مادری نیستی که بچه‌شو از دست داده. 1246 01:13:59,191 --> 01:14:03,284 تو اولین پدربزرگ و مادربزرگی نیستی که نوه‌شو از دست داده. 1247 01:14:03,603 --> 01:14:04,857 بهشون میگم: «خفه خون بگیر.» 1248 01:14:04,910 --> 01:14:06,383 میدونی؟ تو آدم خاصی نیستی. 1249 01:14:07,800 --> 01:14:09,187 تمومش کن. 1250 01:14:16,743 --> 01:14:18,203 {\an8}ما، هیئت منصفه، 1251 01:14:19,037 --> 01:14:21,887 رأی خود در پرونده‌ی تیموتی مک‌وی، اتهام شماره یک، را چنین اعلام می‌داریم. 1252 01:14:22,458 --> 01:14:23,792 {\an8}توطئه. 1253 01:14:24,418 --> 01:14:25,419 {\an8}گناهکار. 1254 01:14:28,922 --> 01:14:30,841 گناهکار. 1255 01:14:31,675 --> 01:14:33,218 {\an8}وقتی رأی رو خوندن، 1256 01:14:34,094 --> 01:14:36,597 {\an8}انگار باد یه لاستیک خالی شد. 1257 01:14:36,680 --> 01:14:39,099 تموم شد. تموم شد. 1258 01:14:39,600 --> 01:14:44,480 بر اساس این ملاحظات، هیئت منصفه، با اتفاق آرا، توصیه می‌کند... 1259 01:14:44,563 --> 01:14:46,690 ...که حکم زیر صادر شود، 1260 01:14:46,773 --> 01:14:50,569 اینکه متهم، تیموتی مک‌وی، به اعدام محکوم گردد. 1261 01:14:50,652 --> 01:14:52,905 گناهکار. 1262 01:15:01,121 --> 01:15:04,500 وقتی تصمیم گرفتن اعدامش کنن نمی‌خواستم که بمیره. 1263 01:15:05,459 --> 01:15:06,877 می‌خواستم اعتراض کنم. 1264 01:15:06,960 --> 01:15:09,296 {\an8}تیموتی مک‌وی هیچ واکنشی نشان نداد، 1265 01:15:09,379 --> 01:15:12,841 {\an8}وقتی شنید که هیئت منصفه رأی به اعدامش داده، اصلاً تکان نخورد. 1266 01:15:14,259 --> 01:15:16,512 این درست نیست. منصفانه نیست. 1267 01:15:16,595 --> 01:15:20,599 اون راه آسون رو انتخاب کرده. این ماییم که باید باهاش زندگی کنیم، نه اون. 1268 01:15:49,169 --> 01:15:52,214 وقتی از «اصول اوکلاهما» حرف می‌زنم، یه چیز واقعیه. 1269 01:15:56,843 --> 01:15:59,972 {\an8}صدها داستان از آدم‌هایی هست که اون روز... 1270 01:16:00,681 --> 01:16:01,723 {\an8}...وارد عمل شدن. 1271 01:16:02,474 --> 01:16:05,811 فقط می‌خواستم به مردم کمک کنم، به قربانی‌ها و خانواده‌هاشون. 1272 01:16:05,894 --> 01:16:07,688 هوای همدیگه رو داشتن. 1273 01:16:10,691 --> 01:16:12,401 مراقب همدیگه بودن. 1274 01:16:12,484 --> 01:16:14,934 تا بفهمن هنوزم خوبی توی این دنیا هست. 1275 01:16:15,654 --> 01:16:17,197 جون همدیگه رو نجات دادن. 1276 01:16:20,242 --> 01:16:22,077 برای همدیگه دعا کردن. 1277 01:16:22,160 --> 01:16:25,080 آره، دعا برای کسایی که عزیزاشون رو از دست داده بودن. 1278 01:16:26,164 --> 01:16:29,793 و وقتی به معنیِ این واکنش جمعی فکر می‌کنی، 1279 01:16:29,876 --> 01:16:34,798 می‌بینی مردم به یکی نیاز دارن که بهش تکیه کنن، یکی که دستشون رو بگیره، بغلشون کنه. 1280 01:16:36,008 --> 01:16:38,719 همسایه‌ها، دوست‌ها، فامیل، مادرها و پدرها. 1281 01:16:39,636 --> 01:16:40,637 بچه‌هاشون. 1282 01:16:45,267 --> 01:16:46,768 این خودِ ما هستیم. 1283 01:16:53,609 --> 01:16:55,777 استاندارد اوکلاهما به روشنی درخشید. 1284 01:16:55,861 --> 01:16:58,238 {\an8}نشون می‌ده مردم اوکلاهما چه جور آدمایی هستن. 1285 01:16:58,989 --> 01:17:00,449 {\an8}که آدمای دلسوزی‌ان. 1286 01:17:27,184 --> 01:17:29,078 این همه آموزشی که برای تلفات جمعی دیده بودم، 1287 01:17:29,102 --> 01:17:32,564 حتی یک بار هم کسی در مورد «عامل انسانی» بهم آموزش نداد. 1288 01:17:33,857 --> 01:17:36,151 تنها چیزی که قبل از رفتن به اونجا نمی‌دونستم، 1289 01:17:37,527 --> 01:17:39,404 اینه که اون اتفاق چه بلایی سرم میاره. 1290 01:17:41,782 --> 01:17:44,910 این هنوزم آزارم می‌ده، و اون دختر کوچولویی که تریاژش کردم. 1291 01:17:45,535 --> 01:17:46,787 همونی که مجبور شدم رهاش کنم. 1292 01:17:48,246 --> 01:17:49,665 این واقعاً اذیتم می‌کنه. 1293 01:17:50,939 --> 01:17:53,240 دکتر کارل اسپنگلر پس از بیش از ۲۰ سال فعالیت در پزشکی اورژانس، بازنشسته شد. 1294 01:17:53,341 --> 01:17:55,994 او در تالسا زندگی می‌کند و به کار خرید و فروش ملک مشغول است. 1295 01:18:00,008 --> 01:18:05,305 پسر دومم، کارلوس مور جونیور، درست روز تولد تونی کوچولو به دنیا اومد. 1296 01:18:06,682 --> 01:18:09,851 و من برای یه مدت طولانی، برای سال‌ها، یه مادر زیادی نگران بودم. 1297 01:18:10,352 --> 01:18:14,106 و خب، اشکالی نداره. من باهاش مشکلی ندارم. 1298 01:18:14,846 --> 01:18:17,252 رنه مور هنوز ساکن اوکلاهماسیتی است. هر دوشنبه با پسرش، کارلوس جونیور، شام می‌خورد. 1299 01:18:17,401 --> 01:18:19,659 اون عشق زندگی منه. 1300 01:18:19,701 --> 01:18:21,738 اسمش رو قرار شبانه گذاشتند. 1301 01:18:21,998 --> 01:18:23,990 آره. الان ۲۲ سالشه. باورم نمی‌شه. 1302 01:18:25,242 --> 01:18:27,994 ولی آره، عاشقشم. 1303 01:18:33,041 --> 01:18:37,295 من خیلی خوش‌بختم که یه فرصت دوباره پیدا کردم. 1304 01:18:40,382 --> 01:18:41,883 و امیدوارم که با قدر دونستنِ این فرصت، 1305 01:18:44,094 --> 01:18:47,139 یاد و خاطره‌ی آدم‌هایی رو گرامی بدارم... 1306 01:18:47,222 --> 01:18:48,640 ...که فرصت دیگه‌ای نداشتن. 1307 01:18:50,425 --> 01:18:53,371 ایمی داونز، مدیرعامل همان صندوق اعتباری است که در سال ۱۹۹۵ در آن کار می‌کرد. 1308 01:18:53,520 --> 01:18:56,495 او یک سخنران انگیزشی، یک ورزشکار سه‌گانه 1309 01:18:56,486 --> 01:18:58,393 او یک سخنران انگیزشی، یک ورزشکار سه‌گانه و مادر است... 1310 01:19:01,685 --> 01:19:04,938 مایکل فورتیه اتهام خود مبنی بر اطلاع ندادنِ نقشه مک‌وی به مقامات را پذیرفت. 1311 01:19:04,963 --> 01:19:07,476 او بیش از ۱۰ سال را در زندان سپری کرد. 1312 01:19:07,501 --> 01:19:11,161 او و همسرش زیرنظر «برنامه فدرال محافظت از شاهدان» زندگی می‌کنند. 1313 01:19:12,349 --> 01:19:15,509 تری نیکولز در ایالت اوکلاهما به ۱۶۱ فقره قتل محکوم شد. 1314 01:19:15,554 --> 01:19:19,676 او در حال گذراندن حکم حبس ابد بدون امکان آزادی مشروط، به علاوه‌ی... 1315 01:19:19,701 --> 01:19:24,621 ۱۶۱ فقره حبس ابد متوالی، در زندان فدرال فوق‌امنیتی در فلورنسِ کلرادو است. 1316 01:19:26,176 --> 01:19:29,302 تیموتی مک‌وی در تاریخ ۱۱ ژوئن ۲۰۰۱ با تزریق کشنده اعدام شد. 1317 01:19:29,344 --> 01:19:32,370 صدها نفر از اعضای خانواده و دوستان قربانیان بمب‌گذاری، 1318 01:19:32,395 --> 01:19:36,117 اعدام مک‌وی را از طریق تلویزیون مدار بسته تماشا کردند 1319 01:20:23,661 --> 01:20:27,708 در ۱۹ آوریل ۱۹۹۵، ۱۶۸ نفر، از جمله ۱۹ کودک، در اوکلاهماسیتی جان باختند. 1320 01:20:28,375 --> 01:20:32,096 این فیلم تقدیم به آنها، به تمام کسانی که برای نجاتشان تلاش کردند 1321 01:20:32,121 --> 01:20:35,478 و به تمام دوستان و خانواده‌ای که دلتنگشان هستند 1322 01:20:36,073 --> 01:20:38,895 زیرنویس: اشکان هیدی 1323 01:20:38,981 --> 01:20:42,641 برای گروه تلگرام سینما‌کلاب